اگر «نِفار» و «سقّانِفار» را در جوار یکدیگر قرار دهیم و مقابلشان بایستیم؛ بدون در نظر گرفتنِ تزئیناتِ احتمالی، سخت و دشوار خواهد بود دریابیم که کدامیک، نِفار است و کدامیک، سقّانِفار! زیرا میتوان گفت که از حیثِ ساختار و کالبد، عیناً بهمانند هم هستند. جالب آنکه، «سقّانِفار» از نظر ترکیبِ واژگانی، بهمانند همزاد خود، کلمهی «نِفار» را به همراه دارد؛ اما نیرویی، آن را متمایز از نِفارِ شالیزارها میکند؛ تمایزی که فاصلهی جایگاهِ این دو را در بین اهالی تبرستان، از عرش تا فرش قرار میدهد. دلیلش را میتوان با دمیدنِ روحی به نام «سقّا» بر کالبد بیجانِ «نِفار» تفسیر کرد که حیاتی جاودان بدان عطا نمود! گویی سقّا، «روح و معنایِ جانبخشی» بود که به «کالبدِ بیجانِ» نِفار دمیده شد! داستان سقّانِفار، قرابتِ معناییِ قریبی با سرآغازِ سرگذشتِ ما آدمیان دارد! ادامه متن
سقانفار
بدون شک، هر رفتاری از سوی آدمی، جدا از مقیاس حوزهی بروز آن، مبتنی بر منطق و خواستی شکلگرفته و... ادامه متن