شهرهای بلوک شرق: از پیشامدرن تا پساکمونیسم

گزارش «برنامه اسکان بشر ملل متحد» از تاریخچه برنامه‌ریزی شهری در بلوک شرق

نویسندگان
سونیا هِرت، کیریل اِستانیلُف
برگردان
امیر مصباحی

مقدمه مترجم: برنامه اسکانِ بشرِ ملل متحد (هبیتات) در سال ۲۰۰۹ بر آن شد که مجموعه گزارش‌هایی را درمورد وضعیت سکونتگاه‌های بشری و برنامه‌ریزی شهری در آن‌ها تهیه کند؛ بدین منظور جهان را به چند منطقه جغرافیایی-اقتصادی شامل کشورهای توسعه‌یافته، کشورهای در حال گذار (بلوک شرقِ پیشین)، کشورهای حوزه دریای کارائیب و آمریکای‌لاتین، کشورهای جنوب آسیا (شامل ایران) و جز این تقسیم‌بندی کرد و برای هر بخش گزارشی مجزا ارائه داد. متنی که در این‌جا‌ می‌خوانید، ترجمه فصل سوم از گزارش مربوط به وضعیت برنامه‌ریزی در کشورهای در حال گذار[۱] است که من آن را به بلوک شرق بازگردانده‌ام.
نویسندگان این گزارش دو تن از پژوهشگران و دانشگاهیانِ شناخته‌شده‌ی برنامه‌ریزی، به نام سونیا هِرت و کیریل اِستانیلُف اند. گزارش آن‌ها به جز یک مقدمه و مؤخره دارای ۱۰ فصل است که در آن به موضوعاتی نظیر چالش‌های شهری در کشورهای در حال گذار، زمینه‌ی شهری، تاریخچه، چارچوب‌های تنظیمی و نهادی، آموزش و فرآیند برنامه‌ریزیِ شهری و … پرداخته‌اند. در این‌‌ میان، فصل سوم مروری است کلی بر تاریخچه برنامه‌ریزیِ شهری در این کشورها. دیدگاه نویسندگان در خصوصِ نظام حاکم بر این کشورها، که «کمونیستی» خطاب‌اش‌ می‌کنند، چندان مثبت نیست اما در عین حال‌ نمی‌‌توانند مثلاً این را انکار کنند که از قضا، شکل و ساختار شهرها در دوره «کمونیستی»، در قیاس با شکل و ساختارِ هم‌تاهای‌شان در کشورهای سرمایه‌داری، سازگاری بسیار بیش‌تر با محیط‌زیست داشت و در حقیقت «پایدارتر» بود.
از آن‌جایی که اتحاد جماهیر شوروی یکی از کشورهای پیش‌رو در زمینه برنامه‌ریزی، اعم از کالبدی/فضایی و اقتصادی/ملی، به شمار‌ می‌‌رفت،‌ نمی‌‌توان تجربیات و دست‌آوردهای مثبت و منفی آن را نادیده گرفت. اگر قرار است که گذاری به سوسیالیسم صورت گیرد، این گذار‌ نمی‌‌تواند بدون نقد تجربیات پیشین انجام شود. سوسیالیست‌ها از همان فردای انقلاب اکتبر اقدام به این کار کرده و بسی بیش‌تر و عمیق‌تر از سخن‌گویان و منادیان و هواداران کاپیتالیسم تجربه «سوسیالیسم واقعاً موجود» در سده ۲۰ را به زیر بوته نقد کشیده‌اند.

این فصل تاریخچه پیچیده برنامه‌ریزی شهری را در کشورهای موسوم به بلوک شرق از نظر‌ می‌‌گذارنَد. بدین منظور، در ابتدا خلاصه‌ای از سنت‌های برنامه‌ریزی در اعصار باستان و‌ میانی را به دست‌ می‌دهد؛ سپس، ظهور و شیوعِ برنامه‌ریزی شهریِ مدرن را از نیمه دوم سده ۱۹ تا انتهای قرن ۲۰، با تاکیدی خاص بر دوره کمونیستی، به بحث و بررسی‌ می‌گذارد و در پایان، چکیده‌ای را از تغییرات گسترده در برنامه‌ریزی شهری از زمان پایان کمونیسم در سال ۱۹۸۹ ارائه‌ می‌دهد. فصول سپسین (۴-۱۰) به این تغییرات گسترده به تفصیل بیش‌تری‌ می‌پردازند.

برنامه‌ریزی شهریِ پیشامدرن

این منطقه زادگاه شمار زیادی از سکونتگاه‌های کهنِ بشری است که پیشینه برخی از آن‌ها به عصر نوسنگی (هزاره ۴ تا ۳ ام پیش از‌ میلاد) باز می‌گردد. تمدن‌هایی متوالی نظیر اورارتویی‌ها، هخامنشیان و کوشانیان، شبکه درهم‌تنیده‌ای از سکونتگاه‌ها را از آسیای‌میانه تا قفقاز بر جای گذاشتند که تعدادی از آن‌ها الگوی ارگانیک داشتند و شماری از الگوی برنامه‌ریزی‌شده برخوردار بودند. قلعه‌شهرهایی مانند تیشبانی در نزدیکی ایروانِ امروزی در ارمنستان که در سده ۸ ام پیش از‌ میلاد شکل گرفته، ساختارهای پیچید‌ه‌ای از قبیل کاخ‌های مرکزی، خانه‌های مسکونی، انبارهای کالا و شبکه‌های آب‌رسانی را در خود داشته است.[۲]

تمدن‌های یونانی و رومی نیز در حد فاصل سال‌های ۵۰۰ پیش از‌ میلاد تا ۵۰۰ پس از‌ میلاد، سنت‌ِ برنامه‌ریزیِ قدرتمندی را ایجاد کردند و زمینه‌سازِ پیدایشِ بسیاری از بزرگ‌ترین شهرهایِ کنونیِ اروپای‌مرکزی و شرقی شدند. ردپای برنامه‌ریزی رومی را، که شامل بقایایِ پلازاهای مرکزیِ منسجم و ملوکانه و سامانه‌هایِ ظریفِ آباره[۳]‌ می‌شود،‌ می‌توان در سراسر اراضی وسیعی که روزگاری در اشغال این امپراتوری بود، یافت.

برای نمونه، الگوی خیابان‌ها در پای‌تخت‌های صربستان و بلغارستان، یعنی بلگراد و صوفیه، منشأ رومیِ قابل اثباتی دارند.[۴] تمدن روسی که پیدایش آن به حکومت روسِ کیف در قرن ۹ ام بر می‌گردد، نقش مهمی را در شهری‌شدنِ بخش‌هایی از اروپای‌شرقی و آسیا در فاصله سده‌های ۱۶ تا ۱۹ ایفا نمود. شمار دیگری از امپراتوری‌های متعددِ قرون وسطایی و مدرن نظیر بیزانس، مغول‌ها، عثمانی، ژرمن‌ها، سوئدی‌ها و اتریش-مجارستان هم به نوبه خود تأثیرات مهمی را بر شهرسازیِ سراسرِ منطقه در طی گذر سده‌ها نهادند.

شهرهای قرون وسطایی، علی‌رغم تفاوت‌های وسیعِ اجتماعی-فرهنگی در سراسر منطقه، عناصر مشترکِ بسیاری با یک‌دیگر داشتند. مرکز شهر معمولاً از یک ارگ مرکزی (مثل کرملین روس‌ها) و بازار تشکیل شده‌بود که در دو سمت‌اش ساختمان‌های مهمِ مذهبی قرار داشت. محلات مسکونی بر اساسِ تخصص شغلی و جایگاه اجتماعیِ ساکنان‌شان شکل‌ می‌گرفت و یک لایه بیرونی از دیوارهای دفاعی احاطه‌شان‌ می‌کرد.

بیش‌تر شهرهای قرون وسطایی به صورت ارگانیک و از مرکز رو به بیرون گسترش‌ می‌افتند اما تا پایان سده‌های‌‌ میانه بعضی از فرمان‌روایان حکومت‌ها موفق شدند که شهرهای قدیمی را جهت تسهیل رفت‌وآمد مردم، کالاها و تجهیزات نظامی مجدداً سازمان دهند. مثلاً تزارهای روسیه توانستند تا پایان قرن ۱۶ ام به مسکو و چند شهر دیگر روسیه یک ساختار کمابیش متحدالمرکز- شعاعی ببخشند. [۵] جدای از این، تعدادی از حاکمان پادشاهی‌های کوچک‌تر قرون وسطا نیز خود را بسیار علاقمند به برنامه‌ریزی شهری نشان دادند. برای مثال، استفان دوشان، امپراتور صربستان، در سال ۱۳۴۹‌ میلادی مجموعه قوانینی را در رابطه با فرم‌های ساختمانی و سازمان‌ِ فضاییِ شهری وضع کرد.[۶]

ویژگی بارزِ اروپای‌مرکزی (مثلاً لهستانِ امروزی) در سده‌های ۱۳ و ۱۴ انبوهه‌ای از شهرهای جدیدی بود که مبنایِ بلوک‌بندی ساختمانی‌شان قطعه زمینی مستطیلی و از پیش برنامه‌ریزی‌شده بود.[۷] در این دوره، شهرهای ممتازی نظیر جمهوری-شهرِ مستقلِ دوبروونیک در کرواسیِ امروزی در چیزی که‌ می‌توان آن را قواعدِ بومیِ برنامه‌ریزی شهری نامید، پیشگام شدند. مقررات شهریِ دوبروونیک که برای نخستین در سال ۱۲۷۲ نوشته‌شد، با گذشت سده‌های متمادی به تدریج بسط یافت تا مجموعه جامعی از قواعد مربوط به بهداشت، شبکه فاضلاب، گسترش و سازمان فضایی شهری (عرض معبر، اندازه بلوک‌های شهر و حجم و ارتفاع ساختمان‌ها) را دربرگیرد.[۸] شهرهای پررونق قرون وسطایی در آسیای‌میانه نیز برنامه‌ریزی شهریِ پیچیده ولو پراکند‌ه‌ای را از خود نشان دادند. برای نمونه، سمرقند، بخارا و بِناکَث (تاشکند امروزی) بازارهای مرکزیِ شگفت‌انگیزی به همراه نمایشگاه‌های گنبدی‌شکلِ تجاری، باغ‌های بی‌حدوحصر در حومه‌شهر، و شبکه‌های پیچید‌ه‌ای از آبراه‌ها را در خود جای داده‌بودند.[۹]

متعاقب قرن ۱۵، برنامه‌ریزی اسلامی زمین‌هایِ تحت سلطه‌ی امپراتوری عثمانی را تحت تأثیر خود قرار داد که این امر اهمیت یک گره بی‌قاعده اما حیاتیِ شهری را که‌ میزبانِ کارکردهای مهمِ عمومیِ بود، برجسته‌تر کرد.[۱۰] در مقابل، شهرسازی در اروپای‌مرکزی به شدت متاثر از رنسانس در ایتالیا بود و قلعه‌های گوتیک راه را برای عمارت‌های اعیانیِ حکومتی همراه با تیمچه‌ها، محوطه‌ها و باغ‌های بسیار گسترده باز نمود. فضاهای بازِ عریض‌تر و پلازاهای پرزرق‌وبرق به نظم روز مبدل شد. یک ساختمان برجسته‌ی جدید، یعنی شهرداری، نیز به منظر شهر افزوده‌شد که نمودی از ارتقای قدرتِ شهری و شهروندی بود.[۱۱] بعدها، طرح‌های عصرِ باروک سیمای بسیاری از شهرهایِ اروپای‌مرکزی را حتی از این هم جذاب‌تر نمود.[۱۲]

برنامه‌ریزی در سده‌های ۱۷ و ۱۸ به فعالیتِ بیش از پیش متمرکزی تبدیل شد که فرمان‌روایان به‌‌ میانجی آن سودای «مدرن‌سازی» مملکت و کسب کنترل بیش‌تر بر رعایای‌شان را در سر‌ می‌پروراندند. به‌ترین مثال در این مورد شهر سنت‌پترزبورگ است. شهر پترِ کبیر، که به تقلید از آمستردام از سال ۱۷۰۳ و طی چند دهه ساخته‌شد، درست به همان اندازه که نشانی از عظمتِ عصرِ باروک است، نمونه بارزی است از قدرت استبدادی پتر کبیر و زیر پا گذاشتن مردم به منظور ساختن پای‌تختی برای روسیه که شایسته جایگاه سلطنتی آن باشد.[۱۳] مورد سنت‌پترزبورگ باعث آغاز عملِ مهیجِ برنامه‌ریزی شهری در سراسر امپراتوری روسیه شد به طوری که تا آغاز قرن ۱۹ دقیقاً ۴۰۰ شهر روسیه از طرح رسمی برخوردار شدند.[۱۴]

با این همه، تلاش‌های چندی در زمینه برنامه‌ریزی غیررسمی نیز تا قرن ۱۹ ادامه یافت. مثلاً در روسیه، سنتی بومی در این مورد وجود داشت که برنامه‌ریزی روستاییِ همکارانه‌ می‌تواند بهترین توصیف از آن باشد. دهقان‌ها نظامی ساده اما هوشمندانه را ابداع کرده‌بودند که در آن خانوارها زمین‌های اشتراکی را به نوبت شخم‌ می‌زدند تا مطمئن شوند که هم‌واره برداشتِ محصولِ عادلانه‌ای صورت‌ می‌گیرد. مقامات دولت روسیه که خواهانِ مدرن‌سازیِ کشورشان به سبک و سیاق غربی بودند، این نوع برنامه‌ریزی و تقسیم محصول را عقب‌مانده تلقی کردند و آن را در دهه ۱۸۶۰ پس از سرکوب مقاومتِ محلی برچیدند.[۱۵]

برنامه‌ریزی شهریِ مدرن

برنامه‌ریزی از نیمه دوم سده ۱۹ تا اوایل سده ۲۰

نیمه دوم قرن ۱۹ عصر دگرگونیِ عمیقی در تمام منطقه بود. سرمایه‌داری صنعتی در امپراتوریِ ژرمن‌ها و اتریش-مجارستان در اروپای‌مرکزی پا گرفت و از سمت جنوب و شرق به درون این منطقه رخنه کرد. تا اواخر سده ۱۹ بزرگ‌ترین شهرهای روسیه، مسکو و سنت پترزبورگ، به مراکز صعنتیِ بزرگی تبدیل شدند که گروه پرشماری از کارگران را به خود جذب‌ می‌کرد.[۱۶] با این حال توسعه صنعتی در مستعمرات پهناورِ امپراتوری در آسیا به کندی پیش می‌رفت. فن‌آوری‌های جدیدِ حمل‌ونقلی، ساختمانی و نظامی نیاز به شهرهای فشرده و محصور را از بین برد، و شهری‌شدن و ارتباطِ بین شهری را به پیش راند.

این عصر بیش از پیش زیر سلطه آرمان‌های مدرنیته غربی قرار داشت. سطح پیش‌رفتِ علمی و صنعتی، و نظم اداری و اجرایی در اروپای‌غربی به مثابه استانداردهای طلاییِ تمدن تلقی‌ می‌شدند. در امر برنامه‌ریزی، نظم و عقلانیت غربی با اصل یک‌پارچگی و انسجام رابطه‌ای فزاینده داشت. مثلاً خط مشیِ برنامه‌ریزی در امپراتوری اتریش-مجارستان این گونه بود که قطعه زمین‌های مستطیل شکلِ هم‌اندازه و افزون بر آن، شکل و اندازه‌های ساختمانیِ استاندارد را تعیین‌ می‌کرد.[۱۷]

دو الگوی غربیِ بیش‌ترین تأثیرگذاری را بر دگرگونیِ عظیمِ شهری داشت؛ الگوی نخست، بازسازیِ قسمت قرون وسطاییِ پاریس با بلوارهای مستقیمِ عریض، پارک‌های وسیع و یک نظام بهداشتیِ مدرن در‌‌ میانه همین سده بود. دومین الگو بازطراحیِ به همین‌ میزان بلندپروازانه‌ی وین بود که احداثِ جاده‌ی کمربندیِ نمادینِ آن را در بر‌ می‌گرفت؛ این جاده کمربندی بلواری تماشایی بود که رشته ساختمان‌هایِ عمومیِ نئوکلاسیک و نئوگوتیکی در دو سمت‌اش قرار گرفته‌بود. ده‌ها شهر در سراسر اروپای‌مرکزی و شرقی از جمله بوداپست، سِگِد، کراکُف، پراگ، برنو، زاگرب، تیمیشوآرا و ریگا در تلاش جهت مدرن‌سازیِ و تاکید بر هویتِ تمدنیِ غرب، مشتاقانه اقدام به وارد کردنِ الگوهای پاریسی و ونیزی کردند.[۱۸] از این‌رو، سنت‌های برنامه‌ریزیِ ملی و غیرغربی (مثل اسلامی) پس زده‌شدند.

برنامه‌ریزیِ قرن ۱۹ و ۲۰ در کشورهای بلوک شرق، به مانند بقیه نقاط جهان،[۱۹] صرفاً بر جانماییِ کالبدیِ شهرها تمرکز داشت. اصطلاح متداولی که همینک هم در سراسر منطقه از آن استفاده‌ می‌شود، برنامه‌ریزیِ تنظیمی است که بدین معنا است که برنامه‌ریزی در قالب نقشه‌هایی در‌ می‌آمد که زیرساخت‌ها و خیابان‌های فعلی و آتی، مهم‌ترین ساختمان‌های عمومی و پهنه‌های اصلیِ ساختمانی را نمایش‌ می‌داد. کنترل توسعه نیز از طریق پذیرشِ مجموعه مقررات گسترد‌ه‌ای صورت‌ می‌گرفت که به سازمان فضاییِ شهر و اندازه و کاربری ساختمان‌ها مربوط بودند و از این رو، عنوان این برنامه‌ریزی، «برنامه‌ریزی تنظیمی» بود.

بیش‌تر شهرهایِ بزرگ در این منطقه نه تنها طرح‌های تنظیمی بلکه طرح‌های جامع را نیز تا دهه ۱۹۲۰ و ۱۹۳۰‌ میلادی پذیرفتند و اتخاذ کردند. اگرچه این طرح‌ها بر جانمایی کالبدی متمرکز مانده‌بودند اما با این حال، حاصل تحلیل‌هایِ مداومِ جمعیت‌شناسانه و اقتصادی بودند و جامع‌تر به شمار‌ می‌آمدند. این طرح‌ها را، که غالباً آن‌ها را معماران خارجی تهیه‌ می‌کردند، ازدوراندیشی بیش‌تری بهره‌مند بودند و در نهایت یک وضعیتِ شهریِ «مدرن» و ایدئال را تجویز‌ می‌کردند که هم‌سو با آرمان‌هایِ مسلطِ غربی در آن دوره بود.

برای مثال، بُخارستِ رومانی و صوفیه‌ی بلغارستان نخستین طرح جامع خود را در سال ۱۹۳۴ تصویب کردند. هر ۲ طرح از ایده‌های بازسازیِ یادمانیِ شهر تأثیر پذیرفته‌بود (مثلاً هر دوی‌شان [ایجادِ] مراکزِ بزرگ مدنی را پیش‌نهاد‌ می‌داد) و از نمونه پاریس پیروی‌ می‌کرد. اما هر دوی آن‌ها تحت‌تاثیرِ دو پارادایمِ مهمِ دیگرِ برنامه‌ریزی نیز بودند: اولی جنبش باغ‌شهر بود که‌ می‌خواست با پخش کردنِ جمعیت در شهرهای کوچک، آلودگی و ازدحام شهری را حل کند؛ و دومی جنبش مدرن که‌ می‌کوشید با افزایش فضای سبز، بهبود کاراییِ حمل‌ونقل، وضعِ پهنه‌بندیِ سفت و سخت برای کاربریِ زمین و انبوه‌سازیِ مسکن، شهرها را از بیخ‌وبن بازسازی کند. طرح‌های بُخارست و صوفیه در هم‌راهی و موافقت با این آرمان‌ها، پراکندگی شهری و ایجاد باغ‌شهر را پیش‌نهاد‌ می‌کرد. افزون بر این، طرح‌های مزبور شبکه حمل‌ونقلِ مدرن و پهنه‌بندیِ کارکردیِ کاربری‌ها را هم پیش‌بینی‌ می‌کرد.[۲۰]

برنامه‌ریزی شهری در دوران کمونیسم

حکومت‌های کمونیستی در حدفاصل انقلاب اکتبر روسیه در سال ۱۹۱۷ و حرکت فاتحانه‌ی ارتش شوروی در سراسر اروپای‌شرقی در سال ۱۹۴۵ کنترل این منطقه را به دست‌آوردند. مفهومِ برنامه‌ریزیِ علمی-عقلانی یکی از ستون‌های ایدئولوژیکِ کمونیسم بود. این نوع از برنامه‌ریزی، علی‌الظاهر، توزیعِ عادلانه و کارآمدِ منابع را تضمین‌ می‌نمود و وعده مصونیت از بحران‌هایی ادواری را‌ می‌داد که اقتصادهای کاپیتالیستی را ذله کرده‌بود. حکومت‌های کمونیستی برنامه‌ریزی را به جایگاه بی‌هم‌تایی رساندند. اداره اقتصاد بر عهده برنامه‌هایِ اقتصادیِ ملیِ ۵ ساله‌ای بود که توسط شمار زیادی از تکنوکرات‌ها تهیه‌ می‌شد و هیئت‌های قانون‌گذاریِ دولتی در سطوح عالی تائید و تصویب‌شان‌ می‌کرد. این برنامه‌ها برآمدِ یک نظامِ سلسله‌مراتبیِ دقیق از صدها برنامه اقتصادی در مقیاسی کوچک‌تر بود که اهداف کلیِ برنامه‌ریزیِ ملی را به اهداف جزئی و راه‌بردهایی برای هر جمهوری، منطقه، استان، شهر، شهرک و کارخانه تبدیل‌ می‌کرد. طبیعتاً، چنین سطحِ کنترلِ چشم‌گیری تنها از این جهت امکان‌پذیر بود که دولت کمونیستی از ابتدای کار مالکیتِ قاطبه اراضی شهری، ابزار تولید و مستغلات بزرگ را در دست خود گرفته‌بود.

نظام برنامه‌ریزیِ کمونیستی به شدت متمرکز بود.[۲۱] برنامه‌ریزی محلی و شهری وابسته به برنامه‌ریزی اقتصادیِ ملی بود و نقش اصلیِ برنامه‌ریزانِ محلی این بود که به عنوان کارگزاران فنی، اهدافِ عالی‌تر اقتصادی را به صورت جانمایی کالبدیِ شهرها بازگو کنند.[۲۲] مثلاً اگر هدف اقتصادیِ دولت افزایش نوعِ خاصی از تولید صنعتی بود، این هدف به طور خاص به الزامات مشخصی برای ایجاد کارخانه‌های جدید در شهرها و مناطقِ گوناگون بدل‌ می‌شد، که خودش متعاقباً نیازمند این بود که کارگران جدیدی از نواحی روستایی آورده شوند.

برنامه‌ریزان محلی دستورالعمل‌های مشخصی را درخصوص رشد جمعیتی و صعنتیِ مورد انتظار دریافت‌ می‌کردند و کارشان این بود که کارخانه‌ها، پل‌ها و جاده‌ها، و خدمات و خانه‌های جدیدی را طراحی و برنامه‌ریزی کنند.[۲۳] در این امر دو جنبه کلیدیِ نظام کمونیستی نهفته بود که‌ میراث‌شان همینک هم برنامه‌ریزی کنونی را در تمامی کشورهایِ بلوک شرق آزار‌ می‌دهد. نخستین جنبه این بود که این نظام بسیار تخصص‌محور و به‌شدت سلسله‌مراتبی بود به طوری که مجال بسیار کمی برای هرگونه مشارکت شهروندی باقی می‌گذاشت. جنبه دوم که به بحث بالا هم مربوط‌ می‌شد، این بود که برنامه‌ریزی اقتصادی و برنامه‌ریزی کالبدی انسجامِ کاملی با یک‌دیگر نداشتند، بدین معنا که تعامل بسیار ناچیزی بین برنامه‌ریزان اقتصادی (که در سطح ملی عمل‌ می‌کردند) و برنامه‌ریزان کالبدی (که در سطح محلی عمل‌ می‌کردند) برقرار بود و در واقع، گروه اول عملاً تمام قدرت را در اختیار داشت.

نقشه‌های برنامه‌ریزی کاربری زمین معمولاً در سطح محلی برای شهرهای بزرگ و در سطوح ملی یا منطقه‌ای برای شهرهای کوچکی اجرا‌ می‌شدند که کادرِ محلی کمی داشتند. اما در هر دو حالت، پیش‌بینی‌های محلی ملزم بودند که کاملاً از برآوردها و اهدافِ اقتصادیِ اتخاذشده، و نیز استانداردهای فضاییِ دولتی (نظیر استانداردهای فضای سبز و سرانه مسکونی) پیروی کنند. از این رو، برنامه‌ریزان محلی برآوردها و اهدافِ دولتی را به شکل طرح‌های کالبدیِ ظریفی در می‌آوردند اما برای تردید یا تعدیل در اهداف کلی‌ای که برنامه‌ریزان اقتصادیِ دولت مدون کرده‌بودند، هیچ راهی نداشتند. این نبودِ یک‌پارچگی را نظام آموزشیِ برنامه‌ریزی تثبیت و بازتولید‌ می‌کرد: برنامه‌ریزان اقتصادی از دانشکده‌های اقتصادی مدرک‌شان را‌ می‌گرفتند و برنامه‌ریزان کالبدی از دانشکده‌های معماری. در نتیجه، ۲ طرف‌ نمی‌آموختند که فعالانه با یک‌دیگر تعامل کنند (بنگرید به فصل ۱۰).

از آن‌جایی که دولت کمونیستی بر زمین و ابزار تولید امتیاز انحصاری داشت، برنامه‌ریزان کمونیست قدرت گسترد‌ه‌ای برای کنترل توسعه شهری داشتند. آن‌هایی که دربندِ ذهنیتِ «بزرگ زیبا است» بودند، فتوحات ارضی را نشانی از پیروزی کمونیسم تلقی‌ می‌کردند. در این دوره، سکونتگاه‌های جدیدِ پرشماری در زمین‌های بکرِ در سراسرِ استپ‌های پهناور شوروی و هم‌چنین، زمین‌هایِ بسیار نامناسب واقع در شمالی‌ترین بخش‌های روسیه برپا شد.[۲۴] برای نمونه، اکثریت قاطعِ شهرهای قزاقستان، از جمله دومین شهر بزرگ آن یعنی قَراغَندی در حقیقت در طی عصر شوروی ایجاد شدند.[۲۵]

برنامه‌ریزان دوره ابتدایی شوروی سهم مهمی در زمینه نظر و عملِ برنامه‌ریزی داشتند. مثلاً مکتب‌شان که از الگویِ معروف به شهر خطی (یعنی، الگویی از شکل شهری که در نوارهای باریکی موازی با خطوط حمل‌ونقلِ همگانی قرار گرفته) حمایت‌ می‌کرد، بازوی مهمی از جنبش باغ‌شهر را تشکیل‌ می‌داد.[۲۶] طرحِ بلندپروازانه مسکو، که در سال ۱۹۳۵ تهیه شد، برداشتی خلاقانه از آرمان‌های بین‌المللیِ غالب در زمانه خود به شمار‌ می‌آمد.[۲۷]

با این حال، بیش‌تر ابداعاتِ برنامه‌ریزی در دوره زمام‌داری استالین سرکوب شدند. استالین از ساخت مکان‌های عظیمِ عمومی که نمودی از قدرتِ نامحدودِ سیاسی محسوب‌ می‌شد، حمایت‌ می‌کرد.[۲۸] تقریباً همه شهرهای بزرگِ این منطقه، از آلماتی تا ورشو، از تفلیس تا تاشکند و از‌ مینسک تا مسکو دست‌خوش تغییراتی گسترده شدند تا بلوارها و‌ میدان‌های مشقِ مجللی را دربرگیرند که هر گونه فضای مدنیِ ساخته‌شده در دوره پیشاکمونیستی را تحت‌الشعاع خود قرار‌ می‌داد.[۲۹]

مطابق با خواسته‌های استالین، سبکِ [معماریِ] غالبِ در این فضاهایِ تشریفاتی سبک نئوکلاسیک با ارجاعاتی به گهگاه باززنده‌سازی ناسیونالیستی و گاهی نئوگوتیک بود. این سبک «رئالیسم سوسیالیستی» نامیده‌شد اما در حقیقت، با نئوکلاسیسیسمِ غربی و اصولِ بازسازیِ یادمانیِ شهر که در پاریس و وین به کار رفته‌بود، عناصر مشترکِ بسیاری داشت. مسلماً واپسین نَفَسِ این رویکرد در بُخارست در سال ۱۹۸۰ به نمایش در آمد که در آن چائوشسکو، دیکتاتور رومانی، مجموعه چشم‌اندازهایی با سبک باروک ساخت که به دومین ساختمانِ عمومیِ بزرگِ جهان، یعنی کاخ خلق یا همان جواهرِ سلطنتیِ چائوشسکو منتهی‌ می‌شد.[۳۰]

پس از درگذشت استالین، بیش‌تر نظام‌هایِ کمونیستی «رئالیسم سوسیالیستی» را کنار گذاشتند و به جای آن آرمان‌های مدرنیستیِ تکنولوژیِ معماریِ صنعتی و استانداردشده را به‌عنوان پیش‌شرطِ کارآیی و صرفه‌های مقیاس پذیرفتند. این آرمان‌ها به آرمان کمونیستیِ برابری‌خواهی پیوستند و بزرگ‌ترین‌ میراث فضاییِ نظام‌های کمونیستی یعنی نواحیِ وسیعِ مسکونی را پی‌ریزی کردند که بین دهه ۶۰ تا ۸۰‌ میلادی احداث‌ می‌شد و امروزه‌ میلیون‌ها نفر از مردم منطقه را در خود جای داده‌است.[۳۱] این نواحی شامل برج‌هایِ مسکونیِ بزرگی بود که با قالب‌های پیش‌ساخته ایجاد شده‌بودند. جدای از این، نواحیِ یادشده با معماری اسپارتی، پارک‌های بازِ پهناور و فضاهایی که از پیش متصلبانه برنامه‌ریزی و از نظر کارکردی از هم جدا شده‌اند،‌ می‌تواند مظهرِ خوبی از حد اعلایِ جنبش مدرن باشد.

برنامه‌ریزی شهریِ (پساکمونیستیِ) معاصر

پایان دوره کمونیسم تبعات مهمی برای برنامه‌ریزی در پی‌داشت. حکومت‌های پساکمونیستی، علی‌القاعده، چرخش سریعی به جناحِ راستِ سیاسی داشتند (نیز بنگرید به بخش ۶-۱). عقاید نئولیبرالی مبنی بر ارجحیتِ نظامِ اقتصاد آزادِ افسارگسیخته نه‌تنها به برچیده‌شدنِ برنامه‌ریزیِ ملیِ اقتصادی انجامید، بلکه فی نفسه به بحرانِ فراگیرِ مشروعیتِ برنامه‌ریزی نیز منتهی شد چرا که عد‌ه‌ای به این تلقی رسیدند که برنامه‌ریزی یک عملِ به ظاهر کمونیستیِ تحلیل‌رفته است.[۳۲]

بافت اجتماعی-اقتصادی‌ای که برنامه‌ریزی شهری در چارچوب آن عمل‌ می‌کرد هم از بیخ‌وبن دچار اصلاحات شد. از آن‌جایی که اموال دولتی، یعنی زمین شهری، مستغلات (ازجمله مسکن) و وسایل تولید، به بخش خصوصی واگذار شدند، توسعه شهری به نمایشی خصوصی برای چند حزب تبدیل شد که نه فقط مقاماتی که روزگاری تمام قدرت را دراختیار داشتند، بلکه مالکان خصوصی، بسازوبفرش‌ها، بورژوازی مستغلات، شهروندان، سازمان‌های غیرانتفاعی و دیگر گروه‌های ذی‌نفع را نیز دربر می‌گرفت. متأسفانه اصلاحات نهادی جهت تطبیق‌دهیِ برنامه‌ریزی با شرایط جدید در تمام طول دهه ۹۰ پیش‌رفتی نکرد. (بنگرید به فصل ۴).[۳۳]

شرایط جدیدِ اجتماعی و سقوط ناگهانی اقتصادی طی دهه ۹۰ به چالش‌های وخیمِ شهری، از جمله پراکنده‌روییِ کنترل‌نشده، زیرساخت‌های معیوب، نابودیِ منابع طبیعی و‌ میراث فرهنگی، و جدایی‌گزینی اجتماعی-فضایی (همان‌گونه که در فصول ۱، ۲، ۶ و ۷ تشریح شده) منتهی شد. به هر حال، این چالش‌ها در نهایت نیاز به یک برنامه‌ریزی شهریِ دوباره تقویت‌شده را برجسته کرد. در سده ۲۱، برنامه‌ریزی دوباره خود را به عنوان یک کارکردِ اجتماعی مهم در سراسر منطقه تثبیت کرد. تحولاتِ مثبتِ اخیر نه تنها شامل ایجاد یک چارچوب نهادیِ روشن‌تر برای برنامه‌ریزی، افزایشِ دخالتِ عمومی در فرآیندِ آن، و تأکید بر برنامه‌ریزی درخصوص توسعه پایدار‌ می‌شود بلکه پیدایشِ شکل‌های نوینِ برنامه‌ریزی از قبیل برنامه‌ریزی راهبردی و محیطی را نیز در بر می‌گیرد. درخصوص همه این تحولات در فصل سپسین به تفصیل بحث خواهدشد.

[۱] منظور از «کشورهای در حال گذار» کشورهایی است که پیش‌ترها یا دارای حکومت «سوسیالیستی» بوده‌اند یا از جمهوری‌های اتحاد شوروی به شمار می‌‌امده‌اند و با فروپاشی بلوک شرق حکومتی مستقل تشکیل داده‌اند و از آن موقع تاکنون می‌‌کوشند که به سوی لیبرال دموکراسی حرکت کنند.

[۲] Gutkind, 1972b: 164–۱۸۲.

[۳] آباره (آب+باره) به معنای دیواری است که آب از روی آن می‌گذرد. در فارسی به آن پل جوبی نیز گفته‌میشود.

[۴] Knox and McCarthy, 2005: 34–۴۴.

[۵] Gutkind, 1972b: 23–۳۶۸; Shvidkovsky, 1975.

[۶] Nedovic-Budic and Cavric, 2006.

[۷] Gutkind, 1972a: 26–۵۱.

[۸] Nedovic-Budic and Cavric, 2006.

[۹] Gutkind, 1972b: 398–۴۱۲.

[۱۰] E.g., Nedovic-Budic and Cavric, 2006.

[۱۱] Gutkind, 1972a: 52–۷۰ and 162–۱۷۰; Hruska, 1975; Seculic-Gvozdanovic, 1975.

[۱۲] Gutkind, 1972a: 171–۱۸۶.

[۱۳] Gutkind, 1972b: 368–۳۹۵; Berman, 1982: 173–۲۸۶; Ruble, 1990; McReynolds, 2007.

[۱۴] Shvidkovsky, 1975.

[۱۵] Scott, 1998: 37–۴۴.

[۱۶] E.g., Shevyrev, 2003.

[۱۷] Gutkind, 1972a: 389–۴۰۰; Nedovic-Budic and Cavric, 2006.

[۱۸] Wiebenson, 2001; Sisa, 2001; Winkler, 2001; Batus, 2001; Vybiral, 2001; Zatloukal, 2001; Bojanic et al, 2001; Teleaga, 2001; Krastins, 2001.

[۱۹] Hall, 1988; Taylor, 1998; Watson, 2007.

[۲۰] Machedon et al, 1999; Hirt, 2007a.

[۲۱] Andrusz, 1984; Fomin, 1989.

[۲۲] Maier, 1998; Thomas, 1998; Hirt, 2005.

[۲۳] Iyer, 2003; Hirt, 2005.

[۲۴] Hill and Gaddy, 2003.

[۲۵] Pavlov and Yarmouhamedov, 1970.

[۲۶] Kamenov, 1983.

[۲۷] Hall, 1988: 174–۲۰۲; Bittner, 1998.

[۲۸] Crowley and Reid, 2002

[۲۹] E.g., Kvirkveliya and Mgaloblishvili 1986; Kvirkvelia, 1984; Anikin, 1986.

[۳۰] Cavalkanti, 1997.

[۳۱] E.g., Di Maio, 1974; Grava, 1993; Lizon, 1996.

[۳۲] E.g., Stanilov, 2007c, 2007d; Tsenkova and Nedovic-Budic 2006; Nedovic-Budic, 2001.

[۳۳] E.g., Hirt, 2005; Iyer, 2003.

Andrusz, G. (1984) Planning and Urban Development in the USSR, State University of New York Press, Albany

Anikin, V. (1986) Arhitektura Sovetskoi Belorusii [The Architecture of Soviet Belarus], Stroyizdat, Moscow [in Russian]

Batus, W. (2001) ‘Cracow’, Centropa: A Journal of Central European Architecture and Related Arts ۱(۱): ۲۳–۳۸

Berman, M. (1982) All That is Solid Melts Into Air: The Experience of Modernity, Penguin, New York

Bittner, S. (1998) ‘Green cities and orderly streets: Space and culture in Moscow, 1928–۱۹۳۳,’ Journal of Urban History ۲۵(۱): ۲۲–۵۶

Bojanic, M., Bojanic, B. and Scitaroci, O. (2001) ‘Zagreb,’ Centropa: A Journal of Central European Architecture and Related Arts ۱(۱): ۶۵–۷۰

Cavalcanti, M. (1997) ‘Urban reconstruction and autocratic regimes: Ceausescu’s Bucharest in its historic context’, Planning Perspectives ۱۲(۱): ۷۱–۱۰۹

Crowley, D. and Reid, S., (eds) (2002) Socialist Spaces: Sites of Everyday Life in the EasternBloc, Berg Publishers, Oxford

Di Maio, A. (1974) Soviet Urban Housing: Problems and Policies, Praeger, New York

Fomin, G. (1989) Gradostroitelstvo i Arhitectura [Urban Planning and Architecture], Stroyizdat, Moscow [in Russian]

Grava, S. (1993) ‘The urban heritage of the Soviet regime: The case of Riga, Latvia’, Journal of the American Planning Association ۵۹(۱): ۹–۳۰

Gutkind, E. (1972a) Urban Development in East-Central Europe: Poland, Czechoslovakia and Hungary, Free Press, New York ——— (۱۹۷۲b) Urban Development in Eastern Europe: Bulgaria, Romania, and the USSR, Free Press, New York

Hall, P. (1988) Cities of Tomorrow: An Intellectual History of Urban Planning and Design in the 20th Century, Blackwell, Malden

Hill, F. and Gaddy, C. (2003) The Siberian Curse: How Communist Planners Left Russia Out in the Cold, Brookings Institution Press, Washington DC

Hirt, S. (2005) ‘Planning the post-communist city: Experiences from Sofia,’ International Planning Studies ۳(۴): ۲۱۹–۲۴۰ ——— (۲۰۰۷a) ‘The compact vs. the dispersed city: History of ideas on Sofia’s urban form,’Journal of Planning History ۶(۲): ۱۳۸–۱۶۵

Hruska, E. (1975) ‘The architectural heritage of the Czechoslovakian Socialist Republic and its preservation,’ The Journal of the Society of Architectural Historians ۳۸(۲): ۱۵۳–۱۵۷

Iyer, S. (2003) ‘The urban context for adjustments to the post-soviet Russia: Responses from local planners in Siberia,’ International Planning Studies ۸(۳): ۲۰۱–۲۲۲

Kamenov, N. (1983) Teorii za Linearniya Grad [Theories of the Linear City], Bulgarian Academy of Sciences, Sofia [in Bulgarian]

Knox, P. and McCarthy, L. (2005) Urbanization: An Introduction to Urban Geography, Prentice Hall, Upper Saddle River

Krastins, J. (2001) ‘Riga’, Centropa: A Journal of Central European Architecture and Related Arts ۱(۱): ۳۷–۴۲

Kvirkveliya, T. (1984) Arhitektura Tbilisi [The Architecture of Tbilisi], Stroyizdat, Moscow [In Russian] ——— and Mgaloblishvili, H. (1986) Arhitektura Sovetskoi Gruzii [The Architecture of Soviet Georgia], Stroyizdat, Moscow [In Russian]

Lizon, P. (1996) ‘East-Central Europe: The unhappy heritage of communist mass housing’, Journal of Architectural Education ۵۰(۲): ۱۰۴–۱۱۴

Machedon, F., Machedon, L., and Scoffham, E. (1999) ‘Inter-war Bucharest: City in a garden’, Planning Perspectives ۱۴: ۲۴۹–۲۷۵

Maier, K. (1998) ‘Czech planning in transition: Assets and deficiencies’, International Planning Studies ۳(۳): ۳۵۱–۳۶۵

McReynolds, L. (2007) ‘St Petersburg: The national destiny in the cityscape’, Journal of Urban History ۳۳(۵): ۸۵۷–۸۶۳

Nedovic-Budic, Z. (2001) ‘Adjustment of planning practice to the new Eastern and Central European context’,  Journal of the American Planning Association ۶۷(۱): ۳۸–۵۲ ——— and Cavric, B. (2006) ‘Waves of planning: A framework for studying the evolution of planning systems and empirical insights from Serbia and Montenegro’, Planning Perspectives ۲۲: ۳۹۳–۴۲۵

Pavlov, N. and Yarmouhamedov, M. (1970) Sovetskii Soyuz: Kazakhstan [The Soviet Union: Kazakhstan], Stroyizdat, Moscow [In Russian]

Ruble, B. (1990) Leningrad: Shaping a Soviet City, University of California Press, Berkeley

Scott, J. (1998) Seeing Like a State: How Certain Schemes to Improve the Human Condition Have Failed, Yale University Press, New Haven

Seculic-Gvozdanovic, S. (1975) ‘Medieval and Renaissance architecture in Croatia’, The Journal of the Society of Architectural Historians ۳۸(۲): ۱۳۳–۱۳۹

Shevyrev A. (2003) ‘The axis Petersburg-Moscow: Outward and inward Russian capitals’, Journal of Urban History ۳۰(۱): ۷۰–۸۴

Shvidkovsky, O. (1975) ‘The historical characteristics of the Russian architectural heritage and the problems of its relation to modern city planning practice,’ The Journal of the Society of Architectural Historians ۳۸(۲): ۱۴۷–۱۵۱

Sisa, J. (2001) ‘Budapest’, Centropa: A Journal of Central European Architecture and Related Arts ۱(۱): ۱۵–۲۲

Stanilov, K. (2007c) ‘Urban development policies in Central and Eastern Europe during the transition period and their impact on urban form’, in K. Stanilov (ed) The Post-Socialist City: Urban Form and Space Transformations in Central and Eastern Europe After Socialism, Springer, Dordrecht, pp. 347–۳۶۰ ——— (۲۰۰۷d) ‘Urban planning and the challenges of post-socialist transformation’, in K. Stanilov (ed) The Post-Socialist City: Urban Form and Space Transformations

Taylor, N. (1998) Urban Planning Theory Since 1945, Sage Publications, London

Teleaga, I. (2001) ‘Timishoara’, Centropa: A Journal of Central European Architecture and Related Arts ۱(۱): ۵۹–۶۴

Thomas, M. (1998) ‘Thinking about planning in the transitional countries’, International Planning Studies ۳(۳): ۳۲۱–۳۳۳

Tsenkova, S. and Nedovic-Budic, Z. (2006) ‘The urban mosaic of post-socialist Europe: Introduction’, in S. Tsenkova and Z. Nedović-Budić (eds) The Urban Mosaic of Post-Socialist Europe: Space, Institutions and Policy, Springer & Physica-Verlag, Heidelberg, pp. 3–۲۰

Vybiral, J. (2001) ‘Prague’, Centropa: A Journal of Central European Architecture and Related Arts ۱(۱): ۲۹–۳۶

Watson, V. (2007) Revisiting Urban Planning: Concept Paper for the 2009 Global Report on Human Settlements, Unpublished document prepared for UN-Habitat, Nairobi Wiebson, D. (2001) ‘Introduction: Remarks on some 19th century Central European cityplans’, Centropa: A Journal of Central European Architecture and Related Arts ۱(۱):۱–۶

Winkler, G. (2001) ‘Szeged’, Centropa: A Journal of Central European Architecture and Related Arts ۱(۱): ۵۵–

Zatloukal, P. (2001) ‘Brno’, Centropa: A Journal of Central European Architecture and Related Arts ۱(۱): ۷–۱۴

مطلبی دیگر
مروری بر تجربه‌ی نروژ: نفت مانع تمرکز‌زدایی نیست!