مفهوم اتمسفر فضا در معماری و سینما به روح مشترکی اشاره دارد که از آغاز تاریخ سینما بین فیلم ها و هنر کهن معماری وجود داشته و در گذر سال ها به تکاملی خیره کننده رسیده است. امروز معماری سینمایی به چنان نفوذ و تاثیری دست پیدا کرده است که حتی خود معماری حقیقی را وادار به تجدید نظر در اصول زیبایی شناسی و نحوه ارتباط با مخاطبانش کرده است. تردیدی وجود ندارد که معماران زیادی از تاثیر سینما بی خبراند و یا به گفته ی خود فرصتی برای دنبال کردن آن ندارند (این موضوع بسیار سوال بر انگیز است، چگونه کسی می تواند با یکی از مهم ترین پدیده هایی که دهه هاست معماری را تحت تاثیر قرار داده بیگانه باشد). در سوی دیگر سینما گران زیادی وجود دارند که تصور می کنند معماران همان «خانه سازها» هستند و از درک این نکته که هر دو قطعاتی از جهان را جدا کرده و در نمایش فضایی مستقل به عنوان «اثر» به مخاطبشان می دهند، غافلند. اما این دو هنر بهمثابه صنعتی برای بیان ایدئولوژیها و نگرشهای مدرنیسم این پیوستگی را به وجود آوردهاند که دیگر نمیتوان مرزهای آنها برای درک بهتر دیگری از هم جدا کرد. امروزه معماری برای نشان دادن دوباره خود به فرا از رمزهای بودن و زیستن نیاز به سینمای با مفهوم و نگرش معمارانه دارد و همسوی با آن سینما برای فهم بهتر از نوشتهها نیاز دارد تا با در هم آمیختن دیالوگها و حس فضاهای معماری شده آنچه در تجسم و انتزاع قرار دارد بر پرده نقرهای بیندازد. هردوی آنها به ایجاد فضا و روح زندگی میپردازند و در فرایند ادراک فضا هر دو هنر به اصول مشترکی پایبند هستند. جهان معماری و دنیای سینما از عناصر مشترکی همچون صحنه نور حرکت و دید برخوردارند و میتوان گفت هنر معماری در سینما بهعنوان اصل ایجاد تعادل و هماهنگی در شکل تصاویر و ترکیب صحنه مطرح میشود. خاصیت مکانی یا زمانی فضا، رنگ، نور، سایهروشن تأثیر متفاوتی بر بیننده میگذارد و میتوانند معانی موردنظر کارگردان را تقویت کند فیلمسازان را وادار کند با بهرهگیری از معماری از طریق معنا و فضاسازی بصری به شخصیتپردازی، ایجاد هویت و خلق مکان بپردازند.
[divider]ارتباطهای انتزاعی[/divider]
یکی از مباحث موردبررسی در روابط بین این دو هنر از تأثیر یکی از این دو هنر در ارتقا و پیشرفت حوزه دیگر است. اولین وظیفه معماری مشخص کردن مکان بشر در جهان است. کمتر فیلمی را میتوان دیده کـه تصاویری از معماری را شامل نشود. این جمله صرفنظر از اینکه آیا ساختمانها واقعاً در فیلم نشان داده میشوند یا نه صحیح است، زیرا قاببندی یک تصویر دلالت بر وجود و برپایی یک مکان مشخص میکند. از طـرف دیگر، برپایی و تشکیل یک مکان وظیفه بنیادی معماری است این امر را میتوان به نقل از مارتین هایدگر ذکر کرد که ما به دورن دنیا پرتابشدهایم. از طریق مـعماری تـجربیات خارجی و غریبمان را به احساس مثبت منزل و مسکن تبدیل میکنیم. درواقع ساختمانها را معماران میسازند و بهتبع آن فضاها در بستر هنر و انتزاع شکل میگیرد و این امر را میتوان امری ناخودآگاه دانست که در آن ساخت مکان، فضا، موقعیت، مقیاس (قاببندی زندگی بشر) که از مشخصههای معماری هستند، بهصورت غیرقابلاجتنابی بهتمامی بـیانهای سـینمایی نفوذ میکند. معماری همانگونه که فضا را متحد و یکی میکند، زمان را نیز اداره میکند «معماری تنها رام کردن فضا نیست، بلکه دفاع محکمی در مقابل از بین رفتن زمان است» بـازسازی و یـکی کردن زمان (دوباره مرتب کردن، زیاد کردن سرعت، کم کردن سرعت، متوقف کردن و بازگرداندن) به همان اندازه در بیان سینمایی نیز مهم است. فضای زندگی فضای یکنواخت و بیارزش نیست. یـک حـادثه مـعنای خاصی را از طریق زمان روز، نور، آبوهوا و صـدا مـیگیرد. بهعلاوه، هر مکانی تاریخ و معنای نمادین خود را دارد که با واقعه ادغام میشود. بنابراین اجرای یک واقعه سینمایی کلاً از معماری فـضا، مـکان و زمـان جدانشدنی نیست و کارگردان موظف به خلق معماری اسـت، البـته اغلب بهصورت ناخودآگاه. همین معصومیت و استقلال از انضباط معماری حرفهای است که معماری سینما را لطیف و نافذ میکند و [epq-quote align=”align-left”]جلوهگاه معماری در عرصهی سکانسها و فیلم را میتوان همچون یک پسزمینه یا عملکردی همچون یک عکس دانست اکثریت جامعه بهمثابه بیننده حقیقی درکی درست از بازتاب معماری در کارهای سینما گران مدرنیسم دارند معماران ساختمانها را طراحی میکنند و سینماگران به آن حس طراحانِ ارجاع داده میشوند؛ و این مفهوم اتمسفر فضاهای طراحیشده است که به آنها این توانایی را میدهد که دوباره باز زنده سازی کنند آنچه در انتزاع دارند. دانش و آگاهی درزمینهی معماری میتواند سینماگر را در ساخت اثری بهتر یاری رساند ازاینرو میتوان گفت سینما و معماری نهتنها از نظر ماهیت حرکت بلکه از منظر خیال، زمان، فضا، ریتم، رنگ و نور، بافت و تداوم به یکدیگر نزدیکاند. [/epq-quote]به بیان واضحتر تمامی هنرمندان (نویسندگان، نقاشها، عکاسان، رقصندهها) ناخودآگاه به قـلمرو مـعماری وارد مـیشوند، هنگامیکه زمینه آنچه را که نمایش میدهند خلق و محیط و ظاهر آن را تعریف میکنند. صحنههای شـهری، سـاختمانها و اتاقهایی که توسط هنرمندان نمایش داده میشوند حقیقی هستند. هر نویسنده خواننده خـود را بـه مـعماری تبدیل میکند، که همچنان که داستان پیش میرود اتاقها، ساختمانها و کل شهر را در ذهنش بنا مـیکند. «جـنایت و مـکافات» داستایوفسکی خواننده را وادار میکند که اتاق غمزدهی را سکلنیکوف و وسعت بیانتهای سنت پترزبورگ را بـسازد. خـواننده فضاها و ساختمانهای شاهکار ادبی داستایوفسکی را در حفرههای ذهن خود میسازد. وظیفه معماری بهعنوان تقویتکننده تـأثیر ذهـنی، بهروشنی در معماری سینمایی دو کارگردان با خواستگاه احساسی متضاد منعکسشده است. همانطور که معماری آلفرد هیچکاک مکانهای ترس را خلق میکند، اتاقهای آندره تارکوفسکی احساس حسرت را القا میکند. ایـن دو کـارگردان به ترتیب متافیزیک معمار گونه ترس و غم را بررسی میکنند. موقعیت گرایی معنای معماری مخصوصاً در هنر هیچکاک روشن است. بهعنوانمثال در فیلمهای «شمال از شمال غـربی»، «پنـجره پشتی»، «سرگیجه»، «روانی» و «پرندگان»، سـاختمانها نـقش اساسی دارند. حقیقتاً هیچکاک از تأثیر ذهنی و معنایی معماری بسیار آگاهی دارد. محیط و معماری همیشه نقش مشابهی در فیلمهای هیچکاک دارند؛ آنها بهعنوان تقویتکننده روانـی داستان عمل میکنند فیلمهای او مشخصاً در یک جو آرام و روستایی شروع میشوند. صحنهها و ساختمانها نشاندهنده تعادل سرگرمکننده و بیتکلف زندگی بورژوازی است؛ اگرچه هنگامیکه داستان آغاز میشود، حس شـومی بـه مـحتوای ساختمانها منتقل میشود. معماری بسیار یکنواخت تدریجی تبدیل به مواد و محتوای ترس میشود، و آنچه در انتها به نـظر مـیرسد این است که ترس خود فضا را مسموم کرده است. این کاربرد فضا را در سینمای داخلی همچون کارهای اصغر فرهادی میتوان مشاهده کرد که با استفاده از بازشوها و کاربرد بستری ابژهی اتمسفری فضا به خلق صفحهها میپردازد رو روایت گر داستان میشود. بابیان این کنشهای فضاسازی شده هدف و مقصودش را از خلق فضا به وجود میآورد.
مـعماری بـه سینما، حال و هوا و معنای حوادثی را که در معماری اتفاق میافتند میدهد. روایت سینمایی مرزهای حقیقت زندگی شده را معنا میکند و اینکه فضا و ساختار معمارانِ و شهرسازانه است که به سینماگران جرئت میدهد که بگویند، ساختار اجتماعی، اقتصادی، سیاسی یک جامعه و حتی سرنوشت انسانها به چه شکل و نحوی رقم خواهد خورد. و این امر قابلانکار نیست که بزرگان سینمای جهان بدون آنکه درکی درستی از بستر فضاهای معمارانِ داشته باشند نمیتوانند مخاطب را با سناریوی و فیلمنامه خود درگیر کنند. این باز خود در ساخت فضاهای معماری شده این انعطافپذیری دوجانبه دار را بهوضوح قابلرؤیت میکند. که معماران همانند کارگترهای سینمایی در زمان خلق فضا باید در ذهن خود به ماورای انتزاع در آثارشان قدم بردارند تا فضایی با بستر مناسب خلق کنند.