کلبه هایدگر خانه ویتگنشتاین؛ فیلسوفانی که خود خانه‌شان را معماری کردند

ادوین هیثکات| منتقد معماری روزنامه فایننشیال تایمز
برگردان : فریبا شفیعی


کلبه هایدگر بنایی نبود که خود آن را طراحی کرده باشد. در واقع یک کلبه کوهستانی معمولی بود که در دامنه‌ای سبز جای گرفته بود. کلبه‏ای بود با پنجره‌های کوچک مربع‏‌شکل، دیوارهای چوبی و بام شیب‏دار سقف شینگل (shingled pitched roof). به نظر می‌رسید بسیار به آنچه که یک کودک ممکن است از یک خانه ترسیم کند شباهت دارد. فضای داخلی متراکم بود: دیوارهای تخته‌بندی‏شده، چندین قفسه‌ کتاب و یک جفت اجاق چوب‏سوز چدنی. این یک خانه‌ کارکردی برای کشاورزان که علاقه‏مند به زمین هستند، بود. به این دلیل وجه‌ کاربردی آن بر زیبایی‌اش غالب بود. برای کسانی که به شکل زاهدانه‌ای ساده‎‏زیست بودند، در مقایسه با وسایل رفاهی لوکس بورژوازی ماربورگ و فرایبورگ – جایی که هایدگر تدریس می‌کرد- این کلبه‌ چوبی تأکیدی بر یک جایگاه بی‌نقص برای تبلور تفکر هایدگر در هم‌بندی بنیادی مابین زمین و آسمان، سکونت، بنا و هستی بود.
شهرت هایدگر (و البته نه تأثیرگذاری‌اش) به دلیل مشارکت او با نازی‌ها به‏شدت دستخوش تغییر شد و آسیب دید، با این حال کسانی که زمانی در فکر سکونتگاه‌های ایده‌آل بودند، احتمالاً به چیزهایی مشابه کلبه بومی او در جنگل سیاه می‌اندیشیدند. این ایده نشانی است از خلوص آریایی که مستقیماً ریشه در اصالت دادن به خاک دارد و با زندگی ساده و صادقانه و خانوادگی آلمانی نیز عجین است.
ویتگنشتاین هم تعلق خاطری به کلبه‌ها داشت. او برخی از بزرگ‌ترین آثار خود را در یک کلبه چوبی در نروژ و بعد از آن در یک خانه ساده در مناطق روستایی ایرلندی نوشت. شاید غیرقابل باور باشد که طراحی و ساخت این خانه را ویتگنشتاین انجام داده است. در حالی که هیچ آموزش معمارانه‌ای ندیده بود توانست هم برای خودش و هم برای خواهرش خانه‌ای طراحی کند و بسازد. او پیش از انتخابش به عنوان رئیس دانشگاه کمبریج، مهندسی را در برلین و دانشگاه منچستر خواند و زمانی که خواهرش (که تصویرش توسط گوستاو کلیمت نقاشی شده) تصمیم به ساخت یک خانه گرفت، ویتگنشتاین عهده‏دار این وظیفه شد.
خالی از لطف نیست اگر یادآوری کنیم که او از یکی از ثروتمندترین خانواده‌های اروپا می‌آمد اما کمترین تعلق خاطری به پول نداشت و میراث خود را به خواهر و برادرانش و یک دسته از هنرمندان، شاعران و ویراستارها بخشید. یکی از آنان معمار بحث‏برانگیز وینی، آدولف لوس بود. ساختمان‌های لوس در بیرون شدیداً نواره‌ای و نحیف اما اغلب به شکل شگفت‏انگیزی در درون غنی بود. ویتگنشتاین که شیفته‌ آثار او بود، مصمم شد در ساخت خانه‌ای به ایده‌های لوس تمسک جوید؛ و این یک واقعیت است که خانه ویتگنشتاین در وین خیلی بهتر از خانه‏ای است که بدون توجه به ایده‌های لوس در کاندامنگس ساخت.
ویتگنشتاین در یک خانه‌ مجلل بزرگ شد که جلوخان آن با یک فواره و تندیسی از آگوست رودن مزین شده بود. ریچارد اشتراوس، یوهانس برامس و گوستاو مالر بازدیدکنندگان و مهمانان دائمی این خانه بودند و او غالباً به کارهایشان که در اتاق بزرگ موسیقی اجرا می‌شد، گوش می‌کرد؛ اما خانه‌ای که ویتگنشتاین برای خواهرش طراحی کرد، چیز بسیار متفاوتی بود. در طراحی این خانه او با معمار جوان وینی پاول اینگلمن که شاگرد لوس و دوست ویتگنشتاین بود، همکاری کرد؛ اما بر طبق تحقیقات معاصر، ویتگنشتاین سریعاً کار را به اتمام رساند و خودش را یک معمار خواند. او حتی معماری را به عنوان شغل خود در سربرگ نامه‌هایش می‏نوشت.ساخت خانه در سال ۱۹۲۶ آغاز شد، خانه زیبایی بود. علی‏رغم نمای خشک خانه، ویتگنشتاین توجه متعصبانه‌ای به تناسبات اتاق‌ها و پنجره‌ها داشت. ترکیب‏بندی خانه گونه‌ای از خلوص را از خود نشان می‌داد، دقتی زاهدانه که بسیار یادآور باورها و سبک و سیاق خود او بود. ویتگنشتاین مهارت مهندسی‌اش را حتی در کوچک‌ترین جزئیات به کار گرفت، به همین سبب است که همه‏چیز زیبا به نظر می‌رسد و حتی کوچک‌ترین بخش‌ها به‏خوبی در کار نشسته‌اند. گشودگی‌ها به‏سادگی در یک نمای غشایی سفید درآورده شده‌اند. قالب‏ریزی وجود ندارد، ستون‌ها نه با یک سرستون بلکه با یک بست آهنی منفیِ پس‏نشسته پوشیده شده‌اند. دیوارها به شکل واضحی در سقف و طبقه قفل شده‌اند. در اینجا هیچ گوشه‌ای وجود ندارد که به‏اشتباه در ساختار کلی بنا نمایان شده باشد. روایت است که یکی از فلزکارها می‌پرسد: «آیا یک میلی‏متر اینجا یا آنجا واقعا تفاوتی ایجاد می‌کند»؟ «بله!» فیلسوف قبل از این‏که مرد جمله خود را به اتمام برساند، این کلمه را فریاد می‏زند.
بخش قابل توجه دیگر خانه در‌ها هستند. فلز و شیشه در این پروژه به‏شدت و دقت مد نظر قرار گرفته‏اند؛ عناصری که در فقدان تزئینات، قالب‌ریزی یا هر نوع نمای باشکوه دیگری به عناصری تبدیل شده‌اند که ما را به فضای داخلی هدایت می‌کنند. این چشم‏انداز به داخل خانه است که آن را بسیار برجسته می‌سازد و مخاطب را به حرکت در آن راغب می‌کند تا به‏آرامی پیچیدگی پلان را آشکار کند. گفته شده ویتگنشتاین یک سال را به طراحی در و دسته‌های پنجره و سال‏های دیگر را به طراحی رادیاتورها (که به شکل غیرمنتظره‌ای در گوشه‌ها جای گرفته‌اند) سپری کرده است؛ هرچند این روایت‌ها به نظر غیرواقعی می‌آیند.
در این خانه لوله‌های برنجی به‏سادگی خم شدند و به عنوان دستگیره به کار رفتند و مستقیما بر روی در‌های استیل بدون هیچ صفحه یا روکشی نصب شدند. سوراخ‏های کلید مستقیما درون در‌های فلزی برش خوردند. در اینجا هیچ فضایی برای حرکت یا برای ساخت کالای بد وجود ندارد. پنجره‌ها با جرزهای فلزی بلند و باریک شاخص شده‌اند تا بر ارتفاع اتاق‌ها تأکید کنند. در حالی که ماهیتی تقلیل‏دهنده‌ در تمام ابزار و اتصالات رسوخ کرده است و جزئیات تزیینی به حاشیه رفته است، چشم جذب خلسه برآمده از فضا و نور می‌گردد.
معروف‌ترین روایت درباره‌ این خانه این است که ویتگنشتاین از تناسبات و سقف یک اتاق که ۳۰ میلی‏متر افزایش یافته بود، ناراضی بود و این همان وجهی است که دقیقا زمانی پیش می‌آید که یک منطق‏دان بخواهد خانه بسازد. این دقت نظر به تناسبات، زمانی بهتر آشکار می‌شود که متوجه باشیم خانه با هدف آشکار کردن فضای داخلی به‏خوبی پرداخت شده است.علی‏رغم تمام این تلاش‌ها، ویتگنشتاین نیز مانند هایدگر، متوجه شد که ساده‌ترین راه برای نوشتن رفتن به محیط ساده یک کلبه‌ روستایی دورافتاده است. او بعد از اتمام خانه‌ خود به کمبریج بازگشت (سربرگ نامه او هنوز او را معمار توصیف می‌کرد) اما در یک کلبه چوبی در یک آب‏دره در نروژ می‏نوشت. این کلبه‌ چوبی بومی نمایش نوعی از ایده‌آلی است که مدرنیست‌های اولیه تلاش می‌کردند آن را به دست آورند. کلبه‌ای که در آن وجود هر عنصری ضروری است و هیچ‏چیز آن را نمی‌توان نادیده انگاشت. اولین خانه والتر گروپیوس، از استودیو باهاوس، یک کلبه‌ چوبی قابل توجه است (خانه زیبای سامرفلد در برلین، ۱۹۲۱) و تنها خانه‌ای که لو کوربوزیه برای خود ساخت (۱۹۵۱) نیز یک کلبه چوبی کوچک در ساحلی در نزدیکی منتون است.
آدولف لوس که به‏شدت بر ویتگنشتاین تأثیر گذاشته بود، چنین می‌نویسد: «کشاورز می‌تواند خانه‌ای زیبا بسازد، خانه‌ای که یک معمار نمی‌تواند… یک معمار، تقریبا، مانند هر شهروند، فرهنگ ندارد. او فاقد قطعیت کشاورزی است که دارای فرهنگ است. شهروند شهری یک شخص بی‌ریشه است. به گمان من به واسطه فرهنگ است که هستی درونی و بیرونی انسان به تعادل می‌رسد، تعادلی که تنها با فکر و عمل عقلانی تضمین می‌شود.» و همین درک خاص از فرهنگ است که هایدگر و ویتگنشتاین را مجاب می‌کند در کلبه‌ای که دست هیچ معماری بدان نرسیده، در مکانی ناکجایی بیندیشند و به آرامش برسند.

[divider]منبع[/divider]

شماره ۲۵ فصلنامه همشهری معماری

مطلبی دیگر
عکاس: نگارنده
برداشت از بناهای عادی؛ جای خالی تاریخ معماری مردم در دانشگاه