مصاحبه بهرام شیردل با سعید برآبادی در روزنامه شرق، مورخ ۲۹ خرداد ۹۵، چیز جدیدی دارد و ندارد. آنچه او درباره تجربه معماری مدرن در ایران و گسست سنت می گوید، آنچه درباره آموزش معماری و آنچه درباره جمهوری اسلامی می گوید سخنی تازه نیست. پیش تر در مصاحبه ای با کورش رفیعی در شماره ۴۶ معماری و ساختمان و یا مصاحبه با بنیاد معماری انقلاب اسلامی و پیش تر در جاهای دیگر نیز این گزارهها را طرح کرده بود. حتی اشاره صریح به پروژههایی مانند فرودگاه امام و ظرفیت های آن نیز سخن تازه ای نیست. اما آنچه این مصاحبه را متمایز می کند همان عنوانی است که بر تارک گفتگو نشسته است: لیدر معماری ایران!
اگر بخواهیم به تحلیل تحلیل های او در این مصاحبه بپردازیم ضرورت دارد تا با حوصله ای بازجویانه، به ترمینولوژی توسعه، مدرن، مدرسه، ایده، سیاست و جامعه پرداخته شود و میان منظومه ای که او سعی می کند بیافریند و مفاهیم مالوف منبعث از این عبارات خویشاوندی بیشتری برقرار شود. پس نه به آنچه او گفته است، بلکه به آنچه او در این مصاحبه کرده است خواهیم پرداخت. بهرام شیردل معمار مهمی است. اگر از منظر سنی نگاه کنیم جوان تر از ایرج کلانتری، شیخ زین الدین و یا صارمی است. از عمده معماران هم نسل ایشان و حتی هم نسلان خودش پروژه های کمتری دارد. حتی ساخته نشده ها. کتابی از او در فضای ایران منتشر نشده و در بنیاد آموزش ایران نیز تغییری ایجاد نکرده است. ادبیاتش در توضیح پروژه هایش هرچند مسحور کننده، اما آموزنده نیست و این ارتباطی به صحت و یا عدم صحت گزاره هایش ندارد. با این حال او معمار مهمی است، نه به خاطر آنکه از فرنگ برگشته است، بلکه به خاطر آنکه در فرنگ عزیز است و فرنگ نیز عزیز ماست.
عزیز غرب بودن مهمترین بارزه اوست هرچند این عنوان با بی انصافی کیفیت های معمارانه او را پنهان می کند ولی جامعه ای که او ادعای رهبری شان را دارد و تمامیت خواهانه آن ها را همه معماری ایران می داند، حداقل در ابتدای امر تحت این بارزه او را ستایش می کنند. شیردل دو دهه است که در ایران سعی می کند ارزش های واقعی و یا ادعایی اش را آشکار کند اما هنوز نتوانسته. چون در حوزه فعالیتی او همیشه شاگردان ارزان تری وجود دارد که در کار انعطاف بیشتری نشان می دهند. فرآیندی که به او اعتبار می دهد او را دست نیافتنی کرده. او خانه ای طراحی نمی کند. تنها به پروژه های عظیم علاقه مند است و یا شاید بهتر باشد بگوییم پروژه های عظیم برای مطرح شدن به او علاقه مند هستند. همانند آنچه در شیراز، مشهد و کیش بر او گذشت و امیدواریم در تبریز نگذرد. برای بخش خصوصی کار کردن با چنین معماری تنها زمانی صرفه دارد که توان تبلیغی پروژه او برای عموم مردم و یا توان تبلیغی شخصیت او و یا توان تبلیغی خود معماری، سطح قابل پذیرشی از اثرگذاری را به همراه داشته باشد. اما در ایران هنوز چنین نیست. پس او باید چه کند؟ این سطح را با مصاحبه با رسانه های عمومی مانند همین مصاحبه برای خودش خلق کند؟ شاید داشتن چنین مصاحبه ای برای کارفرمایی جالب و بر او موثر باشد اما سقف کوتاه ارزش معماری در نظر مردم ایران چنین فعالیت هایی را در کوتاه مدت عمر یک فرد بی ثمر می سازد. لاجرم تنها راه، عقب زدن شاگردان امروز رقیب از یک سو، و تغییر کارفرما از سوی دیگر است. بی نیاز به استدلال و تنها از روی استقراء می توان گفت بعد از مرحوم میرمیران هنوز معمار دیگری که بتواند ادعای جایگاهی در طراحی همپای او داشته باشد و در این دعا، عدد قابل توجهی از حرفه مندان را نیز با خود همراه کند وجود ندارد. نه در نسل پیشین که خطوطشان منقضی شده است و نه در نسل نو تر که نه عزت او را دارند و نه توانسته اند با همه پروژه های ساخته شده شان به اندازه پروژه های ساخته نشده او بازنمایی رسانه ای موثری را جلب کنند. پس او با تاکید بر این جایگاهی که از مجموعه ای از کنش های اعتباری و رسانه ای و البته ظرفیت نامحدود خلاقیت خود خلق کرده است، نور را در صحنه تنها به روی خود می تاباند. اما چه کسی قرار است برای او دست بزند و کلاه از سر بردارد؟ کارفرمای دیگر برای پروژه های عظیم جز دولت کیست؟ پروژه ایی مانند فرودگاه امام که هم شیردل در آن سابقه دارد و هم کاملاً همراستا با سخنان همیشگی وزیر راه و شهرسازی درباره اهمیت توسعه فرودگاهی است و هم اینکه پاسخی است به این سوال که این همه ایرباس و بوئینگ خریداری شده را باید کجا روی زمین نشاند؟ این همسویی حتی در همراهی با ضرورت معماری ایرانی اسلامی و نقد غرب نیز ادامه پیدا می کند. اگر شما یک مدیر دولتی باشید چه می کنید؟ معماری که هم برای غرب عزیز است و هم غرب را نقد می کند در حکم مرغ تخم طلاست! معماری که انتخاب او برای یک پروژه حتی با ترک تشریفات و بدون مسابقه نیز صدای اعتراض کسی را بلند نمی کند که هیچ، بلکه انبوهی از خشنودی های رسانه ای را نیز به همراه خواهد داشت. از این باب کار نکردن با بهرام شیردل نوعی حماقت است که نباید مرتکب شد.
هنر یک معمار آن است که با یک خط هم بر جاذبه زمین غلبه کند و هم ذهن را به پرواز دربیاورد، لوله های فاضلاب را هدایت کند و امنیت شبانه فضا را نیز تامین. معماران تربیت می شوند تا با یک خط کارهای بسیاری انجام دهند. شیردل در این مصاحبه هم خودش را یادآوری می کند. هم رقبا را حذف می کند و هم به کارفرمای دولتی تعارف می کند تا روی صندلی دفترش روبروی او بنشیند. کاری که این همه معمار جوان تر و سالخورده تر با چاپ پروژه هایشان بر ورق گلاسه مجلات، شرکت در پنل ها و کارگاه های تقریبا بی نهایت، برنده شدن های هفتگی در مسابقات پولکی و جز آن نتوانسته اند انجام بدهند را او با یک جمله انجام می دهد. چرا نباید به چنین ذهن هوشمندی اعتماد کرد؟