[divider]مواجه دولت با عرصه عمومی [/divider]
انسان تنها جانداری است که می تواند دروغ بگوید. این توانایی محصول ساختار مجازی زبان است که برای دلالت بر موضوعی، به دریافت ذهنی مخاطب از آن بسنده می کند و نه واقعیت بیرونی. این فاصله ازلی از امر واقع سبب شده برای قضاوت و چاره جویی در باب هر امر انسانی، برای گریز از ورطه تاویلات زبانی، به زبانی بی واژه رجوع شود که محصول مشاهده مستقیم از رفتارها و دستاورد های آدمی است. معماری هر سامانی، روایت ناسامانی ها و سامان یافتگی های سازندگانش در بستر صادقانه ی زبان بصری است که در تاریخ هنر هر مملکتی، مهمترین سنجه ی تمدنی به شمار می آید.
امروزه وقتی از ادبیات دولتی، سینمای دولتی و یا رسانه دولتی صحبت می کنیم، مطلوب یا نامطلوب، کیفیتی مشابه به ذهن متبادر می شود که محصول تفاهم ذهنی ما بر موضوعات یاد شده است. اما بناهای دولتی هنوز به ساخت زبانی مورد تفاهم عام که بتواند دریافتی قرارداد شده را به ذهن متبادر کند، توفیق نیافته اند. جستجوی ریشه های این بی زبانی یا بد زبانی، می تواند پاسخگوی فقدانی باشد که چهره ی معمارانه حاکمیت را نامفهوم و به خاطر نیامدنی ساخته است.
[divider] مداخله در عرصه عمومی[/divider]
از وقتی عمارت عالی قاپو، دولتخانه مبارکه نقش جهان نامیده شد، جز آنکه به کار تدبیر امور مملکت بیاید، نقش پاویونی تشریفاتی را در جشنها و مراسم بار عام و خاص بر عهده گرفت. مشق نظام و بازی چوگان، شاه و سران مملکت را به ایوان (بعداٌ ستون دار) کاخ می کشاند و از آنجا که برای تماشای عرصه وسیع میدان، نیاز به دامنه دید وسیع تری بود تصمیم بر آن شد تا با پیش آمدگی به درون حریم میدان، شاه و ملازمان از زحمت سر چرخاندن و گردن کشیدن رهایی یابند.(معماریان،۳۰۶،۱۳۸۳)
اگر بازار را که نخستین ضرورت گردهمایی آدمیان و شکل دهنده ی عرصه ای عمومی است، تعریف کننده محدوده میدان نقش جهان بپنداریم، می توانیم این نگاه سمبلیک را به دیگر اجزاء هویت بخش میدان نیز بسط دهیم. مدرسه شاه نماد حوزه ی علم و مسجد شیخ نیز نماد خالص مولفه مذهب در جامعه ایرانی به شمار می آید.
تعامل چهار عنصر سازنده میدان یعنی قدرت حاکمه، مذهب، علم و اقتصاد با عرصه عمومی در شیوه تعامل کالبدی آنان با میدان آشکار است. همانگونه که مذهب و علم بر پایه اختیار و اراده با افراد جامعه تعامل می کنند، رابطه کالبدی آنان نیز مبتنی بر عقب کشیدگی و ایجاد فضایی دعوت کننده به درون است. اما اقتصاد خود را بر پایه ضرورت معیشت تعریف می کند و انتخابی جز گستردگی مماس با عرصه عمومی ندارد.
دولت نتیجه طبیعی اجتماع اندامواره آدمیان است، با رشد کمی هر جامعه ای تضارب آرا و تکثرهای زیستی سبب می شود عاملی تمرکز گرا به اجتماع توده ای آدمیان کلیتی قابل تعریف ببخشد تا کل، مجال عمل بیابد و امکان بهره وری از محاسن اجتماع شدن فراهم شود. در حقیقت دولت محصول خواست اشتراکی عموم برای اعمال اراده ای معطوف به قدرت است. اینگونه است که بدیهی ترین عرصه برای بروز این اراده جمعی، عرصه عمومی است. این عرصه عمومی است که با توجه به ماهیت هر دولتی به گفتمانی عمومی در ناخودآگاه شهروندان تبدیل می شود. گفتمانی رفتار ساز که مختصاتش را از ویژگی های دولت کسب می کند. ویژگی هایی که در هر مدل حاکمیتی مبتنی بر شیوه کسب مشروعیت و تعامل با مردم تعریف می شود.(کاتوزیان،۲۱،۱۳۸۸)
در دربار صفوی نیز این کالبد برتری جوی عالی قاپو است که به عرصه عمومی ورود می کند تا در سمت مقابل میدان، مسجد شیخ یک گام عقب بنشیند. در هر شیوه حکومتی نیز در طول تاریخ و عرض جغرافیا، منویات حکومت ها در کالبد بناهای عمومی و حاکمیتی خود نمایی می کند. این نمایش ماهوی قدرت است که با رنگی از خود دادن به عرصه عمومی، بی آنکه نیاز به مداخله مستقیم و فعال داشته باشد، خواسته های خود را برطرف می کند. در حقیقت بناهای دولت ساخته، حامل حضوری هستند که با ناخودآگاه مردم ارتباط بر قرار می کنند. ارتباطی که به مثابه یک زبان، سنجه ی رابطه دولت و ملت دانسته می شود.
ساخت نشانگانی در عرصه زبان-۲
زبان را تجلی ذهن دانسته اند، چنانکه ویژگی ها و مکانیزم های ذهنی را بازنمایی می کند. اینگونه است که زبان های متمایز عرصه ی نمایش توانایی ها و ناتوانایی های زبان ورزان هر زبانی دانسته می شود. اینگونه است که هر ملتی در زبان فکر می کند، کار می کند و احساسات خود را بروز می دهد تا هیدگر زبان را خانه آدمی بپندارد و عنوان کند که چیزی خارج از زبان وجود ندارد.(احمدی،۵۲۵،۱۳۸۷)
هر زبانی متشکل از برهم نهی ساختارها و سیستم های نشانگانی متعدد است و هر ساختار نیز مجموعه ای از نشانه های همگن را شامل می شود که بر مفاهیمی در ذهن زبان ورز دلالت می کنند. در حقیقت این شرط ساختمندی یک سیستم است که هر نشانه ای در آن به مثابه یک دال، بر مدلولی در ذهن مخاطب دلالت داشته باشد تا هر ساختار را زنجیره ای استدلالی بپنداریم که می تواند در کلیت حاوی معنا باشد.
لاجرم هر دولتی نیز ارتباط با ناخودآگاه مردمانش را بر ساختی زبان ورزانه از نشانه ها مدیریت می کند. این زبان دولتی نشانه هایی را تعریف و سپس استخدام می کند که بر مبنای ماهیت همان دولت ساخت می پذیرند. هر مولفه ای که در ایده اولیه ی یک حکومت نقش داشته باشد بخشی از ساختار مفهومی آن حکومت را شکل داده و نشانه های همگن با خود را در چهره ی حاکمیت به کار می بندد.
شیوه کسب مشروعیت و در دست گرفتن اهرم قدرت معرف ماهوی یک حکومت است. هندسه ارتباطی حکومت و مردم نیز مبتنی بر تداوم همان شیوه ی مشروعیت شکل می پذیرد. اینگونه است که در گستره ای از خودکامه ترین تا مردم سالارترین دولت ها، زبان هایی با هندسه ای بر سیاق هندسه قدرت دستگاه حاکمه پدید می آید که نظام نشانگانی شان در ناخودآگاه جمعی، حضور رفتارساز و شکل دهنده به کل معطوف به قدرت را ساخت می بخشد.
ایران معاصر در بهمن پنجاه و هفت ایده ای را شکل داد که بر مبنای نفی نوعی سنت حاکمیتی، پیشرو؛ و با رجوع به سنتی جهان بینانه و ایدئولوژیک، سنتی بود. این ناسازه ی نشانگانی بین سنت و نوجویی می توانست با اجتهاد در ایده اولیه خود و بسط مفهومی خویش، خرد ورزی ای بنیادین را در تکوین زبانی خودویژه بر پا کند اما چنانچه امروز نیز از جانب مسئولین و نظریه پردازان نخستینش شرح داده می شود به سبب دلایلی که در مجال این مقال نیست، فرصت نیافت تا علوم انسانی بومی خود را که مبین و بسط دهنده ایده تلفیقی ابتدایی اش بود را پایه گذاری کند.(کاتوزیان،۵۹،۱۳۸۸)
این ضعف چنان بر الگوی زبانی دولت های ایرانی در رابطه شان با مردم اثر گذاشته که سپهر عمومی جامعه را به خصوص در کالبدی ترین وجه اش یعنی معماری غیر قابل پیش بینی می کند. غیر قابل پیش بینی بودن به وضعیتی اتلاق می شود که تفاهمی عمومی و قرارداد شده بر معنای دلالت شده از سوی نشانه ها وجود ندارد. این ناخوانایی نشانگانی سبب گنگی در بیان بصری بناهای دولتی شده و ارتباط را لااقل در ساحت معماری خدشه دار می کند
فقدان زبان که در ارتباط، به فقدان متن منتج می گردد دولت های ایرانی را مجبور کرده به جای یک متن ارتباطی به همان کلیدواژه هایی که در ایده اولیه موجودیتی تثبیت یافته دارند رجوع کند. مرجعیت کلیدواژه هایی که در ساحت زبان های سازنده شان معنادار هستند سبب رویکردی تقلیدی می شود که در غیاب اجتهاد، حداقلی ترین رویکرد به معنا در سواد بصری بناهای دولتی است. تقلید از کلیدواژه های نا همسویی چون سنت و تجدد به طور همزمان رویکردی التقاطی را سبب می شود که در نسبت های مختلف، محصولاتی متنوع را پدید می آورد.
[divider]ارجاع نشانه شناسیک به سنت[/divider]
هرچند اسلام متنی بی زمان و همچنان موجود و معتبر است اما به سبب همان فقدان اجتهادی که شرح داده شد، ایرانی معاصر نتوانسته به تببین زبانی معاصر در معماری، مبتنی بر منویات اسلام دست یازد. لذا به کلیدواژه هایی کالبدی از دورانی ارجاع می دهد که جهان در ذهن ایرانی مسلم، بی تعارض و دارای اجزایی همگن و همزبان بود. شکوه و شکوفایی تمدن اسلامی در اعصار میانه و تکامل معماری اسلامی ایرانی تا اوج فواره اش در عصر صفویه بهترین ماخذ برای ارجاع به دورانی است که حال همه ما خوب است. نشانه هایی از این صحت مزاج که قابلیت ترکیب بندی فرمال در عملکردهای امروزین را دارد، رویکرد غالب در بناهایی دولت ساخته است که ارتباط و اثر گذاری فرهنگی را بخشی از تعهد وجودی خویش فرض می کنند. بناهای مذهبی و فرهنگی که شخصیت دیوان سالارانه و دولت نمایانه ی افزون تری دارند، مهمترین عرصه بروز چنین رویکردی هستند.
[divider]ارجاع حداکثری به سنت[/divider]
هر چند این نشانه ها در متن امروزین فاقد دلالت معنایی است اما در قراردادی اجتماعی ما را به روزگاری نیکو اشارت می کند. زیبایی شناسی ارجاعی در بهترین شرایط و با بالاترین بهره وری می تواند مخاطب را به امری از پیش موجود دلالت کند ولی امکان افزایشی تجربه فردی در زبان مرجع را به سبب فاصله زمانی و مکانی از آن متن میسر نمی سازد. در حقیقت فقدان زیبایی شناسی ای فضا محور که که با مواجه این- زمانی مخاطب، فضا را تعینی معاصر می بخشد و سبب تعلق مکانی می شود بزرگترین آسیب این رویکرد ارجاعی است.
در چنین صورت بندی معمارانه ای، بناها اعترافی ناخوشایندند که اوج آمال دولت ها را حرکت به سوی گذشته فرض می کند. رویکردی که در عین احساس تعلق و وابستگی، سبب انفعال و خودبسندگی در گفتمان عمومی جامعه می شود.
[divider]رویکرد ابزاری به معماری مدرن[/divider]
به طور عام تمامی دولت های انقلابی در بطن حرکت خود، مسئولیت و تعهدی نسبت به ترسیم فردایی برای مردم، در خود احساس می کنند. میل به هر پدیده نوجویانه بخشی از تشخص هر جریان انقلابی است. چنین است که نشانگانی که بر فردا دلالت می کنند بخشی از دلمشغولی دولت را در استخدام زبانی برساخته، تشکیل می دهند.
[divider]ارجاع حداکثری به مدرنیزم[/divider]
افزون بر این دلیل، حاکمیت سه دهه اخیر ایران با داعیه ی بیداری ملی تلاش دارد خلاء تاریخی که در مواجه با مدرنیسم در خود احساس می کند را بپیماید. زیستی رنسانسی که به انقلاب صنعتی منجر شد و مدرنیسم را پدید آورد، فرآیندی بود که به جهان امروز شکل داد، غیاب انسان ایرانی در این پروسه، او را با زبان زیست معاصر بیگانه ساخته و هر تلاشی که بخشی از این زبان را در متن ایران معاصر به کار گیرد اتفاقی مطلوب تلقی می گردد. نشانه های این زبان دلالت بر مفهوم استیلا و چیرگی دارند. یعنی همان اوصافی که غیابشان می تواند شکاف نشانگانی را در زبان معماری دولتی پررنگ کند.
این نگاه ساخت گریز که تکنیک غربی را فارغ از فرهنگ و بار مفهومی بطئی که در خود دارد، تعریف می کند، تعارفی است که سعی در پوشاندن صورت مسئله دارد. نتیجه آنکه به کار گیری صور معماری تکنیکال غربی در متنی که بنیادی ارجاعی به سنت دارد، سوء تفاهم هایی مفهومی را در پی دارد که نمی تواند در ارتباط با ناخودآگاه بصری ایرانی معاصر توفیقی حاصل کند.
[divider]رویکرد تلفیقی به دو نظام ارجاعی[/divider]
ذهن گزینش گر به جای ذهن خلاق، زبانی چیدمانی را ارائه می دهد که همنشینی واژگانش مبتنی بر تشابهات فرمال صورت می گیرد و نه زیرساختی معنا محور. در نتیجه بیان معماری ملهم از چنین زبانی، جدا از رویکردهای حداکثری که ممکن است به یکی از مراجع دوگانه سنت و تجدد داشته باشد، به طور معمول تلفیقی فرمال و ظاهرسازانه از هر دو سو را انتخاب می کند. گاه با ابزار قرار دادن معماری مدرن، نشانه ها و المان های سنتی اش را احیا می کند و گاه نشانه های مفهومی مدرن را بستری برای عملکردهای معطوف به سنت قرار می دهد. اتفاقی که از هر سو که بیافتد در نهایت جز ترکیب بندی ای فرمال در پی نخواهد داشت و نمی تواند نمایانگر روح زمانه خود باشد.(بانی مسعود،۴۵۷،۱۳۸۸)
[divider]معماری التقاطی با بهره گیری نظام نشانگانی فاقد ساختار[/divider]
هر چند درک این ماهیت مونتاژی از جانب طراحان آگاه می تواند به نمایشی از این وضعیت دورگه منجر شود. بیانی صادقانه که ارجاع را موضوع می کند و مکانیزم های این رفتار را کالبد می بخشد تا بیانی واقع بینانه از شرایط امروزین و منویات دولت ها باشد.
.[divider]تلفیق با آگاهی از منطق نشانگانی ارجاع[/divider]
متولیان و کارفرمایان متنوعی در نهادهای دولتی و حاکمیتی، رویکردها و سیاست های مختلفی را در عرصه س ساخت پی می گیرند. مجموعه ای که از سنت گراترین رویکردها تا آوانگاردترین آنها متغیر است. اما به هر رو طیف وسیعی نیز خواسته یا ناخواسته در محدوده ای تلفیقی از هر دو رویکرد قرار می گیرند. نتیجه منطقی تقلید در عرصه معماری از جانب دولت، زبانی پر طمطراق و نارسا است که یا به دیروز رجوع می کند یا به فردا. وضعیتی فاقد اکنونیت که درکی از زمان حال را نمایش نمی دهد و اکنونی را که عرصه عمل تلقی می شود به روزگار گذشته و یا نرسیده باج می دهد. تضعیف توان ملی به دلیل تضعیف گفتمان عمومی در چهره معماری، راوی گنگی و بی بیانی ای است که عدم اجتهاد خردورزانه در داشته ها را سبب شده است. آسیبی که در صورت تداوم از سطح نشانگانی پیش رفته و به ساختارزدایی منتج می شود
منابع:
معماریان، غلامحسین (۱۳۸۳) سبک شناسی معماری ایرانی،انتشارات سروش دانش،تهران
همایون کاتوزیان، محمدعلی (۱۳۸۸) استبداد،دموکراسی و نهضت ملی، نشر مرکز، تهران
احمدی، بابک،(۱۳۸۷) حقیقت و زیبایی، نشر مرکز، تهران
بانی مسعودی، امیر (۱۳۸۸) معماری معاصر ایران، نشر هنر معماری قرن، تهران