اتوبوس‌های بی.آر.تی و حقی که ضایع می‌شود!

نویسنده: بهزاد عمران زاده | دکترای برنامه ریزی شهری


چندی است که دیگر هیچ لذتی از سوار شدن بر اتوبوس‌های B.R.T نمی‌برم! دلیل این موضوع نه شلوغی اتوبوس‌ها در ساعات صبح و عصر و وارد شدن انواع فشارها به نقاط مختلف فیزیک مسافرین، نه خرابی برخی پله برقی‌ها و خستگی بالا و پایین رفتن از پله‌های پل‌های عابر پیاده آن، نه بوی نامطبوع برخی اتوبوس‌های خط و نه چیز دیگری از این قبیل است.

برای منی که در اوان راه اندازی این سیستم موضوع پایان‌نامه کارشناسی‌ارشد خود را در سال ۱۳۸۸ به ارزیابی این سامانه اختصاص داده بودم و در نسبت با سیستم‌های معمول اتوبوسرانی شهری به دلیل سرعت خوب، هزینه مناسب و کیفیت اتوبوس‌های آن مردم را راضی از آن یافتم، همیشه با وجود برخی مشکلات جزئی، حس خوبی از استفاده از این اتوبوس‌ها به من دست می‌داد.

ولی اخیرا چنین حسی ندارم و تمام نزدیک به یک و نیم ساعتی را که در دو نوبت در روز از آن استفاده می‌کنم نه تنها برایم لذت بخش نیست بلکه احساس می‌کنم تمام این مدت را در دالان فلزی متحرک محبوس هستم! این حس یکی از بدترین احساس‌هایی است که در اثر اقدامات خلاف قواعد خرد یک مدیریت شهری نابلد می‌تواند در فضاهای عمومی مختلف به سراغ یک فرد بیاید.

یکی از تفریحات سالم من! در کنار خواندن و نوشتن در اتوبوس‌های بی.آر.تی، نگاه کردن به فضای بیرون شهر از شیشه این اتوبوس‌ها بود. نگاه کردن به پل‌ها، مجسمه‌ها، نقاشی‌های دیواری، معماری ساختمان‌ها و خانه‌ها و مقایسه آن‌ها در دو امتداد شمالی- جنوبی و شرقی- غربی دو تا از خطوط آن.

ولی چندی است که با پوشیده شدن کل سطح این اتوبوس ها با تبلیغات بازرگانی، عیشَک ربیع ما به طیشَک خریف مبدل شده و این حق دیدن شهر از افراد چون منی و تاسف بارتر از این، حق دیدن تابلوی ایستگاه‌ها از بسیاری از مسافرین گرفته شده است و چه مسافرانی که روزانه و شبانه، در ایستگاهی غیر از ایستگاه مورد نظرشان پیاده می‌شوند و چه بسیار مسافرانی که به دلیل ندیدن تابلو ایستگاه‌ها در اضطراب گذشتن از ایستگاه مقصدشان، لحظه‌ای آرامش را هم در اتوبوس‌ها تجربه نمی‌کنند. شاید عده‌ای که تدبیر این امور در ید آن‌هاست برای مسافرین چنین حقی قائل نباشند. اینکه آیا حق دارند که در مورد حق ما تصمیم بگیرند یا خیر نکته دیگری است!

ولی این موضوع و این حق آنقدر بدیهی است که شاید نیازی به مبانی و فلسفه آنچنانی هم نباشد وگرنه ذیل مفاهیم حق به شهر، اصول تدبیر فضاهای عمومی، عدالت محیطی و … می‌توان برای آن فلسفه ساخت. علی الظاهر حاکمیت اکونومیسم یا جریان اقتصاد بر تصمیم گیری‌های مدیران شهری و منطق فروش هر آنچه قابلیت فروش داشته باشد چنین حقوق بدیهی را به راحتی نیازمند فلسفه یابی می‌کند و اندیشمندان را ملزم به اختراع مجدد چرخ، ورنه اگر منطق انسان محوری و اندکی نگاه فرهنگی چاشنی فرایند ظهور چنین اقداماتی می‌شد، چنین مسئله ی ساده‌ای پیش نمی‌آمد و نیازی هم به این مقال نبود.

می توان تبلیغات بازرگانی داشت و با مقداری بهره‌مندی از خلاقیت در طراحی و استفاده از فناوری روز حق دیدن رو هم از مسافر نگرفت. البته می‌توان فقط تبلیغات بازرگانی هم نداشت، جای پیام‌های فرهنگ سازی که امروزه شهرهای ما تشنه‌ی آن‌ها هستند بر جداره‌ی اتوبوس‌های شهر خالی است.

مطلبی دیگر
تهران ششمین شهر پراسترس جهان