نویسنده:کلاوس رنبرگر و جرج شولهامر
مترجم: الهه اصدقی
ساختارگرایی روسی و معماری استالینی تا حدودی برای مردم آشناست ولی هنوز اطلاعات زیادی در مورد معماری مدرن شوروی به مردم داده نشده است. یکی از اهداف نگارش این متن، بیان دورهای از شهرسازی شوروی است که شاید در نگاه اول تنها خانههای بتنی کسلکننده نتیجه آن باشد، اما این نوع ساختوساز در بسیاری موارد با برنامهریزی و مفاهیم غربی همخوانی داشته است. اکنون مستندسازی این دوره از معماری بسیار ضروری است چراکه بسیاری از ساختمانهای آن در حال تخریب هستند.
[divider]دورههای مختلف در شهرسازی شوروی[/divider]
بعد از انقلاب سال ۱۹۱۷، بلشویکها تلاش کردند تا وضعیت نامناسب مسکن در شهرها را با تغییر مکان اجباری طبقه متوسط شهری از محل سکونتشان بهبود بخشند. به دنبال انتقال مالکیت شخصی زمین به شهرداری، مسئولین شهری آپارتمانها را به واحدهای مجزا تقسیم کردند و چندین خانوار در این آپارتمانها جا گرفتند. این آپارتمانهای جمعی «کمونالکا» نامیده میشدند و برای دههها جزء ثابتی از زندگی روزمره مردم شوروی بودند. بهطور همزمان دهه ۲۰ شاهد یک سری از پروژههای ساختمانی پیشرو و وابسته به شهرداری بود که اهداف رادیکال اجتماعی و زیباییشناسی را دنبال میکردند. آرمانگرایان اجتماعی نیز به این موضوع علاقهمند شدند و معماران خارجی نظیر «ارنستمی» و «هانسمایر» همراه با طرحها و نقشههایشان جذب روسیه شدند.
از دیدگاه مقامات شوروی «شهرنشینی» در ابتدا یک پدیده صرفاً سرمایهداری بود. این امر به دو دیدگاه در مورد «شهر سوسیالیست» منجر شد: ازیکطرف «انطباق بین شهر و روستا» با محدود کردن رشد شهرها و بردن امکانات به روستاها، از طرف دیگر تقاضا برای «بهداشت عمومی از طریق ساخت ساختمانهای غیرمتراکم». این موضوع کاملاً مغایر با قاعدهی رایج در شهرهای اروپای قدیم بود، شهرهایی که بر اساس قاعدهی «شهرسازی متراکم» ساخته شده بودند.
ایدهی بنیادین در مدلهای سوسیالیستی ارتباط فضایی نزدیک بین نواحی سکونت و نواحی کار و فعالیت بود بهگونهای که این نواحی توسط فضای سبز از هم جدا شده باشند. این نوع تقسیمبندی کاربریها یک زیرسیستم فضایی را تشکیل میداد که در امتداد محوری اصلی با دیگر واحدهای مشابه، کل شهر را به وجود میآورد. ایدهی شهر صنعتی خطی هنگامی مطرح شد که شهرهایی نظیر ولگوگراد یا مگنیتوگورسک ایجاد شدند. امروزه از این دوران بهعنوان «فاز ساختارگرایی» در شهرسازی شوروی یاد میشود.
در اوایل دهه ۳۰، استالین وقفهای در روند معماری پیشرو ایجاد کرد. حزب اعلام کرد که چنین تجارب معماری «فرمالیسم» و «بورژوایی» است. بهاینترتیب مدرنیسم با شاخهای از معماری نئوکلاسیسم جایگزین شد، سبکی که مدلهای آن از معماری قرن ۱۹ روسیه الهام گرفتهشده بود. از معماران خواسته شد تا بر روی «میراث بزرگ معماری ملی» کار کنند و آن را توسعه دهند. در تمام پایتختهای جمهوریهای شوروی ساختمانهای باشکوهی سر برآوردند که توانستند خواستههای دولت شوروی را برآورده کرده و درعینحال نمایانگر سنتهای فرهنگی هر منطقه باشند. آپارتمانهای جدید یا در فضاهای قدیمی شهر ساخته شدند و یا در حومه شهرها. کیفیات زیباییشناسی این ساختمانها مطابق با ایدههای اجتماعی رایج در آن زمان بود. ساختمانهای این دوره بهطور کامل ساخته شدند و زندگی در آنها نسبتاً راحت بود.
استراتژی استعمار داخلی باعث تغییر جامعه از حالت کشاورزی به سمت یک جامعه صنعتی شد، اما سرعت رونق مشاغل صنعتی در شهرها بسیار بیشتر از سرعت ساخت مسکن مورد نیاز جمعیت شاغل در این بخش بود. اغلب این جمعیت مهاجر مجبور بودند در آپارتمانهای کومونالکای بسیار شلوغ زندگی کنند و یا زندگی در سربازخانهها را برگزینند.
پس از مرگ استالین در سال ۱۹۵۳، معماران از ساختوسازهای تزیینی دور شدند. حل سریع و جامع مسئلهی مسکن، یکی از ارکان اساسی پروژهی اصلاحاتی بود که توسط رئیس جدید حزب، خروشچف، آغاز شده بود. در کنفرانس اتحادیههای معماران سراسر جهان در نوامبر ۱۹۵۴، او بحثی علیه تکنولوژی قدیمی ساختوساز، نماهای پر از تزیین و استانداردسازی نامناسب انواع ساختمانها آغاز کرد. بیستمین کنگره حزب کمونیست شوروی در سال ۱۹۵۴ هدفی مبنی بر حل مسئله کمبود مسکن ظرف ۲۰ سال آینده را تصویب کرد. براین اساس سیاستهای صنعتی سازی استالین نادیده گرفته شد، بودجهی بخش ساختوساز افزایش یافت و تصمیماتی مبنی بر افزایش بهرهوری در این بخش اتخاذ شد.
[divider]انقلابی در قواعد شهرسازی[/divider]
حالا رهبران کرملین از دانشمندان، تکنسینها و معماران خواستند تا در طرحهایشان از مبانی مدرنیسم رادیکال بیشتر استفاده کنند و خود را با روشهای غربی هماهنگتر کنند. باوجوداینکه حزب همچنان نسبت به هرگونه «انحراف» در زمینههایی نظیر هنر سختگیر بود، اما در مورد معماری مدرن تا جایی که وارد مباحث ایدئولوژیک نمیشد، نگاه آزادانهای داشت.
اکنون ارتباط میان روشنفکران شوروی، متخصصین و نهادهای خارجی نسبت به دوران استالین راحتتر انجام میشد هرچند که آنها هنوز هم تحت نظارت شدید سرویس امنیتی شوروی بودند. این ارتباطات باعث شد تا معماران شوروی خیلی زود به راهحلهای بهروز و مناسب مسائل خود، دست یابند. کتابهایی درزمینهی معماری غرب چه بهصورت ترجمه و چه به زبان اصلی منتشر شد. معماران بزرگ مدرنیسم نظیر لوکوربوزیه، والتر گروپیوس یا میسوندرروهه که سابقاً از آنها بهعنوان فرمالیسم یاد میشد، حالا به رسمیت شناخته میشدند. در اواخر دهه ۵۰ شهرسازان فرانسوی و شوروی همکاری خود را افزایش دادند. به همین دلیل بود که نخستین سری از بلوکهای مسکونی که با استفاده از دال بتنی ساخته شد، بر اساس سیستم فرانسوی بود.
اما مهمترین منبع الهام، کشورهای سوسیالیست اروپای شرقی بودند. زیباییشناسی جدید شوروی از نشریات چکسلواکی و لهستان الهام گرفته شده بود، جایی که جنبش مدرنیسم در معماری و طراحی همواره در جریان بوده و تنها برای مدت کوتاهی در اواخر دهه ۴۰ و اوایل دهه ۵۰ متوقف شده بود. دیگر منبع الهامبخش جمهوریهای حوزهی بالتیک بودند که فعالانه در شکل دادن به سبک جدید معماری شرکت داشتند. بین دو جنگ جهانی، این کشورها معماری مدرن خود را بهخوبی توسعه دادند. کشورهای حوزهی بالتیک در دهه ۴۰ به اتحاد جماهیر شوروی اضافه شدند و قواعد شهرسازی در این منطقه تنها برای مدت کوتاهی با دستورات استالین هماهنگ شدند. به همین دلیل است که این کشورها استانداردهای مدرن را خیلی زودتر از جمهوریهایی که از همان ابتدا متعلق به اتحاد شوروی بودند دریافت کردند.
دو دستور در نوامبر سال ۱۹۵۵ صادر شد که بر اساس آن هزینههای ساختمانسازی باید کاهش مییافت. این دستور استفاده از تزیینات در ساختمانها را نیز ممنوع میکرد. معماران شوروی باید از قواعد و دستورالعملهای گستردهای پیروی میکردند. آنها تنها میتوانستند در محدودهی «هنجارها و مقررات ساختمانی» که سازمان برنامهریزی دولتی آنها را وضع کرده بود، عمل کنند. طرحها باید در تطابق با عناصر ساختمانی میبود که از قبل در یک کاتالوگ گرد هم آمده بودند. همین موضوع انتخاب معماران را بسیار محدود میکرد. برای اینکه این قواعد و مقررات علمیتر باشند، دفاتر معماری به «انستیتوی پژوهش برای توسعه مسکن، بیمارستان و مدرسه» تغییر یافتند. تلاش برای تبدیل ملاحظات معماری به عملکردهای اقتصادی و فنی، توجه به سوددهی بیشتر را در شهرسازی شوروی رواج داد. ضرورت سوددهی بیشتر در بخش مدیریت ساختوساز بر مسائل زیباشناختی و کیفی سایه انداخت. این موضوع اثر خود را بر بخش معماری خصوصاً هنگام ساختوسازهای مجموعههای مسکونی بزرگ گذاشت. تنها تعداد اندکی از معماران این شانس را داشتند که بر روی پروژههای فردی نظیر تئاتر، موزه، ورزشگاه و … کار کنند.
برنامهی ساختمانسازی در سال ۱۹۵۷ افزایش مساحت خانهها را حدود ۱۱ میلیون مترمربع برای سال ۱۹۶۰ پیشبینی کرده بود. دو سال بعد این میزان پیشبینی به نظر کم میآمد به همین خاطر آن را مجدداً افزایش دادند. با توجه به پیشرفت صنعت ساختمانسازی، استفاده از مصالح پیشساخته از ۲۵% در سال ۱۹۵۰ به ۷۰% در سال ۱۹۵۸ افزایش پیدا کرد. در این دوران آجر جزء مصالح قدیمی، با بهرهوری اقتصادی پایین و کم اثر در فرایند صنعتی شدن محسوب میشد. دیوارها بهجای آجر اغلب از سنگ فشرده ساخته میشدند و بتن مسلح جایگزین سنگ معدن برای استفاده در فونداسیون ساختمانها شد. در اویل دهه ۶۰، نسبت ساختمانهای ساختهشده با استفاده از آجر همچنان بالا بود اما استفاده از مصالح ساختمانی پیشرفتهتر روزبهروز افزایش مییافت.
به دنبال اولین نسل خانههای آجری با سقف و دیوارهای داخلی پیشساخته، خیلی زود تغییری در ساختوسازهای بزرگمقیاس پدید آمد. تولید بهصورت سری و سرهم کردن در محل اجرای ساختمان رایج شد. ضرورت ترکیب روشهای تولید صنعتی جدید با تیپولوژی مسکن، منجر به تغییرات گستردهای در مدلهای سکونت شد. بلوکهای مسکونی معمولی در دوران استالین که ساختمانهایی به دور یک حیاط مرکزی بودند، با مجموعههای آپارتمانی مجزا از هم جایگزین شدند. در ابتدا ساختمانهای پنج طبقه همسان و همشکل که فاقد آسانسور بودند در مناطق شهری ساخته شدند. این ساختمانها یا بهصورت موازی و یا عمود برهم ساخته میشدند. بعدازآن تقریباً در اواسط دهه ۶۰ ساخت بناهای پنج طبقه دیگر ادامه نیافت چراکه ساخت آن هزینه نسبتاً بالایی داشت و ازنظر اقتصادی مقرونبهصرفه نبود. این بناها با ساختمانهای ۹-۱۲ طبقه و یا ۱۶-۳۰ طبقه جایگزین شدند.
معماری مدرن شوروی در نقطه اتصال میان ساختمانهای استاندارد و معماری تجربی توسعه یافت. در اواخر دهه ۵۰، هدف این بود که ۹۰% ساختمانها بهصورت استاندارد و طبق الگوهای از پیش تعیینشده ساخته شوند و تنها ۱۰% باقیمانده بهصورت خلاقانه و طبق نظر مشتری طراحی شوند.
این سختگیریها چندان ادامه نیافت. در طول دهه ۶۰ جزییات معمارانه که در دهه ۳۰ متداول بود، دوباره ظاهر شدند. در جمهوریهای شوروی، بهویژه در قفقاز و آسیای مرکزی، سنتهای ملی در معماری ساختمانها بیشتر مشهود بود. برخلاف آنچه که در دوران استالین اتفاق افتاد، این بار استفاده از یک سبک گذشتهنگرانه بر پایهی واژگان معماری مدرن و روشهای صنعتی ساختوساز آغاز شد. معماران تصمیم گرفتند بر اساس «ریشههای تاریخی» خود طراحی کنند و این موضوع تنها به دلیل انتقاد از یکنواختی بناهای موجود نبود، بلکه گسترش ایدئولوژیهای ملیگرایانه در جمهوریهای شوروی نیز در رواج این موضوع دخیل بود.
[divider]مرکزیت مونومنتال و ساختمانهای بتنی[/divider]
شکل دادن به جامعه، مفهوم کلیدی در شهرسازی شوروی بود. معماری بهصورت یک عمل نمادین دیده میشد که میتوانستند از آن بهعنوان یک مجسمهی یادمانی برای نشان دادن آیندهی سبک زندگی کمونیستی استفاده کنند. ایدهای که بر اساس آن باید فضاهایی باشکوه ساخته میشد تا وحدت میان مردم و حزب را بیشتر کند. باوجوداینکه احساسگرایی[۱] دورهی استالین بهوسیلهی خروشچف کنار گذاشته شد، حزب انجام پروژههای بزرگ و ساخت بناهای باشکوه را ادامه داد. مأموریت شهرسازی، دادن بیان کالبدی واضح به سلسلهمراتب اجتماعی بود. جنبهی اشتراکی و اجتماعی شوروی باید موردتوجه قرار میگرفت، موضوعی که بهوسیلهی راهپیماییها انجام میشد و میتوانست مشروعیت حزب را تائید کند. برای این امر بلوارهایی وسیع موردنیاز بود تا از آنها بهعنوان زمین راهپیمایی و رژه استفاده شود. در اطراف این میدانهای عمومی وسیع ساختمانهای دولتی، ساختمانهای حزب، مراکز فرهنگی و تاریخی قرار میگرفتند.
میدان یک نقطهی متبلور را در بافت شهری به وجود میآورد. عملکرد این نقاط نهفقط برای ارائهی خدمات شهری، بلکه نشاندهندهی قدرت شوروی، از نظر سیاسی، فرهنگی و اداری نیز بود. این موضوع که از شهرسازی برای نشان دادن قدرت سیاسی استفاده شود بهعنوان یکی از ایدههای کلیدی تا پایان عمر شوروی ادامه داشت. نکته تعیینکننده این بود که تمام پروژههای شهری بدون توجه به مالکیت شخصی انجام میشد. قوانین مربوط به مالکیت زمین که در نظام سرمایهداری جاری بود، همگی لغو شده بود. تنظیم قدرت بهگونهای بود که در بعضی موارد مستلزم بازسازی و یا تخریب مناطق شهری بود. هدف این بود که شهر از یک قالب منفرد با موضوعاتی مجزا به یک مجموعهی کلی تبدیل شود.
شهرهای شوروی فاقد تنوع بودند. مردم، برخلاف بخش پرولتاریا در غرب، راهی برای فرار از شرایط سخت زندگی با گذراندن زمان در بارها یا سالنهای بازی نداشتند. اغذیهفروشیها و قهوهخانهها برای خوردن سریع غذا وجود داشتند ولی رستورانها بهشدت گران بودند. همچنین کمبود توالت عمومی بهشدت مشهود بود و آنهایی که وجود داشتند اغلب بسته بودند. مقامات سعی داشتند با وضع قوانین سختگیرانه گداها، معلولان و روسپیها را از فضاهای عمومی دور نگه دارند. بدین ترتیب ممکن بود شخص در نگاه اول شهرهای شوروی را دارای مشکلات کمتری نسبت به شهرهای کشورهای صنعتی ببیند.
در مقابل این محیطِ نمایشی در مرکز شهر، مسکنهای بتنی در حاشیه شهر شکل گرفتند. مقررات دولتی مسکن، جزء جداییناپذیر سیستم پاداشدهی در شوروی بود. آپارتمانها مطابق با میزان فعالیتها و اثرات افراد، به آنها داده میشد. درحالیکه شخصیتهای ممتاز در جامعه مانند سیاستمداران، اعضای ارتش یا روشنفکران در مراکز شهر زندگی میکردند، مردم عادی در آپارتمانهای عمومی مشترک و یا در مجموعههای مسکونی حومه شهر جای گرفته بودند. ازآنجاکه کمیت و سودآوری در تولید انبوه مسکن اولویت داشت، از درجه اهمیت کیفیت سازهها و تجهیزات مربوط به آنها کاسته شد. پیشرفت زیربناهای حملونقل و امکانات اجتماعی نیز نسبت به قسمتهای مرکزی و پیشرفته شهر، عقبتر ماند. آپارتمانهایی که در دهه ۵۰ و ۶۰ ساخته شدند بسیار کوچک بودند، اما کسانی که قبلاً در کمونالکا زندگی میکردند، داشتن آشپزخانه، حمام، شیر آب و گرما را پیشرفت بزرگی در زندگی میدیدند. تنها در دوران برژنف که آپارتمانهای وسیعتر و مناسبتری ساخته شدند، نامناسب بودن خانههای سریع و ارزانقیمت دوران خروشچف بر همگان آشکار شد؛ اما آنها نیز جذابیت طولانی مدتی نداشتند.
یکی از بنیانهای مهم برنامهریزی شهری توسط موسسهی «قوانین و مقررات شهرسازی و توسعه» در سال ۱۹۵۸ ارائه شد. بر این اساس شهرها بنا به کاربردشان به مناطقی مربوط به زندگی، صنعت، ترافیک و امکانات خدمات جمعی که هر یک بهوسیلهی فضاهای سبز از دیگری جداشده بودند، تقسیم شدند. اصطلاح “microraions” به واحد فضائی اطلاق شد که برای طرحهای توسعه مسکن در نظر گرفتهشده بود. این واحدها دارای مساحتی برابر با ۰.۳ تا ۰.۵ کیلومترمربع بودند که جمعیتی بین ۱۰،۰۰۰ تا ۱۵،۰۰۰ نفر را در خود جای میدادند و دارای امکانات اساسی اولیه بیشتری بودند. چند microraions با یکدیگر مناطق مسکونی را تشکیل میدادند و فروشگاهها، کلینیکها و مراکز فرهنگی خاصِ خود را داشتند. نهایتاً مرکز شهر به منطقهای تبدیل میشد که نیازهای سطح بالاترِ ساکنان مانند فروشگاههای بزرگتر، تئاترها، هتلها و دانشگاهها را تحت پوشش قرار میداد.
بااینحال، حتی پیشرفتهای عظیم مسکنسازی در دورهی برژنف نیز، در نهایت همان آرمانهای یک شهر کوچک را در پیش گرفت. پارکها، زمینهای بازی، گاراژها و امکانات ویژه جهت ارتباط. این نوع از منطقه مسکونی قابلکنترل که به دلیل تعمیق تعامل ساکنین طراحیشده بود، نمایانگر تغییر دیدگاه شوروی از مفهومِ همسایگی بود. قدرتها (دولتها) با کمک مؤسسات خودگردان مانند «دفاتر مسکونی» و «کمیتههای مسکونی»، بیشازپیش تلاش کردند تا سبک زندگی اشتراکی را ترویج دهند؛ اما درست مانند غرب، واقعیتِ اجتماع تصویر دیگری را نشان داد. اکثر ساکنین تلاش کردند تا از کنترل دولت دوری کنند. زندگی اجتماعی روزمره در اکثر خانوارها تحت تأثیر خانواده و دوستان، یعنی جوامع خودساخته بود که با سازههای microraions سازگار نبودند.
[divider]عناصر اصلی در شهرسازیِ شوروی[/divider]
در اواسط دهه ۸۰، دوسوم جمعیت شوروی در مساکن شهری زندگی میکردند. این در حالی است که در زمان انقلاب تنها ۱۸ درصد شهرنشین بودند. نکته قابلتوجه این است که تمرکز جمعیت بهطور مشهودی در شهرهای بزرگ بود. درحالیکه در اواسط دهه ۲۰ میلادی تنها مسکو و لنینگراد بیش از یکمیلیون نفر جمعیت داشتند، تعداد شهرهای میلیون-نفری به ۲۴ شهر در سال ۱۹۹۰ افزایش یافت. درواقع اتحاد جماهیر شوروی، یک روند شهری شدن را در مقیاسی بینظیر نسبت به هر نقطه از جهان تجربه کرد.
باوجودی که فرایند شهرنشینی در شوروی دارای مفاهیم مشترکی با غرب است، اما در نسخه اتحاد جماهیر شوروی میتوان ویژگیهای منحصربهفردی دید. بهعنوانمثال، سیاستهای اقتصادی بهوضوح بر سیاستهای برنامهریزی منطقهای و شهری تأکید داشت. استفاده از زمین به برنامه عمومی برای توزیع مکانهای تولید وابسته بود، همراه با توصیههایی برای تعیین محل سایتهای تولید. این طرح همچنین شامل دستورالعملهایی برای توسعه سیستمهای شهری منطقهای بر اساس پروژههای تولید بود.
مسئول طرحهای شهری و معماری در مناطق، معمار اصلی کمیته اجرایی شهرداری و اداره مربوط به آن بود. این مسئولان به کمیته دولتی شورای وزیران اتحاد جماهیر شوروی و همچنین کمیته امور خارجه گزارشی مبنی بر نظارت بر طرح کلی و ساخت و اجرای ساختمانها با توجه به استاندارد و دستورالعملها ارائه میدادند. علیرغم همه تمرکزگرایی، هنوز مقامات منطقهای و محلی دارای میزانی از اختیار و آزادی عمل بودند. تصمیمگیری در مورد پروژههای برنامهریزیشده و بودجه آنها در مسکو صورت میگرفت، اما دستگاههای رده پایینتر و محلی توانستند سیاستهای دقیق دولت را تضعیف کنند و درنهایت در مورداستفاده از منابع در دسترس حرف آخر را بزنند. این دستگاهها با استفاده از گزارشهای دروغین و مانورهای فریبنده، اولویتهای خودشان را نسبت به رژیم مرکزی تحمیل میکردند.
ساختار فدرال و چند قومیتی شوروی نیز در این مقوله نقش مهمی ایفا میکرد. «تبعیض مثبت» یا همان سیاست استخدام و ارتقاء در دستگاه دولتی و حزبی که به ملت مربوطه واگذارشده بود، منجر به توسعه ردههای رهبری بومی شد. بدون این شکل غیرمستقیم حکومت، دولتمردان شوروی قادر به کنترل این کشور بزرگ نبودند. رژیم مرکزی منابع مادی و مالی را در اختیار جمهوریهای شوروی قرار میداد. این جمهوریها بهطور مستقل توسط «روسای ایالتی» اداره میشد. بهطورکلی، زمانی که به امور فرهنگی و پروژههای معماری میرسید، آزادی عمل بیشتری وجود داشت و در ازای این اختیار، رهبران منطقه میبایست برتری مقامات مسکو را میپذیرفتند.
در شوروی منابع و کمکهای مالی بر اساس سلسلهمراتب قدرت توزیعشده بودند. برندگان استراتژی توسعه در این کشور، بهغیراز مسکو، همه شهرهای بزرگ جمهوریهای اتحادیه و شهرهای صنعتی بودند که برای ادامه حیات اقتصاد کشور ضروری بودند. این شهرها از منابع مالی سرشاری بهرهمند بودند، این در حالی بود که شهرهای کوچک از چنین کمکهزینههایی محروم بودند. بهطور مشابه یک تقسیم منابع مالی ناعادلانه میان شهر و روستا وجود داشت. تا پایان دورهی رژیم شوروی، ورود مردم از مناطق روستایی به مناطق شهری محدودشده بود تا از کلانشهرها در برابر جریان غیرقابلکنترل ساکنان جدید محافظت شود. بااینوجود مهاجرت روستائیان به شهرها ادامه داشت و روستاها از سکنه خالی شد. اکنون نیز میتوان اثرات این پدیده را احساس کرد.
[divider]تولید فضاهای نابرابر[/divider]
هنری لوفور، فیلسوف فرانسوی فروپاشی شوروی در اوایل دهه ۷۰ را از قبل پیشبینی کرده بود. استدلال او این بود که مدل شوروی، نوعی دیگر از انباشت سرمایه است و این کار حتی شدیدتر از مدل کشورهای سرمایهداری انجام میشود.
علیرغم آنچه که ایدئولوژی مرسوم بیان میکرد، این مفهوم جدید از سرزمین هرگز موفق به ایجاد اثرات اشتراکی قانعکنندهای که بتواند توسعه و خودکفائی را در سراسر کشور به وجود آورد، نشد. ساختارهای سلسله مراتبی تنها سبب شد که قطبهای رشد قویتر و مناطق نادیده گرفتهشده، ضعیفتر شوند. انجام پروژههای حیثیتی بزرگ و ساخت ساختمانهای باشکوه ادامه پیدا کرد، اما قدرت یکپارچهسازی نمادین آنها برای مشروعیت بخشیدن به نظام کافی نبود. بهعلاوه، تناقض غیرقابلحل بین فضای تخیلی نمایشی و فضای واقعی زندگی روزمره مردم نیز موجب به صدا درآمدن ناقوسِ مرگِ اتحاد جماهیر شوروی شد.
دیگر مطالب پروندهی صد سال پس از خبر بزرگ
[divider]پینوشت[/divider]
[۱] emotionalism
منبع: [button color=”red” size=”normal” alignment=”none” rel=”nofollow” openin=”samewindow” url=”http://www.red-thread.org/en/article.asp?a=34″]red-thread[/button]