من به لیست امید رأی دادهام و اگر نداده بودم هم این حق را داشتم که از شورای جدید و شهرداری جدید بپرسم چرا شهر را یک موجود زنده نمیدانند؟ چرا با حمایت از تئاتر خیابانی مخالفاند؟ چرا دوست ندارند معاهده خواهرخواندگی میان شهرشان با شهرهای صاحب نام دیگر دنیا منعقد شود؟ چرا اگر شهرداری ونیز برای برپایی دوسالانه هنریاش، که بزرگترین رویداد در نوع خود است، دست همکاری به سوی آنها دراز کند مخالفت قاطع میکنند؟ چرا علاقهای به حمایت از توسعه ورزش همگانی ندارند؟ چرا میخواهند معاونت فرهنگی شهرداری را ملغی کنند و بودجهاش را فقط به کف سازی پیاده رو اختصاص دهند؟ چرا از تیمهای ورزشی شهرشان در لیگهای ملی حمایت لجستیک نمیکنند؟ چرا هزینه برای برپایی رویدادهای مردمی و افزایش سرمایه اجتماعی را خوش نمیدارند و از آن کراهت دارند؟ و چراهای مشابه دیگر.
شاید بتوان گفت نیرومندترین سنت اجتماعی شهروندان ایرانی در شهرهای ایرانی برپایی شعائر حسینی در محرم و صفر است. حتی نوروز نیز علی رغم تاثیرگذاری و فراگیریاش به علت اینکه بیشتر کنشهای آن عطف به نهاد خانواده دارد و زیر سقف منازل برگزار میشود، چنین سرمایه اجتماعی شگفت انگیزی ایجاد نمیکند. هیچ تظاهرات رسمی، غیر رسمی، سیاسی، فرهنگی، ورزشی و هنری دیگری نیز چنین توانی برای بسیج عمومی ندارد. صعود تیم فوتبال به جام جهانی در همه شهرهای ایران تبدیل به کارناوال خیابانی نمیشود و در مقیاس شهرهای کوچک و روستاها کاملاً بدون تظاهر اجتماعی باقی میماند. اما سوگواریهای حسینی چنین نیست. پس به راحتی باید پذیرفت و معترف بود که درباره بزرگترین گردهمایی شهروندان ایرانی سخن گفته میشود. بر شهروندان ایرانی تاکید میکنم چون قصد دارم افق بحث را زیر سقف کوتاه ملیت و روابط شهری نگه دارم و به آن بعد اعتقادی و بین المللی نبخشم برای اینکه احساس میکنم هیچ ضرورتی ندارد.
در سخنان شهردار تهران، برخی اعضای شورای شهر تهران و همچنین مشهد، تظاهر و تعمدی رسانهای دیده میشود تا با ابراز این امر که با برخی هزینه کردهای غیرقانونی درباره محرم و صفر مخالفت دارند، میان خود و پیشینیان خود خط کشی پررنگی داشته باشند. این تأکید بر پیشینیان نیز نه یک توهم هرمنوتیک، بلکه دلالتی نشانه شناسانه است که در سخنان قیاسی خود ایشان و اشارههایشان به گذشته نزدیک طرح میشود. گویا هنوز بخار سونای گرم انتخابات از روی شیشه عینک دوستان زدوده نشده و پستهای متوالی چندساعت یک بار اینستاگرام و کانالهای تلگرامی نشان از این دارد که هنوز ضرورتی برای تقلا احساس میکنند. اگر چنین نیست کهای کاش میبود پس باید درباره این امتناع و اهتمام به ابراز آن از سوی جریان جدید مدیریت شهری، در چند نکته تاملی جدی داشت.
یکی از بانوان شورای شهر تهران ابراز داشتهاند که با هزینه برای برنج و روغن هیاتهای مذهبی مخالفاند و برپایی نمایشگاههایی برای تأمین این اقلام را نمیپسندند. آیا ایشان با هزینه کردن همین بودجه برای آب معدنی پذیرایی یک فستیوال هنر شهری هم مخالف هستند؟ اگر شهرداری در حد تأمین اقلام پذیرایی یک فستیوال هنری نیز نخواهد حمایت مادی از برگزاری آن داشته باشد، بودجه رویدادهای فرهنگی و هنریاش را دقیقاً میخواهد خرج چه امری کند؟ نمایشگاههای مورد نظر ایشان نیز محل عرضه بوده و نه توزیع که عمل توزیع نیاز به نمایشگاه ندارد چون دندان اسب پیشکشی را نمیشمارند! هیچ هیات امنایی قرار نیست از بین انواع لپه هدیه شده به هیات، نوع خاصی را انتخاب کند، پس ماهیت نمایشگاه چنین نبوده است. از سوی دیگر این سخن نیز در ابتدا حق به نظر میرسد که مردم خود تأمین کننده این اقلام برای هیاتها هستند و نیازی به هزینه از سوی شهرداری نیست، اما دو نکته در اینجا قابل تأمل است. اول اینکه پول شهرداری نیز پول مردم است و اگر در این مسیر هزینه شود تقریباً میتوان اطمینان داشت یکی از مواردی است که کاملاً برای مردم هزینه میشود و در راستای فعالیتی است کاملاً شهری که اهداف فعالیتهای فرهنگی و اجتماعی شهرداری را نیز محقق میکند. پس با فرض اینکه شهرداری با تزریق نقدینگی مستقیم نیز از هیاتهای مذهبی حمایت کند، هیچ اتفاق ناگواری نیافتاده است. با این حال شاید منظور این باشد که وقتی بانی مالی داوطلب وجود دارد لازم نیست از منابع عمومی هزینه کرد. این سخن معقول به نظر میرسد ولی آیا واقعاً در تمام گوشههای شهر بانی مالی داوطلب وجود دارد و آیا شبکه پوشش دهنده مالی عزاداریهای حسینی، توان پوشش همه نقاط شهری را دارد؟ اگر کسی به حاشیههای واقعی شهرهای تهران و مشهد سری زده باشد، متوجه میشود که نظام اجتماعی فروپاشیده و بی سازمانی بر زندگی مردم استیلا دارد که حتی با محلات پایین شهری معمول نیز فاصله معناداری دارد. در جایی که به دلیل تله فضایی فقر ارزشهای معمول اجتماعی کاملاً حذف شدهاند، مسجد یا حسینیهای وجود ندارد و همسایگان به یکدیگر به عنوان تهدید نگاه میکنند و تمام اعضای یک خانواده معمولاً برای کسب درآمد درگیر بزه هستند، واقعاً واگذاشتن مردم به حال خودشان تدبیری مدیریتی و اعتدال طلبانه است؟ و آیا جز این ایام شهرداری فرصت دیگری برای ایجاد استحکام اجتماعی در آن نقطه از حریم مصوب قانونی خودش در طی سال دارد؟ از این نظر سوگواریهای محرم و صفر نه یک تعهد از سوی شهرداری، بلکه فرصتی خدادادی است که به شهرداری در تحقق اهدافش یاری میرساند.
یکی از اعضای بلندمرتبه شورای شهر مشهد با به میان کشیدن بدهی پیمانکاران، وضعیت بستر رودخانه خشک مشهد، و مناسب سازی پیاده روها ابراز داشته که هزینه برای سوگواریهای عاشورایی در حوزه وظایف شهرداری نیست. جدا از اینکه این سوگواریها به عنوان رخدادهای فرهنگی و مردمی هیچ متولی نزدیکتر از شهرداری به خود ندارند، باید به ایشان حق داد که نگران آن هستند که مبادا حق فروگذاشته شده پیمانکاران در امری غیر ضرورتر هزینه شود. آیا ایشان در شورای شهر با یک طرح فوری قصد دارند تا تمام ردیفهای بودجه فرهنگی و اجتماعی را متوقف و تا پرداخت شدن همه بدهیهای شهرداری که بیش از ۲ برابر بودجه سالانه شهر تقریب زده میشود، هر گونه حمایت از رخدادهای فرهنگی و اجتماعی را به تعویق بیاندازند؟ بیلبوردهای بنفش و پرشماری که برای اعیاد قربان و غدیر در شهر نصب شد و جشنهایی که شهرداری برگزار کرد و اعضای شورا نیز در ردیف اول آن حضور داشتند چیز دیگری میگوید. راستی این نکته نیز قابل تأمل است که در اختیار قرار دادن ۱۰ اتوبوس به تیمهای فوتبال مشهدی برای لشگرکشی به استادیوم که با پیگیری عضو شورا محقق شده است چقدر بر پرداخت بدهی پیمانکاران و یا مناسب سازی پیاده رو رجحان داشته است؟
شهردار تهران نیز اکراهش را از مشارکت در برگزاری رویداد اربعین تقریباً روشن ساخت. امری که باید با دو سؤال مورد پرسش قرار بگیرد. اگر به جای شهرداری کربلا، شهرداری کن فرانسه برای برپایی جشنواره فیلم کن از شهرداری تهران دعوت میکرد و همانقدر نیز به شهردار تهران اجازه بروز و تظاهر میداد و با دست باز میگذاشت تا در تمام شهر کوچک کن، نشان شهرداری تهران دیده شود، ایشان با این توجیه که به ما ربطی ندارد این فرصت را وا میگذاشت؟ اگر چنین میکرد که باید فی الفور درباره برکناری ایشان تصمیم گیری میشد چون برندینگ شهری به عنوان یک ضرورت برای توسعه ارتباطات و سرمایه پذیری شهری ضرورتی اثبات شده و معقول است که میتواند منجر به درآمد پایدار شهری برای شهرداری شود. عقلاً زمانی که حوزه مؤثر نفوذ ایران کشورهای همسایه است و بخت تاثیرگذاری و بهره برداری در رویداد بین المللی عظیمی مثل پیاده روی اربعین که ۴۰۰ برابر جشنواره کن شرکت کننده دارد به شهرداری تهران واگذار میشود، فروگذاشتن این فرصت چیزی جز خود کشی در مقیاس بین المللی است؟ نباید فراموش کنیم که شهرداری پیشین تهران هرچه برای استخراج برند انحصاری تهران به مشاورانش پرداخت کرد نتوانست چیزی در قواره عبارت “ام القرای جهان اسلام” برای تهران بیافریند. تهرانی که در ایام اربعین تقریباً از هر ۱۰ نفر، یکی به عراق عزیمت میکند. آیا هزینهای که در اربعین از سوی شهرداری تهران انجام میپذیرد نمیتواند سهم این یک دهم جمعیتی محسوب شود؟ مگر همه شهروندان تهرانی واقعاً چه سهمی از پل طبیعت و یا مجتمعهای جدید تئاتر و سینما میبرند؟
مروری بر موج مصنوعی رسانهای ایجاد شده از سوی برخی چهرههای مدیریت شهری در کلان شهرهای کشور نشان میدهد که بیش از آنچه اصل موضوع جای مجادله داشته باشد، ایجاد حاشیه هدف اصلی این رفتار قرار گرفته است. این تعمد و اهتمام دردناک که حتی مقدسات نیز نمیتواند وظیفه شناسی ما را زیر سؤال ببرد شاید در گام نخست برای مخاطبی که از قربانی شدن باورهایش به پای سیاستهای کاسب کارانه بسیاری از مسئولین ملول و دل زده شده، مورد استقبال قرار بگیرد، اما به هر حال متر و معیاری ایجاد میکند که از این به بعد در هر بزنگاهی برای هر تصمیمی قابل استفاده است. از این به بعد هر تخصیص بودجه فرهنگی و ورزشی و یا هر کنش بین المللی با این سؤال مواجه میشود که چه رجحانی به هزینه کرد در اربعین حسینی داشته است؟ شهرداری مشهد که هزینه فراوانی برای رویداد پایتخت فرهنگ اسلامی شدن مشهد در سال ۲۰۱۷ داشته است، و هدف خود را معرفی مشهد به جهانیان اعلام کرده است، قصد دارد این جهانیان را در مشهد بازاریابی کند و یا در کربلا؟ در کدام بازاری وسیعتر از اربعین میتوان برای شهر مشهد جذب گردشگر نمود؟ مدیرت جدید شهری چه تعریفی از درآمد پایدار شهری دارد وقتی مزیتهای درونی و بیرونی خود را قربانی یک خط کشی سیاسی بی کارکرد میکند؟ رفتاری که جز با حیرت نمیتوان با عینک دیگری به آن نگریست.