نویسنده: محسن اکبرزاده| دبیر سرویس معماری معاصر ایران
اگر معماری را نه به عنوان یک پدیده، بلکه در سطح عملی انسانی بررسی کنیم، قادر خواهیم بود که عمل معمارانه را، همچون دیگر اعمال انسانی، در محک صواب و خطا از منظر رضایت خالق قرار دهیم. آیا بر این عمل، حسن فعلی و حسن فاعلی توأمان مترتب است؟ خلوص در چنین عملی که پدیداری عام دارد، تنها در مرتبه قلب و از سوی خداوند قابل دریافت است و یا به مخاطبان عمل نیز منتقل خواهد شد؟ اثر تکوینی فعلی مؤمنانه و یا از روی هوای نفس، آیا خود را در رویکردهای عملی و نظری نیز آشکار خواهد کرد؟ معماران در طول تاریخ اسلام با دستورهایی که از نصوص دینی به آنها رسیده چگونه برخورد کردهاند؟ موضع دین نسبت به عمل معمارانه، در غایت این عمل که خلق فضایی است چه بوده است؟ اگر معماری را در موضوعی چون مسجد، بیش از جنبههای سازهای و عملکردی، سویهای روانشناسی و ادراکمدار بپنداریم، منظر ادراکی فضای عبادی، چه نسبتی با عمل معمارانه برقرار میکند؟
در نگاهی ترمینولوژیک میتوان مسجد را از همه افزودههایش جدا ساخت و برای آن تنها ارکانی را پذیرفت که بیآنها مسجد دیگر مسجد نیست. میتوان مسجد را فضایی دانست که انسان در آن به عبادت خداوند میپردازد. نه هر خدایی بلکه الله و نه هر انسانی بلکه مسلمان. بر این اساس مسجد را میتوان سامانه ارتباطی فردی مسلمان با الله قرارداد کرد و برای پذیرش هر افزونه نظری و عملی بر آن در جستوجوی دلیل و اثبات بود. مسجد گاهی بخشی از چمن پارکی است که فروشنده ذرت مکزیکی بر آن نماز میخواند و مسلمان، دانشجویی که در اتوبوسهای بین شهری عمر تباه میکند و بر روی صفه سیمانی کنار پمپ بنزین رو به قبله ایستاده است؛ اما الله تنها جزء تغییرناپذیر تمام مساجدی است که در طول تاریخ و عرض جغرافیا، کسی دستهایش را تا گوش بالا آورده و با ذکر الله اکبر دوباره پایین آورده است. اگر بخواهیم در میان تصاویر خیرهکننده و شمایل متکثر مسجد، نقطه ثبات و اتکایی بیابیم جز الله، سخن الله و رضایت الله همهچیز تغییرپذیر است. بر این اساس شایسته نیست مسجد را در گونهشناسی تاریخی و شکلی آن دفن کرد و یا به باد قرائتهای هرمنوتیک ذرتفروش و دانشجو و معمار و جز آن سپرد. یگانه طریق ما در درک رضایت خداوند که چیزی جز حکمت ربوبی او برای کمال بنده نیست، درک دستورهای او پیرامون مسجد است. درکی که در کتاب او و سخن پیامبر خاتم او و سیره عملی ایشان و ائمهاش قابل جستوجوست. سیرهای که خود را در طراحی و اجرای مسجدالنبی، مسجد قبا، مسجد سهله و مسجد کوفه به نمایش گذاشته است. در همین ابتدای سخن میپذیرم که آموختن از الگویی در ۱۴۰۰ سال پیشترِ حجاز و عراق و بهکارگیری آن در امروز ما و اقلیم ما و جامعه ما امر سهل و آسانی نیست؛ اما مگر دیگر اجزای اسلام و اصولاً دینورزی را نیز به همین شیوه اجتهاد نمیکنیم؟ پس چرا در اجتهاد پیرامون مسجد، رجوع را امری ناممکن بپنداریم؟ این یادداشت در پی ارائه الگویی عملی برای طراحی مسجد نیست که نه ظرف این سخن است و نه در عهده نگارنده؛ اما برای شستوشوی چشم ضروری است که ابتدا چشمها را بر آنچه که هست ببندیم و دوباره در زلال عمل حضرت رسول(ص) بگشاییم:
وقتی پیامبر(ص) طرح مسجد مدینه را در میدان میانی شهر آغاز کرد و شهر را رج به رج بر گرد آن تنید، دستور داد دیوارهای مسجد تا ارتفاع قد آدمی بالا آورده شود و برای درگاه نیز ابعاد شانههای انسانی را مدول طرح قرار داد. بر این اساس مسجد چهاردیواری سپیدی بود که نمازگزار در هنگام حضور در آن هیچ چیزی از عالم متکثر شهر را به چشم نمیدید و قوه باصرهاش از هرگونه تحریک محیطی پالوده بود. برای طرح کف نیز به ریگزار بستر طرح قناعت کرد. گویی بهجای طراحی یک بنا، تمام خاطره آدمی از مفهوم بنا را پاک کرده باشیم.
با این حال سختی نماز خواندن بر ریگهای تفته از عهده نمازگزاران خارج بود. بنا به درخواست آنان پیامبر(ص) پذیرفت تا زیراندازی از برگ خرما بر بستر زمین پهن کنند. چون خطبهها گاه طولانی میشد و آفتاب حجاز نیز سخت تابنده بود، باز تقاضای سایهبان کردند. حضرت پذیرفت اما شرط کرد که از مصالح دورریز استفاده شود. تنه درختان بیبار و خشکیده برای ستون و زوائد دورریختنی همچون برگهای خشک نخل و یا پوستین پوسیده حیوانات که دیگر قابل بهرهگیری در زندگی روزمره نبود؛ به عبارت دیگر گونهای معماری پایدار مبتنی بر مصالح بازیافتی، بیآنکه در صورت مصالح تغییری داده شود و به هرچیزی جز آنکه هستند تشبه پیدا کنند. باز درخواست شد که میان مصالح سقف را با کاهگل اندود کنند تا آب باران بر مسلمین نبارد اما اینبار پیامبر(ص) مخالفت کردند. گویا تن دادن به مقتضیات و ضروریات آسایش اقلیمی نیز حد و حدودی دارد و ایده حداقلی بودن مسجد نباید قربانی این زیادهخواهیها گردد. فراموش نکنیم که آسایش اقلیمی امروزه حداقلهای یک طرح معماری را شامل میشود و هیچ عقل روزمره امروزینی با آن مخالفت نمیکند. با این حال گویا معماری نیز رویکردهای کانسپچوالش را بر دیگر عوامل طرح برتری میداده است و شاید درستتر آن است که بگوییم این مخالفتها خود بخشی از کانسپت چنین طرحی بوده است.
با افزایش شمار مسلمین قرار شد مسجد توسعه پیدا کند. خواستند دیواری را خراب کنند و آن را عقب ببرند، اما حضرت رسول(ص) این امر را مشروط به تخریب و عقب کشاندن دیوار مجاور نیز کرد، چراکه باید هندسه مربعشکل پلان حفظ میشد؛ به عبارت دیگر کیفیت طرح بر کمیت طرح ارجح بود و توسعه حق نداشت پرسپکتیو خنثای مسجد را با کشیدگی در یک ضلع قطبی کند و چشم نمازگزاران را به دو سوی دیوار قبلی متوجه کند.
در برخی اعیاد همچون عید فطر که نمازگزاران از اطراف مدینه نیز به مسجد میآمدند و شمار جمعیت از ظرفیت صحن مسجد افزون بود، علیرغم اینکه در ظاهر با اتصال صفوف میشد از ظرفیت بیرون مسجد نیز استفاده کرد اما تأکید پیامبر(ص) بر منظر ادراکی پیراسته از تزئین چنان جدی بود که نماز را به بیرون شهر منتقل میکرد. پابرهنه و بیزیرانداز، پیشانی بر شنهای صحرا میگذاشت و به اقامه نماز میپرداخت. بگذارید منظر ادراکی صحرا را تخیل کنیم. در برابر نمازگزاران جز پهنه بینهایت شنها و آسمان بیابر حجاز چه دیده میشد؟ شاید تنها بتوان از خط افق سخن به میان آورد، اما وقتی دقیق میشویم درمییابیم که خط افق نیز به سبب خاصیت سرابگونه بیابان محو و نامتعین بود.
به عبارت دیگر، منظر ادراکی آرمانی حضرت رسول(ص) در اعیادی همچون فطر که مبارکترین روز برای عبادت خداست، تقریبا هیچچیز نبود. هیچستانی بینهایت که بهترین توصیف از توحید است. بهترین بازنمایی از معنایی فراتر از عالم ماده، تهی کردن فضای ادراک از ماده است. امری که هرچند در عالم ماده بهتمامی ممکن نیست، اما حداقلی کردن ماده را میتوان به عنوان رویکرد اصلی آن پذیرفت. در تأیید این سنت عملی وقتی عدهای از تازهمسلمانان متمول به نیت زینت کردن مسجد به نزد حضرت رسول(ص) آمدند و از او پرسیدند که مسجد را چگونه میپسندد ایشان که در صحن عریان مسجد نشسته بود، مشتی سنگریزه از روی زمین برداشت و جلوی صورت گرفت و فرمود که: اینگونه!
آیا محمد(ص) توان بهرهگیری از معماری، افزون از آنچه به آن عمل کرده بود نداشت؟ در پاسخ به این سؤال باید در نظر آورد که ایشان عمری را به تجارت گذرانده بود. از یمن و عراق و شام دیدن کرده بود و مستقیم و غیرمستقیم از قوس و گنبد و منار باخبر بود. چه اینکه به محض آنکه قدرت در مدینه از دست ایشان و ائمه(ع) خارج شد، والیان اموی این افزونهها را به مسجد بیپیرایه او افزودند و باید پذیرفت که این افزونههای معمارانه قریب به سه دهه پس از وفات او اختراع نشده بودهاند. دیگر اینکه قدرت سیاسی و نظامی او در مدینه نیز امکان بهرهگیری و فراخوان معماران را از سرزمینهای نزدیک به او میداده، چه اینکه در مضیف خانههای اطراف مسجد که برای ملاقات با غیرمسلمانان تدارک دیده شده بود، از آذینها و اندامهای متنوعی بهرهگیری میشد که حتی آنها نیز حق ورود به مسجد را نداشتهاند. پس باید قبول کرد که رویکرد کمینهگرای حضرت رسول(ص) در طرح مسجد مدینه امری عامدانه و بهتبع آن عالمانه بوده است. گویا منظر ادراکی سامانهای به نام مسجد باید از هرگونه محرکی تهی باشد. اگر این قاعده را به رسمیت بشماریم، در برابر مساجد تاریخی یا معاصر خود چه پاسخی در دست داریم؟
اولین انحراف را معاویه در زمان خلیفه دوم آغاز کرد و کاخ خویش را مسجد خواند. هرچند در همان زمان نیز به امر خلیفه توسعه کمی بر کیفیت مربعگون مسجد ارجح دانسته شد و رمز و راز عمل حضرت رسول علیرغم تصریح ایشان از سوی حاکمان فهم نشد و یا مورد توجه قرار نگرفت. در طول زعامت امویان و عباسیان، دین در خدمت سلطنت قرار گرفت و در نتیجه برای توجیه کاخنشینی، مدام بر مساجد افزونههایی بار شد که با قواعد نخستین پیامبر(ص) تعارض جدی داشت. افزودن مقصوره به بهانه امنیت اما با تزئینات ظریف و مصالح شکننده برای تقدسبخشی به جایگاه خلیفه که خلاف نص صریح دین بود و طلاکاری و نقاشی مساجد و منارههای بلند در بنای مساجد افراط را به حدی رساند که با پا گرفتن اولین دولتهای شیعی در ایران برای اثبات قدرت و حقانیت در برابر خلفای عباسی، حکام شیعی نیز به اکراه یا از روی اشتیاق حتی، بر بلندمرتبهسازی و فخامت مسجد پافشاری کردند. حال آنکه پیامبر(ص) تصریح کرده بود من مأمور به بلند ساختن مساجد نیستم (سنن بیهقی، ۴۳۹) و در حدیثی دیگر اینگونه حجت را برای همه اعصار تمام کرده بود:
«هرگاه دیدید قرآنها را میآرایند و مساجد را تزئین میکنند و منارهها را بلند میسازند و قرآن را با شعر و آواز میخوانند و مساجد را گذرگاه و راه عبور قرار میدهند، مؤمن در آن زمان از طلای سرخ و خالص کمیابتر است؛ مساجدشان آراسته، اندامشان پاکیزه، ولی قلبهایشان از مردار بدبو آلودهتر است» (نیشابوری،۳۷۰).
این سیر انحرافی در بارزترین شکلش در تعارض میان دولت شیعی صفوی و دولت سنی عثمانی خود را نمایش داد. هردو سوی ماجرا مسجد را محملی برای به رخ کشیدن توان فنی، اجرایی، اقتصادی و سیاسی خود میخواستند و هر پادشاهی سعی بر آن داشت تا چیزی به نام خود بر این پهنهها بیفزاید. به این نکته دقت داشته باشیم که در این میان نقدی به توان معماری فخیم ایرانی در اوج صفوی آن وارد نیست. مسئله، موضوع بهکارگیری این توان است و این سؤال بنیادین که آیا مسجد باید فخیمترین و پرشکوهترین بنای شهر باشد یا دیگر ابنیه؟ در برابر چنین سؤالی، حضرت امیر (ع) حدیث درخور توجهی دارد، ایشان میفرماید که: «شهرهای خود را آباد کنید و بیارایید که رونق مسلمانی است و مساجد را ساده و کوچک بسازید و آن را از جمعیت پر کنید که مردم زینت مسجدند» (نوبهار، ۱۳۷۶).
در برابر چنین حدیثی بگذارید به مقایسه دو منظر شهری بپردازیم. در نمونه تجربهشده ما، مسجد بنایی فیروزهای و فخیم و بلندمرتبه و آذینشده است که گرد آن، شماری خانههای خاکیرنگ و فروخورده قرار دارد که محل زندگی مسلمانان است و در منظر معصوم(ع)، با شهری آذینبسته و پرنقش و نگار مواجهایم که در میان خود مسجدی ساده و کوچک دارد که محل مراجعه مردم است. مسجد امام(ره) اصفهان چقدر مورد مراجعه مردم است؟ چهچیز حیات عبادی این مسجد را به فروش بلیت و برگزاری نماز جماعت با شماری کم در یکی از شبستانهای کوچک آن تقلیل داده است؟ چرا در مسجد شیخ لطفالله به جای جماعت مؤمن نمازگزار، توریستهای دوربین به گردن چینی میبینیم که بر اساس نص صریح دین، حق ورود به این بنا را ندارند؟ در میانه متن بدون هیچ ارجاعی همه را دعوت میکنم به خواندن فصل «معنا و ماهیت موزه» از کتاب «مسجد ایرانی» نوشته سیدمحمد بهشتی تا بدانیم چگونه مسجد را به جسمی تماشایی تقلیل دادهایم که در ازای پرداخت وجه قابل رؤیت است! چنین سطحی از ابتذال چگونه میتواند سامانه ارتباطی مسلمان با الله باشد؟
دردناکترین ممنووجه ماجرا دفاع تئولوژیک استادان دنیادیدهای است که برای توجیه هر رویدادی در گذشته ایران، به قطع برای آن برهانی حِکمی سراغ دارند و چنان داد سخن میدهند که گویا تا پیش از دوران قاجار ایرانیان، ملتی معصوم و بیخطا بودهاند و هر سازندهای عارفی کامل و واصل! سنتگرایان معماری اسلامی در آثار بسیاری، با دستاویز قرار دادن ایده اصیلی چون وحدت در عین کثرت، بیان میدارند که تزئینات در مساجد ایرانی نمایش این ایده است؛ اما هرگز به این پرسش پاسخی ندادهاند که مگر قرار بوده مسجد عرصه نمایش باشد؟ مسجد به عنوان سامانهای عبادی قرار بوده مؤمن را از کثرت به سمت وحدت راهبری کند و هرگز قرار نبوده عرصه تجمیع این دو وادی باشد. این خطای بزرگ که مسجد را نه مسیر که مقصد فرض کرده است، ابزار را هدف پنداشته و هرآنچه در توان پرستش خالق داشته، در پای مخلوق دست خویش قربانی کرده است. بناهایی فخیم و عظیم و دوستداشتنی که با آنها عکس یادگاری میگیریم و در فضای مجازی منتشر میکنیم و هر احساس حیرت، کوچکی، تأمل و اندیشهای که به ما دست میدهد، آن را با حس پرستش یکی میدانیم. این خطای ادراکی در موازات آن خطای تاریخی که بر مسجد رفته است چه وقت روی اصلاح خواهد دید؟ رجوع میکنم به این حدیث از امام محمد باقر(ع) که فرموده است:
«اول چیزی که قائم ما- عجل الله تعالی فرجه- بدان اقدام میکند، سقف مساجد است که آن را میشکند و فرمان میدهد تا برای مساجد سایبانی همچون سایبان حضرت موسی علیهالسلام بنا کنند» و در حدیث دیگری نیز فرمودند:
«هنگامی که قائم آل محمد(عج) قیام کنند، کنگره هر مسجدی در روی زمین را ویران میکنند» (وسائل الشیعه، ۴۹۴ و ۴۸۸).
بازخوانی این احادیث بیشتر آشکار میسازد که چرا وقت ظهور حضرت، عدهای بیان میدارند که ایشان دین جدیدی آورده است. اگر همین نگاه را پی بگیریم خواهیم دانست که چرا مسجدهایی که به معماری آنان تفاخر میکنیم، تنها زمانی در عکسها زیبایند که از جمعیت تهی شده باشند. گویا این بناها نه برای حضور آدمی، که برای تماشای آدمیاند و بنایی که چشم گشودن بر عالم را، به چشم بستن بر عالم ارجح کرده باشد، هرچند در زبان مسجد خوانده شود، اما در معنا باید به دنبال مفهومی جز آن برای هویت خود باشد. در برابر آنچه ما معماران با خانه خدا و خدا کرده ایم و به مناسبت آن در میان مردم به تفاخر پرداختهایم، بودجه گرفتهایم و طرحهای پژوهشی تصویب کردهایم. بیایید تنها این روایت را به عنوان یک سیلی بر چهره خوابزده خویش پذیرا باشیم:
روزی امام سجاد(ع) در مسجد مشغول عبادت بودند، متوجه فردی شدند که با چوبی برای اندازهگیری به بررسی دیوارهای مسجدالنبی مشغول است. به او نزدیک شدند و از او پرسیدند که چه میخواهد، او پاسخ داد که قصد تزئین و نقاشی بنای مسجد را دارد. حضرت سجاد(ع) دست مرد را درون سینهاش خم کرد و او را تا در ورودی مسجد به عقب هل داد و بعد از در مسجد بیرون انداخت (نوبهار، همان).