نویسنده: مرضیه پیراوی ونک|دکترای فلسفه و عضو هیئت عملی، دانشگاه هنر اصفهان
مروری بر ادبیات گردآمده امروزین حول موضوع معماری اسلامی و خاصه مسجد آشکار میکند که در بسیاری از موارد برای بررسی جوانب گوناگون امر، به رویکردهای فلسفی رجوع شده است. با این حال رجوع به فلسفه معمولا نه به عنوان یک چهارچوب زاینده محتوا، بلکه به عنوان ساختاری تبیینی و تئولوژیک، صرفا در جهت تأیید منویات نگارندگان و تثبیت مواضعی است که در بسیاری از موارد، آغشته به تجربه عملی آنها نیز بوده است. چنین وضعیت غیرقابل اطمینانی سبب شده رویکردهای فلسفی به معماری اسلامی، سویهای عملی و قابل استناد برای طراحان در پی نداشته باشد. ابهامزدایی از کارکردهای فلسفه در مطالعه معماری اسلامی سبب شد از دکتر مرضیه پیراوی ونک بخواهیم در شمایل یک درسگفتار به نقد ادبیات موجود بپردازد.
قصد از ارائه این پژوهش این است که با آسیبشناسی و نقد پژوهشهای فعلی با عنوان معماری اسلامی، اصطلاحشناسی «معماری، اسلامی، معمار اسلامی» همراه با تبیینی خلاصه از جایگاه هستیشناسی به تربیت معمارانی منجر شود که تولید خود را بر مبنای دو حوزه عملی و نظری بنا کنند.
۱- معماری در دسته هنرهای نمادین یا سمبلیک است. هنر سمبلیک، هنری است که فرم اثر به نحو اشارهوار به مؤلفههایی از نظام جایافتاده نمادین یک فرهنگ اشاره دارد (فرم یا صورت بیرونی اثر غلبه دارد و در معرض دید است)؛ بنابراین باید انتخاب فرم مناسب با محتوا یا نماد دینی مربوطه باشد.
۲- برای داشتن آثاری در زمان معاصر که زندهنگاهدارنده روح معماری اسلامی باشد باید داشتههای معماری خویش را بشناسیم. بخشی از شناخت در این حوزه به شناخت مؤلفههای فرهنگی و نمادین تاریخی وابسته است که باید به نحو روشمند متحقق گردد و در جای خود یعنی کانسپت یا ایده خلق استفاده شود. این مهم جز با آشنایی با مصادیقی که بازگوی ساختار فرهنگی یا سنت هستند و آشنایی با نیازهای روز و نگرش صحیح و کارآمد به وضعیت محیط و انسان مصرفکننده، شدنی نیست. شناخت نظام نمادهای دینی در معماری به معمار کمک میکند تا با مواد و مصالح جدید بازنمودی امروزی از آنها را ارائه دهد.
یکی از راههای ورود مطالعات فلسفی در حوزه معماری، آسیبشناسی و بررسی وضع غالب در پژوهشهای نظری این حوزه است. در عرصه تحقیقات تئوریک یا نظری در باب معماری اسلامی آنچه توجه دیدگاه نقادانه و سنجشگر را برمیانگیزد، حضور مقالات و تحقیقهایی تقریبا از یک جنس است که بهجای بیانگر بودن، ناخودآگاه پنهانکنندهاند و توانایی نشان دادن بنیادهای مستحکم این حوزه را ندارند. نشان دادن نقاط ضعف در برخی مقالات و آثار و پس از آن اتخاذ یک فرآیند منطقی و گامبندیشده که در بدو امر به تحقیق و تفحص در کلیدواژههای اصلی این حوزه بپردازد، میتواند گامی مؤثر در راستای نشان دادن امکانهای مختلفی باشد که حوزه معماری اسلامی از آن برخوردار است.
در بسیاری از مقالهها و پژوهشهای موجود در حوزه معماری که از نام رویکرد فلسفی استفاده میشود، این فرض پیش نهاده شده که همه آثار هنری و حتی غیرهنری در دورهای خاص (برای نمونه اصفهان دوره صفوی) مستقیما متأثر از اندیشههای فیلسوفان و حکیمان آن زمان بوده است.
الگوی غالب پژوهش در حوزه معماری اسلامی (با رویکرد فلسفی) بدین شرح است: نخست اندکی بحث در باب اهمیت فلسفه اسلامی و در مرحله بعد ضمیمه چند بازگفت از آرای یک فیلسوف یا حکیم اسلامی و توصیفهایی غیرمتجانس تا چنان نتیجه گرفته شود که هنر نزد ایشان اهمیت داشته و یا حتی دغدغه اصلیشان بوده است. بدین ترتیب با خاطری آسوده مسجد و عناصر آن از جمله طاق و رنگ و گنبد و خط و هر بازنمود هنری در آن زمان، سرچشمهگرفته از اندیشه فیلسوف دانسته میشود.
قبل از هرچیز باید خاطرنشان ساخت:
کمتر فیلسوف مسلمانی به گونهای مستقل به هنر و زیبایی پرداخته است چه رسد به حوزه مستقلی به نام معماری اسلامی؛ مفاهیم زیبایی و هنر (صناعت) نزد فیلسوفان مسلمان مفاهیمی وابسته به الهیات است و جدا از تئولوژی اسلامی معنادار نیست؛
بودهاند کسانی چون فارابی و اخوانالصفا که رسالههایی در باب موسیقی نوشتهاند (نگاه به جزئی از هنر نه همه حوزهها)؛ همگان اتفاق نظر دارند که هنر تجسم ایده یا تفکر است (و برای نمونه معماری اسلامی بازنمود جهانبینی اسلامی است) اما تفسیر و تحلیل آن نمیتواند به نحو ذوقی بدون توجه به پیشینه، بافت، ساختار فرهنگی و فقط با ارجاع دلبخواه به تفکر یک فیلسوف باشد.
۱- پژوهشهایی که تنها برای اهمیت دادن به موضوع پژوهش یا همچون شگردی در پذیرش مقاله در یک همایش یا نشریه از اصطلاحاتی چون فلسفه معماری اسلامی یا زیباییشناسی اسلامی مسجد استفاده میکنند (این دسته از نگارشها جز در چند خط و آن هم در چکیده یا مقدمه این مفاهیم را نمیکاوند)؛
۲- پژوهشهایی که مدعیاند زیباییشناسی معین و کاملی در مکاتب فکری فلاسفه مسلمان وجود دارد و تو گویی از آغاز یک چهارچوب یا پارادایم یا نظریهای مدون از معماری نزد این فیلسوفان وجود داشته است؛
۳ – پژوهشهایی که ادعای بازخوانی یا بازسازی دارند. قطعیت گروه پیشین را ادعا نمیکنند اما بر این باورند که برخی تکیهگاهها میتوانند دستمایه نقد یا نظریهپردازیهای نو گردند (متأسفانه اکثر پژوهشهای این رسته معمولا با نسبت دادن نظریهای التقاطی به یک فیلسوف به پایان میرسند و با واژههایی چون تسامح و شاید به نتیجهگیری میرسند).
در بعضی پژوهشها که بر مبنای فلسفه اسلامی در حوزه معماری اسلامی نگاشته میشود به دلایلی راه بر هرگونه نقد و متعاقب آن ارائه روش بسته میشود (تو گویی معماری اسلامی و آرای فیلسوفان مسلمان با وحی یکی است و هالهای از تقدس بر روی نگاه فلاسفه بسته میشود). این یک خطای روششناختی است.
بر اساس مشکل مذکور (ایجاد تقدس برای آرا و فقدان نقد) کمتر پژوهش روشمندی وجود دارد که بر اساس آرای حکما بتواند به بحث زیبایی در معماری اسلامی و کاربرد امروزین آن اشاره داشته باشد (خارج شدن برخی پژوهشها از چارچوب روشمند).
ضد روشی که در برخی پژوهشها دنبال میشود: با در هم آمیختن چند نظر (گاه متضاد) و آرای پیشینیان همراه با برخی چاشنیها، نهتنها راهی گشوده نمیشود بلکه ارزش بنیادین و خطیر دیدگاه فلاسفه مورد سوءاستفاده ابزاری قرار میگیرد.
ترکیب مباحث زیباییشناسی مدرن (توجه به عناصر صوری و بصری) با مطالعات معماری اسلامی به رکود کارکرد زبان معماری اسلامی و نظام نشانهای آن میانجامد.
سطح دوم آسیب شناسی که بیشترین تأکید بر آن است، فقدان روش در پژوهشهای امروزی است که وجود زیباییشناسی اسلامی را پیشفرض میگیرند و با این فرض به تشریح و تفسیر آثار معماری به واسطه مفاهیم فرمالیستی روی میآورند؛ و از سوی دیگر نیز با عدم ارائه روش و نتیجهگیری متفاوت و مستند به دلیل اصرار بر پیشفرضهای اثباتنشده،مواجهیم.
متذکر شدن به نقش فلسفه در کنار دین، زبان و مطالعات تاریخی در تحلیل معناشناسی نمادهای پایدار در معماری اسلامی نه بهتنهایی و مستقل.
آموزههای فلسفی در کنار مطالعات دینپژوهی (نمادشناسی یا آیکونولوژی) در تبیین نظام نمادهای دینی در معماری و کاربرد آنها در معماری نوین اسلامی کارآمد است.
برقراری ارتباط بین فلسفه اسلامی با مفاهیم امروزی در حوزه معماری به نحو موجه و روشمند (در راستای نظام بخشیدن به دادهها و تحکیم بنیادهای نظریشان)
ارائه روش پژوهش در حوزه معماری با گامبندی اصولی برای نزدیک شدن به ریشهشناسی بر اساس تحلیل ساختار، شباهتها، تفاوتها، تجزیه عناصر صوری و معنایی و در پی آن توصیفی خارج از هرگونه پیشداوری متناسب با بافت، سنت و پیشینه است. این مهم در حوزه نمادشناسی هنر قابل پیگیری است.
رویکرد تاریخی (بیان پیشینه و مرور تاریخی)، رویکرد الگوهای غالب و مفاهیم غالب (تحقیق کلیشهای)، رویکرد متدولوژیهای نو با ابزارهای نو برای یافتن قابلیتها؛ که سومی مورد نیاز است تا به نیازهای کنونی حوزه معماری کمک رساند. این اقدام نهتنها در تقابل با سنت نیست، که در عین حال نشانگر پویایی سنت و پاسخگویی به نیازها و نوآوریها در جوامع مسلمان است.
ورود به اصطلاحشناسی معماری اسلامی (بهاختصار)
– معماری اسلامی: معماری، اسلامی، معمار
– معماری از نمونههای هنر سمبلیک یا نمادین است (هنر سمبلیک: صورت یا فرم به نحو اشارهوار و سمبلیک به محتوا مشیر است چراکه محتوا امری الوهی یا متعالی است که فرم نمیتواند به نحو کمال و تمام بیانگر آن باشد؛ مثل فرم مسجد در برابر مفهوم الوهیت).
– در اصطلاح شناسی فلسفی: اپیستمه – تولید = تخنه معماری (شناختی که به تولید در راستای تکمیل طبیعت و همچنین آشکارگی حضور معنا بینجامد.)
– بنیاد شناخت (اپیستمه)، هستیشناسی یا انتولوژی (نوع نگاه به هستی و انسان) است.
– در هنر سمبلیک معماری، اپیستمولوژی بر شناخت سیبلهای سازهایشده متمرکز میشود که با توجه به مقوله اسلامی (هستیشناسی غالب) بار سمبلیک آن دوچندان میشود و نیاز به تحلیل دارد.
– در ترمینولوژی واژه معماری دو ساحت نظری و عملی نهفته است.
– بر این اساس معماری اسلامی از جمله موضوعاتی است که قابلیت تحقیق در دو حوزه را داراست. باید متذکر شد که اساس و بنیاد حوزه عملی در معماری، مطالعات نظری و شناختی است که در چهار محور اصلی (مواد، فرم، هدف، فاعل) یا علل چهارگانه حکما که در زبان امروز با تعابیر استحکام، فایدهمندی و زیبایی طرح میگردد، دنبال میشود. این شناخت بر اساس نوع نگاهی است که معمار باید متناسب با فرهنگ خویش به نیازهای معنایی و مادی جوابگو باشد اما باید توجه داشت که نگاه یا انتولوژی تزریقی نیست. اپیستمهای که بنیاد تولید و ساخت در معماری قرار میگیرد بر انتولوژی یا هستیشناسی ریشهدار در یک فرهنگ بنا نهاده میشود. مواد، کاربرد، فرم و فاعلیت فاعل در گرو شناخت نسبت به کاری است که انجام میگیرد. این شناخت بر اساس نوع نگرش معمار به عالم و آدم معنا مییابد (از جمله شناخت نیازهای روحی و مادی) و مهمتر نشان دادن این انتولوژی به زبان مؤلفههای معنادار و ریشهدار در تاریخ معماری به زبان معماری امروز است. معماری زبان بازگوکننده زیرساختهای فرهنگی یا انتولوژی است.
طراحی مکان عبادت، کار، استراحت، تفریح برای تحقق نیازهای ماست که در هر جامعهای متناسب با فرهنگ یا انتولوژی حاکم شکل میگیرد. فایدهمندی و زیبایی که دو مقوله مهم در کنار مقوله استحکام در معماری است در مطالعات امروزی بهویژه در حوزه انسانشناسی معماری در ساختار فرهنگ یا انتولوژی قابل تحقیق است.
معمار یا فاعل کسی است که در حوزه معماری به مثابه هنر (نه صرفا تخنه صنعتی) تربیت میشود و نه به نحو تکبعدی بلکه همزمان با اپیستمه غالب فرهنگ خویش و در راستای تحقق بخشیدن به آن با تکنیکهای تخصصی و بهروز آشنا میگردد. این آشنایی بر اساس تحلیل داشتهها و ورود به نظام ساختاری آثار فرهنگی ایجاد میگردد نه به نحو غیرساختاری.
بیان اسلام در سالیان اخیر به شــکلهای مختلف بوده است. از جمله میتوان به این موارد اشاره داشت:
بیان آیینی، بیان زیست محیطی، بیان هنری، بیان نشانهشناختی، بیان ادبی، بیان تعلیمی، بیان خردورزانه، بیان شرعی و حقوقی، و بیان سیاسی. هرگاه اسلام به عنوان وصف به اصطلاحی افزوده شود، مثل معماری اسلامی، باید روشن گردد منظور از اسلام کدامیک از بازنمودها یا بیانها از اسلام است. در معماری و شهرسازی اسلامی بیان زیستمحیطی، بیان هنری و بیان نشانهشناختی پاسخگوی وصف اسلامی است. باید توجه داشت که در پژوهش در حوزه معماری اسلامی، دقیقا روشن شود منظور از وصف اسلامی کدامین بیان است، آن هم به شیوهای مستند و قابل دفاع.