نویسنده: عطاالله بیگدلی|دانشآموختهی دکترای فقه و حقوق اسلامی
وضعیت مساجد یکی از شاخصهایی است که ناخواسته سبب قضاوت ما نسبت به دورههای تمدنی پیشین در سرزمینهای اسلامی است. دولتهای عثمانی، صفوی، گورکانی، فاطمی و جز آن در سرزمینهای خود مساجدی را برپا میداشتهاند که در قیاس میان آنها حقانیت خود را نسبت به ادعای دولت اسلامی بودن به اثبات میرساندهاند. زمینه این رفتار اما ریشه در جایگاه مسجدالنبی در تمدن پی افکنده شده از سوی پیامبر خاتم(ص) دارد. گویا مسجد همواره شاهدی صادق بر مدعای حکومتها پیرامون اسلام بوده است. در این یادداشت نویسنده، مسجد را نه در مقام شاهد، بلکه در مقام عامل تمدنی بررسی میکند.
کالبدها بیان فکرهایند. تمدنها را چیزها نمیسازند بلکه جای چیزها، محوریتها و اولویتها را معین میکنند. تمدن آنگاه رخ میدهد که یک چیز و تنها یک چیز در محور فکر قوم و مردمانی قرار گیرد و آن یک امر بقیه امور را سامان دهد و معنا ببخشد و بسازد. هرگاه ایمان قومی به این امر واحد تعلق گرفت این ایمان خود را در قالب کالبد، تمدن و جهانِ اعیان بازتولید میکند و متجلی میشود و این تجلی و بیان شهرها و بناها را میسازد و آرامآرام تمدن را شکل میدهد. این ایمان است که تمدنها را میسازد و نه علم.
مسلمانان از ابتدای نزول وحی دل در گرو «الله» دادند و به او به عنوان تنها مرکز تفکر خود ایمان آوردند. ایمان به خداوند به مثابه تنها امر معنابخش به حیات و ممات این قوم خود را در عمل آنان متجلی کرد و عبادت و اقامه نماز تجلی عملی آن شد. این عمل و فرهنگ خود را در کالبدهای تمدنی بازنمود داد و این بود که در اولین گام تمدنی اسلام یعنی آنجا که امکان ساختن ایجاد شد اولین چیزی که جان گرفت و به پا خاست مسجد بود. مسجد را خود نبی(ص) طراحی نمود و ساخت و این بود که مسجدالنبی بود، نبی از آسمانها انباء میکرد و خبر میداد. مسجدش محل خبر بود. مسجد مرکز اسلام شد و تمامی شئون مسلمین را در خود جای میداد، مسجد جای علمآموزی، حکومت، قضاوت، لشکرکشی و اتاق جنگ، محل اجتماعات و… بود و البته از همه مهمتر جای نماز و عبادت. مسجد در این شهر و بعدها در تمامی شهرهای مسلمین، محور و مرکز تمدنی این شهرها بود و محلات و سایر مؤلفههای شهری حول این مرکز جا و معنا و نسبتی مییافت. مسجد اولویت و مرکزیت داشت و این مرکزیت در تمامی شهرهای اسلامی تا قبل از ورود تجدد به کشورهای اسلامی و به هم ریختن و متلاشی شدن مرکزیتها ادامه یافت. این مرکزیت نشان و سمبل مرکزیت عبادت در عمل و مرکزیت الله در تفکر و ایمان بود. چیزی که بعدها از دست رفت.
کالبد این مسجد ساده بود و اصرار اصحاب برای تغییر بنیادین در این وضعیت کارساز نبود. قبله مسجد را ابتدا رسول خدا(ص) میزان نمود و دیوار قبله را ساخت، مسجد یک چهاردیواری ساده بود که با یک نوع آجر دیوارهایش را ساخته بودند (بنی المسجد بالسمیط). مسلمانها زیاد شدند؛ مسجد برای اینهمه مسلمان تنگی میکرد، بهخصوص آنکه مرکز امور اجتماعی و سیاسی و نظامی هم شده بود. اصحاب، خدمت رسولالله(ص) رسیدند که «یا رسولالله(ص) مسجد جا ندارد، بزرگش کنیم؟» و حضرت موافقت کردند. دیوارهای مسجد عقبتر رفت و همزمان نیم آجر هم ضخیمتر شد (عرب دیوار به ضخامت یک و نیم آجر را «سعیده» میگوید). چیزی نگذشت که مسجد باز هم تنگی کرد و دیوارها باز هم عقبتر رفتند و باز هم ضخیمتر شدند؛ به قطر دو آجر (الذکر و الأنثی). مسلمانان دائماً در مسجد بودند و هوای مدینه گرم بود، این بود که رسول خدا موافقت کردند تا با لیف خرما برای مسجد سقف درست شود. باران آمد و خاک مسجد گل شد، اصحاب اجازه خواستند که «یا رسولالله(ص)، لیف خرما را برداریم و سقفی بزنیم؟» و اینبار پاسخ شنیدند که «نه! مسجد نباید سقف داشته باشد، بلکه مانند عریش موسی چیزی بسازید» و مسلمانان خیمهای ساختند از چوب و خار.
علیرغم تأکیدات رسول خدا در حفظ سنت، ما مسلمین سنت او را در فرآیندی تکاملی و ترقیمحورانه فهم نکردیم و در آن تصرفات بیجا کردیم. روزگار اضمحلال ما مسلمین از روزی آغاز شد که مهمترین سنت پیامبر یعنی خلافت را دستخوش مداخلات بیوجه کردیم و این جداسازی و فقدانِ معیت، باعث شد مؤلفههای تمدنی ما از مسجد بیرون روند؛ هرچند به واسطه وجود آن عهد و ایمان هنوز در کنار مسجد بودند. دارالحکومه به کنار مسجد رفت و دارالحرب و دارالقضا همگی به کناره رفتند و ساختمانهای مستقل یافتند. این فرآیند در اواخر تمدن اسلامی به وضعی انجامید که «میدان» مرکزیت یافت و مسجد یکی از عناصر کالبدی این میدان و تمدن شد. (میدان نقش جهان اصفهان و قزوین را در صفویه و میدان ارگ قاجاریه را ببینید) و این یعنی ما در یک سیر تاریخی از مرکزیت خود دور شدیم و به اضمحلال رفتیم. این هبوط و فروبستگی در ساختمان و معماری مساجد نیز خود را نشان داد. ما برای مساجد سقف زدیم و این سقفها را مدام بلندتر و گنبدی کردیم، هرچند در این معماری نگاه دینی حضور داشت اما از اصالت خود دور بود و به امر سنت نبوی بیاعتنا مانده بود. ما مساجد را آذین بستیم و از سادگی دور کردیم و این آغاز یک سقوط بود. ما مسجد را با کاخها قیاس کردیم و در رقابت با امر دنیوی مساجد را از اصالت سنتی خویش بیرون نمودیم و چونان ساختمانهایی باشکوه در مرکز قرار دادیم و این آغاز پیروزی دنیا بر مساجد و غلبه محوریت دنیا بر آخرت در اندیشه مسلمین و در نتیجه آغاز یک شکست بود. شکستی که بهزودی خود را در مواجهه با عناصر مدرن بهخصوص در ایران پس از ناصرالدینشاه نشان داد. اگر مساجد ما چون دوران رسول خدا باقی مانده بودند بیشک ما اکنون چنین غربزده و مغشوش نبودیم و میتوانستیم هویت و فرهنگ خویش را حفظ کنیم، اما افسوس که امام در خانه بود و کار در دست غیر.
نقش مسجد و حرم در شهر آرمانی اسلامی نقش مرکز، محور، معنادهی و اولویت است. همه مؤلفههای شهری و محلات در نسبت با مسجد معنا مییابند، محل حضور و اجتماع مسجد است و مسجد محل عبادت و علم است. به گمانم اگر ما آرزوی ساختن تمدنی دینی و اسلامی را داریم باید ابتدا مسجد بسازیم، مسجدی که رجوع به امر سنت و امر اول دارد و برای این کار باید از پیرایش مساجد آغاز کنیم. مساجد فعلی قدرت ایجاد تمدن ندارند و مساجدی ضعیف هستند که در غوغای تجددزدگی مغشوش ایرانی گم شدهاند و قدرت احیا ندارند. احیا باید از مساجد آغاز گردد، مساجدی که تا جای ممکن باید به اصیلترین صورت خود شبیه باشند و در گردابهای تاریخی و ترقیخواهانه گرفتار نباشند. آیا اکنون ما ایرانیان امکان و قدرت ساختن چنین مساجد و رجوع به اصالتها را خواهیم داشت؟ این یک آغاز مجدد است. آیا ما در دل آرزوی یک انقلاب دیگر را داریم؟ انقلابی در صورت و سیرت مساجد. باید منتظر ماند.
[divider]منبع[/divider]
[button color=”white” size=”normal” alignment=”none” rel=”follow” openin=”samewindow” ]فصلنامه همشهری معماری [/button]