ما در میان دیوارها و پنجرهها نفس میکشیم؛ میان هرآنچه خودْ آنها را ساختهایم. لابهلای آجر و سیمان و سنگ و چوب فریاد میزنیم، خاطره میسازیم، عاشق میشویم، پریشان میشویم، فکر میکنیم و تجربهی زیستهمان را فربهتر میکنیم. اگر تقریباً همواره ما اسیر این «محیط مصنوع» خودساختهایم، چرا نباید دربارهی آن سخن بگوییم؟ چرا نباید به داوری و تفسیر و ارزیابیاش بنشینیم؟ چرا نسبت به چیستی و چگونگیاش حساس نباشیم و به آن واکنش نشان ندهیم؟ و در یک کلام، چرا نباید آن را نقد کنیم؟ادامه متن