آدمها حتی همدیگر را نمیشناختند. برای اولین بار آنجا همکلام میشدند، صمیمی میشدند و اعتماد میکردند. شاید چون تعداد نیمکتها برای آن جمعیت کم بود، مردمی که با هم غریبه بودند روی سکوها کنار هم مینشستند. کافهها و فضاهای سربسته برای دور هم نشستن طوری که بتوان در حین گفتگو به چشم ها نگاه کرد زیاد نبودند، البته که تعداد کافه بروها هم آنچنان چشمگیر نبود؛ بنابراین آدمهایی که حتی همدیگر را نمیشناختند آنجا همکلام میشدند، اعتماد میکردند و صمیمی میشدند. دوباره میآمدند. وقتی بازمیگشتند بعضیها را میشناختند؛ تعداد تکراریها کم نبود. ادامه متن