«باغ کتاب تهران». این یکی از نامهایی بود که به کرّات در رسانههای کشور در نیمهی اوّل سال ۱۳۹۶ شنیده میشد. خبر هیجانانگیزی بهنظر میرسید؛ اینکه فضایی مختص و متمرکز برای فروش کتاب در قلب تهران، لابهلای تپههای عباسآباد قرار است ساخته شود. فضایی شبیه به نمایشگاه کتاب تهران، با امکانات و آرامشی بیشتر که خریدن کتاب را تبدیل به تجربهی لذتبخشتری کند و در عینحال به مرکزی برای کتابدوستان تبدیل شود. پاییز ۹۶ رسید و پروژهی باغ کتاب برندهی بخش ساختمانهای عمومی جایزهی معمار، این معتبرترین جایزهی معماری کشور نیز شد. تمام اینها به مخاطب، کسی که روزی از روزهای آذر ۱۳۹۶ تصمیم میگیرد به این پروژهی عظیم، بلندپروازانه و –لابد- از لحاظ معمارانه ارزشمند سری بزند، مژدهی تجربهی فضایی لذتبخش و کاربردی را میدهد. با اینحال، حدود شش ماه پس از افتتاح این پروژه، بهترین واژه برای توصیف آنچه با بازدید «باغ کتاب تهران» بر همان مخاطب عارض شد این بود: بُهت!ادامه متن
ما در میان دیوارها و پنجرهها نفس میکشیم؛ میان هرآنچه خودْ آنها را ساختهایم. لابهلای آجر و سیمان و سنگ و چوب فریاد میزنیم، خاطره میسازیم، عاشق میشویم، پریشان میشویم، فکر میکنیم و تجربهی زیستهمان را فربهتر میکنیم. اگر تقریباً همواره ما اسیر این «محیط مصنوع» خودساختهایم، چرا نباید دربارهی آن سخن بگوییم؟ چرا نباید به داوری و تفسیر و ارزیابیاش بنشینیم؟ چرا نسبت به چیستی و چگونگیاش حساس نباشیم و به آن واکنش نشان ندهیم؟ و در یک کلام، چرا نباید آن را نقد کنیم؟ادامه متن