هنر چیزی جز بازنمایی نیست. همهی نظریههای هنری دربارهی ماهیت این بازنمایی سخن میگویند، از بازنمایی واقعیت تا بازنمایی خیال یا حتی بازنمایی بازنمایی. اما جز آرا و نظریهها ابزارها نیز موثرند؛ گاهی آنها خود نظریهسازند. نظریههای زبانی در حوزهی هنر با نظریههای تصویری تمایزات جدی دارند. دستگاههای تحلیلی یا انتقادی آن دو در بسیاری موارد بدون رجوع به ریشههای فلسفی به یکدیگر بسط نمییابند و البته این تضاد نیز مانند هر تضاد دیگری خود میتواند مجرایی برای زایش و خلق قرار گیرد. نوشتههایی دربارهی تصویر یا تصاویری دربارهی نوشتهها، موسیقی فیلم، معماری متن، کلمات تجسمیافته و صداهای رنگین تلاشهایی هستند تا چهارچوبهای ادراکی را به یکدیگر بسط دهند و از امکانات پنهان آنها نسبت به یکدیگر استفاده کنند. ازاینرو هر بار که قالبی هنری، قالبی دیگر را موضوع خود قرار می دهد، جز تولید محتوا بهعنوان اثر هنری، رخدادی نیز حاصل شده است. آن رخداد تنظیمی دیگر از تمایزات ادراکی این دو قالب نسبت به یکدیگر است.ادامه متن