مقالهی پیش رو در سالهای پایانی قرن بیستم و در دورهی تركتازی نظریهپردازان پستمدرن معماری نوشته شده است. نثر مقاله پیچیده و مملو است از ارجاعات و مفاهیم ماركسیستی و عموما ناآشنا برای مخاطب معمار. مترجم وظیفهی خود میداند از كیوان مهتدی قدردانی كند كه ضمن یاری او در فهم برخی از آن مفاهیم، سخاوتمندانه بازخوانی متن را نیز بر عهده گرفت. همهی پانویسها (جز اسامی و معادلهای انگلیسی) از نویسندگان مقاله است؛ اما لیدها، تصاویر و توضیحات آنها از مترجم است كه به دلیل الزامات صفحهبندی مجله، ناچار از الصاق آنها بود. ادامه متن
قدیمیترین
معماری و سیاست
امروزه ما معماران متوجه ارزشی که برای جامعه پدید میآوریم نیستیم؛ کار میکنیم، اما خودمان را کارگر نمیدانیم؛ استثمارمان میکنند و از کارمان منتفع میشوند اما بیخبریم. بااینحال همیشه چنین نبوده است. مبارزهی کارگری در حرفهی معماری پیشینهای دارد که باید آن را بازیابیم؛ بلکه آگاهانهتر با عادات کاری، دستمزدها و عرفهای استخدامیمان مواجه شویم و «کار» معماری را از این بیزبانی بهدرآوریم. با پروردن چنین آگاهی بنیادی و فهمی از ارزش است که میتوانیم به کارگزاران تیزبینی در دل اقتصاد سیاسی روزگارمان بدل شویم و سرانجام آن را از منظر حرفهی خودمان دگرگون کنیم.
ادامه متن
خرابهها بیان فیزیکی سختی زندگی در حضورِ گذشتهی انسانها هستند، مخصوصاً گذشتهای خشونت بار. باخرابههای جدید چه باید کرد، آیا باید آنها را بازسازی یا جایگزین کرد یا نگه داشت؟ در این متن نگاهی داریم به رویکردی بدیع در نگاهداری خاطرات خشونت. کلیسای کایزر اصلی در قرن نوزدهم به مثابهی نوعی از یادمان بود که در قرن بیستم به عنوان ویرانه و از طریق تأثیر خشونت و شرایط، به نوعِ دیگری از یادمان تبدیل شده است، یادمانی بیانگر مقیاس خسرانی که امروز غیرقابل تصور به نظر میرسد. ادامه متن
«این مسئلهی بناست كه در بنیادِ ناآرامی اجتماعی امروز خفته است - معماری یا انقلاب». قریب به یك قرن از نگارش این جمله به دست لوكوربوزیه میگذرد و بااینحال اگر كسی پا در راه تبیین نسبت معماری و امر سیاسی بگذارد، نمیتواند نسبت خود را با این ادعای اضطرابآور معین نكند: نقش معماری در ناآرامیهای اجتماعی امروز چیست؟ حد و حدود تاثیرگذاریاش تا كجاست؟ آیا معماری میتواند به معنای دقیق كلمه «انقلابی» باشد و وضع موجود را بهطور كلی تغییر دهد؟ یا در یك كلام معماری با انقلاب چه نسبتی دارد؟ مقالهی پیش رو به مصاف این سوالات رفته است.
ادامه متن
كتاب «معماری و سرمایهداری: از ۱۸۴۵ تا امروز» به ویراستاری پگی دیمر، مورخ معماری آمریکایی، حاصل گردآوری مجموعهمقالاتی است که به ارتباط دو امر معماری و سرمایهداری در بستر جوامع غربی پرداختهاند. پس از برگزاری جلسهی رونمایی این کتاب، راس ولف، وبلاگنویس و منتقد، در گزارشی از این جلسه آرای سخنرانان را نقد کرد. كیلیان ریانو، یکی از سخنرانان آن رویداد، متنی در پاسخ به ولف نوشت و تلاش کرد منظور خود را روشن کند. او در نوشتهاش توضیح میدهد كه منظورش از «سیاسیبودن كل طراحی» چه بوده است. راس ولف در یادداشت دیگری با عنوان «آیا بهراستی کل معماری سیاسی است؟» به ادعای ریانو پاسخ میدهد. نظر به ارتباط این مباحثهی پربار با موضوع پرونده، هرسه مقاله ترجمه شدهاند.
ادامه متن
چطور یادمانهایی بسازیم که باعث شوند جنایتهای گذشتگانمان را به یاد بیاوریم یا فراموش کنیم؟ جنبش ضدیادبود در پی پاسخ به همین سوال شکل گرفت؛ جنبشی که با ضد خاطره و مذمت سروکار داشت نه خاطره و بزرگداشت. این نوشته، دربارهی ضد یادبودها و دلالتهای آنهاست؛ از کته کلوویتز تا ستونی که به تدریج در خاک فرو میرود. ادامه متن
No More Content