نویسنده: پیتر فرانکوپان
مترجم: الیاس کهنسال
پیر ژیل[۲]، نویسندهی فرانسوی در قرن شانزدهم مینویسد، شهرها همه ظهور و سپس سقوط میکنند؛ بهجز یکی: «به نظر میرسد فقط قسطنطنیه (کنستانتینوپل[۳]) است که به نوعی جاودانگی دست یافته و تا زمانی که بشر، برای زندگی در آن و یا بازسازیاش، زنده خواهد بود، این شهر به حیات خود ادامه خواهد داد.» این شهر که بر کنارهی تنگهی بسفر -درست در جایی که آسیا و اروپا به هم میرسند- شکل گرفته، همیشه چیزی خاص و باشکوه با خود داشته است.
کتاب هیجانانگیز بتانی هیوز[۱]، غزلی است در وصف سه دورهی زندگی این شهر: بیزانتیون[۴] باستانی، قسطنطنیهای که پایتخت امپراطوری مسیحی بیزانس بود و قسطنطنیهی عثمانیهای مسلمان که امروزه به نام استانبول شناخته میشود. هیوز ما را به تماشای گوشه و کنار شهری باشکوه، جادویی و مرموز میبرد و از هیچ کوششی دریغ نمیکند. این کتاب زندگینامهای جذاب از شهری است که هرگز ثابت نایستاده است، چه برسد به اینکه بیارامد.
در افسانهها آمده است که بیزانتیون را شاه بیزاس[۵] پایهریزی کرد، که از نعمت قدرت ایزدی برخوردار بود: پدر شاه بیزاس، خدای دریاها، پوزئیدون بود و پدربزرگش کسی نبود جز شخص زئوس. شیطنتهای زئوس با کاهنهای به نام یو[۶] بین زئوس و همسرش، دردسر ایجاد کرد. یو را به گاوی تبدیل کردند و آنقدر از آزار خرمگسی که برای اذیتش فرستاده بودند، رنجور شد که برای فرار از آزار آن، از تنگهای عبور کرد که به «تنگهی گاو[۷]» یا بسفر[۸]، به معنی محل گذر گاو، مشهور شد.
شاه بیزاس محل مناسبی برای پایهگذاری شهرش انتخاب کرده بود. جایی با بندرگاههای طبیعی، منابع آب فراوان، پسکرانههای حاصلخیز و آبهایی که بهخاطر صید ماهی در دنیای باستان معروف بود. این منابع طبیعی به حدی بود که در جریان عزلت معروف آشیل از نبرد در جنگ تروآ، آگاممنون برای ترغیب آشیل، آنها را بهعنوان هدیه به او پیشنهاد کرد. ثروتهای طبیعی، ساکنان بیزانس را متمولتر میکرد و موجب حسادت دیگران بود. نویسندهای ترشرو بیش از دو هزار سال پیش نوشت که میهمانانِ این شهر در «تجملات فاسد» آن کاملاً غرق خواهند شد. این سرمشقی شد که در طول قرنهای بعدی بسیاری دیگر تکرار کردند. اگر ساکن شهر بودید، زندگی آسان بود؛ و اگر ساکن شهر نبودید، زندگی در آن بیش از حد آسان به نظر میرسید.
موقعیت مناسب بیزانتیون در تقاطع راههای تجاری، نه فقط برای مردم اطراف، بلکه برای همه جذاب بود. در نهایت، کنستانتین، امپراطور روم، به این نتیجه رسید که رُم از جریانهای اصلی خیلی دور است و پس از آنکه «دست خدا» او را به سمت بیزانتیون هدایت کرد، هزینههای بسیاری را صرف ساخت قصرها، یادمانها، معابد و همچنین کلیساها در این شهر کرد چرا که خود او مسیحی شدهبود. به مرور زمان، شهرِ کنستانتین –کنستانتینوپل- به پایتخت امپراطوری روم بدل شد و اهمیت آن با هجوم وحشیانهی اقوام گوت[۹]، وندال[۱۰] و غیره به اروپا دو چندان شد.
بخش شرقی امپراطوری نهتنها از این تهاجمها در امان ماند بلکه رونق نیز گرفت. بهخصوص در دورهی امپراطوری ژوستینین[۱۱] و همسر قدرتمندش، تئودورا[۱۲]، که
یادمانهای باشکوهی در شانِ ملکهی شهرها بنا کرد. از جملهی این آثار، بنای شگفتانگیز ایا صوفیه[۱۳] است. کلیسایی که یکی از نویسندگان آن عصر، آن را دارای «زیبایی وصفناپذیری» توصیف کرده است. وصفی که امروزه نیز نمیتوان با آن مخالفت کرد.
ولی همین ثروت و فریبندگی قسطنطنیه در زمان امپراطوری بیزانس، عامل سقوط آن نیز شد. ثروت و شکوه این شهر بازرگانان، و نیز زائران، وایکینگها و ظاهراً حتی آرتور نیز که میخواست حاکم آن شود، مجذوب شهر شده بود. قسطنطنیه نهایتاً در سال ۱۲۰۴ میلادی سقوط کرد. شوالیههایی که برای شرکت در جنگ صلیبی چهارم عازم بودند، تعهدات مقدس خود را زیر پا گذاشتند، شهر را غارت کردند و خیابانها را به آشوب کشیدند و در این میان برخی از ارزندهترین آثار مسیحیت را به یغما بردند.
تجربهی تسلط غرب بر قسطنطنیه در نهایت به شکست انجامید. ادارهی جهانشهری با چنین ابعادی، مدیریت مناسبی لازم دارد، چیزی که شوالیههای خشن نه آن را درک میکردند و نه از پس آن بر میآمدند. در قرن پانزدهم بود که عثمانیها تلاش کردند به این شهر دست یابند که سرانجام در سال ۱۴۵۳ به نتیجه رسید. این محقق شدن سرنوشتی بود که در آن وعده داده بودند «شهری همچون الماس در میان دو یاقوت کبود و دو زمرد» به دست آنها خواهد افتاد.
قسطنطنیهی عثمانی فصلی جدید در بازسازی شهر و گذاشتهاش بود. سبکهای جدید معماری پدید آمد، مانند توپقاپی[۱۴]، که نمایش «شیوهای جدید از زندگی بهوضوح شرقی» بود، همراه با عبادتگاههای دین غالب جدید، اسلام، مانند مسجد ایوب سلطان. در بعضی موارد، بناهای قدیمی تخریب شدند و جای خود را به بناهای جدید دادند. برای مثال از ستونهای میدان اسبدوانی[۱۵] شهر، در ساخت بیمارستانی استفاده شد.
نه چیزی از رازگونگی قسطنطنیه کم شده بود، و نه از حس شگفتانگیزیاش که همواره به آن شهره بود. گردشگری خشکهمقدس از انگلیس [که در آن ایام از قسطنطنیه بازدید کرده بود] میگوید که رقصهای پیش از مراسم ازدواج در این شهر «ماهیتی بیبندوبار و بیشرمانه» دارد، هرچند که دیگر بازدیدکنندگان، بیشتر جذب لباسهای ابریشمی زیبا و «دستارهای بزرگی» میشدند که ساکنان این شهر میپوشیدند.
تا آغاز قرن بیستم، نگاهها نسبت به قسطنطنیه و شهروندانش تا حد زهراگینی منفی نشده بود. بهخصوص در نظر آن عدهای که به تصرف شهر چشم داشتند، مانند انگلیسیها که بلافاصله پس از جنگ جهانی اول شهر را تصرف کردند. حضور ترکها در قسطنطنیه از دید لرد کرزن[۱۶] مانند «طاعون» بود و لوید جورج[۱۷] مینویسد از زمانی که ترکها قسطنطنیه را تصرف کردند، این شهر به «کانون انواع فسق و فجور شرقی» و «منبعی که زهر فساد و فتنه را به دور و نزدیک میپراکند» تبدیل شده بود.
بتانی هیوز کتاب مهمی نوشته است که گذشتهی این شهر باشکوه را زنده میکند. کتاب پر است از شرحهای گیرا، مانند ماجرایی که در آن همسر سلطان از ملکه الیزابت اول درخواست لوازم آرایشی میکند، یا شهرت صحنههای پانورامای قسطنطنیه در لندن در اوایل قرن نوزدهم.
هیوز فصلها را خیلی طول و تفصیل نداده است. مطالب حدوداً به ترتیب وقوع آمده است، بههمراه گریزهایی که نویسنده به موضوعات متنوعی چون «سکس و خواجهها»، «تجارت بردههای سفید و طاعون سفید» و «مجسمههایی در آسمان» میزند. هیوز مطالعات گستردهای داشته و بهطور قابل ملاحظهای نسبت به متأخرترین کشفهای باستانشناسی بهروز است.
متأسفانه هیوز کتاب را در سال ۱۹۲۳ –زمانی که نام شهر رسماً استانبول میشود- تمام میکند (البته دورهی پس از ۱۹۲۳ به طور مختصر در فصل آخر شرح داده شده است). کتاب میتوانست حکایت چهار شهر باشد نه سه شهر، چراکه استانبول در دورهی آتاتورک تغییرات فراوانی میکند، چنان که اکنون تحت لوای اردوغان تغییرات شتابانی میکند. ولی چنان که نویسنده به ما به شیوایی یادآوری میکند، حاکمان این شهر همواره تبختر و تکبر داشتهاند و اگر حق با پیر ژیل باشد، تا مدتها خواهند داشت.
[divider]پینوشتها[/divider]
[۱] Bettany Hughes
[۲] Pierre Gilles
[۳] Constantinople
[۴] Byzantion
[۵] Byzas
[۶] Io
[۷] Ox-Ford
[۸] Bosphorus. در زبان یونانی یعنی «گذرگاه گاو»
[۹] Goth
[۱۰] Vandal
[۱۱] Justinian
[۱۲] Theodora
[۱۳] Hagia Sophia
[۱۴] Topkapı
[۱۵] Hippodrome
[۱۶] Lord Curzon
[۱۷] Lloyd George
منبع: [button color=”white” size=”normal” alignment=”none” rel=”follow” openin=”samewindow” url=”https://www.theguardian.com/books/2017/jan/22/istanbul-tale-three-cities-bettany-hughes-review-constantinople-byzantium?CMP=twt_a-culture_b-gdnculture”]گاردین[/button]