بنیاد تولی اهداء جوایز مسابقه طراحی موکب پیاده راه اربعین را بهروز اربعین در ایران موکول کرده است. یعنی برگزیدگان و متولیان امسال قهراً در پیادهروی اربعین شرکت نمیکنند. هر کس هرکجا هست خدا هر عملی را از او قبول بفرماید. اما سؤال اینجاست که آیا شرکتکنندگان پیشازاین به این مراسم رفتهاند؟ شاید آری و شاید نه، مراد قضاوت افراد نیست. اما غیاب درکی روشن و نزدیک بهواقع از پیادهروی اربعین و بصیرتی که چشمانداز آینده این رویداد را تجسم ببخشد، در طرحهای برنده و برگزیده آزاردهنده است.
[divider]مقام اول[/divider]
تقریباً بهجز طرح اول که محافظهکارانه و البته با روشنبینی توانسته است ضمن خلق فضایی قابل و رعایت ضرورتهای یک فضای موقت برای فعالیتی موقت، استعاره زمینهای مناسبی نیز برای طرح فراهم کند در مورد بقیه کارها میتوان با حیرت و ناامیدی به نتیجه فراخوان نگاه کرد. فراخوانی که چه در تنظیم قواعد بازی، چه در رسانش اطلاعات و تربیت ذهنی شرکتکنندگان و چه در تدارک چشماندازی معقول برای اجرای اثر، موفق و قابلقبول عمل کرده است. داوران انتخابی نیز خودنمایشی از ماهیت فرا معماری فراخوان بودند که در انتخاب اول آنها جای تردیدی نیست. اما در انتخابهای بعدی به نظر میرسد تعداد کم شرکتکنندگان که درنتیجه مبلغ پایین جایزه قابل پیشبینی بود، سببساز انتخابهایی از روی اجبار شده باشد.
[divider]مقام دوم[/divider]
طرح دوم یک شکست نظری کامل است. یک کاروانسرای دوره صفوی که با جهش ژنی مضاعف ساز، صحنهایی همشکل و هماندازه و هم تناسب را به یکدیگر پیوند داده برای عملکردهایی که ویژگیهای کیفی و کمی کاملاً متمایزی دارند. ضمن اینکه با توجه بهنظام عملکردی موکب، این شیوه از پهنهبندی در برنامهریزی فضا به قطع با مشکل مواجه خواهد شد، انتخاب چنین زبانی برای طراحی بسیار مأیوسکننده است. تاریخگرایی محض در شمایل و منظر عمومی بنا یعنی آدرسدهی مطلق. آنهم به زمانی نادرست و مکانی نادرست! چرا مخاطب امروزی که برای نخستین بار در طول تاریخ شیعه چنین واقعه جهانیای را در چنین مقیاسی تجربه میکند، باید وامدار تاریخگرایی باشد؟ این انتخاب ندیدن عظمت تاریخی است که در آن به سر میبریم. عدم درک صحیح از چنین بزنگاهی، چنین نسخههای محافظهکارانه تکرار شدهای را که برای هر بنای مذهبی پیچیده میشود تا بر طبل باطل مغالطه سنت و مذهب بکوبد، به عرصه میرساند. هرچند نباید از تلاش طراح برای بهروزآوری تجربه کاروانسرا و درک درست تشابه عملکردی و شخصیتی فضای موکب با کاروانسرا غافل بود و به این زاویه دید منحصربهفرد تبریک نگفت. اما همه اعتراض ما به این طرح، از سر یک اختلاف متدین، در تاریخی کردن رویدادی تا مغز استخوان معاصر است.
[divider]مقام سوم[/divider]
طرح سوم اما اصولاً از فقدان نظر رنج میبرد. یک سالاد فرهنگی از انتخابهای نابجا که برج سامرا را گنبد مسجد قرار میدهد آنهم در کنار ایوان ورودی چهلستون اصفهان. هرچند تقسیم فضایی بهینهای دارد اما از عدم بازنمایی یک شخصیت واحد برای موکب بهشدت رنج میبرد. رنجی که طرح چهارم با انکار آن و این ایده که با یک مسئله عربی معاصر طرف است و عربها دشداشه سفید و پولدارند، یک جعبه اورینتالیستی حدید مالی شده را که یادآور آثار مسابقه تالار فیلارمونیک ملک فهد است بهعنوان موکبی در ورودی کربلا پیشنهاد میدهد. نگاهی به پرسپکتیو پرنده این اثر در بافت پیاده راه اربعین خود نمایشگر راهی است که به خطا پیموده شده است. بنایی که نمیداند که مقصد نیست، بلکه منزلی موقت است.
و البته همه اینها بهتر از آن کنسرو از ذهن افتاده پر از گنبد و منارهای بیاتشدهای است که تفکر در پس طرح ششم در تمام این دههها فضاهای مذهبی را به ابتذالی از سنگ و سرمایه تقلیل داده است. نشانهای آنقدر پرطمطراق که دچار این توهم میشود که خود حرمی قدسی و جایگاه یکی از اولیاء خداست.
[divider]رتبه های دیگر[/divider]
در طرحهای دیگر نیز موکب با یک مرکز توریستی یا فضایی در کویر و یا بوستانی کانسپچوال در تپههای عباسآباد اشتباه گرفتهشده است. هرچند در طرح پنجم بارقههای قابلپذیرشی از یک تلاش برای فهم مسئله دیده میشود اما آنچه کلیت این وضعیت آشکار میسازد، بیسامانی نظری در حوزه طراحی موکب، تکیه و یا حتی حسینیه است. عدهای آن را با مسجد اشتباه میگیرند وعدهای دیگر آن را فرصتی برای تعارض با این الگو میپندارند. نوپدید بودن پدیده طراحی موکب که در تعارض با تاریخ خود موکب است نشان میدهد که ما در حال تغییر فضا هستیم. فضایی که تاکنون کارا پنداشته میشده، امروزه ناکارا به نظر میآید و مسئله کیفیت ساختمان و یا گستردگی عرصه و اعیان آن نیست، بلکه انتظاری از موکب در حال پدید آمدن است که دارد پای ابتذال بازیگوشیهای طراحانه را برای کسب عزت و مزیت به موکبهای اربعین نیز باز میکند. همان رویکردی که از تکیههای حسینی، حسینیهها را برکشید که در بخش عمده سال با بحران هویت طرفاند و بناهایی ثابت برای عملکردهای موقتاند، همان دست نیز با موکبها چنین میکند. آیا شیعه تعمد دارد تا برای به رخ کشیدن جایگاه خودش، مدام از کیفیت رویدادهایش کم کرده، و در قالب روایتی رسمی، از آن ملجایی برای معبرسازی خویش خلق کند؟ در این رویکرد علیرغم نیتهای خیری که نهفته است، خطراتی هست که در یادداشتی دیگر بدان پرداخته خواهد شد. اشغال شدن تماممسیر پیاده راه توسط موکبها دائمی، وضعیتی است که میتواند به زیان این رویداد عمل کند که حتی اگر چنین نبود، بیبنیادی نظری معماران ایرانی در طراحی اینگونه از فضاها، آنها را روی میزهای طراحی سلاخی میکند. همان امری که در طراحی نمازخانهها و یا حتی در مواردی مسجدها بهوضوح دیده میشود. لابد باید منتظر آن باقی ماند تا شرق شناسان فرنگی دیگری بیایند و با گونه شناسی فضاهای سوگواری، طراحی آن را، همانند طراحی مسجد برای ما تئوریزه کنند. چراکه دانشگاههای ما این روزها سرگرم اولویتهای فرمالیستی دیگری هستند که درزمینهٔ فرهنگی، اقتصادی و فن امروز ایران، مجال اجرا و ساخت ندارند. همهچیز ما به همهچیز ما میآید.