به بهانه‌ی روز تهران؛ پایتختی در حد فاصل پوتوپیا تا دیسوتوپیا

آقا محمدخان بود که پس از شکست قوای زندیه، بر ده تهران از راه قنات وارد شد، تاج‌گذاری نمود و آن را به  پایتختی برگزید. دهی کوچک در شمال ری باستانی که شاه‌طهماسب در گذار از قزوین به اصفهان، دیواری به مساحت ۴کیلومترمربع به دور آن کشیده بود و در طی این سال­ها (صفویه تا قاجار) اندک توسعه­ی ارگانیکی یافته بود. حالا اما قریب به ۲۳۰سال از پایتختی­­ تهران بر این سرزمین می­گذرد و تهران طی این مدت به کلان‌شهری با ۷۰۰ کیلومترمربع مساحت بدل گشته که قریب به ۱۰ درصد جمعیت کشور را در داخل مناطق ۲۲گانه­اش و حدود ۱۵درصد همین جمعیت را در محدوده شهری‌­اش سکنی داده است.

این پرسش که چرا آقامحمدخان در میان پرشمار شهرهای تاریخی، ثروتمند و پررونق زمانه، تن به پایتختی ده ـ شهری، نه‌چندان متمدن، خوش­نام و حتی تا حدی ناشناخته در پهنه‌­ی سرزمینی ایران می‌­دهد، ازجمله سؤالاتی است که بیش از پاسخیمنطقی نیازمند روشنگری­ه‌ایی انتزاعی و خیالی است.

دهِ تهران، کوچک و بی­‌تجربه بافاصله‌ای معنادار از قرن­‌ها ریشه و عقبه‌­ی شهرنشینیِ این سرزمین در اواخر قرن دوازدهم هجری شمسی،­ پایتخت سرزمینی کهن می‌­گردد که امیدها برای بقاء و حفظ کلیتش با ابهام، شک و تشتت همراه بود. در این میان، تهران نقش آن یوتوپیای رهایی‌­بخشی را ایفا می­‌کند که ضمن حفاظت از یکپارچگی و کلیت سرزمین، با گشاده‌­رویی امکان پذیرش و بازنگری ساختار پیچیده­‌ی قوانین، نسبت­‌ها و عرف‌­های جامع‌ه­ای سنتی را امکان­‌پذیر می‌­سازد. یوتوپیایی که اگرچه رگه‌­هایی تکامل‌یافته‌ای از سرزمین کهن را با خود به همراه داشت اما در ارتباطی مستمر، عصریت زمانه را نیز مورد مداقه قرار داد و در مواردی دست به تلفیق، ترکیب و یا پذیرش آن­ها زد. از این منظر، ادعا می‌­گردد که تهران همواره معنای خود را وامدار تغییر و پذیرش بوده و هست، پذیرش عصریت و روح زمانه.

در عهد ناصری؛ تهران با فراگیرترین بخش از تغییرات‌اش به لحاظ کالبدی و فضایی مواجه می­‌گردد. مبتنی بر ایده­‌ی خلقِ تهران ناصری، دیوارهای دارالخلافه‌­ی تهران فرو می­‌ریزند و دیوارهایی بلند در جایی دورتر بنا می­‌گردند. دیوارهایی که در درون خود طیف متنوعی از فضاهایی جدید و نو همچون؛ خیابان، میدان، مدرسه، تئاتر، بانک، عکاسخانه، موزه، کافه، هتل و … را جای می­‌دادند. مبتنی بر تغییرات یاد شده، مساحت تهران از ۴ کیلومتر به ۱۹ کیلومترمربع می‌­رسد. در ارتباطی دیالکتیک با توسعه‌­ی این چنینی از پایتخت و به پشتیبانیِ فضاهای نوین­اش­، سبک و شیوه‌­ی زندگی ساکنان تهران نیز دست‌خوش تغییر می‌­گردد. شهر، کارکردِ پرسشی و شکاک خود به امور را در جامعه­‌ی ایرانی در پرتو حمایتِ فضاهایِ تازه رونق یافته­­‌اش بروز می­دهد. پایتخت­‌نشینان و هم‌پای ایشان، ساکنان دیگر شهرهای بزرگ، خواستارِ خواسته­‌هایی عمومی و مدنی چون؛ کاهش فاصله بین عوام و خواص، اجرای قانون و برقراری عدل­ می‌شوند. تهران؛ پایتخت قاجاری که تمام ارج و قرب و القاب خود را از سرِ مِهر و توجه­ی این خاندان کسب نموده است، با چرخش‌ش به سوی مردم، مردم کوچه بازار، اصناف، روشنفکران و مذهبیون را با حمایت خیابان­‌ها، میادین و دیگر فضاهایش چون؛ مدارس و مساجد هم‌گرا می‌­نماید تا فریاد مشروطه­‌ خواهی سر دهند. این چرخش و کارکرد، آغازی بر کنش سیاسی و اجتماعیِ شهر ـ پایتخت ایرانی است. گویی تهران، به ناگه به آن سوژه­‌ی رهایی‌­بخش جامعه‌­ی ایرانی بدل می­گردد که تا همیشه‌­ی تاریخ، معنایش را در همین کارکرد می‌­جوید، رهایی‌­بخشی.

[divider]فتح تهران[/divider]

با فتح تهران توسط رضاخان در آخرین سال قرن سیزدهم هجری شمسی و به دنبال آن تاجگذاری و تشکیل حکومت پهلوی در ۱۳۰۴ه.ش، برای اولین بار در تاریخ این سرزمین کهن، پایتختیِ شهری به جای مانده از حکومت پیشین تایید شده و حکم­اش ابقاء می­‌گردد.

ابقاء حکمِ پایتختی تهران برای شهر با جستجو و خلق معناهای جدید همراه می­‌گردد. به سال ۱۳۱۱ه.ش دیوارهای دارالخلافه ناصری که چندی پیش به بهانه توسعه بنا گشته بودند، فرو می‌­ریزند، تهران توسعه­ می‌­یابد و مساحتش از ۱۹کیلومتر به ۴۳ کیلومتر مربع می‌­رسد. بر روی خرابه‌­های دیوار شمالی تهران، خیابان شرقی ـ غربی به نام شاه‌رضا (انقلاب) و در بخش شمال غربی این خیابان، نهادی مدرن به نام دانشگاه تهران بنا می‌­گردد. اَشکال دیگری از این خیابان­‌ها و نهادهای مدرن در سرتاسر دوره پهلوی به سرعت در شهر تکثیر ­می‌­یابد و تهران که پس از شکست جنبش مشروطه همچنان بدنبال کسب فرصتی جهت اثبات کارکرد رهایی‌­بخشی خود بود به سال ۱۳۵۷ه.ش، بار دیگر به پشتیبانی خیابان‌­ها، نهادهای مدرن و عرص­ه‌ای عمومی­‌اش و نیز در همراهی با دیگر بخش­ی موثر بر رویداد انقلاب، هر آنچه شاه و پادشاهی است را برای همیشه دود کرده و به هوا می‌­فرستد.

با پیروزی انقلاب ۵۷ و به دنبال آن تشکیل حکومت جمهوری اسلامی ایران، ابقاء حکمِ پایتختی تهران توسط رهبران حکومت مورد پذیرش قرار می­‌گیرد. مبتنی بر این تصمیم، منزلت رهایی‌ ­بخشی و حقانیت پایتختی تهران در حافظه­‌ی جمعی و تاریخیِ جامعه­‌ی ایرانی بیش از پیش تقویت می­‌گردد. اما در میانه­‌ی این تغییرات و جابجایی­‌های بزرگ، تهران همچون آن قماربازی است که با تمام و تنها داشته­‌اش ـ پایتختی­‌اش­ ـ دست به قمارِ زندگی در پس و پیش رویدادهای سیاسی ـ اجتماعیِ تاریخ معاصر می­زند. قماری که در جایی، مکانی و زمانی می‌­توانست تنها داشته‌­ی تهران، همانا پایتختی‌­اش را برای همیشه دود کرده و به هوا بفرستد. آن­‌هم در دوره­ا­ی که یکی از ناپایدارترین، متکثرترین و در عین حال انتزاعی‌­ترین دوره‌­های تاریخی بوده است.

با این وجود، پایتخت جوان ایران در بطن همین روزگار است که جنگ جهانی دوم را از خلال کنفرانس تهران به سال ۱۳۲۴ه.ش خاتمه، نفت را ملی، کودتای ۲۸ مرداد را تجربه و از حوزه­‌های فرهنگی و اجتماعی جامعه چون؛ سینما، موسیقی، تئاتر، مجسمه‌­سازی، معماری پشتیبانی می‌­کند. تهران است که از خلال تجربه­‌ی روزمره در بستر خیابان‌ها، میدان‌­ها و حوزه‌­های عمومی­‌اش، انقلابی شهری را به ثمر می‌­رساند، هم‌پای خرمشهر، ۸ سال جنگ و هم‌پای مردم، ۸ سال تحریم را تاب می‌­آورد. تهران تجلی کالبدی ـ فضایی جامعه­‌ی معاصر ایرانی است.

اما این تمام تهران نبود و نیست. از جایی، زمانی و مکانی تهران همسو با سویه­‌های خیر و رهایی بخشش برای جامعه ایرانی با سویه‌­های عبوس و شَر نیز همراه می­‌گردد. سویه­‌هایی که بیش از وجوه خیر تهران، حالا توسعه و قوت یافته­‌اند. اگرچه این رخداد در محور زمان به تدریج رخ داده است اما در دهه­‌های اخیر، شَرِ تهران چنان متورم و فراگیر شده­ که گویی در حال تبدیل شدن به دیسوتوپیای جامعه ایرانی است. تهران دیگر دهه‌­ها است که از عصریت فاصله گرفته و چون الگویی‌قدیمی، نخ­‌نما و ناکارآمد به جای مانده از دوره­ی ناصری همچنان معنایش را در تغییر جستجو می­‌کند. تلاشی بی اثر که حالا تنها به بی­م‌ناکی، بی‌­معنایی و افزایش فاصله­‌ی مردمانش نسبت به یکدیگر و نسبت به تهران دامن می‌­زند. دیسوتوپیایی تهران در این چند دهه، بر تمام آب، خاک و هوای بستر سرزمین‌اش بر اساس همان مَنِشِ قماربازگونه‌­اش که حالا به دیگر شهرهای خرد و ریز سرزمین نیز سرایت کرده،­ دست درازی و تجاوز کرده است. دیسوتوپیای تهران، بی‌­توجه به جان آدمی حالا خانه­‌های مردمانش را بر روی گسل­، مسیل و خاک­ سست بنا می‌­کند و با خیره ماندن به جایی دور و در حالی که لبخندی خشک و تصنعی به لب دارد، می­گوید: «ببین، همین خوبه. حضور در تهرون. پایتخت ایرون. حالا تو تهران­‌نشینی، پایتخت‌­نشین. خوشحال باش، کیف کن که اینجایی. سرزمین رهایی بخش. تهرون» و حالا امروز روز تهران است. شهری که مبتنی بر گزارش­‌های جهانی، زیست پذیری در آن به میزان جدی با محدودیت مواجه است.

 اینکه چرا و چگونه یک یوتوپیای رویایی به دیسوتوپیایی شرور و سنگدل که گویی تنها راه نجات از آن واقعه‌­ای آخرالزمانی است، بدل می­‌گردد امری است که نیازمند بازخوانی زندگی جامعه معاصر ایرانی توسط مردمان سرزمینی کهن است، ایران.

روزت مبارک تهران جان.

مطلبی دیگر
میراث فرهنگی درباره عمارت مسعودیه: «موضوع امکان‌سنجی اولیه باز نشود بهتر است!»