نویسنده: تام ویلکینسون| مترجم: فراز طهماسبی
مسائلِ ساختن برای حیوانات را به انحاء مختلف و متعددی حل کردهاند؛ از اتاق در قصر تا دریچههای گربهرو[۱]. ولی اغلب این مسائل گویی بیشتر ناظر به انسانهاست تا خودِ حیوانات.
در سالهای آغازین دههی ۱۹۶۰ میلادی، روانپزشکی به نام جان لیلی[۲] که مبدع «حوضِ انزوا[۳]» هم بود، در جزیرهی سنت تامِس[۴] در کاراییب، خانهای ساخت برای همزیستیِ انسان و دلفینها. ساختمانِ دوطبقهی سفید و راستگوشه مجهز به شبکهای از حوضها و جویهای متقاطع بود و حتی پمپ آبی داشت که دلفینها راحت بتوانند دور ساختمان شنا کنند. هدفِ کار ، که هنوز هم عجیب مینماید، تحقیق دربارهی نحوهی ارتباط حیوانها با هم بود که بعد از آن بفهمند آدمی چهطور باید با آنها همزبان شود.
با آنکه جرج بِیتسان[۵]، بومشناس مشهور، که سرپرست آزمایشگاه هم شد، حامیِ پروژه بود و ناسا هم بودجه به آن اختصاص داد، کار خراب از آب درآمد. لیلی که به خاطر خیرهسریِ سوژههایش و سکوت پیشه کردنشان روزبهروز سرخوردهتر میشد، الاسدی به آنها تزریق و زمین کنارِ مخازن نگهداری آنها را با متهی بادی حفاری کرد بلکه [برج] سکوتشان را بلرزاند. مارگارت هاو لاوت[۶]، یکی از همکاران او، از این هم فراتر رفت؛ پیوندی عجیب با یک دلفین به نامِ پیتر برقرار کرده بود. او برای «ارتباط» برقرار کردن با دلفین، صورت خودش را سفید و لبش را سیاه میکرد تا شبیه سوراخ تنفسی دلفین به نظر برسد. […].
این مورد، نمونهای نامتعارف از همزیستیِ آدمی و حیوان بود؛ ولی شریک شدنِ فضا با دیگر مخلوقات، تاریخی دراز دارد. اصلاً قاعده هم همین است، چون غیر از حشرات و جوندگانی که به زندگی در کنارشان خو گرفتهایم، پنجاه درصد از بدن خودمان را هم میکروبهای غیرانسانی تشکیل داده است. پس انسان بودن مترادفِ شریک شدن فضا با دیگر گونههاست و هر ساختنی، ساختن برای آدمها و دیگر حیوانات است. ادیان این واقعیت را تصدیق میکنند؛ از معبد هندوی دِشنوک[۷] در رجاستانِ[۸] هند که گلهای از موشهای مقدس دارد بگیرید تا قصهی تولد مسیح در اصطبل. آیههای معمارانه هم تاییدگرِ این مسالهاند؛ ویتروویوس تاکید داشت که آدمی در آغاز از مشاهدهی لانهسازی پرندگان ساختن را آموخت و چنین باورهایی هنوز هم رایجاند. مثلاً مقالهی آلیسون اسمیتسون[۹] دربارهی نقبهای بئاتریکس پاتر[۱۰] را در نظر آورید.
حقیقتاً شریک شدن سکونتگاه با حیوانات خانگی، مسالهای روزمره است. گاهی در ساختار خانههایمان فراخور جا دادن به این حیوانات تغییر ایجاد میکنیم. دریچههای گربهرو نمودی مانوس از چنین تمایلی هستند؛ نمونهی نامانوس [مثلاً]، اتاق مخصوصی است در قصر التام[۱۱] برای میمونی که ما-جانگ [۱۲]نام داشت. اتاقی که گذر و نردبامهایی داشت که میمون دور اتاق جستوخیز کند و نقش و نگار برگهای جنگل را برای آنکه میمون حس کند در خانهاش است، روی دیوارها کشیده بودند. از این دست افراطکاریها کار دستِ چند حاکم هم داده بود؛ باغ مزینِ[۱۳] ماری آنتوانت در ورسای مایهی خشم عامه بود. پیتر ویگرز[۱۴]، نمایندهی پارلمان بریتانیا هم شغلش را به آن سبب از دست داد که معلوم شد پول بیتالمال را خرج خریدن خانهای برای اردکهایش کرده است.
به رغم اینکه دلمان غنج میرود با آنها همخانه شویم، باز هم زندگیِ حیوانی در نظرمان مظهر نکبت است؛ اگر کسی را به پلشتی یک حیوان در نظر آوریم، سرکوفتش میزنیم و درها را باز میگذاریم، انگار که طرف در طویله به عمل آمده باشد. چنین ذهنیتی معماری را عامدانه ابزاری ضدبشری هم کرده است: سازههای بهبندکشیدن حیوانات، بهخصوص قفسها، در خدمت دامن زدن به غیریت[۱۵] نژادی بود. قدرتهای ملوکانه مکرراً آفریقاییان را در قفس به نمایش میگذاشتند. کاری که تا همین سال ۱۹۰۶ هم در باغوحش بروکلین مسبوق بوده است.
در باغ وحشِ بوئنوسآیرس، در سطحی عمیقتر از معادلهی این «غیرپنداریِ انسانی» با حیوانبودن، آشیانهی حیوانات را مثل بدلهایی از معماری نواحیِ بومیِ خود حیوان ساختند. یعنی برای مثال پاندا خانهای «چینی» داشت و فیلها در معابد هندوی باسمهای زندگی میکردند. پارسال این باغوحش را بهخاطرِ نگرانیهایی که دربارهی بدرفتاری با حیوانات در آن وجود داشت تعطیل کردند. هرجای دیگری را هم که چنین بساطی باشد روزبهروز بیشتر به دیدهی سوءظن مینگرند که مبادا مهلکهای باشد برای حیوانات. با آنکه معمارانی مثل برتولد لوبتکین[۱۶]، هیو کاسن[۱۷] و سدریک پرایس[۱۸] هر یک چاردیواریای در باغوحشِ لندن طراحی کردهاند، بناهایشان لاجرم بیشتر در خدمت چشمچرانها[۱۹] است تا مقیمان؛ همهی این چاردیواریها شکلهایی دیگر از اسارتگاهاند. پنگوئنهای درون حصارهای مارپیچِ زیبای لوبتکین را اخیراً از آنجا بردهاند. بنا ویترینی ستودنی برای نمایش پنگوئنها بود، ولی بعداً مشخص شد که بتن به کف پایشان آسیب زده است. اصلاً راهی هست که برای حیوانهای بناهای بهتری بسازیم؟ یا باید از بیخ قید این کار را بزنیم؟
حتی اگر همهی باغوحشها را هم تعطیل کنیم، هنوز اکثریت قاطعی از این حصارهای حیوانی پابرجااند: طویلهها، آغلها و کتانههایی که در آنها حیواناتی را که اسباب کارمان هستند یا ذبحشان میکنیم نگه میداریم. از زمانهای پیشاتاریخی گاهی این فضاها را دیواربهدیوارِ مسکنِ آدمی میساختند؛ طویلههای نیمباز را طوری مجاور خانه میساختند که حرارت برخاسته از دامها، خانوادهی دهقان را در طول شب گرم کند و دهقان هم بتواند مراقب این داراییهای ارزشمند زندگیاش باشد.
[طراحی برای] چنین ساختمانهایی بهندرت گوشهی چشمِ معماران را گرفته است، اما چند اسثناء بزرگ هم داریم. ویلاهای پالادیو طویلههایی الحاقی با ستونهای توسکانی داشتند که بارکِس[۲۰] خوانده میشدند و گاهی حیوان هم در آن نگهداری میشد. اسبها هم که از حیث شأن در میان حیوانات گرانقدرترین بودند، اغلب جایی مجللتر از مخدومان ساکن میشدند. اصطبلهای قصرهای چتزورث[۲۱]، ورسای و ونتورث وودهاوس[۲۲]، گواهِ تکریمیاند که نسبت به این حیوانات روا میداشتند. مجللترین بنایی که تا کنون برای حیوانات ساختهاند، بهحق مدرسهی سوارکاریِ زمستانیِ جوزف فیشر فونارلاخ[۲۳] در وین است. سنت معاری برای سوارکاری بعد از انقلاب کبیر هم تداوم حیات دارد: مثلاً مزرعهی لوئیس باراخان[۲۴] در کوآدرا سن کرستوبل[۲۵] که در آن اسبها و صاحبهایشان در فضاهایی متصل زندگی میکنند. نگهداری از کبوتر که او هم حیوانی گرانقدرِ بود در سنت، منحصراً همپایهی «حقِ اربابی[۲۶]» تلقی میشد. کبوترخانههای تاریخی را در اقصازمینهایی مثل ایران و اسکاتلند میتوان دید. متاخرتر از آنان هم اسکار نیمایر نمونهای مدرنیستی از برج کبوتر در میدان عمومی در برازیلیا ساخته است: کبوترهای ملت.
منبع: Architectural Review
[divider]پینوشتها[/divider]
[۱] Cat flap
[۲] John Lilly
[۳] isolation tank
تانکرهای کپسولی شکل دربسته که شبیه وان حمام هستند و درشان بسته میشود برای آرامش یافتن-م.
[۴] Saint Thomas
[۵] Gregory Bateson
[۶] Margaret Howe Lovatt
[۷] Deshnoke
[۸] Rajasthan
[۹] Alison Smithson
[۱۰] burrows of Beatrix Potter
[۱۱] Eltham Palace
[۱۲] Mah-Jongg
[۱۳] ferme ornée
[۱۴] Peter Viggers
[۱۵] Otherness:
در اصطلاح ،غیریت مقابل هویت است و به چند قسم تقسیم میشود که عبارتند از: غیریت در جنس ، غیریت در نوع ، غیریت در فصل و غیریت در عرض . (فرهنگ لغات و اصطلاحات فلسفی تألیف سجادی)
این معادل را برای غیرخودیپنداریِ نژادیای که مقصود نویسنده است مناسب یافتم-م.
[۱۶] Berthold Lubetkin
[۱۷] Hugh Casson
[۱۸] Cedric Price
[۱۹] Voyeur:
نویسنده بازدیدکنندگان باغوحش را کسانی دانسته که شهوتِ دیدن دارند و برای ارضایش به باغوحش میآیند-م.
[۲۰] Barchesse:
دو رواق مطول جانبی، هرکدام با یازده طاق، که به بدنهی ویلا چسبیدهاند-م.
[۲۱] Chatsworth
[۲۲] Wentworth Woodhouse
[۲۳] Joseph Fischer von Erlach
[۲۴] Luis Barragán
[۲۵] Cuadra San Cristóbal
[۲۶] droit de seigneur:
حقی اربابانه که به فئودالها اجازه میداد با دختران رعیت مقاربت کنند.