پرچمهایی با عکس چهگوارا در ورزشگاه به اهتزاز درمیآیند.تماشاگران غالباً به سبک چریکها،لباسهایی به رنگ سبز میپوشند،کلاههایی شبیه فیدل کاسترو میگذارند.سالروز تولد استالین و مرگ هوگو چاوز را در ورزشگاه گرامی میدارند.علیه سیلویو برلوسکنی و سیاستهایش شعار میدهند و پرچمهایی در دفاع از فلسطینیها به ورزشگاه میاورند.لیورنو ایتالیا و هوادارانش، کمونیسم را در فوتبال زنده نگهداشتهاند.
پیش از آنکه ایتالیا در اوایل قرن نوزدهم به کشوری یکپارچه تبدیل شود،درگذشته مجموعهای از دولتشهرهای مختلف بود.پیزا بندری مهم بود و لیورنو در قرن یازدهم بهعنوان یک دژ دفاعی برای محافظت از پیزا ساخته شد.هنگامیکه خاندان مدیچی توانستند بر فلورانس حاکم شوند.تصمیم گرفتند تا در لیورنو بندری تأسیس کنند و شهر را گسترش دهند.مدیچیها خاندانی معظم بودند و چند قرن بر فلورانس حکومت کردند.ماکیاولی اندیشمند بزرگ کتاب شهریار را به لورنزو مدیچی تقدیم کرده است.مدیچیها بر گسترش اومانیسم، بروز رنسانس در ایتالیا و سپس اروپا بسیار تأثیرگذار بودند.در بندر لیورنو که از سوی مدیچیها تأسیس شد،هدف این بود که بازرگانان از هر گروهی به لیورنو بیایند.تجارت را توسعه بخشند و در همانجا ساکن شوند.درهای شهر بر روی تمام گروهها ازجمله ارمنیها،ایرانیها،ترکها و یهودیها باز بود. بازرگانان،بردههای آزادشده و حتی جنایتکاران به شهر راه یافتند.هیچ محدودیت دینی در شهر برقرار نشد.این موجب شد تا لیورنو تبدیل به یک شهر چند فرهنگی شود که اقتصادی پویا داشت.این گذشته همچنان در شهر هویداست.شهر همچنان دارای کلیساهای گروههای مختلف است و کنیسه شهر هم در جریان بمباران جنگ جهانی دوم تخریب شد و دوباره با ساختمانی جدید در همان مکان بازگشایی شد.
ایتالیا در ۱۸۶۱ یکپارچه گشت.با یکپارچه شدن و صنعتی شدن، باراندازها در بندر کمکم در اختیار صنایع و بازرگانان قرار گرفت و باراندازها خصوصی شد. این موجب شد تا شکافهای طبقاتی گسترش یابد.در قرن نوزدهم،کمکم گروههای سوسیالیستی متشکل از طبقات کارگری شکل گرفت.اتفاقی که نام لیورنو را در تاریخ برجستهتر کرد،در سال ۱۹۲۱میلادی رخ داد.در جلسهای که در سالن تئاتر سنمارکو در لیورنو برگزار شد،آنتونیو گرامشی و آمادیو بوردیگا از حزب سوسیالیست ایتالیا منشعب شدند و حزب کمونیست ایتالیا را تأسیس کردند.سنت چپ در شهر همچنان جاری است و هنوز هم در انتخابات،رأیهای لیورنو به نامزدهای چپ تعلق میگیرد.
هواداران متعصب فوتبال در ایتالیا بسیارند.کسانی که به اولتراها و تیفوسیها شهرت دارند.امروزه هواداران فوتبال در ایتالیا محملی برای بیان عقاید سیاسی گشتهاند.اولتراهای تیمهای لاتزیو و هلاس ورونا به دست راستیها نزدیکاند و اولتراهای لیورنو تبلور چپها هستند.یکی از ریشههای این سیاسی شدن فضای استادیومهای فوتبال در ایتالیا را پیروزیهای پیدرپی حزب دموکراتیک مسیحی در انتخابات مختلف از دههی چهل تا نود میلادی میدانند.در این بازه فضای زندگی روزمره و شهرها برای بیان عقاید مختلف در تنگنا قرار گرفت.شرایط ایتالیا در دوران پس از جنگ جهانی دوم متشنج بود.گروهی مخفی با عنوان گلادیو در ایتالیا شکل گرفت تا از بروز انقلابهای سوسیالیستی در ایتالیا جلوگیری کند.اومبرتو اکو،نشانهشناس و نویسندهی برجستهی ایتالیایی در آخرین رمانش با نام شماره صفر که روایتگر داستانی پیرامون مرگ موسولینی است،توصیفی از تشکیل سازمان گلادیو میدهد،که با آنکه در فضایی داستانی است اما جالبتوجه است:
در جنگ جهانی دوم، بریتانیا فعالیت جنبشهای مقاومت را در کشورهایی که به دست نیروهای محور اشغالشده بود، سازمان داد. این فعالیتها از طریق شبکهای انجام میگرفت که تحت مدیریت شاخهای از اینتلیجت سرویس، معروف به «مدیریت عملیاتهای خاص» قرار داشت؛ شبکه را در پایان جنگ منحل کردند. اما دوباره آن را در اوایل دهه ۱۹۵۰ راه انداختند و هستهی مرکزی تشکیلات جدیدی شد که قرار بود در کشورهای مختلف اروپایی برای متوقف کردن تجاوز ارتش سرخ، یا کمونیستهای محلی، که قصد ساقط کردن حکومتها را داشتند، وارد عمل شود. سازماندهی کار به عهده ستاد فرماندهی نیروهای متفقین در اروپا بود و به ایجاد “استی بهایند” در بلژیک و انگلستان و فرانسه و آلمان غربی و هلند و لوکزامبورگ و دانمارک و نروژ منجر شد: یک تشکیلات شبهنظامی مخفی. در ایتالیا شروع کارش را میشود تا سال ۱۹۴۹ دنبال کرد؛ بعد در سال ۱۹۵۹ سازمانهای اطلاعات و امنیت ایتالیا بهعنوان بخشی از کمیته هماهنگسازی و برنامهریزی وارد ماجرا شدند و بالاخره در سال ۱۹۶۴ تشکیلات موسوم به گلادیو رسماً به وجود آمد و سیا بودجه آن را تأمین کرد. گلادیو – این کلمه حتماً معنایی برایت دارد، چون گلادیوس شمشیری بود که لژیونرهای رومی استفاده میکردند، بنابراین کلمه گلادیو یادآور تصویر فاشیسم در ذهن بود. این اسم باید کهنه سربازها و ماجراجوها و کسانی را که در حسرت گذشته بودند به خود جلب میکرد. جنگ تمامشده بود، اما خیلی از مردم شیفته خاطرات روزهای قهرمانی بودند، روزهای حمله با یکی دو بمب در دست و کلی در دهان (آنطور که سرود فاشیستها میگفت)، و شلیک مسلسل. آنها فاشیستهای سابق بودند، یا کاتولیکهای شصتسالهی ایدئالیست که از دورنمای رسیدن قزاقها به کلیسای سن پیترو و آب دادن اسبهاشان در محراب مقدس وحشتزده بودند، اما وفاداران پر و پا قرص خاندان سلطنتی در تبعید هم بودند. شایع بود که آنها حتى ادگاردو سونیو را با این که زمانی در پیه مون رهبر پارتیزانها و قهرمان بود وارد تشکیلات کردهاند: سوتیو یکی از سلطنتطلبان تمامعیار بود و بنابراین معتقد به اصول و مرام دنیای قدیم. اعضای جدید را به کمپ آموزش در ساردینیا فرستادند و یادشان دادند (یا یادشان آوردند) چطور پل منفجر کنند، از مسلسل استفاده کنند، شب با دشنه لای دندان به جوخههای دشمن حمله ببرند، عملیات خرابکارانه و جنگ چریکی انجام بدهند… گلادیو از آخر جنگ به بعد، کاملاً محرمانه ماند و تنها آدمهایی که از آن خبر داشتند، سازمانهای اطلاعات و امنیت و فرماندهان ارشد نظامی بودند، و موضوع را کمکم فقط با نخستوزیرها، وزرای دفاع، و رؤسای جمهور در میان گذاشتند. با فروپاشی امپراطوری شوروی، قضیه تماما توجیه عملی خودش را از دست داد و احتمالا هزینهاش خیلی زیاد بود. رئیسجمهور کوسیگا بود که بند را آب داد. ماجرا را سال ۱۹۹۰ علنی کرد و بعد همان سال نخستوزیر آندره نوتی رسما قبول کرد که بعله، گلادیو وجود داشته، ولی دلیلی برای الم شنگه راه انداختن نیست، وجودش لازم بوده، داستان حالا تمام شده و شر و ور گفتن دیگر بس است. آنطور که معلوم شد هیچکس زیادی دلواپس نبود، موضوع تقریبا فراموش شد. ایتالیا، بلژیک و سوئیس تنها کشورهایی بودند که دست به تحقیق و تفحص پارلمانی زدند، اما جورج اچ. دبلیو بوش از اظهارنظر خودداری کرد، چون وسط تدارکات برای جنگ خلیجفارس بود و نمیخواست آرامش اعضای پیمان ناتو را به هم بزند. موضوع در همه کشورهایی که در عملیاتهای استی-بیهایند مشارکت داشتند، با تنها چند حادثه بیاهمیت بهکلی مسکوت گذاشته میشود.[۱]
در همین سالهاست که سازمان بریگارد سرخ که نظریات مارکسیستی را دنبال میکند در ایتالیا دست به بمبگذاری میزند و در اواخر دههی هفتاد،آلدو مورو،نخستوزیر ایتالیا را ترور میکند.در این شرایط فوتبال فضایی را در اختیار افراد قرار میدهد که در آنها به بیان نگرشهای سیاسی خود بپردازند و استادیومهای ایتالیا رنگ و بوی سیاسی میگیرند.در لیورنو گروههای هواداری با عنوانهای مختلفی فعالیت میکردند. یکی از سازمانیافتهترینهای آنها،Brigate Autonome Livornesi با نام مخفف BAL است که در سال ۱۹۹۹ شکل گرفت.یکی از اسطورههای باشگاه لیورنو، کریستیانو لوکارلی است. کسی که شادی پس از گلهایش را با ژستی کمونیستی و مشتهایی گرهکرده انجام میداد. لوکارلی متعلق به چپها بود و پائولو دیکانیو با سلامهای فاشیستیاش بعد از گل زدن متعلق به راستها. لوکارلی به احترام گروه هواداری BAL و سال تأسیسش شمارهی ۹۹ را بر تن میکرد. او برای اینکه به لیورنو بپیوندد حاضر شد تا نیمی از دستمزدش را به باشگاه تخفیف بدهد. بازیکنی که در یکی از بازیهایی که در تیم زیر بیستویک سال ایتالیا انجام میداد. پس از به ثمر رساندن گل، پیراهنش را درآورد تا تیشرتی که بر رویش تصویر چهگوارا نقش بسته بود نمایان شود. لوکارلی مدتها به خاطر آنکه نمادی سیاسی تلقی میشد به تیم ملی ایتالیا دعوت نشد. لوکارلی برای هواداران لیورنو یک قهرمان واقعی است.
لیورنوییها بارها و بارها از فضای استادیوم آرماندو پیچی که استادیوم خانگیشان است و دیگر استادیومها برای بیان عقایدشان استفاده کردهاند. در سال ۲۰۰۴ که لیورنو از سری بی به سری آ صعود کرد، هواداران یک طرح بزرگ را در ورزشگاه اجرا کردند. پلاکاردهایی سرخرنگ در کنار پارچهای بزرگ که عکس داس و چکش روی آن نقش بسته بود و حروف BAL. در زیر جایگاه بنری بود که بر روی آن نوشتهشده بود: «یک شب طولانی ناپدید میشود، در افق، آفتاب ما طلوع میکند.»
در سال ۲۰۰۴، عکسی از سیلویو برلوسکونی نخستوزیر وقت ایتالیا و رییس باشگاه میلان منتشر شد که به دلیل آنکه مو کاشته بود،در دیدارش با تونی بلر،از یک کلاه استفاده کرده است. لیورنو در این سال به سری آ صعود کرده بود. هواداران لیورنو در دیدار رفت در ورزشگاه سنسیرو که ورزشگاه خانگی میلان است،دست به کاری جالب زدند.آنها که با سیاستهای برلوسکونی مخالف بودند با کلاههایی به رنگ سرخ شبیه به آن کلاهی که برلوسکونی بر سر داشت به سنسیرو رفتند و پلاکاردهایی داشتند که بر روی آنها نوشته شده بود: برلوسکونی،ما برگشتیم.
صفحهی پروندهی فوتبال و فضا
[divider]منابع[/divider]
- Mark Doidge (2013) ‘The birthplace of Italian communism’: political identity and action amongst Livorno fans, Soccer & Society, 14:2, 246-261
- http://futbolgrad.com/cristiano-lucarelli-sad-ending-bolshevik-fairy-tale/
- http://inbedwithmaradona.com/journal/2014/11/2/livorno-and-communism
- https://www.theguardian.com/football/the-gentleman-ultra/2015/sep/23/livorno-serie-a-alternative-club-guide
- https://www.vice.com/en_uk/article/kw54qx/livorno-are-keeping-communist-italian-football-alive
- اکو،اومبرتو (۱۳۹۶).شماره صفر.ترجمه رضا علیزاده.تهران: نشر روزنه