درباره اکو‌سوسیالیسم

مترجم: محمدرضا جعفری


[divider]مارکسیسم و اکوسوسیالیسم[/divider]

مارکس چرخه‌ی سرمایه‌داری را به‌طور خلاصه در سه حرف نشان داد: M-C-M’. روند تولید با پول (M) آغاز می‌شود. این پول برای به‌کارگیری کارگر، منابع طبیعی و فناوری به‌منظور تولید کالا سرمایه‌گذاری می‌شود (C). سپس کالاهای تولیدشده به ازای مقدار پولی بیش از مقدار اولیه‌ی سرمایه‌گذاری فروخته می‌شود (M’). ترفند تبدیل مجموع پول سرمایه‌گذاری شده‌ی اولیه به مقدار پولِ بیشتر در استثمار کارگر نهفته است آنجا که سرمایه‌داری پولی کمتر از ارزش کالایی که کارگر تولیدکرده به او می‌پردازد. علاوه بر این بهره‌کشی از زمین جزئی ثابت از خون حیاتی سرمایه‌داری است.

سرمایه به منابع طبیعی، همچون کارگر، به چشم جزء ساده‌ی ورودی درروند تولید می‌نگرد. بر هر سرمایه‌داری واجب است این ورودی‌ها را تا حد امکان ارزان‌تر و سریع‌تر به دست بیاورد. همان‌گونه که موافقت‌نامه مردمی سال ۲۰۱۰ کپنهاگ شرح می‌دهد: «در سرمایه‌داری مام زمین تبدیل می‌شود به منبع مواد خام و بشر تبدیل می‌شود به مصرف‌کننده و ابزار تولید، و مردم نه به‌عنوان چیزی که هستند بلکه به‌عنوان کسانی که مالک چیزی هستند دارای ارزش‌اند.» و وقتی ثروت طبیعی و کارگر به‌عنوان ورودی یک سیستم به‌حساب آیند طبیعی است خروجی همین سیستم برای سرمایه تنها آن چیزی است که می‌شود فروخت. بر این مبنا ضایعات در هیچ سمتی از این معادله به‌حساب نمی‌آیند. برای صنایع مهم نیست که چه مقدار آلودگی و ضایعات و در کجا تولید می‌کنند، مسئله برای آن‌ها فروش است و نه بیش‌تر.

رقابت، محرک اصلی سرمایه‌داری، تمرکز بر سودآوری را برای سرمایه‌دار به شکل نبردی تا حد مرگ حتمی می‌کند. اگر یک شرکت بخواهد منابعی لازم را برای کاهش و قطع آلودگی، انتشار کربن و ضایعات خرج کند همچنان می‌بایست با شرکت‌های دیگری که این هزینه را انجام نمی‌دهند، و درنتیجه می‌توانند تولیدات خود را ارزان‌تر و به تعداد بیش‌تر بفروشند، رقابت کند. درنتیجه آن شرکتِ باوجدان به‌سرعت از دایره سهم خود در بازار رانده می‌شود. بنابراین سرمایه‌داری با ملاحظه‌ی تنها پول به‌جای کارایی یا معقول‌بودنِ محصولات درروند تولید، باعث تمرکز بر سودآوری کوتاه‌مدت، به‌عنوان جزئی درون‌ساخت از سیستم، برای پیش رفتن در پهنه‌ی بازی می‌شود. بدیهی است تأکید بر سود کوتاه‌مدت برای محیط طبیعی مرگ‌بار است، طبیعتی که بنا به تعریف مسئله‌ای درازمدت است.

هم‌چنین چرخه M-C-M’ به معنای داشتن مقدار رشد دائم هم برای شخص سرمایه‌دار است، تا بتواند در رقابت باقی بماند، و هم برای کل سیستم است. کل روند M-C-M’ یک‌روند پایان‌ناپذیر است چراکه هدف نهایی از آن نه تولید کالایی برای استفاده یا مصرف بلکه پولی است که به‌خودی‌خود کاری انجام نمی‌دهد مگر سرمایه‌گذاری مجدد در مرحله‌ی تولید بعدی. این الزام به گسترش به هر قیمتی سرمایه‌داری را در مقابل محیط‌زیست قرار می‌دهد: هم به این دلیل که هرچه بیش‌تر به منابع ورودی در سمت تولید، با تاراج منابع طبیعی ما با سرعتی که بتواند، محتاج است و هم به این خاطر که به مشتری بیش‌تری نیاز دارد که تا آنجا که امکان دارد بفروشد. نیاز به مواد و انرژی زیادتر برای تداوم گسترش، سرمایه‌داری را به‌طور اساسی و غیرقابل‌جبران در مقابل سیاره‌ای پایدار می‌نشاند. درواقع بر پایه مطالعات آکادمی ملی علوم [سازمانی خصوصی و غیرانتفاعی در آمریکا] اقتصاد جهانی در سال ۱۹۸۰ از مرز ظرفیت احیاکنندگی سیاره گذشته و در سال ۱۹۹۹ تا حدود ۲۰ درصد از این ظرفیت فراتر رفته است. در حال حاضر این فاصله در حدود ۳۰ درصد تخمین زده می‌شود.

مارکس و انگلس این مسئله را در مانیفست کمونیست به شیوایی خلاصه و بیان کرده‌اند: «جامعه‌ی بورژوایی جدید با مناسبات تولیدی، دادوستد و مالکیت [خاص] خود – جامعه‌ای که گویی ابزارهای سترگ تولید و دادوستد را از غیب احضار کرده – جادوگری را ماند که دیگر قادر به مهار نیروهای جهان زیرین که با افسون خویش احضار کرده نیست.» (ح. مرتضوی، م.عبادیان)

[divider]اکوسوسیالیسم چیست؟[/divider]

اکوسوسیالیسم دو شیوه‌ی مکمل اندیشیدن به انسان و محیط‌زیست او را باهم ترکیب می‌کند. پیشوند «اکو» از دانش اکولوژی (بوم‌شناسی) و تأکید آن بر کنش متقابل و پیچیده و پویا میان اجزای زنده و غیرزنده درون یک اکوسیستم، گرفته‌شده است. به‌طور مشخص اکولوژیست‌ها (بوم‌شناسان) در پی آن‌اند که چگونه کارکردهای زندگی‌ساز (life-supporting) درون یک اکوسیستم می‌تواند از سوی رفتار یک زیستمند (ارگانیسم)، به‌عنوان‌مثال از سوی انسان، مختل شود. اما اکولوژی فاقد یک تحلیل اجتماعی است. اکولوژی هیچ راهی برای فهم این‌که نیروهای سیاسی و اقتصادی چگونه موجب رفتار انسانی می‌شوند و تغییرات اجتماعی چگونه رخ می‌دهد ندارد. اکوسوسیالیسم بینش اکولوژی را گرفته و آن را با سنت غنی فکر و عمل سوسیالیستی مشخصاً مارکسیسم ترکیب می‌کند. مارکسیسم نشان می‌دهد بحران اکولوژیکی ریشه در سیستم سیاسی و اقتصادی ویرانگر سرمایه‌داری دارد و راهی پیش می‌نهد برای درک نحوه‌ی کار این سیستم و نورتابانی بر سیستمی فراسوی سرمایه‌داری که در آن فرآیند تولید بر اساس نیازهای انسانی پیش می‌رود.

در همین حال بحران‌های زیست‌محیطی مانند فاجعه‌ی چرنوبیل و خشک شدن دریاچه‌ی آرال به یادمان می‌آورد که مبارزه با سرمایه‌داری یا حتی نابودی آن به‌تنهایی کافی نیست. هم‌چنین ممکن است با رجوع به تجربه‌ی «سوسیالیسم واقعاً موجود» بپذیریم آن‌ها هم در مباحث مربوط به اکولوژی، به جزء چند استثنای کوچک، شکست سختی خوردند. ازاین‌رو اکوسوسیالیست‌ها برای آن شکل جدیدی از سوسیالیسم مبارزه می‌کنند که جایگاه نوع بشر را در ارتباط با تمامی گستره‌ی زیست‌کره در نظر می‌آورد.

نقطه عزیمت اکوسوسیالیست‌ها این پیش‌فرض است که فروپاشی محیط‌زیست و نابرابری اجتماعی از یک منبع مشترک ناشی می‌شوند: دنیایی که در آن سود هدف غایی است. ما اعتقاد داریم رهایی انسان از سرمایه‌داری و اربابانش با رهایی زمین و زیست‌کره از سرطان سرمایه‌داری در یک راستا پیش می‌رود. درنتیجه برخلاف اکثر نحله‌های جنبش محیط‌زیستی اکوسوسیالیسم چارچوبی فراگیر می‌سازد که در آن مبارزات و جنبش‌های گوناگون به هم ارتباط دارند. اکوسوسیالیسم چارچوبی صلب نیست و میان اکوسوسیالیست‌ها مباحثات پویا و سالم به‌ویژه درباره‌ی راهبردهای کوتاه‌مدت در جریان است. همه اکوسوسیالیست‌ها بر این باورند که سرمایه‌داری راهی جز نابودی ندارد درعین‌حالی که تصدیق می‌کنند تنها راه حرکت به جلو از ایجاد همکاری‌های متقابل بیش‌تر با نهادها و سازمان‌های جریان اصلی غیر سوسیالیست می‌گذرد. آن‌ها هم‌چنین بر این باورند که طیف وسیعی از اصلاحات محیط‌زیستی باید دنبال شود مخصوصاً آن‌هایی که تلاش‌گران را رادیکال‌تر و شاخه‌های مجزای جنبش محیط‌زیستی را به هم نزدیک‌تر می‌کند.

در کنار ما نهادها و ائتلاف‌ها یا احزاب سیاسی مشخصاً سوسیالیست به‌ویژه در آمریکای شمالی و اروپا قرار دارند. علاوه بر این‌ها سازمان‌های زیادی در سرتاسر جهان هستند که می‌توان آن‌ها را سازمان‌های عدالت غذایی و عدالت زیست‌محیطی نامید. به‌طور نمونه گروه‌هایی از مردم عادی که حول کمپین‌های محلی شکل‌گرفته‌اند و اغلب علیه تبعیض زیست‌محیطی در حال مبارزه‌اند. در آمریکای شمالی به‌ویژه در شهرهایی مانند نیویورک و شیکاگو و اوکلند و در میان جوامع بومی تعداد زیادی از چنین گروه‌هایی وجود دارد. جناح دیگر جنبش فراگیر محیط‌زیستی که در سویه‌ی ضد سرمایه‌داری ِ اکوسوسیالیسم سهیم است گرایشی است که می‌توان آن را آنارشیسم سبز نامید که بسته به نوع سازمان یا فلسفه‌ی خاص هر یک، دربرگیرنده‌ی اکولوژی اجتماعی، بَدَوی‌گرایی (primitivism) و سندیکالیسم سبز است. این گروه‌ها معمولاً بر فعالیت مستقیم و بی‌واسطه تأکیددارند و برخلاف اکوسوسیالیست‌ها ممکن است ایده‌ی مبارزه برای به دست‌گیری دولت را خوار شمرده یا به‌طور کامل رد می‌کنند.

[divider]سرمایه‌داری و بحران زیست‌محیطی[/divider]

اکوسوسیالیست‌ها (و دیگر سوسیالیست‌ها) بر این باورند که سرمایه‌داری، نظامی سیاسی/اقتصادی است که مانند نظام‌های پیشین تمام جنبه‌های زندگی را در پهنه‌هایی که به آن تعلق دارد متأثر می‌سازد. سرمایه‌داری در شکل مدرن خود دارای چهار ویژگی است:

  • تمام تصمیمات اقتصادی توسط نخبگان بدون مسئولیت‌پذیری عمومی و برمبنای بیشترین سود گرفته می‌شود. رقابت برای سود، صنایع را بی‌وقفه وا می‌دارد به تولید هرچه بیشتر کالا و خدمات خواه نیازی به آن‌ها باشد یا نه، به کاهش هزینه‌های تولید با کاستن از سطح استاندارد زندگی کارگران، به تحمیل هزینه‌های محیط‌زیستی به جامعه، به کاهش طول عمر قابل‌استفاده‌ی کالاها و تولیدات و تولید کالاهای یک‌بارمصرف و گسترش حداکثری بازار کالاهای لوکس و تجملی.
    تأثیر این روند بر محیط‌زیست آشکار است: زباله، مصرف روزافزون منابع، آلودگی، تولید انبوه گازهای گلخانه‌ای که تقریباً محصول جانبی هر بخش از این اقتصاد است.
  • سازوکار دولت به نحوی است که برای سرِ پا نگه‌داشتن و محافظت از نخبگان اقتصادی، انتخابات به نحوی مهندسی می‌شود که قدرت را در دستان احزاب سرمایه‌داری نگه دارد. بدون دولت و قوانین، الزامات و اجبار و زندان و دموکراسی صوری‌اش، ابرشرکت‌ها نمی‌توانند سیستمی چنان مخرب و خانمان‌سوز را حفظ کنند. علاوه ‌براین و مهم‌تر این‌که اگر کارکرد اصلی (و غیررسمی) رهبران ما تأیید و تقویت این سیستم است نمی‌توانیم انتظار داشته باشیم آن‌ها بخواهند کاری کنند جز اصلاحات کوچک و دیرهنگام. در ایالات‌متحده آمریکا و کانادا سیستم سیاسی تحت حاکمیت دو یا سه حزب (اغلب غیرمتمایز) قرار دارد و وضعیت محیط‌زیست، صرف‌نظر از این‌که کدام حزب قدرت را در دست داشته باشد، همواره روبه بدتر شدن بوده است. ما به‌عنوان اکوسوسیالیست اعتقادداریم باید در چارچوبی خارج از احزاب سرمایه‌داری فعالیت کنیم.
  • آموزش، اخبارِ جریان اصلی و تبلیغاتْ مصرف مسرفانه و افراطی، وطن‌پرستی و اعتقاد به بازار آزاد را تشویق می‌کنند.
    مردم، مستقیم یا غیرمستقیم، می‌آموزند که این سیستم سیاسی/اقتصادی، ذاتاً دموکراتیک است و مشارکت سیاسی در آن یعنی رأی دادن و شاید امضای درخواست‌ها (پتیشن‌ها) و نامه نوشتن به نمایندگان منتخب. به آن‌ها آموخته می‌شود موقعیت مردم در جامعه عمدتاً توسط توانایی‌ها و تلاش‌های خودشان تعیین می‌شود نه شرایطی که در آن زندگی می‌کنند؛ آموخته می‌شوند که نژادپرستی و پدرسالاری مدت‌زمانی است که از بین رفته یا موضوعی مربوط به گرایش‌های فردی است نه این‌که خود سیستم زمینه‌ساز و مروج آن است؛ آن‌ها می‌آموزند که کردوکار دولت به نمایندگی و از جانب همه شهروندان است نه از جانب و به نفع طبقه حاکم؛ که وفاداری و سرسپردگی به دولت از بالاترین فضایل است. مردم در سایه تئوری «پایان تاریخ» می‌آموزند که هیچ جایگزین قابل‌اعتمادی برای سیستم موجود وجود ندارد.     
     اما منابع و ذخایر آلترناتیوی از دانش و اطلاعات وجود دارد و بخشی از وظیفه‌ی ما تبیین چگونگی گسترش و استفاده از آن‌ها برای بی‌اثر کردن آموزه‌ها و افسانه‌هایی است که بر سر راه تغییر سیستم قرارگرفته‌اند.
  • امپریالیسم به حفظ سلطه نخبگان شمال جهان (با نام مستعار کشورهای توسعه‌یافته)، کنترل منابع مختلف، دسترسی به کارگر ارزان و رشد بازار برای کالاهای مصرفی یاری می‌رساند. به بیانی صریح‌تر، امپریالیسم مستلزم تهدید یا استفاده از نیروی نظامی است، اما فراتر از آن، سلطه‌ی امپریالیسم از طریق مؤسسات بین‌المللی مانند سازمان ملل و بانک جهانی، وابستگی اقتصادی از طریق کمک‌های خارجی و فعالیت‌های سازمان‌های غیردولتی و موافقت‌نامه‌های تجارت آزاد نیز اِعمال می‌شود. علاوه بر استثمار بی‌رحمانه‌ی کارگران در جهان جنوب، از نتایج این سیستم خرابی‌های گسترده محیط‌زیست در مناطقی است که کارخانه‌های کشاورزی و شیمیایی و معادن بدون هیچ‌گونه محدودیت به کار مشغول‌اند. در جهان شمال، تقویت نگرش نژادپرستی و پدرسالاری یاری می‌رساند به حفظ وضع موجود، به ایجاد شرایطی که طبقه‌ی کارگر قادر به تشخیص دشمن مشترک خویش در قالب طبقه‌ی سرمایه‌دار نیست. از سرزمین‌های بومیان بدون در نظر گرفتن و ملاحظه‌ی مردمی که هزاران سال در آنجا زیسته‌اند منابع استخراج، و زباله‌های سمی در مجاورت شهرهایی با جمعیت رنگین‌پوست یا بومی تخلیه می‌شود. مقاومت در برابر استثمار چه در جهان شمال و چه در جنوب در حال گسترش است و اکوسوسیالیست‌ها می‌بایست در اتحاد با این مبارزات استوار باشند و راهی بیابند برای تأثیرگذاری بیش‌تر بر آن‌ها.

 

[divider]سرمایه‌داری سبز[/divider]

نائومی کلاین در کتاب جدیدش، «این همه‌چیز را تغییر می‌دهد: سرمایه‌داری و تغییر اقلیم»، مخمصه‌ای که امروز در آن گیرکرده‌ایم را این‌گونه موجز شرح می‌دهد: «آنچه برای اجتناب از فروپاشی اقلیم موردنیاز است کاهش استفاده‌ی انسان از منابع طبیعی است در عوض آنچه مدل فعلی اقتصادی ما برای جلوگیری از سقوط خود می‌طلبد رشد بی‌مهار است…».

 

در اقتصادهای سرمایه‌داری، ابرشرکت‌ها با فشاری بی‌رحم و بی‌وقفه و مقاومت‌ناپذیر برای رشد وَ برای مصرف هرچه بیش‌تر منابع مواجه‌اند، که به ناگزیر منجر به تولید هرچه بیشتر آلودگی‌های حاوی CO2 می‌شود. چرا؟ چون این ابرشرکت‌ها نسبت به جامعه پاسخگو و مسئولیت‌پذیر نیستند. آن‌ها تنها در قبال سرمایه‌گذاران خصوصی مسئولیت دارند. و این سرمایه‌گذاران (که ممکن است من یا شما باشیم با سرمایه‌گذاری‌هایی برای بازنشستگی‌مان) به‌طور طبیعی به دنبال بیش‌ترین بازگشت مالی از سرمایه‌گذاری‌هایشان هستند. سود بیش‌تر مستلزم فروش بیش‌تر است و این به‌نوبه خود مستلزم مصرف بیش‌تر منابع و هر آنچه باقی‌مانده است. بازار رقابتی فشار مضاعف دیگری برای رشد وارد می‌کند چراکه برای موفقیت در بازار رقابتی، شرکت‌ها وادار می‌شوند به ارتقای فناوری، به گسترش پهنه و نفوذ اقتصادی خود، به ایجاد خط‌ِ تولیدهای جدید و مواردی از این نوع. بدین ترتیب شرکت‌ها باید مدام و به‌طور ثابت تولیدات خود را افزایش دهند و مدام اجناسِ بنجلِ واقعاً به‌دردنخور خلق کنند و مدام به دنبال از مد انداختن کالاهایی باشند که ما فقط به‌صرف خرید، خریده‌ایم تا آن‌ها دوباره بنجل‌هایی «تازه و بهتر» به ما بیندازند. آن‌ها همواره باید منابع بیش‌تری مصرف کنند تا کالاهای غیرضروری و خدماتی تولید شود که هیچ نیاز واقعی را برطرف نمی‌کنند. در این روند، آنچه اجتناب‌ناپذیر رخ می‌دهد آلودگی‌های بیش‌تر است. مسئله این است که ما در سیاره‌ای محدود زندگی می‌کنیم و اگر به همین روش ادامه دهیم دیر نیست که به سرنوشت دودو [پرنده‌ای که در قرن ۱۷ میلادی در اثر فعالیت مستقیم بشر منقرض شد] دچار شویم. پس چه باید کرد؟

اقتصاددانان سرمایه‌داری، مدیران عامل و هیئت‌مدیره‌های ابرشرکت‌ها تاکنون با این مشکل به دو شکل برخورد کرده‌اند. اکثر آن‌ها از مواجهه با این مسئله طفره رفته و به تجارت معمول خود ادامه داده‌اند. حتی برخی از ایدئولوژیک و تهاجمی‌ترین آن‌ها مانند ExxonMobile، منکران تغییرات اقلیمی را تأمین مالی می‌کنند (در این مورد خاص، شرکت Exxon دست‌به‌کار حفاری به دنبال نفت در مناطقی قطبی در روسیه است که به یمن گرمایش جهانیِ مورد انکار همین‌ها، یخشان آب‌شده است).
اما عده‌ای دیگر، اصل واقعی بودن مسئله را می‌پذیرند اما سعی می‌کنند با گرایش به «سبز» بودن خود را مصرف‌کننده، کارمند و سرمایه‌گذارانی آگاه و دوستدار محیط‌زیست وانمود کنند. درنتیجه آن‌ها زباله‌ی کم‌تری تولید می‌کنند و بازیافت را به همه توصیه می‌کنند. آن‌ها تولیداتی سبز مانند غذاهای ارگانیک، تمیزکننده‌های غیر سمی، لوازم‌خانگی و لامپ‌های کم‌مصرف و چیزهای این‌طوری را به بازار عرضه می‌کنند و می‌خرند و صفحه‌های خورشیدی بر سقف خانه‌هایشان نصب می‌کنند و کارهایی به‌این‌ترتیب. باشد، برای اطمینان بیش‌تر، ما همه‌ی غذاها و لوازم مورداستفاده و ساختمان‌هایمان را با روش زندگی سبز منطبق می‌کنیم؛ اما تولیدات سبز نمی‌تواند واقعاً در اولویت اساسی ابرشرکت‌ها به ترجیح سوددهی و رشد به محیط‌زیست اخلال ایجاد کند. مسئله این شکلی است: اگر به‌طور مثال شرکت فورد بخواهد خودروهای هیبریدی تولید کند و سقف کارخانه‌هایش را با صفحه‌های خورشیدی بپوشاند، چه اتفاقی می‌افتد جز این‌که میلیون‌ها میلیون خودرو، گرم‌کننده‌های جدید، تولیدشده است؟ برای نجات بشریت آنچه نیاز است نه خودروی هیبریدی و خودروی سبز که خودروهای بسیار کم‌تر است. آیا فورد برای نجات بشریت خود را نابود خواهد کرد؟ آیا واقعاً مهم است که شرکت اپل بزرگ‌ترین مزرعه‌ی خورشیدی را در مونتری کانتی برای تأمین انرژی موردنیاز کارخانه‌ی خود در کالیفرنیا احداث کند وقتی هنوز میلیاردها گوشی‌های به‌دردنخور ۴،۵،۶،۷ و مانند این‌ها تولید می‌کند و می‌فروشد؟ روند بی‌پایان تولید محصولات الکترونیکی کم‌عمر و …، موجب مصرف بی‌حدوحساب و ناپایدارِ منابع طبیعی شده است، از کنگو (برای استخراج ضروری معادن کلتان [مورداستفاده در لوازم الکترونیک]) تا بولیوی (برای استخراج لیتیوم برای باتری‌ها) تا کانزاس (استخراج نفت به شیوه فراکینگ [روشی مخرب برای محیط‌زیست به‌منظور استخراج نفت غیرمتعارف] برای تولید محفظه‌های پلاستیکی، سوخت کشتی، تولید انرژی و …) و درنهایت تولید آلودگی در همه‌جا. نیاز ما به موبایل هنگامی پایدار است که آن‌ها یک‌بارمصرف با عمر کم نباشند. حال چگونه اپل می‌تواند در بازار بماند وقتی‌که از تولید چنین محصولاتی خودداری کند؟ آیا مهم است واقعاً که مواد غذایی با شکر ارگانیک به فروش برسد وقتی‌که جنگل‌های آمازون هرروز کوچک‌تر می‌شوند تا جا برای کاشت نیشکر ارگانیک باز شود؟ و آیا واقعاً دردی دوا می‌کند که ما هزاران غذای ارگانیک استفاده کنیم وقتی‌که همین غذاها در ظروف پلاستیکی یک‌بارمصرفی فروخته شوند که قرن‌ها در طبیعت باقی می‌ماند؟ سبز بودن به چه معناست؟

بعد از همه‌ی گفته‌ها و عملکرد مبتکران ایده‌ی زندگی سبز، هنوز تضادهای اکولوژیکی سرمایه‌داری باقی است: دستیابی به بیش‌ترین سود با نجات سیاره به‌طور ذاتی در تضاد است، این دو به لحاظ سیستمی نمی‌توانند سازگار شوند حتی اگر لحظاتی اینجا و آنجا بتوانند باهم کنار بیایند. مدیران عامل تا جایی می‌توانند محیط‌زیست را در تصمیماتشان در نظر بگیرند که برایشان سوددهی داشته باشد. اما نجات زمین مستلزم این است که پیگیری سود به‌طور سیستماتیک پیرو ملاحظات اکولوژیکی قرار بگیرد، و این چیزی است که آن‌ها قادر به انجامش نیستند. برای نجات بشریت ما باید به‌طور اساسی و قاطعانه، مصرف سوخت فسیلی را قطع کنیم، تولید زغال‌سنگ را متوقف کنیم، به‌سرعت از تولید نفت و گاز بکاهیم و هرگونه صنعت متکی به سوخت‌های فسیلی را، از اتومبیل گرفته تا صنایع هوایی، از ساخت‌وساز گرفته تا گردشگری، با محدودیت مواجه کنیم. ولی هیچ هیئت‌مدیره‌ای حاضر به فنا کردن داشته‌هایش نیست پس می‌ماند از دور خارج کردن آن‌ها برای نجات انسان. سرمایه‌داری سبز، راه‌حل نیست فریب است. راه‌حلی سرمایه‌دارانه برای بحران زیست‌محیطی وجود ندارد. یا سرمایه‌داری یا بشریت، ما تنها می‌توانیم یکی را نجات دهیم.

[divider]جهان دیگری ممکن است[/divider]

جامعه‌ی ازلحاظ اکولوژیکی پایدار جامعه‌ای است که به‌طور بنیادین با جامعه‌ی فردگرا و تحت سلطه سرمایه‌داری که هم‌اکنون ما در آن زندگی می‌کنیم متفاوت است. چنان جامعه‌ای ویژگی‌های زیر را دارا خواهد بود:

  • تولید بر اساس نیازهای انسانی است؛ به‌جای تولید برای سود، اصول حاکم بر اقتصاد باید منطبق با نیازهای مردم و اکوسیستمی که ما به آن وابسته‌ایم باشد. این به ما این امکان را می‌دهد که به شیوه‌ای تولید کنیم که به پایداری بیشتر می‌انجامد نه سود بیش‌تر، که به حذف آن شاخه‌هایی از صنعت مانند تبلیغات می‌انجامد که تنها به درد پول‌سازی می‌خورند.
  • اشتراکی است؛ اداره و برخورداری از امور بسیاری از قبیل حمل‌ونقل عمومی، پارک‌ها و امکانات تفریحی، آموزش باکیفیت و بهداشت، عمومی خواهد بود. این هم ضایعات را کاهش می‌دهد و هم باعث دسترسی همه به کالاهای اجتماعی خواهد شد.
  • برنامه‌ریزی‌شده است؛ ما به اقتصادی برنامه‌ریزی‌شده برای تخصیص منابع در بهترین وجه ممکن برای مردم و سیاره نیازمندیم تا به‌جای حاشیه‌ها، شهر بسازیم و به‌جای کارخانه‌های زغال‌سنگ تأسیسات تولید انرژی از باد.
  • دموکراتیک است؛ دموکراسی برای موفقیت هر برنامه‌ریزی حیاتی است. هنگامی‌که کارگران و جوامع برای تصمیم‌گیری پیرامون روند تولید قدرت بگیرند قادر خواهند بود راه‌کارهای خلاقانه طبیعت‌دوست برای ارضای نیازهای انسانی خلق کنند.
  • رضایت‌مندی بیشتری ایجاد می‌کند؛ هنگامی‌که ما تولید را برای برطرف کردن نیازهای مردم به‌کارگیریم نه توانگر ساختن عجیب اقلیت نخبگان، می‌توانیم با کاهش ساعات کاری، مردم را برای شکوفایی استعدادها و زندگی لذت‌بخش‌تر رهاسازیم.

ما اعتقادداریم چنان جامعه‌ای، یعنی جامعه اکوسوسیالیستی، جایی بهتر برای زندگی خواهد بود. تصور کنید هرکس چه قدر اضطراب کم‌تر و رضایت بیش‌تری خواهد داشت اگر دسترسی امن به خدمات بهداشتی و آموزشی داشته باشد. اگرچه این جامعه با جامعه‌ی سرمایه‌داری کنونی جور درنمی‌آید اما ازآنجاکه با منافع اکثریت مردم سازگار است، با مبارزه‌ی جنبش‌های دموکراتیک توده‌ای در مقابل سرمایه‌داری، شدنی است.

[divider]قدرت طبقه‌ی کارگر[/divider]

ما ایستاده‌ایم برای قدرت‌گیری طبقه‌ی کارگر و پایداری‌اش؛ برای جامعه‌ای هم آزاد هم عادلانه؛ که خلاقیت و بهره‌وری را با ترمیم و التیام شکاف‌هایی که سرمایه‌داری میان مردم و بین جامعه انسانی و زیست‌بوم زمین (اکولوژی زمین) به وجود آورده، پرورش می‌دهد.

سرمایه‌داری نظامی رقابت‌محور بر مبنای پیگیری لجام‌گسیخته سود است که در آن کارگری که همه ثروت اجتماعی را تولید می‌کند هیچ‌گونه کنترلی نه بر تولید و توزیع کالاها و نه بر سودی که خلق کرده، ندارد. در این پیگیری سود «به هرطریق» نیازهای مردم و حفاظت از محیط‌زیست اگر اولویت آخر نباشند در اولویت دوم قرار دارند. حکومت‌ها در اتخاذ تصمیمات قاطع برای محافظت از محیط‌زیست شکست‌خورده‌اند چراکه آن‌ها ملزم به حفظ و حتی بهبود و پیشرفت سرمایه‌داری هستند. ازآنجاکه هر دولت از سرمایه‌داران خودی به هزینه کارگران و سیاره محافظت می‌کند نمی‌تواند مقرراتی که سودآوری و گسترش بازارِ آن‌ها را با چالش مواجه می‌کند وضع کند حتی اگر به قیمت فاجعه‌ای زیست‌محیطی تمام شود.

در همین حال، کارگران نیز در موقعیتی منحصربه‌فرد قرار داده می‌شوند برای سازمان‌یابی حول کار اجتماعی به‌منظور تولید انباشت ثروت. کارگران اکثریت جامعه را تشکیل می‌دهند و به این دلیل که مجبور به فروش کار خود برای زنده ماندن هستند، موقعیت آن‌ها در روند تولید به آن‌ها قدرتی اجتماعی می‌دهد برای تحت‌فشار گذاشتن و فلج کردن سیستم از طریق اعتصاب. این موضوع به‌ویژه در مورد کارگران بخش‌های انرژی و حمل‌ونقل صدق می‌کند چراکه کارگران می‌توانند قدرتشان را در به‌زانو درآوردن صنعت سوخت فسیلی به‌کارگیرند. با پیوستن و همراهی دیگر بخش‌های کلیدی تمامی سیستم دچار اختلال خواهد شد. کارگران این قدرت را نه فردی که به شکل جمعی و از طریق مباحثات و تصمیم‌گیری‌های دموکراتیک به کار می‌اندازند. با عمل و سازمان‌دهی جمعی، کارگران می‌توانند سرمایه‌داری را با چالش مواجه کرده و سیستمی جدید ساخته‌وپرداخته کنند بر پایه اقتصاد تعاونی که در آن تولید به‌جای سوددهی، مبتنی است بر نیازهای انسانی و محیط‌زیستی.

به‌منظور رسیدگی و حل بحران زیست‌محیطی کارگران نیاز خواهند داشت به ابداع سیستمی جدید برای باز توزیع ثروت و بازسازی ساختار اقتصادی به‌نحوی‌که نیازهای مردم و زمین را بر سود ارجحیت دهد. گستره‌ی این وظیفه به‌گونه‌ای است که کارگران می‌بایست به اجتماعی کردن بخش انرژی و گسترش انرژی‌های نو شونده، گسترش حمل‌ونقل عمومی، برنامه‌ریزی تولید و کشاورزی با توجه به چرخه‌های زیست‌محیطی، کاهش ساعات کاری هفتگی بدون کاهش دستمزد، قطع بودجه نظامی ارتش ایالات‌متحده و چیزهایی بیشتر از این بپردازند.

برای انجام این وظایف، ما به جامعه‌ای نیاز داریم که مساوات‌گرا و واقعاً دموکراتیک باشد و بتواند برای همه مردم همه نیازهای اساسی را فراهم کند. واضح است که این مسیر با سیستم سرمایه‌داری سودمحور و غیرعقلانی و غیرمنطقی و بدون برنامه‌ریزی ناسازگار است. ازاین‌رو به یک تحول انقلابی نیاز است که یک نظام اجتماعی جدید- اکوسوسیالیسم – خلق کند و این تنها از طریق قدرت مبارزات توده‌ای طبقه کارگر بر ضد سرمایه‌داری به دست خواهد آمد.

[divider]فمینیسم[/divider]

در قلب یک چشم‌انداز اکوسوسیالیستی باید فمینیسمی عمیق وجود داشته باشد. این به معنی ترویج رهبری زنان به‌ویژه حول مسائل خاصی است که زنان را متأثر می‌سازد. در اینجا دو مسئله مرکزی وجود دارد.

حاکمیت غذایی

به نمایندگی از ۲۰۰ میلیون روستایی و کشاورز، در شمال و جنوب، جنبش ویا کمپسینا (Vía Campesina) [جنبش جهانی دهقانان، مردم محلی و بومیان و کشاورزان بدون زمین که برای عدالت غذایی و حفظ زمین و کشاورزی محلی در مقابل شرکت‌های کشت و صنعت مبارزه می‌کند] نقش زنان را در مخالفت با شرکت‌های کشت و صنعت و در مبارزه برای کنترل تولید غذا به رسمیت می‌شناسد. مشارکت زنان در مبارزه علیه نابرابری و تخریب محیط‌زیست کلیدی است. این جنبش خودانگیخته و مردمی آغازشده در سال ۱۹۹۶، ۱۶۴ سازمان در ۷۹ کشور را شامل می‌شود. چند نقل‌قول از اسناد ویا کمپسینا را مرور می‌کنیم:

 «زنان نقش حیاتی در سازوکار ویا کمپسینا ایفا می‌کنند. طبق آمار فائو زنان ۷۰ درصد مواد غذایی را در جهان تولید می‌کنند اما از سوی نظام مردسالارانه و نئولیبرالیستی به حاشیه رانده‌شده و مورد ستم قرار می‌گیرند. جنبش از حقوق زنان و برابری جنسیتی در همه سطوح دفاع و علیه همه اشکال خشونت علیه زنان مبارزه می‌کند.»

 «در سال ۲۰۰۸ ویا کمپسینا کارزاری جهانی و پیوسته را سازمان‌دهی کرد برای پایان دادن به خشونت علیه زنان از طریق محکوم کردن خشونت‌هایی ساختاری که زنان هرروز با آن مواجه می‌شوند، خشونت‌هایی که صدای آنان را به‌طور نظام‌مند خاموش کرده و باعث شده در جامعه‌ی مردسالار سرمایه‌داری این روند طبیعی جلوه کرده و به چشم نیاید.»

«خشونت و ستم علیه زنان در جوامع پیشاسرمایه‌داری وجود داشت اما از آغاز سرمایه‌داری است که این خشونت در همه اشکال خود– سیاسی، اقتصادی، فیزیکی و فلسفی- تشدید شده است. امروزه، خشونت علیه زنان در تمام طبقات اجتماعی، نسل‌ها و گرایش‌های جنسی یافت می‌شود و هم بر زنان روستایی و هم شهری تأثیر گذاشته است.»

کنترل جمعیت و حقوق زنان

 شماری از سازمان‌های جریان اصلی محیط‌زیستی در جدال بر سر این موضوع که زمین بیش‌ازاندازه دارای جمعیت شده و درنتیجه باید راه‌هایی برای کاهش نرخ بالای باروری زنان یافت، پیروز شده‌اند. ازآنجاکه نرخ بالای باروری عموماً در زنان فقیر دیده می‌شود کاهش نرخ باروری بدن زنانی را هدف قرار می‌دهد که کم‌ترین دسترسی به بهداشت باروری را دارند. اکوسوسیالیست‌ها این فرضیه‌ها را رد می‌کنند. ازنظر آن‌ها مشکل نه ازدیاد جمعیت که نابرابری است و راه‌حل نه کاهش حیات تولیدمثل زنان که جذب آنان در جنبش برای عدالت تولیدمثل است. زنان برای تجربه و تمرین آن خودمختاری که نیاز وجود انسانی است در امنیت باشند. این امنیت شامل مسکن مناسب، فرصت‌های آموزشی، کار خوب و بااهمیت، رهایی و دوری از خشونت خانگی یا قوانینی که تصمیم به باروری را در طول زندگی آن‌ها محدود می‌کند، خدمات بهداشتی مقرون‌به‌صرفه و مراقبت از کودکان می‌شود.

 

 

منبع متن اصلی: [button color=”white” size=”normal” alignment=”none” rel=”nofollow” openin=”samewindow” url=”systemchangenotclimatechange.org”]systemchangenotclimatechange.org[/button]

 

منبع ترجمه: [button color=”white” size=”normal” alignment=”none” rel=”nofollow” openin=”samewindow” url=”https://meidaan.com/archive/55733″]میدان[/button]

مطلبی دیگر
سیاست، معماری و پارامتریسیسم: در جست‌و‌جوی تفسیری برای معماری قرن بیست‌ویک