یادداشت‌هایی در باب اوربانیسم: لوفور، کاستلز-آلتوسر و مارکس

نویسنده:آلپ ارسلان ناس
مترجم امیر مصباحی


در مطالعات شهری هانری لوفور به جهت نقد «انسان‌گرایانه‌اش» از اوربانیسم (۱) شناخته می‌شود. لوفور هم به‌مانند آلتوسر به ایدئولوژی علاقه‌مند است. بر پایه دیدگاه وی «هر بازنمائی‌ای ایدئولوژیک است اگر بی‌واسطه یا باواسطه موجب بازتولید روابطِ تولید شود. ازاین‌رو ایدئولوژی از پرَکتیس (۲) جدائی‌ناپذیر است». در برداشت لوفور چیزی که ایدئولوژی را مشهود می‌سازد، پرکتیس است. پرکتیسِ (اِعمالِ) ایدئولوژی هم‌چنین موجب بازتولیدِ سلطهِ طبقهِ دارایِ هژمونی نیز می‌شود.

 از سوی دیگر، لوفور فاصله خود را با دیدگاه‌های ارتودکسِ مارکسیستی حفظ می‌کند زیرا بیان می‌دارد که «مارکسیسم یک علم نیست». وی بر این باور است که هر نظریه ترکیبی است از حقیقت و خطا و ازاین‌رو تمایز آشکاری بین علم و ایدئولوژی وجود ندارد و مرزهای بین حقیقت و دروغ مبهم‌اند. اندیشهِ مارکسیستیِ لوفور اشاره می‌کند که مارکسیسم به‌جای این‌که صرفاً یک علم باشد، «نظریهِ سیاسیِ پرکتیس سوسیالیستی است».

[حال] ممکن است کسی افزون بر این اشاره کند که مارکسیسم علیرغم این‌که نقدی از جامعه سرمایه‌داری ارائه می‌دهد، اما با جایگزین ساختنِ اقتصادِ بورژوائی با اقتصاد پرولتری، شیوه بدیلی از روابط تولید را پیش نهاد می‌کند که اَشکال نوینی از ستمگری را در روابط اقتصادی، فرهنگی و اجتماعیِ تازه برقرارشده ممکن می‌سازد. در کنار این، ممکن است کسی هم استدلال کند که از آنجائی که ماکس وبر منتقد این حقیقت بود که سیاست شهری (۳) نه به‌وسیله ساکنان بل که برای ساکنان تعیین می‌شود، مطمئناً با نقد لوفور از مارکسیسم موافق می‌بود زیرا هردوی آن‌ها به جهت نیاتِ انسان‌گرایانه خود به زیربنایِ شیوهِ روابطِ سرمایه‌داری اشاره داشته و منتقد آن باقی ماندند، بدون آن که شیوه‌های نوینی از اوربانیزاسیون (۴) و پیش رویِ اجتماعی پیشنهاد دهند.

از سوئی دیگر، ازنظر آلتوسر، مارکس یک علم به وجود آورْد اما وی هیچ‌گاه ننوشت که او چگونه این کار را کرد. بنابراین وی تنها درباره «نظریه پرکتیسِ نظری» نوشت. بر پایه دیدگاه وی، علم نه با مشاهدات بل که از تعمیم‌هایِ مفهومیِ موجود (۵) بیرون میاید و شناخت را هیچ‌گاه نمی‌توان مستقیماً از تجربه استنتاج کرد. آلتوسر به ۲ گونه واقعیت اشاره می‌کند: [گونه] نخست، آن‌هایی هستند که بیرون از اندیشه وجود دارند و با پرکتیسِ نظری بدون تغییر باقی می‌مانند؛ [گونه] دوم، واقعیت‌هایی هستند که به‌مثابه محصولِ پرکتیسِ نظری وجود دارند. آلتوسر افزون بر این مدعی است که ایدئولوژی در همه‌جا حاضر است و نکته این است ایدئولوژی یک پرکتیس است زیرا نه به عقایدی در مورد واقعیت بل که درست به همان شیوه‌ای اشاره دارد که در آن زندگی کرده و آن واقعیت را تجربه می‌کنیم.

حال در مورد مطالعات شهری (۶)، وجه اشتراک بین عقاید لوفور، آلتوسر و کاستلز این است که ایدئولوژی در سیتی (۷) کارکرد دارد. بااین‌همه، سیتیِ لوفور و کاستلز کاملاً با یکدیگر متفاوت است. مانوئل کاستلزِ آلتوسری بر مفهومِ «ساختار» تأکید داشته و به این عقیده می‌افزاید که سیتی به‌خودی‌خود برای بازتولیدِ روابطِ طبقاتی کارکرد دارد. کاستلز یک رویکردِ اوربانیستیِ آلتوسری را ارائه می‌دهد زیرا بیان می‌دارد که سیتی در همان زمانی که برای سرمایه‌داری کارکرد دارد، برایش کارکردی‌تر هم می‌شود. لوفور اما در این حین به چیزی اشاره می‌کند که با کاستلز در تعارض است؛ برای او سیتی در عین این‌که برای سرمایه‌داری کارکرد دارد، آن را بیش‌تر تهدید می‌کند.

لوفور استدلال می‌کند که فضا سیاسی است و تولید فضا را می‌توان به تولید هر کالای به خصوصی تشبیه کرد. بنابراین برای او، آن چیزی که بدان نیاز است نه ایجاد یک علم بل که فهم این است که فضا چگونه ساخته و تصاحب می‌شود. لوفور به مفهومِ هژمونیِ گرامشی اشاره و هم‌زمان شیوه‌هایی را تبیین می‌کند که در آن‌ها فضا برای سلطهِ طبقهِ ستمگر ابزارسازی می‌شود. در کنار این، امر شهریِ (۸) لوفور متشکل است از ۳ مفهوم: فضا، زندگی روزمره و بازتولیدِ روابطِ سرمایه‌داری.

از سوئی دیگر، سیتی لوفور شامل تعدد زندگی روزمره هم می‌شود؛ این سیتی سرزنده، مولد و با ساکنان خود در فعل‌وانفعال است:

«سیتی مکانی [است] که در آن گروه‌های گوناگون می‌توانند گرد هم‌آیند، جایی [است] که آن‌ها ممکن است در تعارض [با یکدیگر] باشند اما اتحادهایی را شکل دهند و جایی [است] که آن‌ها در [آفرینشِ] یک اثرِ هنریِ (۹) جمعی مشارکت می‌کنند. تاون (۱۰) جایی [است] که همه مکان‌ها در آن جالب‌توجه و در تحرک است و نوسان‌های مذهبی، سیاسی و زیباشناختی خود را دارد. آواز خواندن و رقصیدن، نقاشی‌های دیواری، پاد فرهنگ‌ها، شیفتگی، لذت و زیست پذیری… تضاد… تعدد نقش‌ها و روابط… توریسم … تفاوت‌ها…. سیتی یک واقعیت خودمختار دارد؛ سیتی زندگی دارد، موجودیتی که نمی‌توان آن را به توزیعِ زمین یا فضا، خیابان، میدان، مکان‌های گرد هم‌آیی و جشنواره‌ها (۱۱) فروکاست؛ پیچیدگی‌ها و ثروتمندیِ زندگیِ شهری به‌ویژه زندگی روزمره…».

ضمناً لوفور روشی رادیکال را برای بحران شهری (۱۲) پیش نهاد می‌دهد؛ لزوم خودگردانی (۱۳) که «ضرورتاً مستلزمِ برچیدنِ سلطهِ مرکزی به‌طورکلی است». هرگاه خودگردانی به دست آمد، افراد این فرصت را خواهند داشت که زندگی خود را از شیوهِ روابطِ سرمایه‌داری آزاد سازند، بنابراین فضا به‌وسیله و برای توده‌ها تجربه خواهد شد (و ممکن است نقد وبر به حقیقت بپیوندد). از این نظر مواضع لوفور فاصله زیادی از مارکسیسم دارد چراکه به‌اصطلاح آنارشیستی است و هنگامی‌که با ضد انسان‌گرائی آلتوسری مقایسه شود انسان‌گرا است.

بر پایه دیدگاه لوفور، ۳ مرحله وجود دارد که پیش رفت انسان را تعیین کرد: جامعه کشاورزی، صنعتی و شهری (۱۴). در فضای شهری لوفور همواره چیزی وجود دارد که در حال روی دادن و تحرک است. سیتی کاستلز به‌عکس، کارکردی خلاقانه ندارد ولی توانائیِ ایجادِ جفت‌وجور کاری (اسمبلاژ) (۱۵) را دارد:

«و این همان ماهیتِ امرِ شهری در مراجعه نهائی است. برای این‌که سیتی هیچ‌چیزی را خلق نمی‌کند اما با متمرکز ساختن مخلوقات، آن‌ها را قادر به شکوفا شدن می‌سازد».

[divider]پی‌نوشت‌ها[/divider]

۱. از آنجایی که شهرگرائی نمی‌تواند ترجمه دقیق و درستی از واژه urbanism باشد، ترجیح دادم که از همان اصل واژه استفاده کنم.

۲. Practice -این واژه را به «عمل» برگردانیده‌اند اما عمل نمی‌تواند همه مفهوم پرکتیس را در خود بگنجاند. پرکتیس کاری است که انسان‌ها آن را به‌صورت پیوسته و به‌مثابه یک عادت انجام می‌دهند.

۳.urban policy

۴.urbanization

۵.existing conceptual generalities

۶.urban studies

۷.city- در ادبیات لوفوری میان واژگان تاون، سیتی و اوربان تفاوت وجود دارد و نباید و نمی‌توان همه آن‌ها را به سبک و سیاق جریان غالب مطالعات شهری به شهر ترجمه کرد. درنتیجه به سبب عدم واژه معادل بهتر است اصل واژه را به کار برد.

۸.urban

۹.oeuvre- واژه‌ای فرانسوی به معنای اثر هنری، ادبی.

۱۰.town

۱۱.fetês-واژه دارای ریشه لاتین به معنای جشنواره.

۱۲.urban crisis

۱۳.self management

۱۴.agrarian, industrial and urban society

۱۵.assemblage – ‌«اسلوبی است در ساختن آثار سه‌بعدی از طریق اتصال اشیای متفرقه به یکدیگر. گاه برای این منظور از قراضه‌های صنعتی استفاده می‌شود ‌(مثلاً در آثار چمبرلین). با اسلوب تکه چسبانی [کلاژ] در نقاشی قابل‌مقایسه است.‌»

مطلبی دیگر
آیا کرونا به جهانی‌شدن پایان می‌دهد؟