تعریفهای متعددی در مورد فضاهای عمومی وجود دارد و از نقطهنظرهای گوناگونی هم میتوان این دسته از فضاها را مورد بحث و بررسی قرار داد. اما اگر این تعریف را بپذیریم که «فضای عمومی یعنی زمینهی مشترکی که مردم در آن بتوانند فعالیتهای عملکردی و آئینی را که منجر به پیوند بینشان میشود انجام دهند.»[۱] نیاز به فضاهایی برای توقف، نشستن و فراغت نیز مطرح میشود، مسئلهای که پیوند محکمی با ساختار شهر و الگوی مسیرهای حرکتی علیالخصوص مسیرهای پیاده دارد.
اغلب تبریزیها تجربهی حضور در روزهای شلوغ چهارراه آبرسان را دارند. لحظات ملتهب پس از بازیهای فوتبال حساس، اتفاقات سیاسی و مناسبتهای گاهوبیگاه دیگر. ار طرفی بخش مشخصی از این فضا در حکم نشانهای شهری است: یک قنادی مشهور با عرصهای نیمهمحصور شده بانردهها که کارکردی چندگانه دارد: پیادهرو، محل بساطکردن دستفروشها و توقف آنهایی که در انتظار رسیدن دوستی به سر میبرند. در روزهای عادی این فضا پر ازدحام است. نقطهای شلوغ و محل تلاقی آنها که به قصد خرید و پرسهزنی از آن عبور میکنند، افرادی که میخواهند تاکسی عوض کنند و مشتریهای قنادی.
اما در آن روزهای بهخصوص، گروه جدیدی هم اضافه میشوند: مامورین نیروی انتظامی که برای پیشگیری و کنترل حوادث احتمالی در آنجا مستقر میشوند. در این مواقع امکان ایستادن در فضا وجود ندارد. «توقف» مقدمهای است بر «تجمَع» و احتمالا خارجشدن اوضاع از کنترل. بنابراین همه باید در حرکت باشند. گردشی بیوقفه در اطراف محدودهی قرار ملاقات. این نوع از حرکت بهنظر بسیار متفاوت از مفهومی است که مدّ نظر جنبشهای مدرنیستی آغاز قرن بیستم بود. اینجا سخنی از حرکت سوارهها نیست. حتی بحث بر سر کنترل جمعیت برای عدم ورود به حریمهای سواره (مسئلهای که در آمریکای دههی ۱۹۲۰ به بحثی داغ تبدیل شده بود) هم نیست. حرکت پیادهها نه لزوما در آن روزهای خاص (که میتواند دلایل امنیتی قابل درکی داشته باشد) که در ناحیهبندی فضاها، مبلمان شهری و طراحی فضاهای شهری نیز به عنوان اصلی نانوشته که حتی از آگاهانه بودن آن هم نمیتوان سخن گفت، قابل ردیابی است.
در محدودهی این چهارراه که محل تلاقی شریانهای با اهمیت شهری است، تنها مکانی که برای نشستن میتوان از آن سراغ گرفت پلههای ورودی یک بانک است؛ محلی در گوشهی کمتر شلوغ چهارراه که تنها برای توقفهای کوتاه کاربرد دارد، نه بستری برای برقراری تعاملات اجتماعی. در دیگر گرههای شهری مهم هم شرایطی مشابه حاکم است. در «نصفِ راه»، «چهارراهِ شهناز» (شریعتی)، «راهنمایی»، «سهراهِ ولیعصر» و دیگر مکانهایی که بهدلیل حضور پر تراکم جمعیت نیاز مبرمی به فضاهایی برای توقف و فراغت دارند این خلاء بهشدت احساس میشود. حتی در مبلمان شهری نیز بهندرت میتوان صندلیهایی برای نشستن پیدا کرد. اگر در مسیرهایی این صندلیها به چشم میخورند حضور پیادهها نیز در آنها کمتر است یا دورتر از نواحی مرکزی شهر مکانیابی شدهاند.
مثالی دیگر سیاست تمایل به «حرکت پیادهها» را به شکلی واضحتر نشان میدهد: از بین بردن فلکهی بزرگ ولیعصر. مکانی که گرچه عنوان فلکه داشت اما بهدلیل وجود وسعت قابل قبول و وجود فضای سبز طبیعی، به محلی برای ارتباطات اجتماعی تبدیل شده بود. فضایی که در آن گروههای جوانان پس از پرسهزنیهایشان گرد هم میآمدند، سالخوردگان حلقههای گپوگفت تشکیل میدادند و بسیاری دیگر پس از خرید از فروشگاههای اطراف در آنجا اُتراق میکردند. اما طرحی که از اواخر دههی هشتاد اجرا شد فلکه را از بین برد. خیابانی مستقیم از میان آن عبور کرد و فضای سابق دو پاره شد. بهجای آن مرکز تجمع یکپارچه، جزیرههای کوچکی ایجاد شدند با اتصالی ضعیف به یکدیگر. بهجای درختهای تنومند و چمن، موکتهای پلاستیکی سبز پهن شدند. مرکز خریدی در زیرزمین ساخته شد تا جمعیت را به سمت خود بکشاند. فضای بیحصار و رایگان قبلی جای خودش را به فروشگاهها و راهروهای متقاطع داد. نشستن و «توقف» تبدیل شد به امری در چهارچوب مکانی مسقف و البته توام با هزینه. حتی تبدیل خیابان منتهی به فلکه به پیادهراه، نتوانست خلاء فقدان فضایی برای توقف را پر کند.
«فلکهی بزرگ» (که هنوز به همین نام خوانده میشود) و «سنگفرش» (پیادهراه) هنوز شلوغ و پرجمعیت است. هنوز مردم برای فراغت و خرید به آنجا میآیند. بهلطف تبدیل خیابان به پیادهراه مزاحمتهای خودروها کمتر شده و میتوان با خیال آسودهتری قدم زد. اما آن چیزی که هنوز مفقود است فضایی است برای توقف، نشستن و امکان برقراری تعاملات اجتماعی. همانطور که این خلاء در چهارراه آبرسان نیز کماکان وجود دارد. یکی از استنثناها در این میان «قونقا باشی» است. میدانی کوچک و با سابقه. محلی که در آن اولین ایستگاه تراموای ایران شکل گرفت و هنوز هم محل تجمع با اهمیتی در بخش غربی شهر قلمداد میشود. اما درست در کنار این میدان پارکی تاریخی نیز وجود دارد. باغ گلستان یا «گولیستانباغی» دقیقا همان بستری است که میتواند در کنار فضاهای شلوغ و پرتراکم قرار بگیرد. فضایی با غرفههای فروش کتابهای دستِ دوم و مبلمان قابل قبول که محدودیتی برای ورود به آن وجود ندارد. بستری که گرچه به دلیل قرار گرفتن در بخش کمتر برخوردار شهر گروههایی چون معتادها و یا بزهکارها را نیز به خود جلب کرده است، میتواند بهمثابهی الگویی در سایر نقاط شهر مورد استفاده قرار گیرد، از ازدحام پیادهروها کم کند، به فضای سبز بهشدت فقیرِ شهر بیفزاید و مهمتر از همه فراهمکنندهی امکان «توقف» باشد، مسئلهای که یا مورد بیتوجهی قرار میگیرد یا با پاسخهایی «غیر رایگان» در قالب مراکز خرید و کافههای گرانقیمت آنها،مواجه میشود.
صفحهی اصلی پروندهی «پاتوق شهری»
[divider]پینوشت[/divider]
[۱] فضاهای عمومی و خصوصی شهر، چاپ سوم، ۱۳۹۱، مدنیپور Carr,S.,Francis.,M.,L, and Stones,A., 1992, Public Space, Cambridge University Press, Cambridge, 1002:xi