ما در میان دیوارها و پنجرهها نفس میکشیم؛ میان هرآنچه خودْ آنها را ساختهایم. لابهلای آجر و سیمان و سنگ و چوب فریاد میزنیم، خاطره میسازیم، عاشق میشویم، پریشان میشویم، فکر میکنیم و تجربهی زیستهمان را فربهتر میکنیم. اگر تقریباً همواره ما اسیر این «محیط مصنوع» خودساختهایم، چرا نباید دربارهی آن سخن بگوییم؟ چرا نباید به داوری و تفسیر و ارزیابیاش بنشینیم؟ چرا نسبت به چیستی و چگونگیاش حساس نباشیم و به آن واکنش نشان ندهیم؟ و در یک کلام، چرا نباید آن را نقد کنیم؟
پروندهای که از این پس با نام «نقد معماری معاصر ایران» در پایگاه رویدادهای معماری آغاز خواهد شد با همین هدف شکل میگیرد: ارزیابی و تفسیر جدی و پیگیرانهی آنچه پیرامونمان میگذرد و بر زندگیمان اثر میگذارد. ما نقد خواهیم کرد تا یاد بگیریم دربرابر آنچه در آن احاطه شدهایم حساستر شویم، به آگاهی عمومی دربارهی معماری یاری برسانیم و امیدوار باشیم به اینکه این حساسیت منجر به احتیاط و دوراندیشی بیشتر طراحان، سیاستگذاران، مدیران، دغدغهمندان معماری و مسئولان شود.
پروژهی حاضر ادعای بزرگی ندارد. نمیگوید که خلاء نقد وجود دارد و قرار است مثل یک ابرقهرمان به مصاف این «هیچستان» برود. نقد معماری در ایران وجود دارد؛ سالهاست که وجود دارد. با اینحال، مطلوب پروژهی حاضر تأکید و تمرکز بر وجوه دیگری از نقد معماری است: اوّل آنکه بهطور منسجم، منظم، هدفمند و با سیری مشخص به نقد و داوری معماری معاصر ایران بنشیند، دوم آنکه نقد معماری را تنها منحصر به آثار ستارههای معماری نداند؛ بلکه به آثار غیرشاخصتر امّا مهمی بپردازد که حضوری –معمولاً- موثرتر بر زندگی مردم دارند، سوم نقد را فقط به نقد زیباییشناسانه محدود نکند و به جنبههای دیگر اثرگذاری اثر یا فضای معمارانه نیز بپردازد، و بالاخره آنکه تمرکز را در حدّ وسع خود کمی از مرکز، تهران، منحرف کند و دربارهی معماری آن نود درصد دیگر جمعیت ایران که معمولاً در رسانههای معماری و شهری تا حدّ زیادی غایب هستند هم سخنی به میان آورد.
با توجه به این ملاحظات، پروژهی «نقد معماری معاصر ایران» در گزینش مصداقهایش چند رویه را دنبال خواهد کرد: مصداقهایش را، دستکم در آغاز راه، از میان پروژههای شهری با کاربران عمومی برخواهد گزید. اگر قرار باشد این نقدها بر بستری از ملاحظات اجتماعی سوار شده باشند، چنین فضاها و بناهایی اهمیتی مضاعف مییابند: دامنهی اثرگذاری اجتماعی یک میدان شهری، یک خیابان یا پیادهراه، یا حتّی یک ترمینال از یک خانه با چند ساکن بیشتر است. نیز ماهانه دستکم یکی از مصداقهایش را از میان فضاها یا بناهایی برخواهد گزید که در شهرهایی غیر از تهران ساخته و پرداخته شدهاند. علاوه بر اینها، دراین پروژه گاه به سبب ماهیت موضوع به جای نقد «اثر» به نقد «جریان» نیز پرداخته خواهد شد؛ چه آنکه بسیاری از آثار را نمیتوان جز به کمک آثار دیگر فهمید و داوری کرد.
[divider]اخلاقی یا زیبا؟[/divider]
نقدی بر تغییرات ساختمان ادارهی مرکزی پست تبریز
نویسنده: امیررضا اسماعیلی | کارشناس ارشد مطالعات معماری ایران، دانشگاه تهران
ساختمان پست مرکزی تبریز یکی از نمونههای شاخص معماری مدرنیستی رایج در پهلوی دوم است که با نمای شیشهای و بتنی عریانش، برای سالهای طولانی به عنوان نشانهای شهری در خیابان ارتش جنوبی تبریز ایفای نقش میکرد. فرمپردازی، مصالح، اجرا و موقعیت ممتاز این ساختمان، آن را به حق جزو آن دسته از بناهای مدرن قرار میدهد که نیازمند حفاظت و قرارگیری در ذیل عنوان «میراث معماری مدرن» هستند. با این حال پس از بیتوجهی به مرمت اصولی نمای بتنی و سطوح شیشهای ساختمان، اینک مدتی است که تغییرات سوالبرانگیزی بر روی آن در حال اعمالشدن است. از رنگ کردن سطوح بتنی گرفته تا نصب بیلبوردهای تبلیغاتی، بنرها و تبدیل فضای داخلی و یکی از طبقات آن به خردهفروشیها و بازارچهای با کارکردی مغایر عملکرد اصلی ساختمان.
متن کامل این مقاله
[divider]خالی ِبزرگ، خالیهای ِکوچک را می بلعد[/divider]
طولانیشدن فرآیند ساخت ساختمانها و زیست روزمرهی خریداران
نویسنده: سعید احمدیان | دانشجوی کارشناسی ارشد رشتهی جامعهشناسی در دانشگاه علامه طباطبائی
در این نوشته، چند نفر از افرادی که با پروژههایی درگیر بودهاند که فرآیند ساختشان دچار وقفههای طولانیمدت شده یا نیمهکاره رها شدهاند، گوشهای از اتفاقاتی را که در آن دوران یا پس از آن بر آنها گذشته را بازگو میکنند.
در جای جای شهرهای کشورمان، پروژههای ساختمانی بسیاری هست که مراحل ساخت آنها دچار وقفههای طولانیمدت شده وبعضی از آنها مدتهاست که نیمهکاره به حال خود رها شدهاند. در این یادداشت به چرایی این پدیده نمیپردازم، بلکه قصد دارم بخش کوچکی از اتفاقاتی را که برای زیست روزمرهی چند تن از خانوادههایی که در این پروژهها درگیر بودهاند را بیان کنم.
[divider]باغی برای نرفتن[/divider]
از توهم تا واقعیت | نقد توصیفی پروژهی باغ کتاب تهران
نویسنده: کامیار صلواتی | دبیر سرویس «نقد معماری»
«باغ کتاب تهران». این یکی از نامهایی بود که به کرّات در رسانههای کشور در نیمهی اوّل سال ۱۳۹۶ شنیده میشد. خبر هیجانانگیزی بهنظر میرسید؛ اینکه فضایی مختص و متمرکز برای فروش کتاب در قلب تهران، لابهلای تپههای عباسآباد قرار است ساخته شود. فضایی شبیه به نمایشگاه کتاب تهران، با امکانات و آرامشی بیشتر که خریدن کتاب را تبدیل به تجربهی لذتبخشتری کند و در عینحال به مرکزی برای کتابدوستان تبدیل شود. پاییز ۹۶ رسید و پروژهی باغ کتاب برندهی بخش ساختمانهای عمومی جایزهی معمار، این معتبرترین جایزهی معماری کشور نیز شد. تمام اینها به مخاطب، کسی که روزی از روزهای آذر ۱۳۹۶ تصمیم میگیرد به این پروژهی عظیم، بلندپروازانه و –لابد- از لحاظ معمارانه ارزشمند سری بزند، مژدهی تجربهی فضایی لذتبخش و کاربردی را میدهد. با اینحال، حدود شش ماه پس از افتتاح این پروژه، بهترین واژه برای توصیف آنچه با بازدید «باغ کتاب تهران» بر همان مخاطب عارض شد این بود: بُهت!
[divider]ساختمان بانک مرکزی چه چیز را نشان میدهد و چه چیز را میپوشاند؟[/divider]
خوانش برج بانک مرکزی ایران با استفاده از مفهوم «سراسربین»
نویسنده: سعید احمدیان | دانشجوی کارشناسی ارشد جامعهشناسی دانشگاه علامهطباطبائی
چرا باید ساختمانی تمام شیشهای در این اقلیم ساخت؟ برای نزدیک شدن به پاسخ پرسش میتوان این فرضیه را مطرح کرد که از آنجا که کاربری برج، بانک است، انگارهای در معماری وجود دارد که براساس آن سعی میکنند برای طراحی بانکها از شیشهها استفاده کنند تا به مفهوم شفافیت اشاره کنند. یک تلقی از شفافیت این است که مرز بیرونی و درونی بنا برداشته می شود و افراد در بیرون ساختمان میتوانند درون بنا و فعالیتهایی که درون بنا انجام میشود را ببینند. این متن میکوشد با استفاده از مفهوم «سراسربین» و با استفاده از ویژگیها و شرایط پروژه به خوانشی از برج بانک مرکزی ایران بپردازد.
[divider]تاریخ عمومی یا تاریخ بهمثابه کالا[/divider]
شهرداری و معرفی معمارانهی «فرهنگ تهران قدیم»
نویسنده: کامیار صلواتی | دبیر سرویس «نقد معماری»
بازدید از باغموزهی قصر در هنگام برپایی برنامههایی چون «طهران در قصر» هیچ نوعی از آگاهی را دربارهی تاریخ تهران و فرهنگ آن به بازدیدکننده نمیدهد. هیچ فضای طراحیشدهای یا برنامهی مشخصی که مربوط به معرفی تهران قدیم باشد در این برنامهها وجود ندارد، هیچ راهنمایی نیست، و هیچ هدفگذاری مشخصی را نمیتوان در برپایی این بساط ردیابی کرد. «طهران» تنها برندی پوچ، بیمعنا، بیتاریخ و بیمحتواست برای فروش بهتر «کباب بناب» و «نانبرنجی کرمانشاه»؛ نه چیزی بیش از این. باید یادآوری کرد که متولی برگزاری چنین برنامههایی «معاونت امور فرهنگی و اجتماعی شهرداری»ست؛ نهادی که شرح وظایف آن قاعدتاً باید با نام آن همخوان باشد.
[divider]کورسوهای افسردگی[/divider]
نگاهی بر جاگذاری و آرایش بازشوهای آپارتمانها در تبریز
نویسنده: امیررضا اسماعیلی | کارشناس ارشد مطالعات معماری ایران از دانشگاه تهران
پنجرهها چیستند؟ مستطیلهایی که صبحها باید پرده را از رویشان کنار کشید و ظهر یا نزدیکیهای غروب دوباره رویشان را با پارچههای ضخیم و طرحدار پوشاند یا میلهای را چرخاند تا کرکرههای چوبی و پلاستیکی رد محوی از آنها باقی بگذارند؟ اصلاً چرا ما در خانههایمان، دفترهایمان و مدرسهها و دانشگاههایمان پنجره میسازیم؟ آیا فقط دنبال روزنههایی هستیم تا چند ساعتی نور خورشید بگذارد اشیاء را ببینیم، لباسهایمان را بپوشیم، صبحانهمان را بخوریم و کیفمان را برداریم و برویم بیرون؟ وقتی هم که در آستانهی در ایستادهایم و میخواهیم کفشهایمان را بپوشیم نگاهمان بیفتد به پنجرهی روشن و برگردیم و پرده را روی آن بکشیم؟
[divider]آیا کافهها همچنان کافه هستند؟[/divider]
چند پارهفکر دربارهی کافههای تهران
نویسنده: کامیار صلواتی | دبیر سرویس «نقد معماری»
ولتر هر روز به کافه پروکوپ پاریس میرفت تا روزی چهل فنجان قهوه بنوشد. نه تنها او، که دیدرو و دالامبر و روسو، این فیلوزوفهای عصر روشنگری، به این کافه سرمیزدند. کافه پروکوپ ملغمهای جذاب از اقشار مختلف پاریسی بود؛ نمادی از دموکراسی نوید دادهشدهی انقلابی که صدسال بعد از آن قرار بود فرانسه را تکان دهد. سنت کافهنشینی اندکاندک تمام پاریس، و بعدها جهان را در بر گرفت و به خاورمیانه و ایران استبدادزدهی رضاشاهی نیز رسید. کافهها انگار مفری بودند برای گریز از مناسبات رایج، پناهگاهی در برابر هجوم بیامان نظم قلدر حاکم؛ فضایی برای نشستن، گفتن و شنفتن از ادبیات و سینما و شعر و موسیقی؛ و طرحریزی برای اثرگذاری اجتماعی و سیاسی. اگر این کافهها چنان بودند، کافههای امروز تهران چه روزگاری را از سر میگذرانند؟
[divider]در جستوجوی گذشتهی از دست رفته | مدرسهی انوشیروان دادگر[/divider]
نویسنده: میلاد دارایی | منتقد و پژوهشگر سینما
دبیرستان دخترانهی انوشیروان دادگر (یا آنطور که روی تابلوی ورودی آن درج شده، نوشیروان جی تاتا)، بهتنهایی میتواند بخشی از تاریخ یک قرن اخیر ایران (و تهران) را بازنمایی کند: تاریخ احداث آن به سال ۱۳۱۵ بازمیگردد، سبک بهکاررفته در معماری آن شباهت بسیاری با برخی بناهای همدورهی خود دارد، و البته به دست زرتشتیان بنا شده است. بینیاز از گفتن است که دورهی حکومت رضاشاه (۱۳۲۰-۱۳۰۴)، برههی پا گرفتن باستانگرایی غلیظی بود که، بهواسطهی میل همزمان حاکمیت و گروهی از اهل فکرِ آن دوره به ایران پیش از اسلام، بهتدریج هواداران فراوانی یافت. بر همین اساس، علاقه به کیش زرتشتی (در وجه اعتقادی) و الگوبرداری از بناهای بهجامانده از آن دوران (در وجه هنری) به یکی از مشخصههای فرهنگی عصر پهلوی اول بدل شد.
[divider]کسوف؛ نگاهی به نسبت سینما رادیوسیتی و حافظهی شهری[/divider]
نویسنده: سعید احمدیان | دانشجوی کارشناسی ارشد رشتهی جامعهشناسی در دانشگاه علامه طباطبائی
در خیابان ولیعصر، کمی بالاتر از تقاطع طالقانی، سالهاست که ساختمانی با یک برآمدگی منحنی شکل رو به خیابان و شیشههایی که در بخشهایی شکسته شدهاند، متروکه رهاشده است. در قلب شهر تهران، در مجاورت چندین دانشگاه، پارک و سالنهای تئاتر. این ساختمان، سینما رادیوسیتی تهران است. یکی از سینماهای ممتاز پیش از انقلاب. گذر سالها و متروکه ماندنش هم باعث نشده که تخریب شود. سینما رادیو سیتی در جدال بین فراموشی و یاد، همچنان در ذهن شهر است.
[divider]تاقبستانی دیگر؛ نقد تالار انتظار کرمانشاه اثر علیاکبر صارمی[/divider]
نویسنده: امیر نجفی | دانشجوی کارشناسی ارشد معماری مسکن در دانشگاه علموصنعت
فرض کنید خسروپرویز دوباره زنده شده، و قصد سفر به قصرشیرین را دارد، چاکران و نوکران شبدیز را آمادهی سفر کردهاند، باکش پر از یونجه است، لنتهایش را هم تازه عوض کردهاند، سفرش را از تاقبستان در شمال کرمانشاه شروع میکند و به سمت جنوب میرود. او باید ابتدا سردر دانشگاه رازی که با الهام از تاقبستان طراحی شده نظاره کند؛ سپس تاقبستانکهای موجود در پارکها و در نهایت تاقبستانی تجریدی را در جنوبیترین نقطهی شهر؛ تاقبستانی تجریدی به طراحی علیاکبر صارمی. شاید بهتر باشد فاصلهی بین تاقبستان تا تالار انتظار را خط سیر تاریخ معماری بنامیم، از سنت تا مدرنیته. با فاصلهای حدوداً ۱۵۰۰ ساله؛ از تاق اصلی به تاقی مینیمال!