نویسنده: کایل چایکا | سردبیر هایپر آلرژیک، منتقد ساکن بروکلین
سال ۲۰۱۲ نیویورک همزمان در طوفان سندی و مرگ یکی از پیشروترین معمارانش غرق شد و در تاریکی و آشوب مغلوب طبیعت شد. یک هم آمیزی عظیم خشونت محیطی با آخرین نفسهای انسان عمیقا، خلاقی همزمان شد که رویای گسترهای دور را در سر میپروراند و از دنیای نادیده استقبال میکرد.
معمار ناهمآوای سرسخت، معمار ضد معمار ستارهها «لبس وودز»، سهشنبه ۳۰ اکتبر ۲۰۱۲ در سن ۷۲ سالگی، درگذشت. اوبیشتر به واسطهی کارهایی که اکثر قریب به اتفاقشان روی کاغذ ماندند، شناخته میشود. وودز در طول حیات حرفهای طولانیاش غالباً درگیر سرزنش بناهای کسلکننده بود و در برابر وسوسه پول و ثروتی که معمارهایی شبیه به رم کولهاس و زاها حدید را به مشاهیر معماری تبدیل کرد، مقاومت نشان میداد.
«با پیروزی دموکراسی لیبرال و بازار آزاد سرمایهداری، گویا حرفی برای گفتن نمانده است، در این اتمسفر، هرکس خواهان ساختن است، فرآیندی که نهایتاً جای کمتری برای انوع مشخصی از معماری میگذارد.» اینها جملاتی است که وودز حین توصیف معماری به لحاظ سیاسی خنثی و کاملاً خادم ثروتمندان به نیکولای اروسیف از نیویورک تایمز میگوید.
وودز در دانشگاه ایلینوز و پوردو تحصیل کرد و در سالهای ۱۹۶۴ تا ۱۹۶۸ در دفتر طراح و معمار معروف مدرن ارو سارینن مشغول به کار شد و در همانجا بود که به گفته همکار و دوست خود کریستوف ای.کامپوش «عبور از محدودیتها» را آموخت.
آنگونه که کامپوش میگوید: «آثار سارینن برای وودز چیزهایی در حرکت بودند، البته نه از نظرسازهای، بلکه از منظر ذهنی. این دیدگاه در عوض تعریف محدودیتها مرزها را محدود میکرد.»
اما به زودی پس از جدا شدن از سارینن، وودز به سمت وجوه کاملاً تئوریک معماری تغییر جهت داد؛ معماری تجربیای که او پی میگرفت، غالباً تاثیر بیشتری بر حالات ذهنی و نه چندان عینی معماری داشت و با ساختمانهای واقعی در شهرهای واقعی که هرکس میتواند آنها را بسازد عمیقاً متفاوت بود. برخی کار او را با آثار علمی-تخیلی مقایسه میکنند، چرا که در وضعیت اکنون دوام آوردهاند و در عین حال همیشه تلاششان را بر انتقال مرزهای گذشته تا آنجا که در آینده میتوانند باشند موکد میسازند. وودز در نوع خودش یکی از اولین و پیشروترین شمایلشکنان بود، چنانچه در رسالهی معروف خود «جنگ و معماری» میگوید: «من در جنگ با زمانهام هستم، با تاریخ، در جنگ با تمام حوزههای اقتداری که در فرمهای هراسیده و گویی غیرقابل تغییر، لانه کردهاند.»
جهان وودز، جهانی مملو از ایدههای پیچیده و پیشرو بود. او فضاهای پیش رو را خیلی واضح میدید، درست مانند کسی که ظاهراً غیرممکنها را تصور میکند. آنگونه که کمپوش میگوید: «لبس، جهان را با تمام انرژیهایش چه فضایی، چه سیاسی و چه اجتماعی، در قامت واقعیتی کشفنشده و خیالی، یا در واقع، واقعهای ناتمام میدید، امری که از پیش به دست نیامده، یا به واسطهی معماری کشف نشده است، جهانی که پاسخ نیست، بلکه پرسش است، جهانی که نمیتواند پاسخها را بیابد بلکه ترجیح میدهد بر وضع موجود چالش بیافکند.»
کمپوش بیش از یک دهه به عنوان دست راست وودز در پاویون نور که همین اواخر در مجتمع شهری رافلز به اتمام رسیده، کار کرده است، اثری که اولین قطعه و نه اثر کامل معمارانه توسط وودز ساخته شده است. این باور نکردنی است که یکی از شناخته شدهترین معماران دنیا باید منتظر بماند تا در دههی ۷۰ زندگیاش اولین ساختمانش را به اتمام برساند، اگرچه نباید از خاطر برد که او هیچگاه خودش را عمیقاً درگیر زمان نکرد.
کمپوش در مورد آخرین خاطراتش با وودز از یک هفته پیش از مرگ او میگوید: «سهشنبه قبل از مرگش حین عبور از پل بروکلین، پس از بررسی میان دوره آثار دانشجویانش در استودیواش در کوپر یونیون، گفت: «بزرگترین مسئله این است که هیچ مسئلهای نداشته باشی.» او سپس ادامه داد :«آنچه در پاویون نور به پایان رسیده، از آن چیزهایی است که تا پیش از این انجام نشده است، مردم این اثر را بر سیاقی تجربه خواهند کرد که هنوز وجوهش بر ما آشکار نشده است. چیزی که همیشه من به دنبال آن بودم کار بر روی چیزهایی انجام نشده بود و ما این را انجام دادیم.» وودز به معماری باور داشت؛ حتی معماریای که هنوز نشناخته باشیم، با این اوصاف آیا او یک آدم رویابین و خیالپرداز بود؟ فکر نمیکنم برای وودز این طبقهبندیها محلی از اعراب داشت.»
کـمپوش که در برخی از دفاتر معماری پیشرو چون کوپ هیملبلا کار کرده است و در چند دانشگاه از جمله کوپر یونیون، کرنل و دانشگاه گوانگژو نیز به تدریس اشتغال داشته، بدین نکته اذعان دارد که وودز بر او و اطرافیانش تأثیری عمیق گذاشته است. خود او این تاثیر را با ذکر توصیفی اینگونه بیان میکند: «هیچکس خواهان ایدهی بد نیست، اما در عین حال نباید هر چیزی را با انگ بد بودن لغو کرد و به کناری نهاد، این یکی از آن چیزهایی بود که لبس بر من آشکار ساخت، ایدهها نباید سرکوب شوند و معماری باید بیپروا باشد.»
مردم غالباً وودز را یک تارک دنیا میدانند، شورشیای بر نظم مقرر، او علیرغم تمام این انزوای خود خواسته، قطعا شخصی الهام بخش نسلهای آیندهی معماران است. جف مانوف نویسنده بیالدیجی بلاگ،از وودز، با تاکید بر روح عمیقاً زخم خورده او، اینگونه یاد میکند:
«به زعم من، لبس در غرب، چهرهای اصیل است، وقتی از غرب سخن میگویم منظورم نه اشرافیت زمیندار است و نه ارتشیها و خونآبیها، بلکه سیاحتگران، دگراندیشان، بیگانهها و چهرههای پژوهشی حاشیهای جامعه غربی است، کسانی که مدتهاست بر لبههای آخرین سنگرهای آرام آرام در حال فروپاشی مردمی ایستادهاند که فکر میکنند نه فقط جهان، جهان آنهاست، بلکه میراثشان نیز هست. به نرمی این جهان متوهم را پاک میکنند و به واقعیت میسپارند.»
واقعیت این است که پروژههایی که لبس وودز به سبب غیرقابل ساخت بودنشان شناخته میشود مانع محبوبیت او نشدند، چرا که این ایدهها باید روی کاغذ میماندند تا تخیل بینندگانشان را فعال کنند، کاری که اندک معمارانی موفق به انجام آن شدهاند.
او غالباً میگفت: «من هرگز برای طراحی کردن طراحی نمیکنم، بلکه فقط زمانی طراحی میکنم که بخواهم چیز تازهای بگویم.» کــمپوش در این مورد میگوید: «طراحیهای او طراحی نیستند بلکه پروژه هستند.»
لبوس وودز هیچگاه خود را درگیر خودخواهی رایج معماران معروفی نکرد که بیشتر نگران میراثی که از خود به جای میگذارند؛ کامپوش در این مورد میگوید: «فکر نمیکنم لبس دلمشغول میراثی بود که فکر میکرد باید به یادگار گذارد، او بیشتر نگران آینده بود، آینده میراث اوست و من عمیقاً دلتنگش خواهم بود.»
اما میراث او، چه وودز بدانها اهمیت میداد و چه نه، چیزهاییاند که بعضی معماران، منتقدان و نویسندگان شروع به مطالعه درباره آنها کردهاند. کلی چان، نویسنده، ترسیمات مشهور وودز را با طرحهای قرن ۱۸ امیجیوانی باتیستا پیرانزی، معماری که بیشتر به دلیل آثار فاتنزی و خیالیاش بر کاغذ شناخته شده است، مقایسه میکند: «گرچه آنها قرنها با هم فاصله داشتند، اما هر دو به عنوان معماران رویابین دیدگاههای مشابهای داشتند، طراحان بینظیری بودهاند که به شکل گستردهای طراحی میکردند و هر کدام از طرحهایشان نسبت به دیگر طرحها اعجابآور و مبهوتکننده است اما فقط یک اثر ساخته شده دارند. وجه تشابه غریب آثار حرفهای آنها به تدریج بر همگان آشکار خواهد شد.»
با این توصیفات به نظر عجیب نمیآید اگر مردم مناسبترین زمان برای تحقق آثار وودز را قرنهای آینده بدانند، این خود برطرف کننده یکی دیگر از تعارضات متبادر بر لبوس وودز است. چرا که آثار او حس ناهمآوایی با زمان حاضر را متبلور میکنند و نشان از آن دارند که او هیچگاه با زمان خود راحت نبوده است اما کارهایش آشکارا بیزمان و با جاودانگی گره خورده است.
منبع بازنشر: فصلنامه تخصصی معماری و شهرسازی همشهری معماری، شماره ۲۲