نویسنده: راس ولف | منتقد معماری و شهرسازی
مترجم: امیر مصباحی
مقدمه مترجم
اگر انقلاب اکتبر نبود، نمیتوانستم سنتی که مرا وادار میکرد که شغل پدرم را ادامه دهم بشکنم. [هرچند] مایه و توانائی این سنت در من وجود داشت اما فقط انقلاب به من این آزادی را داد که سرنوشتم را به دستان خود بگیرم. [تأکیدها از من است]
سرگئی آیزنشتاین، کارگردان شهیر روس
امسال یکصدمین سالگرد انقلاب اکتبر است. انقلابی که توسط طبقه کارگر روسیه به رهبری حزب بلشویک و در رأس آن ولادیمیر ایلیچ لنین، پس از سالها مبارزه پیگیرانه در اکتبر ۱۹۱۷ به پیروزی رسید. هدف این انقلاب برقراری یک نظام اقتصادی سوسیالیستی و جایگزینی آن با نظام ناکارآمد و استثمارگر سرمایهداری بود؛ به این معنا که وسایل و ابزار تولید جامعه، بهجای آنکه در دستان عدهای سرمایهدار قرارداشتهباشد و آنها با تصاحب ارزش اضافه تولیدشده توسط کارگران آنان را استثمار کنند، در مالکیت اشتراکی همه جامعه قرار گیرد و هر کس بهاندازه توانش کار کند و بهاندازه نیازش از تولیدات جامعه بهرهمند شود. درنتیجه بخش دوم این گزارهِ مشهورِ مارکس در جزوه نقدِ برنامهِ گوتا، پای بحث تخصیص و متعاقب آن بحث برنامهریزی به میان آمد. برنامهریزی که در ابتدا توسط اندیشمندان و اقتصاددانان لیبرال بهعنوان مکملی برای پوشاندن نقاط ضعف بازار (تخصیص کالاهای عمومی) مطرحشده بود، این بار بهعنوان جایگزینی برای بازار مطرح میشد. از همین رو، مسئله شهر، چگونگی سازماندهی جمعیت در آن و «تخصیص» فضای موردنیاز برای فعالیتهای انسانی برای نخستین بار مطرح شد. بلشویکها همچنین به رفع تفاوت بین شهر و روستا – که در مانیفست بهعنوان یکی از اهداف کمونیستها مطرحشده بود – توجه ویژهای داشتند. ازجمله مهمترین نظریهپردازانِ شهری در میان بلشویکها میتوان نیکولای میلیوتین، میخائیل اُوخیتوویچ و لئونید سابسوویچ را نام برد. نوشته کوتاه زیر که توسط راس ولف بهعنوان پیش گفتاری برای مقاله «مسئله شهر» نوشته لئونید سابسوویچ به رشته تحریر درآمده، به توضیح دو گرایش شهرگرائی و شهرگریزی در میان نظریهپردازان بلشویک میپردازد. امیدوارم بتوانم در آیندهای نهچندان دور ترجمه جزوه «سوتسگورود » نوشته میلیوتین را که مهمترین رساله نوشتهشده توسط بلشویکها در خصوص مسئله«شهر سوسیالیستی » است به پایان برسانم و آن را در اختیار علاقهمندان به بررسیِ تاریخِ برنامهریزی در شوروی قرار دهم. لازم است این نکته را هم به بحث بیفزایم که مقوله برنامهریزی از دهه ۶۰ میلادی بدین سو با پیدایشِ نظریاتِ گوناگون دچار تغییراتِ اساسی شد و نوشتههایی از قبیل سوتسگورود یا مقالات سابسوویچ و اخیتوویچ بیشتر جنبه تاریخی دارند و باید تنها برای آموختن تجربیات و نظریات البته گرانبهای بلشویکها موردمطالعه و بررسی قرار گیرند.
در جولای ۱۹۲۹ لئونید سابسوویچِ اقتصاددان با مقالهای که تحت عنوان «مسئله شهر[۱]» برای نشریه اقتصاد برنامهریزیشده نوشت، مباحثهای را پیرامون آینده شهرگرائیِ[۲] شوروی برانگیخت. سابسوویچ متقاعدشدهبود که مراکزِ بزرگِ شهری در شوروی بیشازحد پرازدحام و پرجمعیتاند و لازم است که در عین حفظِ پایهِ صنعتیای که فراهم آوردهاند، اندازهشان به حد قابلکنترلتری کاهش یابد. وی درعینحال مناطق روستایی[۳] را بسیار عقبماندهتر و منزویتر از آن بهحساب میاورد که در شرایطی که آن زمان در آن قرار داشت باقی بماند؛ بنابراین، سابسوویچ در عوضْ توزیعِ یکدست جمعیت و «شهرهای سوسیالیستیِ[۴]» بههمپیوسته – هم شهر صنعتی و هم شهر زراعی[۵] – را در فواصلی یکسان پیشنهاد کرد؛ شهرهایی هرکدام بهطور برابر بین ۳۰ تا ۵۰ هزار نفر جمعیت داشته باشد.
موضع سابسوویچ دیدگاه «شهرگرایِ» اصلاحاتِ شهریِ شوروی نامیده شد و گروه معمارانِ مدرنیست یعنی برادران لئونید، الکساندر و ویکتور وِسْنین که بسیار هم محترم شمرده میشدند، پشتیبانی خود را از طرح وی اعلام کردند. همه آنها طرح سابسوویچ را بهعنوان راهی برای غلبه بر آن چیزی میدیدند که مارکس و انگلس و لنین «تضاد بین شهر و روستا[۶]» خوانده بودند. سابسوویچ استدلال میکرد که اندازه کلانشهرهای فاسد، پرسروصدا و بیشازحد پرازدحام کاهش یابد و جمعیت در بخشهای شهریِ نوینی که میتواند بهرهوری صنعتیشان را حفظ کند پراکنده شود و این اقدامات در مقابل، جمعیت عمدتاً دهقانی جمهوریهای مختلفِ شوروی را به رسمیت شناخته و دسترسی به فرهنگ، تحصیلات و فرصتی که شهرهای بزرگتر مهیا میکنند را به آنها اعطا میکند. سابسوویچ کاملاً بلندپروازانه گمان میکرد که همه جمعیت شوروی میتواند به همین صورت در یک دوره ۱۰ ساله – یا ۲ برنامه پنجساله – باز توزیع شود. وی ازاینرو کتاب غیرواقعبینانهای به نام اتحاد شوروی در ۱۰ سال نوشت و دیدگاه خود را بهطور گستردهای شرح داد و بر امکانِ عملی این طرح تأکید کرد. بعدها او این رقم را به عدد معقولتر ولی کماکان عجیبوغریب ۱۵ ساله تغییر داد و بر اهمیتِ مرکزیِ این هدف برای پروژههای بزرگِ دگرگونیِ اجتماعی در کمونیسم تأکید کرد.
در مقابلِ عقیدهِ سابسوویچ مبنی بر راه میانه بین شهر و روستا، میخائیل اخیتوویچِ جامعهشناس و مویزی گینزبورگ، معمار نامآور کانستراکتیویست با ارائه ایده «شهرگریزی[۷]» خود به مخالفت پرداختند. همه آنها عقیده اسکان دوبارهِ متمرکز را کنار نهاده و بهجای آن ایده «شهر خطی[۸]» را پیش بردند. این قضیه به نخستین انشعاب بزرگ در هیئت تحریریهِ نشریهِ معماری مدرن منجر شد زیرا که گینزبورگ و برادران وسنین برای نخستین بار خود را مخالف یکدیگر یافتند. خوشبختانه پسازاین قضیه جایگاه سردبیرِ اصلیِ نشریه به رومان خیگِر واگذار شد و بنابراین رویهمرفته یکطرف، دیگری را تحتالشعاع قرار نداد. بااینوجود، خیگر آشکارا طرف گینزبورگ و اخیتوویچ را گرفت و ازاینرو سابسوویچ مجبور شد دیدگاهش را از صفحات نشریه اقتصاد برنامهریزیشده و همینطور کتابهای گوناگونی که از طریق سازمانِ مرکزیِ برنامهریزیِ وقت شوروی[۹] ترتیب انتشارش را میداد ترویج کند. مجادله شهرگرا – شهرگریز تا سال ۱۹۳۱ یعنی هنگامیکه به خاطر افکار رویاپردازانه جلوی هر دو طرف گرفته شد ادامه داشت. در آن هنگام شماری از معمارانِ خارجی شامل لوکوربوزیه و آندره لورشات از فرانسه و برونو تاوت، هانس مهیر و ارنست مای از آلمان دعوت شدند تا در فرآیند برنامهریزیِ شهرگرائیِ شوروی همکاری داشته باشند. حضور آنان به ترتیب تا سال ۱۹۳۷ در اوج ترور استالینیستی، هنگامیکه دولت تحت سوءظن «کارشکنی» در پیشرفت شوروی، دستور داد که همه متخصصان بیگانه کشور را ترک کنند به امری نامطلوب تبدیل شد.
دیگر مطالب پروندهی صد سال پس از خبر بزرگ
[divider]پینوشت[/divider]
[۱] The problem of the city
[۲] Urbanism
[۳] Countryside
[۴] Socialist city
[۵] Agro-city
[۶] The antithesis between town and country
[۷] Disurbanism
[۸] Linear city
[۹] Genplan
منبع ترجمه: [button color=”red” size=”normal” alignment=”none” rel=”follow” openin=”samewindow” url=”https://t.me/decreation”]decreation[/button]
منبع متن اصلی: [button color=”white” size=”normal” alignment=”none” rel=”nofollow” openin=”samewindow” url=”https://thecharnelhouse.org/2011/04/20/leonid-sabsovich-urbanism-and-the-socialist-city-%D1%81%D0%BE%D1%86%D0%B3%D0%BE%D1%80%D0%BE%D0%B4-1929-1931/”]thecharnelhouse[/button]