گفتوگو کننده: الهام اعلم ملکی| کارشناس ارشد معماری منظر دانشگاه بهشتی
باغ ایرانی را غالبا چهار باغی برگرفته از یک الگوی صرفا کالبدی بهشتی میشناسند اما ما سوالهایمان را با این پرسش آغاز میکنیم که باغ ایرانی بهراستی چیست و معنای باغ ایرانی چگونه در صورت آن جلوهگر شده است؟
تاکنون بسیاری از محققان به موضوع باغ ایرانی پرداختهاند و اخیرا برخی بهواسطه همین پیشفرضی که اشاره کردید در موضوع چیستی چهارباغ و الگوی چهاربخشی باغ، تحقیقاتی را آغاز کردهاند. طرح باغ چهاربخشی و نیز اصطلاح چهارباغ (به معنی باغی با طرح کامل) از زمان تیموریان در ایران و هند رواج جدی پیدا میکند. در آن زمان گویی در کنار طرح چهاربخشی، اصطلاح چهارباغ به معنای باغ سلطنتی و تشریفاتی در مقابل باغ عادی بوده است. در بین محققان صاحبنظر خانم عالِمی معتقدند، وقتی شاعر بنام ایرانی «عبدی بیگ» میگوید چهارباغ عالم وجود، باغ را به عالمی تشبیه میکند که چهار رکن آن پابرجاست و به این ترتیب به وجه کمال باغ اشاره دارد. ایشان در پی تحقیقات عمیق در مصادیق باغ ایرانی یادآور میشود که باغ ایرانی لزوما چهاربخشی نیست و تنوعات شکلی داشته است. خانم ماریا اواسابتِنِلی درمقاله «باغ ایرانی واقعیت و خیال» توضیحات مناسبی درباره رواج چهارباغ از دوره تیموریان دارد. لذا اکنون میدانیم که تعمیم طرح چهارباغ به همه باغهای ایرانی، توسط محققان غربی که نخستین مصادیق تحقیقشان باغهای تیموریان (گورکانیان) در هند بوده، اتفاق افتاده است؛ ما هم بدون دقت و کسب شناخت از تنوع شکلی باغهایمان آن حرف را تکرار کردهایم؛ همانطور که در تبیین معنای بهشتی باغ ایرانی و باغ اسلامی نیز صرفا به تکرار حرف دیگران پرداختهایم. این ارزیابی شتابزده موجب پیدایش یک ذهنیت اشتباه شده که در نتیجه آن کیفیت بهشتی باغ را به حد یک نقشه چهاربخشی تنزل داده است. باغ ایرانی در باغ اسلامی تداوم مییابد و دلیل آن نوعی همگونی باغ ایرانی با فردوس است که زبان عربی از فارسی به عاریت گرفته و بهشت در قرآن با آن واژه توصیف شده است و این بهقول خانم سابتِنلی ناشی از بازشناسی ویژگی باغ ایرانی است که آن را از باغ عادی متمایز میکرده است. باغ ایرانی امروز هم به علت بازشناسی ویژگیهایش در یونسکو به ثبت جهانی رسیده، زیرا متمایز از باغهای مصری، چینی، ژاپنی، باروک یا باغ انگلیسی است. باغ ایرانی برخاسته از فرهنگ ایرانی و دارای ویژگیهایی است که باعث تمایز آن شده است. باغ ایرانی، نه یک نقشه دوبعدی و نه یک فضا و حجم سهبعدی است، یک مکان است که عینیت آن حامل کیفیاتی بهشتی است و ادراک این کیفیات از حواس آغاز میشود و تا عالم خیال ادامه مییابد.
قدمت باغ ایرانی به چه زمانی برمیگردد؟
باغ ایرانی موضوع مهمی در حوزه معماری ایرانی و تاریخ فرهنگ ایران، کشاورزی و اقتصاد در تاریخ ایران است. این روزها ما درباره باغ ایرانی زیاد مینویسیم اما بیشتر در لایههای سطحی حرکت میکنیم و کمتر به زوایای مختلف و لایههای عمیق نظر داریم. بدتر اینکه عمدتا حرفهایمان را بر پایه تحقیقات پژوهشگران بیگانه قرار میدهیم. در حالی که نواقص و اشتباهاتی در آن پژوهشها وجود دارد که نیازمند بازنگری جدی است. در مورد قدمت باغ ایرانی هم نخستینبار دیگران با رجوع به منابع غیرایرانی سخن گفتهاند، مثلا به گزنفون یونانی رجوع کردهاند اما از اساطیر داستانها و متلها و مثلهای ما که همه بیانگر ریشهدار بودن و قدمت دیرینه باغ در فرهنگ ایرانی است بیخبر بودهاند. به هرحال قدیمیترین سند تاریخی بعد از نوشتههای گزنفون سندی باستانشناختی است که به باغ پاسارگاد برمیگردد و نشان میدهد که قدمت باغ ایرانی حداقل به گواهی اسناد باستانشناسی به دوران هخامنشیان میرسد*. گواه دیگر تاریخ، افسانه باغهای معلق بابل است که مبتنیبر نوشتههای مورخان تاریخ قوم یهود و منابع توراتی است. این اسناد به باغی اشاره میکنند که بختالنصر پادشاه بابل برای همسرش که دلتنگ سرزمین پدریاش در کوههای مجاور بود، ساخته است و برخی این ملکه را شاهزادهای از سرزمین ماد دانستهاند. بنابر این سند، به نظر میرسد که مادها در کوهستان زاگرس باغسازی داشتهاند که الگوی باغهای معلق بابل شده است اما اسناد مهمی که نهتنها نشان از قدمت بلکه حکایت از علت تداوم تاریخی باغ ایرانی دارند، اساطیر ما هستند. حضور باغ در اسطورهها حکایت از پیوند تاریخی و عمیق باغ با فرهنگ و زندگی مردم این سرزمین دارد. اگر گزنفون به عنوان یک شاهد تاریخی میگوید باغ را پادشاهان ایرانی میساختند، در اساطیر ایران هم میبینیم که باغها را پادشاهان میسازند. داستان سیاوش و ساختن شهر که در آن باغ و ایوان و کاخ وجود دارد، یا داستان ساختن “ورِ جمکرد” توسط جمشید، هر یک نیازمند تفسیرهای دقیق اسطورهشناختی است اما در نگاه اول باغ سیاوش، بیانی است از رابطه باغ با عمران و آبادانی سرزمین و شهر-باغ ور جمکرد تمثیلی است از کمالی خوش آب و هوا و سرزمینی آرمانی همچون بهشت. آن واقعیت عمران و آبادانی که سیاوش به انجام میرساند و این آرمان جمشید و مردمانش (ایرانیان) همواره در عمل و در ذهن ایرانی برقرار بوده است. اوستا و متون پهلوی نیز جایی را به نام پارادایزه توصیف میکنند. نوعی فضای سرسبز با درختان و ریاحین در اطراف خانههای مسکونی و کاخهایی که خود دارای محیطی محصور و محفوظ هستند. حضور این معنا در متون دینی ایرانیان نشانی است از وجه آرمانی آن در فرهنگ ایرانی. اینگونه است که میتوان ادعا کرد: قدمت باغ ایرانی به قدمت تمدن و فرهنگ ماست.
با این تفاسیر چگونه میتوان باغ ایرانی را درک کرد و چه ویژگیهای متمایزکنندهای دارد؟
برای اینکه باغ ایرانی را در وجه کاملش درک کنیم، باید نخست نمونه کاملی از باغ ایرانی پیدا و سپس بودن و زندگی کردن در آن را تجربه کنیم ولی این نمونهها روزبهروز کمتر و نایابتر میشوند یا تخریب، دستکاری و یا برای حفاظت به پارک تبدیل میشوند؛ اصلا امروزه چگونه میتوانیم زندگی در باغ را تجربه کنیم؟ اما به هرحال چیزهایی از باغ ایرانی میدانیم… مصادیقی هنوز وجود دارند… و برخی از نسل امثال من نیز هستند که زندگی در باغ ایرانی را تجربه کردهاند و میتوانند تحلیلهایی داشته باشند. مثلا اینکه باغ ایرانی منحصر به باغهای شاهی نبوده است یا اینکه باغ ایرانی محل اتفاقات و رویدادهای ویژهای از زندگی مردمان بوده و بر اساس این رویدادها و بر مبنای آرمانی دیرینه عینیت یافته، در عین حال مکانی تفننی نبوده و نقشی جدی در عمران و اقتصاد داشته و با همه این احوال بیچون و چرا محل تفرج بوده است. این حرفها متناقض به نظر میرسند اما شاید باغ ایرانی هم جمع اضداد باشد.
باغ ایرانی فضایی از نوع فضای معماری است که بر پایه رویدادها مکانیت و بر پایه آرمانی که آن را شکل داده حیثیت یافته و فضایی متشکل از عناصر و تناسبات و حامل کیفیتی خاص است. باغ ایرانی عینیتی برآمده از صرفا یک نقشه و طرح دوبعدی یا سهبعدی نیست، رویداد و بعد زمان در خلق آن مکان دخیل بوده است؛ هر قدر شکل هندسی آن ثابت و پابرجا و واضح به نظر میرسد، ادراک کیفیات آن سهل و ممتنع است؛ کیفیاتی که بهتبع رویدادها در زمان جریان دارند و پیچیدگیهایی دارند؛ کشف کیفیات در پس این پیچیدگیهاست که مایه انبساط میشود.
گرچه باغ ایرانی صورتهای متنوعی دارد اما کلیتی یگانه است و وحدتی در پس این تنوع شکلی حاکم است. رویداد ثابتی نیز در میان رویدادهای متنوع آن حضور دارد که آن را مناسب تفرج میسازد؛ رویداد حرکت و مکث که نقشی تعیینکننده در انتظام فضایی باغ دارد و ویژگی مکانی باغ ایرانی را برخلاف باغهایی با هندسه مشابه پدید میآورد. نوعی خاص از حرکت و مکث در باغ ایرانی بیانگر نحوه خاص ارتباط انسان ایرانی با منظر و طبیعت است.
اهدف از احداث باغ ایرانی چیست و در این تداوم تاریخیای که داشته چگونه مورد استفاده بوده است؟
در مورد دلیل احداث باغ ایرانی میتوان از زوایای مختلف سخن گفت. وقتی به لغتنامه مراجعه میکنیم میبینیم باغ اصولا جایی است محصور و درختکاریشده که دارای درختان مثمر است و از این جهت مثلا با بوستان یا گلستان تفاوتهایی دارد- گرچه بوستان و گلستان را هم نوعی از انواع باغ ایرانی دانستهاند که احداث آنها هم عللی ویژه داشته است- وقتی به مصادیق رجوع میکنیم، میبینیم عمدتا باغها همجوار کشتزارها و گویی وابسته به زیستگاههای کشاورزی پدید آمدهاند یعنی به نوعی وابسته به اقتصاد کشاورزی و متکی به آبیاری با قنات (عمدتا) بودهاند پس در نگاه نخست میشود گفت که قصد اصلی، بهرهوری از میوه و ثمره درختان بوده است. حال اما چرا شاعر میگوید:
میوه به کس نمیدهد باغ تفــرج است و بس اصلا شاید باغی که با کشاورزی مرتبط بوده با باغی که مدنظر ماست دو چیز متفاوت باشند. باغهایی داریم که به علت ویژگیهای عینی و کیفی و نوع استفادهای که داشتهاند، (این استفاده مرکب از تفرج و نوعی خاص از بهرهوری اقتصادی که اتفاقا وابسته به میوه و محصول خود باغ نبوده، است.) این باغها دارای باغسازی هستند اما باغهایی هم داریم که صرفا به قصد محصولبرداری احداث میشدهاند و میشوند و آنها در اقتصاد کشاورزی از نوع باغداری به حساب میآیند. این نوع باغها غالبا دارای باغسازی به شیوه باغ ایرانی نیستند ولی برخی استثناءها هم هستند که باغی برای باغداری احداث شده و باغسازی دارد؛ در واقع در آنها هم موضوع تفرج جزو اهداف بوده است. اینها مواردی است که با قاطعیت تفکیکپذیر نیستند و با رجوع به مصادیق متعدد و تحقیقات گسترده میتوان از فرضیههایی به نظریه یا نظریههایی رسید. در گذشته به غالب روستاها که قدم میگذاشتید در آنجا با یک باغ اربابی مواجه میشدید که نسبتی با اقتصاد کشاورزی داشت و در عین حال بهرهمند از هنر باغسازی بود. این واقعیت نمونهای از فراگیری این پدیده در جامعه بود.
پس این پرسش، خود یکی از موضوعهای مهمی است که باید تحقیق شده و به آن پرداخته شود. البته در این مجال امکان پاسخگویی به آن نیست زیرا هنوز در مرحله سوال هستیم.
واضح است که باغسازی و باغداری متفاوتند؛ باغسازی خلق فضا و بخشی از معماری ماست ولی باغداری بخشی از کشاورزی ماست گرچه فرهنگ زیست ایرانیان در این سرزمین با کشاورزی عجین بوده اما نمیتوان حکم داد که مثلا ایرانیها اول باغداری داشتند و بعد به باغسازی رسیدهاند؛ دلیلی بر این تقدم و تاخر نداریم؛ اساطیر ما و آن مکان آرمانیای که ذکر آن رفت گواهی بر این مدعا ست. چه بسا این هر دو همزمان و در تعامل با یکدیگر پدید آمده باشند و باغسازی به قصد دست یافتن به آن مکان آرمانی هیچ تاخری نسبت به باغداری نداشته است.
آیا اکنون میتوان همانند گذشته به ساخت باغ ایرانی با همان خصوصیات پرداخت؟ اگر باغ ایرانی تداوم تاریخی داشته برای حفظ این تداوم اکنون چه میتوان کرد؟
سوال شما به یک معنا چند سوال است؛ اگر باغ ایرانی تداوم تاریخی داشته وضع آن اکنون چگونه است؟ آیا در این تداوم گسستی پدید آمده؟ چگونه میتوان این تداوم را حفظ کرد؟ آیا امروز که عالم انسان ایرانی به عالم جهانی نزدیک میشود میتوانیم باغ ایرانی را با همان معنای دیرینش باز هم پدید آوریم؟
خب این یکبار برمیگردد به لزوم اینکه تغییرات ناسازگار به آن تحمیل نشود. ناسازگاری در ابعاد، تناسبها، پوشش گیاهی، الحاقات معماری و اینکه عالم انسان ایرانی چقدر تفاوت کرده و جهان آرمانیاش چگونه است؟ و یکبار هم برمیگردد به اینکه اگر هنوز به تداوم فرهنگیمان باور داریم پس این جهان آرمانی باغ ایرانی هنوز در جایی از هزارتوی روح و روانمان حضور دارد، اما گویی لایههایی از غبار بر آن نشسته و نیازمند جرقهای است تا باز روشن شود. این البته بیش از آنکه در ید قدرت معماران و معماران منظر باشد یک امر فرهنگی است که باید اتفاق بیفتد اما توجه معماران به آن قطعا لازم و مفید است. ما هنوز هم با باغ رابطه نزدیکی داریم. گرچه دیگر باغ شاهی یا باغ حاکمان و مالکان ذینفوذ در زندگی امروزه جایگاهی ندارد اما همچنان تفرج در طبیعت را به شیوه ایرانی دنبال میکنیم -با تغییراتی بهتبع زمانه- هنوز دوست داریم برای استراحت و کسب آرامش به باغ یا جایی شبیه باغ برویم. اما بنا به مد روز دوست داریم اگر چنین جایی میسازیم آن را ویلا بنامیم؛ بعضا هم ویلا میسازیم و در شهرهایمان پارک میسازیم. اکنون نگرانی از آن است که ویلا و پارک کلا جایگزین باغ شود. ما نوع ارتباطمان را با طبیعت کاملا فراموش نکردهایم اما چون زندگی در باغ تا حد زیادی تغییر کرده تا حدی هم فراموش شده است و اما آنچه تغییر نکرده، آرمانی است که در پس ذهن ما است. ما در ویلا و پارک نمیتوانیم باغ را برای خود حاضر کنیم. امروزه در فضای شهری پارک میسازیم اما نباید پارک را با باغ اشتباه بگیریم. اول باید آگاه باشیم که پارک برای چگونه زندگیای به وجود آمده و باغ ایرانی برای کدام کیفیت از زندگی ساخته میشده است. سپس در پی فهم این کیفیت برآییم و آنگاه است که نیاز به باغ صورتی روشن و شفاف به خود میگیرد وگرنه تصور اینکه با برخی طراحیهای سادهانگارانهشکلی میتوان باز هم باغ ایرانی ساخت، یک اشتباه است. نخست باید خواست و عطش ساختن باغ را زنده کرد، آنگاه باغ ایرانی بهتبع آن ساخته خواهد شد.
حال که در بحثهای خود به برخورد امروز ما با باغ ورود کردهاید، لطفا توضیح دهید که امروزه برای حفاظت و مرمت باغهای تاریخی چه باید کرد؟
یک راه دست یافتن به تجربه زندگی در باغ، حرکت در جهت حفظ و نگهداری باغهای به یادگارمانده از گذشته است. امروزه در حوزه مرمت موضوع «حفاظت» مطرح است. یعنی اینکه فراتر از حفظ صورت ظاهر باغ، به حفاظت از کیفیتهای آن اقدام کنیم. در مرمت باید به گونهای عمل کنیم که جوهره باغ از بین نرود و این همان چیزی است که باید حفظ شود. امروزه این مقوله مهمی است که حفاظت و مرمت از میراث تاریخی، محدود به کالبد و راهحلهای کالبدی نیست. راهحلهای کالبدی در این مسیر تنها بخشی از کار هستند.
در امر حفاظت هم نخست سازوکارهای بهوجود آمدن باغ را باید شناخت و در جهت احیای آن سازوکارها قدم برداشت. همواره زنده نگه داشتن باغ به زنده نگه داشتن آن سازوکارها بستگی دارد. در غیر این صورت مرمتها آنچنان که امروز انجام میشوند پروژههایی شکستخورده هستند. مقوله مرمت باغها، باید در جهت حفظ حیات باغ باشد و نه در راستای کارکرد بخشیدن به آن. اینگونه مرمتهایی که در باغهای تاریخی اتفاق میافتد بیشتر موجب زوال جوهره باغ است.
در پارکسازی گاهی با نامگذاری و طراحی میکوشند یاد باغ ایرانی را زنده کنند؛ آیا این امر میتواند در احیا و باززندهسازی باغ ایرانی کمک کند؟
در مقوله پارکسازی باید رویکردی مناسب و همراه با شناخت اتخاذ کرد. اینکه ما پارکی احداث کنیم و اسم آن را باغ ایرانی بگذاریم، یک اشتباه است. باغ ایرانی دارای ویژگیها و ملزوماتی بوده است که فقط با وجود آنها میتواند، پدید آید.
در واقع شرایط، الزامات و رویدادهای خاصی در ظهور باغ ایرانی نقش داشتهاند. امروزه بسیاری از آن شرایط و الزامات و رویدادها تغییر کردهاند؛ اما هنوز یکچیز را که مهمترین خصیصه باغ ایرانی است میتوان در یک مکان طراحیشده برقرار کرد و آن تفرج در عین آرامش، به قصد تعالی و کسب معرفت در فضایی است که کاملا متفاوت با پارک است و اینچنین رویدادی به فضاهایی با ابعاد، تناسبات، هندسه، پوشش گیاهی، سایهسارها، پوشش جانوری، پرندگان و گلها و ریاحین و میوهها، حضور چشمگیر آب و…. و موارد بسیار دیگری از مقولات کمی و کیفی نیاز دارد.
اگر از این نحوه برخورد به عنوان یک اشتباه یاد کردید، پس چگونه باید از فراموش شدن باغ ایرانی جلوگیری کرد؟
بهترین راه ممکن حفاظت و جلوگیری از استفاده نامرتبط از باغها است. باید جوهره باغ ایرانی را شناخت و متناسب با ریتم زندگی باغ، به آن رجوع کرد. بازشناسی باغ ایرانی برای ما که آن را کمکم فراموش کردهایم گام اصلی است. اگر شناخت حاصل شود با وجود برنامهریزی فهیمانه، میتوان از فضاهای باغهای تاریخی موجود متناسب با سبک زندگی مردم امروز اما با همان هدف تاریخی که انبساطخاطر و آرامش درون است استفاده کرد. این کار نشدنی نیست. باید با تحقیق و برنامهریزی و فهم درست از کیفیات باغ ایرانی همراه باشد. روندی است که لازمه آن تامل و احتیاط است و اینکه بیمهابا دست به عمل نزنیم.
در معماری امروز ما نماسازی بناها با عنوان نمای رومی باب شده و در پی آن شاهدیم که در محوطهسازی برخی مجتمعهای مسکونی نیز طرحهایی برگرفته از الگوها و سلیقه غربی ظاهر میشوند. به نظر شما با توجه به سابقه دیرینه و غنی باغسازی ما، دلیل روی آوردن به طرحهای غربی چیست؟
برای توضیح این مساله باید نگاهی کوتاه به تاریخ معماری غرب داشته باشیم. بعد از انقلاب بورژوایی در غرب، معماری اشرافی باروک کنار گذاشته شد و توجه به سادگی و مقرونبهصرفه بودن موجب کلاسیکگرایی در معماری شد و به این ترتیب سراغ تکرار و تقلید معماری روم و یونان باستان رفتند، این یک جنبش خردگرایانه بود اما با ثروتمندشدن طبقه بورژوا و شکلگیری اشرافیت جدید شهری، سلیقه جامعه به سبکهای متنوع معماری و حتی احیای باروک متمایل شد تا جایی که کلاسیکگرایی و تاریخگرایی به اکلکتیزم که در زمان خود مورد نقد خردگرایان بود متمایل شد. منتقدان آن را معماری ناشی از تازه به دوران رسیدگی و نوکیسگی میدانستند که به دنبال نمایش ثروت بود.
تا پیش از دوران معاصر، معماری ایرانی تمایلی به نمایش ثروت نداشت و برعکس عمل میکرد اما اکنون در ایران علاقه به خودنمایی و در کنار آن نوعی تنوعطلبی و غربزدگی ظاهر شده که نهایتا موجب درهمریختگی در سلیقه و ذوق عامه شهرنشین شده است. میتوان گفت این گرایشها به علت دور شدن جامعه شهری نوظهور – از اصلاحات ارضی به اینسو- از ارزشهای فرهنگی ایرانی است. این جریان یکبار در نیمه دوم دهه ۵۰ (۱۳۵۰ هجری شمسی) ظاهر شد و با انقلاب فروکش کرد اما دوباره پس از جنگ در مقیاسی کوچکتر در معماری مسکونی ظهور کرد و اکنون در مقیاسی دیگر شاهد مرحله سوم ظهور و بروز آن هستیم به حدی که از نماسازی به معماری داخلی و محوطهسازی هم نفوذ کرده است.
تعجب ندارد اگر روحیه تنوعطلبی و نوگرایی ایرانی کمتر در مجرای تقلید از جریانات معاصر معماری غربی افتاده و با وجود اینکه نزدیک به دو قرن از کلاسیکگرایی غرب به معنای قرن هجدهمیاش که مبتنیبر یک پیشینه فرهنگی و بر پایه استدلالات فلسفی و عقلانی پا گرفته بود، گذشته و بیش از یک قرن هم از پسااکلکتیزم تاریخگرای غربی سپری شده است، در ایران بدون هیچ پشتوانه فرهنگی یا فکری به سوی چنین نمودی روی کردهایم. قطعا با نگاه روانشناسی اجتماعی و تحلیلهای جامعهشناختی میتوان به دقت این پدیده فرهنگی را به بوته نقد کشاند.
و سخن آخر:
۱- باغ ایرانی از مظاهر فرهنگ ایرانی و حاصل تجربه زیست چندهزارساله در این سرزمین و به قدمت زیست ساکنان ایرانزمین است. باغ ایرانی عینیتی است زندهکننده مفهومی در ذهن ایرانی. نمایشی است از آرمانی که در طول تاریخ این سرزمین در دل مردمان آن حضور داشته است. پس صورتی دارد حاوی معنایی دیرینه و دیرپا . اما دیری نیست که سنت باغسازی ایرانی دچار آسیب شده و بیم آن میرود که کورسوی شعله حیات آن خاموش شود.
۲- امروزه خوشبختانه در بین اهل نظر و عمل موضوع باغ ایرانی مورد توجه قرار گرفته است؛ اکنون شاید یک لحظه تاریخی باشد که در آن باید به جد در پی شناخت دقیق و به دست آوردن درکی درست از باغ ایرانی باشیم. این مهم نیازمند تحقیقات جدی و عمیق، هم در مصادیق بهجای مانده و هم در منابعی است که همزمان صورت و معنای باغ ایرانی را به درستی بر ما که آن را به دست نسیان سپردهایم یادآور شود.
۳- این یادآوری به قصد پیشگیری از انقطاع سنت باغسازی ایرانی است و نه دامن زدن به نوستالژی باغ ایرانی؛ قصد از آن به دست آوردن نتیجهای عملی است نه نظریهپردازیهای رمانتیک. اکنون اگر باغ نمیسازیم باید در حفظ باغهایی که میراث گذشتهاند بکوشیم. حفاظت به معنی مرمت کالبدی نیست. در حفاظت از هر باغی باید آگاه باشیم که هدف غایی، حفاظت از یک سنت تاریخی است و نه یک مصداق، پس نه نگاه موزهای به مصداق درست است و نه نگرشی که آن را همچون یک پارکِ امروزی قلمداد کند. در امر حفاظت باید نخست سازوکارهای حیاتی باغ ایرانی باز شناخته شود و آنچه مورد حفاظت قرار میگیرد جوهره حیاتی باغ است. مرمتهای شتابزده کالبدی باید جای خود را به برنامهریزی حفاظت بدهد و در این فرآیند حیات باغ در تعامل با زندگی امروزه مردم مورد بازنگری قرار گیرد تنها در آن زمان است که میتوان دست به کار دخالتهای کالبدی در هر باغی شد. امید است با حصول فهم درست از باغ ایرانی، باز هم باغ ایرانی بسازیم!