نویسنده: حسین ایمانی جاجرمی
سالتو رمان شهری است، چون می توان به روشنی تاثیر شهر مانند محلات فرودست و کسب و کار ساکنان آن ها را بر زندگی انسانها و قهرمانان داستان دید، این داستانی است که از نزدیک به انسانِ برآمده از تکههای تیره شهر می پردازد و به نوعی قصه قربانیان یک شهر در حال توسعه را روایت می کند.
با کمی ریزبینی می توان در کتاب سقوط ارزشهای اخلاقی، موفقشدن به هر قیمت و خشونت عریانی که در بخشهای مختلف این داستان روایت می شود را دید. وضعیت ارزش زدایی یا چیره گی ارزش های مادی و تنازع بقا در واقع نشان دهنده وضعیت خاص از شهرنشینی نیز هست.
البته در دل این رمان شهری یک داستان پلیسی هم روایت می شود که در نگاه من در تحلیل ثانویه قرار می گیرد، چرا که تمرکز سالتو بر زندگی فرودستان در شهری مانند تهران از امتیازهای آن است و از منظر جامعه شناسی شهری نویسنده به محلههای فرودست شهر، معنا میدهد. اینها همان مناطقی هستند که اغلب به عنوان مناطق بیارزش شهری شناخته میشوند و در سیاست های رسمی به عنوان غدهها و نقاط سرطانی باید درمان شوند در حالی که نویسنده سالتو با نگاه نزدیک و همدلانه آدمهایی را نشان می دهد که غم و غصههای خودشان را دارند و بیشترشان قربانی وضعیتی هستند که خودشان در ایجاد آن نقشی نداشتند و این سبک نوشتن و روایت نگاه ما را به افراد این طبقه تغییر میدهد و اینجاست که آدم آرزو میکند کاش مسئولان ما رمان خوان بودند و این کتابها را می خواندند و با نگاه دیگری به آدمها نگاه میکردند.
این رمان نشان میدهد، آدمهایی که اغلب در جامعه نادیده گرفته میشوند هر کدام می توانند در زندگی یک قهرمان باشند. هر کدامشان داستانی دارند و شخصیتی دارند. محله فلاح که نقش محوری در این رمان دارد در منطقه ای از تهران قرار گرفته که مدیران شهری خودشان به آن می گویند: جزیره و پر تراکمترین منطقه تهران است. چیزی در حدود ۳ درصد جمعیت تهران در ۱.۱ درصد مساحت تهران در منطقه ۱۷زندگی می کنند.
برای درک بهتر این رمان نگاهی به تحولات شهری در ایران بسیار کارساز است، تاریخچه تحولات شهری نشان می دهد که ما در ایران از دهه ۱۳۴۰ به این سو گرفتار شهرنشینی شتابان بوده ایم که مهمترین پیامدش را می توان در مهاجرت روستاییان و فقرا به شهر مشاهده کرد. آن ها به سمت شهرها حرکت کردند در حالی که در شهرها کسی منتظر آنها نبود. نسل اول له شدند و به هر سختی تن دادند با این امید که نسل دوم زندگی بهتری داشته باشند در حالی که واقعیت این است نسل اول پس از مهاجرت به شهرهای بزرگ در تلههای فقر گرفتار شدند و نه تنها خودشان که نسل بعد از آنها هم شرایط بهتری پیدا نکرد و حتی به سبب از دست دادن امید بدبخت تر از نسلهای گذشته بودند.
نسل های بعدی مهاجران امیدی به آینده ندارند و تنها چیزی که می تواند برای آنها احساس رضایت نسبی به همراه بیاورد قدرت و خشونت است، له کردن افرادی که موجب بدبختی آنها شدهاند و این همان معنایی است که در سالتو به صورت کلی و در بخش شکنجه داود لجن به صورت جزی نگر روایت شده است.
نکته بعدی شخصیت اصلی داستان است -یکی از کودکان کار و خیابان که قهرمان کشتی و وارد یک شبکه قاچاق مواد مخدر میشود_ که همزمان در حال صعود و سقوط است، به گونه ای که خواننده در رمان و روایت زندگی سیاوش، در عمل ظهور یک هیولا را تجربه می کند و این دقیقا همان اتفاقی است که در انتظار شهرهای ما در آینده است. در واقع شخصیت سیاوش در این داستان نماد نسل جدیدی از افرادی است که دیگر هیچ اعتقاد و امیدی ندارند و تنها موفقیتهای مادی و لذتجوییِ صرف، آنها را خوشحال و به زندگی امیدوار کند رمان افروزمنش با وجود اینکه خواندنی است اما رمان تلخ و تا حدودی پیشگویانه است که به ما میگوید در شهرها باید در انتظار اتفاقهای عجیب و تلخ باشیم.
سالتو از جنبه های دیگری هم حرف هایی برای گفتن دارد که از آن جمله می توان به در نظرگرفتن پیامدهای اجتماعی رویدادهای بزرگ تاریخ معاصر ایران چون «انقلاب ۵۷ و جابهجاییهای طبقاتی» ، «جنگ» و سیاست های کاسب کارانه مدیریت شهری اشاره کرد که به خوبی در بطن داستان گنجانده شده است. مثلا «کالایی شدن زندگی و شهر» که اقداماتی مانند پاکسازی سکونت گاه های فقیر نشین را به دنبال دارد. درطول رمان شاهدیم که قاچاقچیان بین المللی مواد مخدر دستی هم در برجسازی دارند و این به روشنی بازتاب دهنده واقعیت پیوند اقتصاد رسمی و اقتصاد زیر زمینی با یکدیگر است. اتفاقی که کتاب نشان میدهد فقیرزدایی به جای فقر زدایی است. «سالتو» نشان میدهد همه می خواهند طبقات فرودست را از صحنه جامعه و زندگی پاک کننند و تعجبی نیست قهرمان کتاب که از همین طبقه است، با دیدن چنین وضعیتی هیچ پایبندی به اخلاق و تعهدات اجتماعی ندارد.
سالتو، دومین کتاب مهدی افروزمنش، روایت تهیدستان شهری توسط نشر چشمه منتشر شدهاست.
منبع: کانال دکتر ایمانی جاجرمی