نویسنده: لئوپولد لمبرت[۱]
ترجمه: الیاس کهنسال
رم کولهاس[۲]، کیوریتور[۳] مهمان چهاردهمین نمایشگاه بینالمللی معماری در بیِنال ونیز[۴] در سال ۲۰۱۴، رویداد ۶ ماههای با موضوع «بنیادها» به راه انداخت. نمایشگاه «عناصر معماری» که خود کولهاس کیوریتور آن بود، به خاطر بررسی تاریخی ۱۵ عنصری که به عنوان عناصر پایه معماری شناخته می شوند، بسیار مهم است. (۱) کُریدور[۵]، یکی از این ۱۵ عنصر، از طریق یک پروژهی پژوهشی که به سرپرستی استفان تروبی[۶] انجام گرفته است، معرفی شد. (۲)
تروبی مثالهایی از روم باستان (قرن دوم میلادی)، عراق دورهی عباسیان (قرن هشتم میلادی) و تمدن مایا در گواتمالا[۷] (قرن هشتم میلادی) میزند ولی به گفتهی او، تا قرن هفدهم میلادی، کریدور به یک عنصر بنیادی در چیدمان فضای مسکونی غربی تبدیل نشده بود.(۳) این ابداع معماری، انواع جدیدی از سلسله مراتب در فضا[ی معماری] و افراد درون آن را ممکن کرد: اتاقهای مجلل به صاحبان خانه تعلق میگرفت و کریدورها به خدمتکاران این امکان را میدادند تا بدون اینکه در دست و پا باشند، در خانه حرکت کنند.(۴) تروبی همچنین پارادایمهای مبتنی بر کریدور را در بیمارستانهای روانی و زندانهای قرن نوزدهم شرح میدهد [که] چگونه این [پارادایمها] بر کنترل بهینه ناشی از این سازماندهی فضایی تاکید میکنند.(۵) هر چند سِیر تاریخی تروبی در مورد این ابداع معماری، درک مناسبی از استفادههای متنوعی که از کریدور شده است، به دست میدهد ولی باعث تاسف است که پژوهش او به «بنیادها»ی خود کریدور نمیپردازد. در اینجا من تلاش میکنم تا این تیپولوژی معماری را از منظر عینیت[۸]، کاربرد و پیامدهای سیاسی آن با استفاده از دو نمونه موردی به ظاهر نامربوط بررسی کنم: فضاهای کریدوریای که تمپل گراندین[۹] برای چند کشتارگاه امریکایی طراحی کرده و کریدورهای ایست بازرسیهای اسرائیل در فلسطین اشغالی.
با اینکه کریدور سابقه فرهنگی و نمادین غنیای دارد، در اینجا از یک روش ساده، یا حتی سادهانگارانه، برای تعریف آن استفاده میکنم.(۶) ما معمولا کریدور را به عنوان یک فضای تنگ و باریک میشناسیم که به افراد اجازه میدهد از نقطهی الف به نقطهی ب بروند و برعکس. این تعریف خوبی است ولی میخواهم در اینجا تعریف دیگری را پیشنهاد کنم که کمک میکند درک کنیم که چطور افراد مجبور به حرکت میشوند. بیایید کریدور را به عنوان فضایی در نظر بگیریم که در مساحت مشخص، بیشترین سطح دیوار را دارد. برای مثال، در یک اتاق ۱۰۰ فوت مربعی (تقریباً ۹ مترمربع) طول دیوارها ۴۰ فوت (تقریباً ۱۲ متر) است، در حالی که دریک کریدور ۱۰۰ فوت مربعی (تقریباً ۹ مترمربع)، ممکن است طول دیوارها ۲۰۰ فوت (تقریباً ۶۱ متر) باشد. بنا به این تعریف، هر اتاق مستطیلی میتواند یک کریدور باشد و در نتیجه، از این به بعد از حد «کریدوری» صحبت میکنم که حاصل از نسبت سطح دیوار به مساحت مشخصی است. این نوع نگاه به کریدور بسیار مفید است چرا که دیوار یک عنصر کلیدی در معماری است، و خود معماری، رشتهای است که افراد را در فضا سازماندهی میکند. بنابراین یک سطح بزرگ دیوار در مقایسه با سطحی کوچکتر، کنترل بیشتری بر افراد در اختیار میگذارد. یک اتاق مربعی نسبت به یک اتاق طولانیتر و تنگتر(یک کریدور)، اختیار عمل افرادی که در آن حضور دارند را کمتر محدود میکند. می دانم که چنین درک خشکی از معماری، باعث نادیده گرفتن تمام ابعاد نمادین و فرهنگی این رشته میشود. با این حال، به عمد این بُعد مهم را نادیده میگیرم چرا که این بُعد [از معماری] درکی جهانی از معنیاش را محرز فرض میکند و در نتیجه نسبت به افرادی که عضوی از این جهانشمولی نیستند، بیتوجه است. روش [نگارنده] در اینجا صرفاً بر مبنای عینیت برخورد بین افراد و معماری است. با اینکه چنین روشی ممکن است در نگاه اول مرتجعانه به نظر برسد، به عقیدهی من سازماندهی به افراد در فضا به وسیلهی عینیت معماری، انعطافناپذیرترین تجلی سیاسی این رشته است.
این روش همچنین به ما این امکان را میدهد که بیشتر بر روی تاثیرات سیاسیِ معماری تمرکز کنیم تا مقاصد اولیهی آن. اگر کمترین میزان هدفمندی معمول را به کریدورها نسبت دهیم، میتوانیم به تعریف آن به عنوان «فضاهای جهتدار تنگ که اجازهی جابهجایی افراد از نقطهی الف به نقطهی ب و برعکس را میدهند»، برسیم. محدود کردن این فضا با دیوارهای کناری باعث میشود که به خاطر فیزیک[۱۰] آنها، حرکت فقط از نقطهی الف به ب و برعکس امکانپذیر باشد– فرض میکنیم که این دیوارها، مثل اکثریت مطلق دیوارهایی که در اطراف ما هستند، به نحوی ساخته شدهاند که انرژی مورد نیاز برای تغییر مکان یا تخریب یکپارچگی سازهای آنها بیشتر از انرژی فرد بدون استفاده از ابزار باشد. معماران – منظورم از «معماران»، علاوه بر مهندسین معمار، سایر مهندسین، مشاورین و سیاستمدارانی که در شکلگیری فضا دخالت میکنند نیز هست – با ترسیم خطهایی که به شکل دیوارهای تعریفکنندهی یک کریدور عینیت خواهند یافت، انتظار حرکت افراد از نقطهی الف به ب و از نقطهی ب به الف را دارند. چنین انتظاری وجود نخواهد داشت مگر اینکه این خواست، از قبل وجود داشته باشد که به افراد فقط اجازهی حرکت بین این دو نقطه در فضا داده شود.
میخواهم تاکید کنم که در اینجا هیچ پیشتعریف دیگری از اینکه افراد[۱۱] چه هستند وجود ندارد مگر سادهترین تعریف ممکن به عنوان مجموعهای از مواد زنده. این کار باعث میشود تا بتوانیم به افراد به شکلی غیر انسانمدارانه نگاه کنیم و در نتیجه (حداقل به عنوان اولین قدم در یک بررسی روشمند)، دستهبندیهای هنجاری را که معمولاً بر روی این افراد لحاظ میشود، نادیده بگیریم. در این روش، میبینیم که فعلاً اهمیتی ندارد که خواستِ معماران تسهیل دسترسی ساکنین یک خانه از نشیمن به اتاق خواب باشد یا بردن گاوها از چراگاه به محل سلاخیشان. هر دو بیانگر یک سازماندهی صریحِ افراد در فضا، پیش از ساخت واقعی و عینیت یافتن آن فضا هستند و در نتیجه اعمال قدرتی را نشان میدهند که معماری در اختیار ما میگذارد.
کلیت این پارادایمِ ارتباط با قدرت را میتوان در طرح دکتر تمپل گراندین برای سیستمهای کریدوری احشام در کشتارگاهها دید. به گفتهی گراندین، ابتلا به اوتیسم[۱۳] این امکان را به او میدهد تا سطح استرس احشام را بهتر از افراد عادی درک کند. به خاطر این درک دقیق، او میتواند مجموعهای از اشیا، فضاها، رفتارها و راه حل معماریشان را که معمولاً به شدت میزان استرس در احشام را افزایش میدادند، به شکل این کریدورهای ابتدایی ولی دقیق برپا کند که هر حیوان را در کمال آسایش به مرگ حتمی هدایت کند. اساس سیستم معماری گراندین، درک رفتار و حرکت احشام به عنوان شکار است.
گراندین از الگوی «طبیعی» رفتار گله استفاده میکند تا احشام را در ابتدا از طریق کریدور نیمدایرهای جابهجا کند که باعث آرام کردن آنها میشود چرا که به آنها اجازه میدهد به صورت گلهای در مسیری خلاف جهت ساعت حرکت کنند، در حالی که در طرف دیگر حصار، گاودارها در جهت ساعت راه میروند و گله را وادار به ادامهی حرکت میکنند. قوس بعدیِ این توالی نوعی قیف است که امکان هدایت جداگانهی هر یک از گاوها را به سومین کریدور دایرهای میدهد که به حوضچهی شستوشو و پس از آن به خود فضای سلاخی میرسد. حیوان با آرامش و بدون آگاهی از مرگ قریبالوقوعش به اینجا میرسد. بدین شکل، معماری گراندین نوعی از اخلاق مرگ را مجسم میکند. منظورم از این حرف، الزاماً این نیست که اسباب فضایی پیشنهادی او «اخلاقیتر» از روش سنتی است – بعضی ممکن است این موضوع را مطرح کنند که گاو حق دارد از مرگ قریبالوقوعش مطلع باشد و در مقابل آن مبارزه کند – بلکه منظورم این است که طراحی او تاثیرات سیاسیاش بر افراد[۱۴] را درک و قبول میکند.
در این متن، من کمترین میزان هدفمندی در طراحی کریدور را حرکت افراد بین نقطهی الف و ب و برعکس تعریف کردم ولی دو طرفه بودن این حرکت الزامی نیست. دیوارهای دور یک کریدور میتوانند نوعی جهتداری را در حرکت افراد تسهیل کنند: دیوارها الزاماً موازی نیستند و فضای حاصله میتواند در یک جهت تنگ شود. همان طور که در طراحی گراندین دیدیم، تنگ شدن یک کریدور میتواند برای جداسازی هر یک از افراد هم استفاده شود و در نتیجه عبور آنها را یک به یک کنترل کند. قدم بعدی در این بررسی روشمند حرکت از «حیوان» به «انسان» خواهد بود که ممکن است در نگاه اول نامناسب به نظر برسد و در واقع یک روش غیرانسانمدار، خطرات سیاسیای به همراه دارد. برای ادامه دادن این روش بدون افتادن در دام مقایسههای سیاسی غلط، باید از نگاه ماهیتی به موقعیتهای مورد بحث («گاوها در کشتارگاه همان انسانها هستند در ایست بازرسیهای نظامی») خوداری کنیم و در عوض به درجات سیاسی قضیه توجه کنیم: «رئوس گاو در فضای کشتارگاهها با روشهای فضاییای ساماندهی میشوند که مشابه [ساماندهی] افراد در ایست بازرسیهای نظامی است ولی اهمیت سیاسی این دو موقعیت یکسان نیست.»
بنابراین بگذارید به سراغ مثال ایست بازرسیهای نظامی به عنوان تیپولوژی معماری سیاسی و تاثیرات عمیق آن بر افراد برویم. ایست بازرسیهایی که توسط ارتش اسرائیل در طول دیواری آپارتایدیاش در غزه[۱۷]، کرانه باختری[۱۸]، قدس شرقی[۱۹] و شهر تاریخی الخلیل[۲۰] قرار گرفتهاند، به همین روش عمل میکنند. با وجود نارساییهای مقایسهی مستقیم دو وضعیت شرح داده شده در این متن، وقتی برای یکی دو ساعت در یکی از این کریدورهای شلوغ به انتظار بایستید، سخت است که متوجه شباهت بین بدنهایمان و آن دامها نشوید. در زمان انتظار [در این کریدورها] انسانها دیگر به عنوان هویتهای مفرد وجود ندارند بلکه حجمی سیال هستند که کریدورِ تکنوکراتیک، هدایت کردن آنها را به عهده دارد. در انتهای آن [کریدور]، فردیت ما توسط یک درب گردان بسیار کم عرض بازسازی میشود و هویت ما به شکل اداری و به خاطر کنترل ناشی از آن بازگردانده میشود. درب گردان یک طرفه بودن حرکت ناشی از کریدور در این مثال را تضمین میکند. ایال وایزمان[۲۱] در کتاب «سرزمین تهی» توضیح میدهد که طراحی آنها به دقت تنظیم شده («۵۵ سانتیمتر در کرانه باختری و غزه») تا فلسطینیانی که از آنها گذر میکنند را [در ازدحام] له کنند.(۷) «مردم گیر میکنند، کیفهای دستی له شده، کشیده و [محتویات آنها] بر روی زمین پخش میشوند. افراد سنگینتر و همچنین زنان مسنتر و مادرانی که بچههای کوچک به همراه دارند، در [آن] فضای تنگ گیر میکنند.» (۸) برای گذر از ایست بازرسی ۳۰۰ که دسترسی اصلی به قدس برای فلسطینیان مجوزدار در بیتاللحم و مناطق جنوبی کرانهی باختری است، باید قبل از ورود به ترمینال، از کریدوری ۱۵۰ فوتی (تقریبا ۴۵ متر) عبور کرد. در روزهای شلوغ (مثلاً در ماه رمضان)، جمعیت فلسطینیان که معمولاً وسایل بسیاری نیز به همراه دارند، باید ابتدا از کریدوری عبور کنند که در نهایت کندی، افراد را تک تک به بخش بازرسی بدنی و بررسی مجوز اسرائیل تحویل میدهد. در سرزمینی که بخش قابل توجهی از اشغال در آن به صورت کنترل جابهجایی است، نباید از مشاهده کردن استفادهی اسلحهوار از کریدور تعجب کنیم.
ایست بازرسی ۳۰۰ در بیت اللحم[۲۲]، عکس سمت چپ: از مگنه هاگِسَتر[۲۳]، ۲۰۰۸؛ عکس سمت راست و وسط: تد سوئدنبرگ[۲۴]، ۲۰۰۸.
چه اتفاقی میافتد وقتی که صف، بیتوجه به افرادی که در آن حضور دارند، ضخامتش را تا کمترین حد ممکن کم کند؟ چه اتفاقی میافتد وقتی که دیوارهای یک کریدور، فردی که بین آنهاست را گیر بیاندازند؟ برخلاف کشتارگاههای گراندین، ایست بازرسی ۳۰۰ و سایر ایست بازرسیهای مشابه آن، شامل کریدورهای منتهی به مرگ نیستند بلکه مرگ توسط کریدور در آنها رخ میدهد؛ چیزی که به «لای جرز قرار گرفتن» میگوییم. رها کردن یک فرد تا به علت خفگی درون دیوارها بمیرد، کاری است که در برهههایی از زمان، در نقاط مختلفی از دنیا، متاخرترین نمونهی آن در اوایل قرن بیستم در مغولستان، به عنوان یک مجازات اعدام استفاده میشده است. افسانهی استاد مانول در ادبیات اروپای شرقی[۲۵]، بیانگرترین روایت از چنین اعدامی را بهدست میدهد.(۹) این افسانه نسخههای متعددی دارد ولی روایت اصلی آن، در مورد یک استاد بنا است که با شیطان قراردادی میبندد که به او امکان میدهد که زیباترین صومعهی در دنیا را بسازد، به شرط آنکه در زمان ساخت دیوار اصلی، همسر باردارش را درون آن بگذارد. جیغهای همسر مانول زمانی که کریدور بدنش را محبوس میکند، صریحترین توصیف در مورد خشونت معمار است:
«مانول، مانول، استاد مانول! دیوار بیش از حد بر من فشار میآورد و تن کوچکم را میشکند! […] مانول، مانول، استاد مانول، دیوار بیش از حد بر من فشار میآورد و سینههایم را له میکند و فرزندم را میشکند.» (۱۰)
بدین صورت، سیاست تنگنا که کریدور نماد آن است، وقتی که بدنها به خاطر خودِ وجود معماری له و خفه میشوند، به پراکسیسم خشونتش میرسد. فضای بین جرزها جایی است که هر نوع حق قانونی از افراد گرفته میشود: میتوان گفت که آنها دیگر درون کریدور نیستند بلکه درون خود دیوار هستند. آنها درون عرضِ صف گیر افتاده اند، فضایی که هیچ موجودیت هندسی و در نتیجه موجودیت قانونی ندارد (در هندسه، خط، بیشمار نقطه در یک بعد است، بدون هیچگونه ضخامتی).
وقتی خطی که معماران ترسیم کردهاند، به شکل یک دیوار عینیت میگیرد، ضخامتی به خود میگیرد که از لحاظ هندسی غیرممکن است. درون این ضخامت است که افراد میتوانند از خواست و انتظار معماران فرار کنند، چرا که این فضای آستانهای محضگرایی هندسی و قانونی فراموش شده است ولی این فضا، فضای «حیات حداقلی» تهی شده از هر گونه حق قانونی نیز هست.(۱۱) یک نمونهی گویا از این مسئله را میتوان در [حادثهای] هفت روزه دید که در آن، گروهی ۲۰ نفره از مهاجران اریترهای در مرز مصر و اسرائیل گیر افتادند. آنها موفق به ترک خاک مصر شده بودند ولی ورود به خاک اسرائیل نه؛ در نتیجه مجبور شدند به مدت یک هفته در منطقهای باریک و دراز بین دو کشور زندگی کنند، [منطقهای] که در نقشه با یک خط تنها نشان داده میشود. فقط حداقل امکانات برای زنده ماندن، توسط مسئولین اسرائیلی در اختیار این افراد قرار گرفت که در جایی (یک کریدور) قرار داشتند که وجود نداشت و در نتیجه از هر حقی تهی شده بودند – یک زن سقط جنین کرد – تا بالاخره به یک اردوگاه مهاجرین منتقل شدند. به خوبی میدانیم که از کمپ دلتا در گوانتانامو[۲۶] گرفته تا ابوغریب[۲۷]، ابهام موجود در قانون میان دیوارهای ضخیم، باعث اعمال قدرت مطلق بر افراد بدون هیچ مؤاخدهای می شود.
با اینکه محتاطانه از برخورد با افراد بر اساس دستهبندیهای هنجاری که معمولاً اعمال میشود، خودداری کردهام، مثالهای ارائه شده در بخش دوم این متن نشان میدهد که افرادی که تحت خشونت سیاسی بالقوه کریدور قرار میگیرند، از این دستهبندیهای هنجاری در امان نیستند. هر چند طراحی خودِ کریدور ممکن است اثری از ویژگیهای خاص این افراد در خود نداشته باشد ولی معماران آن، موقعیت جغرافیایی آن و نظارت بر آن معمولاً جزئی از یک وضعیت سیاسی بزرگتر هستند که در آن قدرت گروهی از جمعیت بر دیگران تحمیل میشود. افراد به همین سادگی درون این تکنولوژی فضایی قرار نمیگیرند که توسط کریدور عینیت مییابد، ؛ حضور آنها [در آن موقعیت] خود نتیجهی سیستمی است که از لحاظ درجهی سیاسی میتواند جایی بین تقریباً بیغرضانه تا واضحترین انواع نژادپرستی باشد. این تفاوت ظریف بین روشی است که افراد را در وهلهی نخست، آنچه که هستند در نظر میگیرد، برای مثال، مجموعهای از مواد زنده که در بین مجموعههایی از مصالح (که به بعضی از آنها معماری میگوییم) محصور شده اند، و فقط پس از آن افراد را به طریقی که بر مبنای هنجارها مشخص میشوند، در نظر میگیرد؛ تا [بدین طریق] تفکر ما را در پیچیدگی واقعیتی که درجات مخلفی از خشونت دارد، حک کند.
با آنکه این متن ممکن است به تقابل میان کارکرد تعدیگرایانهی معماری و حقایقی که توسط افراد درون آن مطرح میشود، اشاره کند، مایلم که اجازهی احتمال به وجود آمدن چنین تصویر واضحی را ندهم. افراد نباید به طور خاص به عنوان قربانیان کریدور یا به طورعام، [قرانیان] معماری مطرح شوند، چرا که هیچ حقیقت اصیل مادیای وجود ندارد که معماری افراد را از آن منع کند. عینیت فیزیکی طرح که بر افراد اثر میگذارد(و برعکس آن، جایی که عینیت فیزیکی افراد بر طرح اثر میگذارد)، در واقع توسط خطمشیهای سیاسی به ابزار بدل میشوند و در نتیجه جزئی از راه و روشی میشود که افراد بر جامعهای که با هم تشکیل میدهند، اعمال قدرت میکنند. کریدور، با تمام سادگیِ پیچیدهای که در اینجا توصیف شد، به ما این امکان را میدهد تا این تاثیر و خشونت بالقوهاش را بررسی کنیم.
[divider]دربارهی نویسنده[/divider]
لئوپولد لمبرت سردبیر مجله فانامبیولیست[۳۲] است. دوماهنامهای که سوالهایی در مورد سیاستهای فضا و افراد بیان میکند. وی همچنین نویسنده کتاب معماری اسلحه شده: عدمِ امکان بیگناهی[۳۳] (دی پی آر-بارسلونا، ۲۰۱۲)، سیاستهای مادی پارچه، دیوار و خیابان[۳۴] (در دست انتشار از انتشارات پانکتوم بوکس[۳۵]، ۲۰۱۵) و سیاست بولدوزر: نابودی فلسطین، پروژهای اسرائیلی[۳۶] (در دست انتشار از انتشارات دی[۳۷]۲، ۲۰۱۶) است.
[divider]منابع[/divider]
- The fifteen elements are as follows: ceiling, window, corridor, floor, balcony, façade, fireplace, wall, toilet, escalator, elevator, stair, ramp, roof, and door. ↩
این پانزده عنصر عبارتند از: سقف، پنجره، کریدور (راهرو)، کف، بالکن، جداره (نما)، شومینه، دیوار، توالت، پله برقی، آسانسور، پله، رمپ، بام و در. - Stephan Trüby, Hans Werlemann, Kevin Mcleod, Rem Koolhaas, AMO, Harvard Graduate School of Design, Irma Boom, eds., Corridor(Rome: Marsilio, 2014). ↩
استفان تروبی، هانس ورلمان، کوین مکلَود، رم کولهاس، ای ام او، دانشکده طراحی هاروارد، ایرما بوم، ای دی، کریدور (رم: مارسیلیو، ۲۰۱۴). - Trüby et al, Corridor, ۹۳۹. ↩
تروبی و دیگران، کریدور، ۹۳۹. - Robin Evans, “Figures, Doors and Passages,” in Architectural Design۴۸ (۱۹۷۸): ۲۶۷–۷۸. See the case of Coleshill House, Berkshire (1650–۱۶۶۷) in particular, designed by Sir Roger Pratt. ↩
رابین اوانز، «افراد، درها و راهروها» در طراحی معماری ۴۸ (۱۹۷۸): ۲۶۷-۷۸. به طور خاص نگاه کنید به مورد خانه کولزهیل در برکشایر (۱۶۵۰-۱۶۶۷)، طراحی شده توسط سر راجر پرات. - Trüby et al, Corridor, ۹۳۰–۴۵. ↩
تروبی و دیگران، کریدور، ۹۳۰. - For a more cultural and historical account of the corridor see for instance Mark Jarzombek, “Corridor Spaces,” in Critical Inquiry۳۶ (Summer 2010). ↩
برای روایتی فرهنگیتر و تاریخیتر از کریدور، برای مثال به «فضاهای کریدوری»، مارک یارزمبک، در شماره ۳۶ کریتیکال اینکوایری (تابستان ۲۰۱۰) رجوع کنید. - Eyal Weizman, Hollow Land: Israel’s Architecture of Occupation(London: Verso, 2007), 151. ↩
ایال وایزمن، سرزمین تهی: معماری اشغالیِ اسرائیل (لندن: ورسو، ۲۰۰۷)، ۱۵۱. - Report of the Israeli NGO Machsom Watch (2004), as quoted in Weizman, Hollow Land, ۱۵۱. ↩
گزارش سازمان مردم نهادی اسرائیلی مکسوم واچ (۲۰۰۴)، به نقل از وایزمن، سرزمین تهی، ۱۵۱. - See Neil Leach, Camouflage(Cambridge, MA: MIT Press, 2006), and Alina Payne, “Living Stones, Crying Walls,” in The Secret Lives of Art Works, ed. Caroline van Eck, Joris van Gastel, Elsje van Kessel (Leiden: Leiden University Press, 2015), 308–۳۹. ↩
نگاه کنید به نیل لیچ، استتار (کمبریج، ماساچوست: انتشارات ام آی تی، ۲۰۰۶)، و آلینا پین، «سنگهای زنده، دیوارهای گریان» در زندگی پنهان آثار هنری، ای دی. کارولینا ون اک، یوریس ون گستل، السه ون کِسِل (لایدن: انتشارات دانشگاه لایدن، ۲۰۱۵)، ۳۰۸-۳۹. - Romanian version of the Master Manole legend as quoted by Leach, Camouflage,↩
نسخه رومانیایی افسانه استاد مانول به نقل از لیچ، استتار، ۱۸۹. - The concept of “bare life” comes from the work of Giorgio Agamben in Homo Sacer: Sovereign Power and Bare Life(Stanford: Stanford University Press, 1998), in which it is used to define the figure of the victim of the Nazi extermination camp. Alexander Weheliye’s Habeas Viscus: Racializing Assemblages, Biopolitics, and Black Feminist Theories of the Human(Durham: Duke University Press, 2014) offers a thoughtful reexamination of this concept in the context of the slave trade. ↩
مفهوم «حیات حداقلی» از نوشتههای جیورجیو آگامبن در انسان مقدس: قدرت حاکم و حیات حداقلی(استنفورد: انتشارات دانشگاه استنفورد، ۱۹۹۸) گرفته شده که در آن برای توصیف قربانیان اردوگاه مرگ نازیها به کار رفته است. الکساندر وِهیلی در هابیاس ویسکوس(دارنده امعا و احشا – گوشت و استخوان دار): نظریه های طبقه بندی نژادی اجتماعات، بیوپولیتیک و فمینیست سیاه در مورد انسان (دورهام، انتشارات دانشگاه دوک، ۲۰۱۴) بازنگری تامل برانگیزی از این مفهوم در زمینه تجارت برده ارائه میکند.
[divider]پینوشت[/divider]
[۱] Léopold Lambert
[۲] Rem Koolhaas
[۳] Curator: شخصی که مسئول برگزاری نمایشگاه، انتخاب آثار و محتوا و … برای نمایش در آن است.
[۴] ۱۴th International Architecture Exhibition at the Venice Biennale
[۵] هر چند «راهرو» معادل نسبتا مناسبی برای کریدور است ولی هیچ دو واژه ای کاملا هم معنا نیستند و به همین دلیل، در این متن از ترجمه کلمه کریدور خودداری شده است. به خصوص که خود کلمه کریدور نیز تا حدی در زبان فارسی مصطلح است- م.
[۶] Stephan Trüby
[۷] Mayan Guatemala
[۸] کلمه به کار رفته در متن اصلی materiality است که به نظر می رسد مقصود نویسنده، materialization بوده و معادل تجسم یا جسمیت یافتن است ولی مترجم در اینجا، از کلمه عینیت به معنی آن طور که دیده میشود یا آن طور که در دنیای واقعی وجود دارد، استفاده میکند- م.
[۹] Temple Grandin
[۱۰] در متن اصلی از کلمه physicality استفاده شده که به معنی با انرژی بودن است ولی به نظر می رسد مقصود نویسنده اشاره به فیزیک دیوار بوده است.
[۱۱] در متن اصلی از واژه body استفاده شده که کلمه ای عام تر از «افراد» است و بنابراین در جاهای دیگری از متن که منظور افراد نیست هم از همین کلمه ثابت استفاده شده است ولی چون در زبان فارسی، کلمه ای با چنین کاربرد عامی در مورد موجودات زنده وجود ندارد، در جاهای مختلف متن، از ترجمه های مختلفی برای این کلمه استفاده شده است –م.
[۱۲] Basic Forcing Pen Plan
[۱۳] autism
[۱۴] همان طور که توضیح داده شد، در متن اصلی از body استفاده می شود که در اینجا برای گاوها هم کاربرد دارد.
[۱۵] Mick Jackson
[۱۶] HBO Films
[۱۷] Gaza
[۱۸] West Bank
[۱۹] East Jerusalem
[۲۰] the old city of Hebron
[۲۱] Eyal Weizman
[۲۲] Bethlehem
[۲۳] Magne Hagesæter
[۲۴] Ted Swedenburg
[۲۵] Eastern European legend of Master Manole
[۲۶] Guantanamo’s Camp Delta
[۲۷] Abu Ghraib
[۲۸] Qalandiya
[۲۹] Ramallah
[۳۰] Vida Daher
[۳۱] Sabrina Nasr
[۳۲] The Funambulist Magazine
[۳۳] Weaponized Architecture: The Impossibility of Innocence
[۳۴] The Corporeal Politics of the Cloth, the Wall, and the Street
[۳۵] punctum books
[۳۶] La politique du bulldozer: La ruine palestinienne comme projet israélien
[۳۷] D2