مصاحبه کننده: حسین فلاح|پژوهشگر دکتری معماری دانشگاه تربیت مدرس
مهندس عبدالحمید نقرهکار برگزیده به عنوان «نظریهپرداز برجسته» در ششمین جشنواره بینالمللی فارابی در سال ۱۳۹۱، رئیس کارگروه معماری و شهرسازی و شورای عالی تحول و ارتقای علوم انسانی از سال ۱۳۹۱ است. مهندس نقرهکار تاکنون بیش از صد عنوان مقاله و چهار جلد کتاب تألیف کرده و در زمینه مبانی نظری معماری و حکمت هنر اسلامی، پژوهشهای متنوعی را به انجام رسانده است. همچنین طراحی و اجرای پروژههای معماری و تحقیقاتی مختلف مانند طراحی و نظارت ساختمان مسجد قبا، طراحی و نظارت مسجد و مجتمع فرهنگی مسجدالرسول (ص)، طراحی مسجد و مجموعه فرهنگی حضرت ولی عصر (عج)، طراحی مسجد و مجموعه فرهنگی حضرت نرگس (س)، طراحی تالار بزرگ قرآن شهر همدان و طراحی مسجد دانشگاه علامه طباطبایی تهران از جمله سوابق حرفهای اوست. این روزها نام او با بحثهای پیرامون مسجد میدان ولیعصر (عج) بیشتر شنیده میشود؛ مسجدی که پیش از طراحی توسط اسپریدونف و دانشمیر توسط او طراحی شده بود، اما با اعتراض هنرمندان به ارتفاع زیاد گنبد و تضاد بصری با تئاتر شهر این طراحی جایگزین شد. این گفتوگو به همین بهانه و برای شنیدن بیواسطه نظرات ایشان پیرامون موضوع «معماری مسجد» در دیداری در دانشگاه علم و صنعت انجام شده است.
در برخی احادیث منقول از حضرت رسول و حضرت امیر تزئین مسجد و یا افراشتن مناره برای آن نهی شده است. در پیشینه حرفهای شما اما از هر دو گونه مساجد گنبددار و بدون گنبد دیده میشود. چه ترجیحاتی سبب انتخاب میان این دو گونه برای شما میشود؟
مفاهیم میتوانند میلیاردها شکل بگیرند، مفهوم عبادتگاه، مفهوم مسجد میتواند میلیاردها شکل بگیرد منتها باید به شرایط زمانی و مکانیای که نماد در آن اتفاق میافتد نگاه کرد. گاهی شهر جدیدی میسازید و در جانمایی مسجد و حجمهایی که اطراف آن است طوری طراحی میکنید که از دور با یک سردر ساده یا یک کتیبه ساده هم مسجد شناخته شود. حجم آن، افقش، دیدش و منظرش به عنوان عبادتگاه دیده شود. یک وقت است که میخواهید در تهران مسجد بسازید که نه حریم مسجد و نه همسایگی رعایت میشود و کنار مسجد و جلوی گنبد آن ساختمان ۱۵ طبقه میسازند. نمونه آن در قیطریه است، یا مسجد جعفری که روبهروی آن یک ساختمان عجیب و غریب است که نمای مسجد را محاصره کرده. در این شهر عجیب با این سازهها چیز دیگری جز گنبد را نمیتوانید به عنوان نماد مسجد نشان دهید. بسیاری شکلهای عجیب و غریب که در میان آنها گنبد گم میشود، بالای آسمانخراش گنبد گذاشتهاند، در کاخ سفید واشنگتن گنبد کلیسا را روی کاخی که هزاران جنایت انجام میدهد، گذاشتهاند که مفهوم گنبد را استحاله و مسخ کرده. درعین حال خودم مسجدی ساختم که نه گنبد دارد و نه منار و در جایی بهتر دیدم حتماً گنبد و منار بگذارم که تشخص مسجد در اطرافش مشخص شود. اطراف آن مسجد که گنبد و منار ندارد آنقدر توسعههای عجیب و غریب دادهاند که هم گنبد دارد و هم منار گذاشتهاند. مسجد قبا بالای حسینیه ارشادکه اولین مسجدی است که بعد از فارغالتحصیلی ساختم گنبد و منار ندارد ولی فضای داخلی، محور و مرکز دارد و شکل بیرونیاش هم کاملاً تابع بافت است ولی در توسعههایی که دادند کاملاً به هم ریخته است. مسجدی که حتماً گنبد و منار و سردر دارد مسجدالرسول میدان رسالت است که نماد شهری است.
درباب تزئینات چطور؟ با آنکه برای حضرت رسول امکانپذیر بوده اما نقش کردن آیات و روایات را بر جدارهها و یا دیگر تزئینات در سنت طراحی ایشان مشاهده نمیکنیم. چقدر تزئینات در مسجد را به جا میدانید و چه تزئیناتی را؟
اگر از دیدگاه اسلامی به صورت کلی نگاه کنیم ما آرایهها یا تزئیناتی نفی شده در مساجد داریم که بارزترین آن تصاویر نقاشی و مجسمه موجودات زنده است که در مساجد مکروه و حرام است و عملاً در اسلام اتفاق نمیافتد، برخلاف کلیساها و معابد شرقی که به صورت مفرط از مجسمه و نقاشی استفاده میکنند. در یک جمله اگر بگوییم که جهت گیری تزئینات منفی چیست؟ از این آیه میتوان استفاده کرد که شیطان وقتی به انسان سجده نمیکند، این استدلال را برای خداوند میآورد: «رَبِّ بِمَآ أَغْوَیتَنِی لأُزَینَنَّ لَهُمْ فِی الأَرْضِ وَلأُغْوِینَّهُمْ أَجْمَعِینَ»، یعنی با تزئین و آنچه زمینی، مادی و متعلق به عالم طبیعت است، انسانها را گمراه میکنم و همه آنها را اغوا میکنم. این نشان میدهد کار شیطان این است که انسان را در پایینترین سطح هستی و سطح وجود نگه دارد که همان عالم طبیعت است. زیباییهای طبیعت برای خود طبیعت زیباست اما برای انسان که میتواند بالاترین مراتب وجود و بالاترین زیباییهای معقول و ملکوتی را داشته باشد، بسنده کردن و درجا زدن در زیباییهای ظاهری و زیباییهای مادی، زشت، ناشایست و نامناسب است. پس به طور کلی میتوان گفت که جهتگیری معماری از منظر اسلامی در بُعد آرایهها، پرهیز از آرایههایی است که انسان را به زیباییهای ظاهری و زمینی هبوط میدهد و برعکس بسترسازی میکند برای انسانها که آنها را به سوی زیباییهای معنوی و زیباییهای معقول و ملکوتی سوق دهد که عروج و تکامل انسان در همین بُعد مطرح میشود. بنابراین آرایههایی به طورکلی در معماری ما دیده و استفاده میشود که فرقی ندارد، چه در معماری مسکونی باشد چه معماری حوزههای علمیه و مراکز آموزشی و مساجد؛ آرایههایی انتزاعی و مجرد از تصاویر مادی است که در آن بیشتر از هندسه استفاده میشود. مهمترین و پرنفوذترین آرایههایی که انسان را به سمت معنویت سیر میدهد، استفاده از کلام است و برجستهترین آرایههای ما آرایههای کلامی و خط (خطوط بنایی) است که در معماری ما استفاده شده، با هندسه ترکیب میشود و بیشترین اثر را دارد. برای اینکه انسان را به جای اینکه در عالم ماده متوقف کند، به عالم معنا سیر میدهد. «کلمه» عالیترین و درعین حال مجربترین عنصری است که انسان را از عالم ماده و ظاهر به عالم معنا سوق میدهد. به همین دلیل ادبیات عرفانی ما عالیترین مضامین و عالیترین هنری است که ما را به عالم معنویت سیر میدهد و به همین دلیل خداوند میفرماید این عالم به این زیبایی را آفریده تا سیر معنوی انسان را تسهیل کند، از کلام استفاده کرده و قرآن را آورده است. قرآن عالیترین هنری است که انسان را با محتوا و مفاهیم خود از عالم ماده به عالم معنا سیر میدهد؛ بنابراین در یک بُعد کلی تقریباً همه حکمای اسلامی و همه کسانی که در حوزه فلسفه هنراسلامی تحقیق میکنند به این اذعان دارند که تفاوت عمدهای که در آرایهها یا تزئینات در فرهنگ و تمدن اسلامی با تمدن شرقی و غربی وجود دارد، در این است که آنها به سمت هنر ناتورالیستی و هنر کلاسیک و هنری که همین ظاهر طبیعت را برجسته میکند و اصالت میدهد، رو میکنند، در حالی که از دیدگاه اسلامی برای اینکه هنر، ابزار و وسیلهای برای عبور انسان از عالم ظاهر به عالم باطن و زیباییهای مفهومی باشد، از آرایههای تزئینی استفاده میکند. ولی این نکته را باید گفت که از تزئین منع نمیکند، نوع تزئین مهم است؛ چرا؟ چون خداوند ستارالعیوب است. شما که ساختمان میسازید درون آن عیبهایی وجود دارد، فرض میکنید سفتکاری که در ساختمان میبینید چه احساسی دارید؟ یک حالت تکثر، کدر و تاریک بودن. همین گچی که شما روی بدنه میکشید خود یک آرایه است ضمن اینکه مفید هم هست یعنی هم کاربرد مفید دارد و هم زینت و آرایه و هم یک وحدت و یک روشنایی به مجموعه فضای داخلی میدهد. یا فرض میکنیم آنجایی که از سقف کاذب استفاده میکنید، ارتفاع را کنترل میکنید که مقیاس غیرانسانی نداشته باشد. خط و کلام که در بناها استفاده شده به صورت خط بنایی است که با هندسه ترکیب و جانمایه فضا میشود یعنی به صورت یک عنصر اضافه نیست. اگر دقت شود کاملاً با ترکیبات و نمای بنا ترکیب میشود و جزو استخوانبندی بنا قرار میگیرد. یکی از مبانی مهم اجتهاد اسلامی در ایجاد هر نوع اقتصاد، سیاست یا معماری و شهرسازی توجه به مسائل روز و امکانات روز و شرایط مکانی و زمانی است؛ در آن شرایط زمانی و مکانی صدر اسلام که هنوز اسلام استقرار و اقتصاد قوی ندارد، طبیعتاً با ابتداییترین وسائل توانستهاند آن شرایط لازم رابرای عبادت فراهم کنند ولی به میزان اینکه اقتصاد، تکنولوژی و امکانات رشد پیدا کرده است طبیعتاً مثل سایر امور زندگی، معماری و شهرسازی هم رشد پیدا کرده و شأن خود را پیدا میکند. بنابراین مثل همان نکتهای است که به حضرت امام صادق (ع) ایراد میگیرند که چرا لباس حضرت علی (ع) مندرس بوده است ولی لباس شما نو، تازه و ارزشمند است؟ ایشان میفرمایند حضرت علی (ع) با توجه به شرایط زمان خودشان لباس میپوشیدند و من با توجه به شرایط زمان خودم لباس میپوشم. پس میتوان گفت زمان و مکان و شرایط زمانی و مکانی در تولیدات معماری و شهرسازی نقش مهمی دارد.
می دانیم که بسیاری از اندامهای سنت مسجد سازی ما همانند گنبد و مناره، افزودههای اموی و عباسی هستند، با این حال در مساجد ما دیده میشوند، فکر میکنید استمرار این عناصر چقدر میتواند اصالت داشته باشد؟
در اسلام وسائل باید به جا و مناسب باشد، وسائل اصالت ذاتی پیدا نمیکند، اصالت با خود انسان و اراده انسان است به خصوص در حوزه معنویت. انسان خودآگاهِ آزاد، تکامل پیدا میکند؛ بنابراین اصالت را به خود انسان و مسیر تکاملی میدانند و نباید به ابزار و لباس آن توجه کرد. معماری و شهرسازی لباس دوم و سوم انسان است، چون ابزار هستند و جنبه اعتباری دارند؛ بنابراین این جنبههای گنبد و منار و همه آنها جنبه اعتباری دارند و باید توجه کرد که جنبه حقیقی آن چیست؟ جنبه حقیقی آن به این صورت بوده است که با تکنولوژی آجر بتوانند فضای وسیع و شبستان بزرگی داشته باشند که بتوانند صفهای بزرگ جماعت ایجاد کنند و خطیب بتواند بدون بلندگو سخنرانی کند و مخاطبان را ببیند و بتواند ارتباط بصری و صوتی راحتتری داشته باشد. مجبور بودهاند دهانههای بزرگتری بسازند و تنها راه ایجاد دهانه بزرگ، ساخت گنبد بوده است؛ بنابراین میتوان گفت ایجاد گنبد در ابتدا یک نیاز سازهای و تکنولوژیک بوده است، ولی در عین حال اگر دقت شود، گنبد یک وحدت، نقطه عطف و یک چشمانداز به نما و فضای بیرون ساختمان مسجد میدهد و شکل آن نیز به گونهای است که کاملاً درونگرا است. از این جهت ضمن اینکه یک عامل سازهای است، یک عامل معنایی هم هست. یعنی مفهوم هم دارد، یعنی مفهوم عبادت یک مفهوم درونی و یک مفهوم تمرکزآفرین و تمرکزبخش استوا میگوییم باید در نماز حضور قلب داشت. گنبد که از بیرون دیده میشود به فضای شهری به منظر شهری و به مجموعه ساختمانهایی که اطراف هستند، یک مرکزیت درونگرا و یک نقطه چشمانداز و برجستگی مورد توجه میدهد. به عنوان یک نماد و چشمانداز شهری مفهوم بسیار ارزشمندی را ایجاد میکند. در مورد مناره میتوان گفت در اسلام خودسازی همراه با جامعهسازی تحقق پیدا میکند. این دو لازم و ملزوم هم هستند؛ بنابراین کسی که به مسجد آمده است و خودش را ساخته و لذت تکامل وجودی خودش را کشف کرده است، مسئولیت پیدا میکند دیگران را هم خبر کند. اذان نماد دعوت همه جامعه برای عبادت و برای تکامل وجودی است. طبیعتاً در دورانی که بهخصوص بلندگو و رادیو و تلویزیون نبوده است، احتیاج بوده از یک افق بالاتری صدا رساتر به نقاط دورتر برسد، بنابراین از منار استفاده کردند و گرد بودن آن هم به این دلیل بوده که برای دعوت همگان به نماز به همه نقاط دسترسی داشته باشند. پس استفاده از منار ضرورت عملکردی است و نه کالبدی. کالبد آن در خدمت ضرورتی است که یک مؤمن باید غیر از خودسازی به جامعهسازی هم اهمیت دهد و دیگران را هم دعوت کند و امر به معروف و نهی از منکر کند و منار چنین ابزاری است و ضرورت ایجاد آن همان دلایل گفتهشده است. این ضرورت هماکنون نیز وجود دارد یعنی هنوز هم شما در چشمانداز شهری احتیاج دارید به یک مرکز که شما را به یاد خدا اندازد. این مرکز بایستی درونگرا باشد و در افق شهری شاخص باشد. این مرکز تجاری و اداری و پزشکی نیست بلکه مذهبی است و باید انسان را به یاد خدا اندازد. «أَلا بِذِکرِ اللَّهِ تَطمَئِنُّ القُلُوبُ» و یک نماد ضروری شهری است، حال به چه وسیله و چه شکلی و به چه صورتی که هم مفهوم درونگرایی و هم مفهوم وحدت و هم مفهوم شاخص بودن در فضای شهری را برجسته کند. بایستی هر کاری که میتوان، انجام داد. اسلام شکل خاصی را مطرح نکرده و مفهوم را به ما داده است و منار هم نقش دعوت اهالی را به نماز دارد و البته همه این موارد قاعده «لاضرر و لاضرار» را بایستی همراه داشته باشد و مزاحمت همجواری برای همسایگان نداشته باشد. متقابلاً ساختمانهای همجوار نیز نباید مزاحمت برای مساجد داشته باشند. حریم مسجد تا چهل زرع است، نباید ساختمانی بلندتر از ساختمان مسجد ساخته شود و افق دید مسجد را کور کند تا چهل خانه همسایه مسجد بایستی بتوانند یک ارتباط بصری از دور با مسجد برقرار کنند. این مسائل چه در مکانیابی و چه در طراحی مسجد باید در نظر گرفته شود برخلاف آنچه که امروزه متأسفانه در شهرهای ما مشاهده میشود، در اطراف مسجد که یک نماد شهری است بدون هیچگونه دقتی برجسازی میکنند و ساختمانهای مسکونی، اداری و تجاری را احداث و مسجد را محاصره میکنند و ارزش اجتماعی مسجد را پایین میآورند.
سبک در آثار معماری همواره در پیوند با ساختار اجتماعی و فرهنگی تولیدکننده آن آثار تکوین یافته است. اگر مساجد صفوی را اوج هنر مسجدسازی ایرانی بپنداریم، باید به این نکته اشاره کنیم که آن مساجد در یک نظام اجتماعی سلطنتی تشکل یافتهاند؛ یعنی جایی که مردم قدرت حاکمه را شاه میدانند و نه فقیه؛ اما پس از انقلاب اسلامی این جامعه جمهوری را برگزید و حاکمیت یک فقیه را بر خود روا دانست. این مردم تفاوت ماهوی با مردم دوران صفوی دارند، چه اینکه معارف شیعی نیز تحول یافته است و دیگر اینکه سواد بصری این مردم نیز تغییر کرده. با این تغییرات چقدر میتوان در کالبد بنا سنتگرا بود؟ چه اینکه شما در مساجدتان پاسخهای گوناگونی به این وضعیت دادهاید.
در مفاهیم گاهی مغلطه وکم توجهی میشود و به اصطلاح در گزارههای نظری، تنها یک گزاره صحیح است و بقیه یا غلط است و یا ناقص است. در بحث مصداق، یک مصداق آفرینش را داریم که احسنالخالقین را ایجاد کرده و بهترین مصداق و حکیمانه است، مصداقهایی که توسط بشر ایجاد میشود. انسانها نسبی هستند و آثار آنها به توان دو نسبی است و آثار چون در شرایط زمان و مکان قرار میگیرند از وجوه مختلف برخوردار میشوند. چون عالم طبیعت عالم کثرت است. این اتاق و این ساختمان از چه منظری خوب است، شاید هزار موضوع قابل عنوان باشد که میتوان مشاهده کرد. بنابراین در موضوع آن به طور مثال مقاومت، مقیاس، نورگیری، رنگآمیزی و تکنولوژی درها و پنجرهها و هزاران موضوع دیگر را میتوان مطرح کرد و همه آنها نسبی است. این نوع مطلقگرایی که بگوییم مساجد صفویه مطلقاً خوب هستند و مساجد دورانهای دیگر مطلقاً بد هستند، غیرعلمی و غیرمنطقی است، بنابراین نسبی است. صفویه از این بُعد که بالاخره یک حکومت برمبنای تشیع بوده و نسبی است، سیاست، اقتصاد و تکنولوژی آن نسبی است، توانسته با یک قدرت و با یک تکنولوژی و امکانات نسبتاً بالا در سطح اجتماعی برجسته، وارد تولید مباحث معماری و شهرسازی شود. کارهای دوره صفویه بهخصوص آنچه در شهر اصفهان برجسته شده، واقعاً کم نظیر است. آن منظر شهری را که در مسجد امام گشوده میشود با معابد کل دنیا مقایسه کنید، برجستگیها و شاخصهایی از دیدگاه اسلامی دارد که عظمت، قدرت، اقتصاد، اجتماعی بودن و شاخص بودن آن برجسته است، اما در عین حال نسبی است. از بُعد خشوع، فروتنی و مردموار بودن مساجد دوره سلجوقی یا قاجاری تناسبات مناسبتری دارند و ممکن است از آن جنبه بهتر باشند. مسجد صفوی از جنبه عظمت و قدرت ظاهر شدن آن برتر است. آرایههای مساجد دوره قاجار اشرافی، دنیایی و ظاهری شده است ولی رنگهای آبی و آبیهای ملایم دوره صفوی در عین عظمت، معنوی و روحانی بودن، برجستگیهای خاصی در مسجد شیخ لطفالله به یک ترتیب و در مسجد امام هم به یک ترتیب به همراه دارد، بهخصوص در پل خواجو که از نظر بحثهای معماری، زیباشناسی، تکنولوژی و مهندسی، عظمتی است. از نظر من صفویه دوران بسیار برجسته و شاخصی است. دلیل آن هم این است که مجمعالبحرین است یعنی تمام اقوام با یکدیگر ترکیب شدهاند، ذوق آذری با ذوق پارسی و ذوق اقوام مختلف با یکدیگر ترکیب شدهاند، لطافت، ظرافت و معنویت معماری کاشان و عظمت و قدرت معماری آذری را میتوان در معماری اصفهان مشاهده کرد که درکنارهم جمع شدهاند. بنابراین میتوان گفت نسبی است. ممکن است از جهات مختلفی مساجد خیلی ساده را در بازار یا محلهای پیدا کرد که دارای معنویت بیشتر و کرامت و لطف و لطافت بسیار باشد که حتی مسجد امام اصفهان نداشته باشد، ولی هرکدام را در جایگاه خود به صورت موردی و مصداقی و از جنبههای مختلف میتوان بررسی کرد و به آن امتیاز داد. هرکدام نمره متفاوتی خواهند گرفت و نباید مطلقگرایی کرد.
در سوره توبه، ایمان برای سازندگان مسجد شرط شده است. این اصل چگونه میتواند به عنوان ضابطهای برای ساخت و ساز قرار بگیرد؟ میتوان ایمان مردم را سنجید؟ آیا شرط ساخت را ایمان قرار بدهیم یا بناهایی را که مؤمنان در آنها دست نداشتهاند مسجد به حساب نیاوریم؟
این مسئله نسبی است، معمار مسجد باید علم و معرفت لازم را به دست بیاورد و مفهوم عبادت در مسجد را بداند. مسجد براساس عبادت است و باید مفهوم عبادت را درک کند، عبادت فردی و عبادت جمعی را بداند و رابطه عبادت فردی و جمعی و عملکردهای مسجد را بشناسد. دو عملکرد اصلی در مسجد داریم: یکی مفهوم سخنرانی و موعظه که منبر نماد آن است و دیگری مفهوم نماز که محراب نماد آن است. برآیند اینها هندسههایی را بهوجود میآورد. از نظر من سلول بنیادی مساجد ما خانه کعبه است که سکونآفرین و تمرکزآفرینترین فضای هندسی است که قابل تصور است. برآیند طول و عرض و وجوه آن کاملاً وحدتبخش است و سکونآفرین. این سلول بنیادی همه مساجد ما است. بعد گسترش پیدا میکند، این سلول مرتب خودش را تکرار میکند، بزرگ و کوچک میشود و مرتب در بافت نفوذ میکند اما همواره اصالت خود را در مساجد اصیل ما حفظ میکند. یکسری شگردها هست که انسان میتواند از بزرگانی که در این رشتهها کار کردهاند بیاموزد و مساجد اصیلی که در طول تاریخ ساخته شده و به خصوص خود خانه کعبه، مسجدالنبی و سایر مساجد را بشناسد. در عین حال مباحث فنی نیز دارد و خبرگی خاص خود را میطلبد. آرایهها چه هستند؟ هندسه چیست؟ نور و رنگ چطور استفاده میشود؟ از اینها بخشی آموزشی و بخشی دریافتی، شعوری و معرفتی است. در سنت اسلامی، چه از نظر محتوایی و چه از بُعد کالبدی، هرکس مجاز به طراحی و ساختن مسجد نیست، از نظر محتوایی، قرآن و احادیث معتبر به این نکته اشاره مینمایند همانگونه که خداوند در آیه ۱۸ سوره توبه میفرماید «إِنَّمَا یعْمُرُ مَسَاجِدَ اللّهِ مَنْ آمَنَ بِاللّهِ وَالْیوْمِ الآخِرِ»؛ مساجد خدا را تنها کسانی آباد میکنند (میتوانند آباد کنند) که ایمان به خدا و روز بازپسین داشته باشند. از نظر کالبدی نیز، ایدههای فضایی، هندسی، نمادها، آرایهها و احکام مسجدسازی، دارای اصول و قواعد نظری و عملی است که بدون آشنایی و تجربه قبلی، کسی قادر به طراحی آن به صورت مطلوب نیست. پیامبر اکرم (ص) میفرمایند: «اَلْعِلمُ إمامُ الْعَمَلِ وَالْعَمَلُ تابِعُهُ یلهَمُ بِهِ السُّعَداءُ وَ یحْرَمُهُ الأْشقیاءُ»؛ دانش پیشوای عمل و عمل پیرو آن است. به خوشبختان دانش الهام میشود و بدبختان از آن محروماند.
شما پیشتر در مقالهای در باب وجوه شهری مسجد پیامبر نظراتی را طرح کردهاید و بر مرکزیت این بنا تأکید دارید. به گمان شما این شرط، شرطی لازم است؟ آیا میتوان این ایراد را به وضعیت ضعیف کارکردی مساجد امروز ما وارد دانست که فاقد چنین جایگاه شهری هستند؟
یک مرکزیت هندسی داریم و یک مرکزیت معنوی و بحث در اینجا مرکزیت معنوی است و نه هندسی. چشمانداز بودن، شاخص بودن، سهلالوصول بودن. یعنی هم از دور قابل رؤیت باشد و هم مکانیابی به صورتی طراحی شده باشد که سهلالوصول باشد و هنگامی که انسان به سمت مسجد حرکت میکند از نظر ایمنی هم برای افراد مسن وهم برای کودکان، راه هموار باشد و بتوانند با آزادی و راحتی به مسجد رفت و آمد کنند و ضمن این رفت و آمد بتوانند مایحتاج خودشان را تأمین و خرید کنند. همان اتفاقی که در بازارها میافتد. «الدنیا مزرعه الاخره» عملاً در اینجا نیز اتفاق میافتد، کسی که از خانه بیرون میآید بهراحتی کلاس میرود، حمام میرود و هرکاری که دارد انجام میدهد و مسجد هم میرود و در موقع برگشتن هم مایحتاج خود را تهیه میکند. این نشانگر یک زندگی طبیعی ولی دارای سلسلهمراتب است. تجاریها در کنار راه هستند ولی مسجد قلب طراحی و مکانیابی کار است؛ بنابراین به نظر اینجانب طراحی شهری ما در حوزه محلات شهر سلسلهمراتبی است. همان اندازه که انسان اعمال خود را یکسان نمیبیند، غذا خوردن با مطالعه کردن یکی نیست، مطالعه کردن با عبادت کردن و دعا کردن یکی نیست، به همین ترتیب عملکردهای مختلف در ساختار شهری باید به صورتی طراحی شوند که سیری از ظاهر به باطن، از صورت به معنا، از دنیا به آخرت را بتوانند در فضای شهری مفهومسازی کنند و به نمایش بگذارند. مرکزیت به این عنوان مطرح میشود اما متأسفانه در خیلی از شهرهای ما که تحت سیطره قدرتهای کاسب بوده اینطور طراحی و تصمیمگیری نشده است. بهخصوص در کلانشهرهای ما که فقط مسئله اقتصاد و تراکمفروشی مطرح است ولی در محلاتی که به صورت طبیعی ایجاد شده و مردم با فرهنگ آیینی خود به محله شکل دادهاند دیده میشود که به این مسئله بیشتر دقت و توجه شده است.
شما در مقام نظریهپرداز و در مقام طراح، هنگام مواجهه نظری و عملی با موضوع مسجد چقدر در میان این دو شخصیت خود احساس تضاد میکنید؟ آیا برای عدم مطابقتهایی که بین ایدهآلهای نظری و عرصه عملی موضوع وجود دارد حالا چه وضعیت اقتصادی و بستر شهری و چه حتی انتظارات اجتماعی، همواره توجیهی وجود دارد و یا باید با اغماض با موضوع مواجه شد؟
شهید مطهری نکته خوبی را عنوان میکنند، ایشان میگویند اسلام تنها مکتبی است که توانسته ایدهآلیسم را با رئالیسم جمع کند. این واقعیت که اسلام از شمشیر تیزتر و از مو باریکتر است عنوان شده که در حوزه نظر است، در حوزه عمل دیده میشود که واقعگرا است و شرایط زمانی و مکانی را در واقع کاملاً در نظر دارد. اصول اجتهاد تشیع دارای ده اصل است که یک اولویتهایی را در نظر میگیرد و احکام ثانویه دارد، احکام حکومتی، مصلحتی و اضطراری دارد، ولی در عمل کاملاً انعطافپذیر است. جهت را حفظ، اما در عمل با توجه به امکانات تغییر میکند. این جزو اولویتها است یعنی در حقوق اولویتها را داریم و احکام مصلحتی را داریم. پس اگر در اصول اجتهاد شیعه دقت کنیم دیده میشود که به معمار و شهرساز بسیار کمک میکند که بتواند ضمن حفظ اصول، به صورت نسبی با توجه به شرایط زمانی و مکانی آن هدف را اجرا کند. مثال آن نماز خواندن است، نماز باید خوانده شود و ارتباط انسان با خدا نباید قطع شود و این یک اصل ثابت است اما درعمل میتواند تغییر کند. نماز باید به صورت ایستاده خوانده شود یا اگر انسان نمیتواند، نشسته یا خوابیده بخواند و یا اگر نمیتواند بیان کند در اندیشه خود قرائت کند و این نشانگر انعطافپذیری در عمل است. معماری هم به همین صورت است. اصل این است که معماری نباید بُت شود، بدون علم نباید چیزی را تولید کرد. «اَلْعِلمُ إمامُ الْعَمَلِ». یک سری اصول به این صورت است. به طور کلی بیان میشود که در نظر باید حقگرا بود و حقیقت را آنگونه که هست دریافت که فقط کلام الهی و کلام معصوم میتواند این را برای ما تضمین کند. در عمل باید عدالتگرا بود. از امام صادق (ع) میپرسند خداوند این جهان را براساس چه اصلی به وجود آورده است؟ ایشان میفرمایند: «بالعَدلِ قَامَتِ السَّمَاوَاتِ وَ الاَرض». آن اصل کلی که این جهان را به وجود آورده که حکیمانه، عارفانه و عالمانه است، بهجا است و هرچیزی در جای خود قرار دارد و مناسب است. با توجه به اقتصاد، امکانات و مخاطب انسان میتواند به صورت نسبی اهداف خود را حفظ کند و نسبی بودن مسئله را حل میکند.
اگر بخواهید میان پروژههای بحث برانگیزی مثل مسجد ولی عصر (عج) اثر رضا دانشمیر و دارالقرآن همدان مقایسهای انجام بدهید، کدام را مسجدتر میدانید و چرا؟
در دارالقرآن همدان چون بحث تالار قرآن بود و قرآن یک منبع جهانی است و «تِبْیانَ کُلّ شَیء» است، همهچیز است و یگانه و جهانی است، بنابراین شکل کره را از نظر منظر شهری برای بیان قرآن الهام خوبی دانستیم که کامل و جامع بوده و در عین حال یگانه است. تنها کتاب آسمانی که تحریف نشده است. یگانگی آن مثل معماری سنتی که با خورشید و شمسه نشان داده میشود؛ حجم آن کره میشود و این ایده بود که شکل کره را از بیرون به نمایش بگذارد و روی مکعب نشسته و آن فضای داخلی را از معماری مساجد که همان شکل مکعب است الهام گرفته است. برای ادامه پاسخ این سؤال که مرتبط با مسجد ولیعصر (عج) اثرآقای دانشمیر است به مقاله اینجانب با عنوان «ارزیابی و نقد طرح و ساختمان جدید مسجد ولیعصر (عج) در جنوب پارک دانشجو» رجوع کنید.
[divider]منبع[/divider]
[button color=”white” size=”normal” alignment=”none” rel=”follow” openin=”samewindow” ]فصلنامه همشهری معماری [/button]