اگر مروری بر کتب قدیمیِ نگارش یافته در بیان تاریخ مناطق شمالیِ ایران داشته باشیم و حاصل تحقیقات محققین معماری و مرمت را در حوزهی فرهنگی – جغرافیاییِ موردنظر مطالعه نماییم، میبینیم ازجمله مواردی که بیشترین نمود را در بازگوییِ آثار و بناهای شاخص در ساحت معماری دارند، «برجها» هستند. برجهایی با شیوههای ساخت و کاربریِ گوناگون؛ برجهایی در شهرها و روستاهای مختلف این دیار؛ بناهایی باسابقهی چند صدساله و بعضاً به درازای هزار سال. آثاری که فن و نیارشِ اصولی، هنر و منطقِ زیباییشناسانه را یکجا در خود دارند. این موارد همگی نُمایه و انعکاسی از ساختارِ وسیعِ فرهنگی و علمیِ مردمانِ این سامان است. با این حال ممکن است از برخی، تنها نام و نشانشان در لابهلای ورقهای تاریخ مانده باشد.
این بدان معنا نیست که تاریخِ معماریِ حوزهی شمال ایران و به تبع آن، تبرستان، تنها در برج و برپاییِ دستساختهایی با این کالبد خلاصه میشود؛ بلکه دست روزگار به هر دلیل و علتی، این آثار را بیش از سایرین برای ما باقی گذاشته است. در این بین، برجهای مناطق شمال ایران در ردهی ساختمانهای «یادمانی و شاخص» قرار میگیرند. آثار این دسته، اهمیت و جایگاه مهمتری نسبت به سایر ساختمانهای همدورهی خود داشتند. پس «خوشساخت و خوشسیما بودن»، لازمهی آنها بوده و طبیعی است که این میراث، بیش از سایرین باقی بماند.
این آثار، با سیری کوتاه و نگاهی گذرا در جغرافیای فرهنگیِ این دیار رخ مینمایند. جالب آنکه هرکدام از آنان، منطق نامگذاریِ خاصّی در دل خود نهفته دارند؛ بعضی با پیشوند «برج»، برخی «گنبد»، تعدادی «بقعه» و نیز چندی از آنها، با پیشوند «مقبره» قابل شناسایی هستند. گرچه ممکن است بناهای مورد نظر که در حیطهی تفسیریِ برج قرار میگیرند، کاربریِ مختلفی داشته باشند؛ اما قالبِ کالبدیِ همگی از یک اصول پیروی میکند و آن، «قامتِ رعنا و شاخص بصری» در مقایسه با سایر بناهایی است که در شهرها یا روستاها با یکدیگر همنشین گشتهاند. به تعبیری دیگر، به همهی آنان میتوان لفظ برج را اطلاق نمود؛ چرا که منظور ما از برج، همان بناهای سترگ، باوقار، بلند و مرتفع هستند که انتظارِ «چندکاربری بودن» از آنان، چندان بیراه نیست.
«برج قابوس۱» در شهر «گنبد کاووس» فعلی یا «جرجان» قدیم را میتوان به عنوان قدیمیترین برجِ باقیماندهی کتیبهدار و البته نمونهای شاخص و تأثیرگذار معرفی نمود. برجهای دیگری نظیر «رادکان۲، رِسکِت۳، لاجیم۴» که هر سه در فاصلهی زمانی کوتاهی نسبت به برج قابوس ساخته شدهاند، از جملهی موارد ارزشمند هستند. «مقبرهی ناصرالحق و بقعهی یوسف اسماعیل» در آمل، «مقبرهی درویش فخرالدین و بقعهی سلطان محمد طاهر» در بابل، «مقبرهی سیدمحمد زریننوا» در قائمشهر، «بقعهی امامزاده عبدالله» در نکا، «بقعهی شاه بالو زاهد» در نور و صدها نمونهی دیگر، جامعهی آماریِ ما را در تحلیل این نکته توجیه میکنند که میتوان ظهور، بروز و جلوهی «برجسازیِ چند کاربری» را در حوزهی فرهنگی – جغرافیاییِ شمال ایران یافت. نظر و گفتار صاحبنظران بر این موضوع دلالت دارد که کاربریِ «دیدهبانی، آرامگاه و مقبره، میل و نشانهی راهنمای آبادیها»، در علتِ ساخت هرکدام از آنان، قابل تفسیر و تحلیل است.
اکنون این میراث، در ساحتِ وجودیِ «برج ساعت ساری» معنا و تفسیر میشود. برجی در میانهی شهر ساری؛ برجی در جوار برجهای تاریخی دیگر. نگاهی خلاصه بر آثارِ «برجگون یا شبهِ برجِ» این شهر، بدون درنظر گرفتنِ روستاها و مناطق حومهایِ دوردست و نیز خوانشِ تاریخِ برجسازیِ آن در بین متون تاریخ محلی، ما را با نامهایی چون «سهگنبدان، گنبد حسامالدوله، گنبد دلارام، منار کهنه، بقعهی امامزاده عباس، بقعهی سلطان زینالعابدین، بقعهی امامزاده یحیی، بقعهی فخرالدین درویش، مقبرهی امامزاده قاسم و شاطر گنبد» آشنا میسازد. در این میان، دو مقبرهی همجوار دیگر به نامهای «امامزاده محمدرضا و ملا مجدالدین» وجود دارند که از آن بنای اولیه چیزی باقی نمانده و ساختار فعلی، حاصل دخل و تصرف وارد شده در طول زمان است که چهره آنها را دگرگون ساختهاند.
از قدمت برجسازیِ شهر ساری همان بس که نقل است قبرهای «سلم، تور و ایرج»؛ فرزندان شاه اسطورهایِ ایران، فریدون، در ساری بوده و به این دلیل، «سهگنبدان» نام خود را از «سه مدفن فرزندان فریدون» ستانده است. در اینکه سهگنبدان، مجموعهای از سه بنای گنبدی بوده یا تکبنایی با سه گنبد، محل تردید است. اما صد افسوس، امروزه از آن نیز اثری بهجای نیست. در کتب تاریخیِ تبرستان، از سهگنبدان نام برده شده است۵ و جهانگردان و سیاحانی که گذرشان به ساری رسیده بود، از آن یاد کردهاند۶.
اگر حتی به صورت سطحی و ساده به تحلیل و تفسیرِ برج ساعت ساری بپردازیم، نمیتوان به راحتی از دلایل و عوامل مؤثر بر احداث آن چشم پوشاند. باید به هوش باشیم که شهر ساری، به عنوان یکی از اولین شهرهایی است که اقدامات نوین ایران همزمان با حکومت پهلوی اول در آن آغاز شد. باید بدانیم که شهر ساری میزبان یکی از اولین ایستگاههای خط راهآهن ایران است. پس اگر کالبد برج که در همان دوران بنا شد، تازه و جدید مینماید، متأثر از این فضای جامعه است. در ثانی، نمیتوان بدون در نظر گرفتن وجود خارجیِ آن برجهای تاریخی، نگاهی به برج ساعت داشت. نمیتوان وجود روحِ آن «سنتِ معماری» را در کالبد برج ساعت نادیده گرفت. چرا که در همان ایام، نگاه به گذشته، تاریخ، هویت و میراث فرهنگیِ ایران زمین، از مبانیِ فکریِ مهم به شمار میآمد. پس بیانی جدید و در عین حال با هویت و همگام با تاریخ ایران، به خصوص معماریِ آن، در ظاهر و باطن برج ساعت ساری نمود دارد. قامت رفیعِ آن به عنوان نشانهی بصری برای شهر و نیز قرار دادن ساعت در آن، میتواند به عنوان کانون توجه مردم به صورت کارکردی پویا و سیّال قلمداد گردد. هرچند میگویند بر بالای آن اذان نیز گفته میشد.
از همجواریِ برج ساعت با برجهای دیگر و قرار دادن آن در ظرفِ تاریخی، میتوان برج ساعت را آیینهای از تاریخِ بناهایِ «برجگون یا شبهِ برج با کاربریِ چندگانه» در بستر فرهنگی – جغرافیاییِ این حوزه از ایران دانست. با اینکه بنای اولیهی برج در سال ۱۳۰۹ شمسی ساخته شد و آن اثر در سال ۱۳۴۴ شمسی به بهانهای تخریب گردید، اما بار دیگر در همان محل، برجی با همان شکل و شمایل ساختند تا این «تصویرِ نوین» و این «آیینهی تاریخ»، کماکان به عنوان «قلب تپندهی تفسیری نو از هنر و معماری» باشد؛ خونِ این مسئولیت سنگین را در رگهای ما وارثان جاری سازد و «حیاتِ هویتِ فرهنگی – اجتماعیِ» ما را تضمین نماید. چه زیبا و چه نیکو اقدامی در برپاییِ چنین اثری صورت گرفت تا بار دیگر، حرکتی در مسیر فرهنگ و هویتِ سنتِ معماری باشد. اگر در جوار این برج قرارگیری و اگر بر قامت آن نظارهگر شوی، تصویری نوین از آن تاریخ را خواهی دید. نماد و نشانه فعلیِ شهر ساری، وامدار همان «سنتِ معماریِ» ریشهداری است که شرحش از خاطر گذشت. برج ساعت، «هویتِ سنگینِ تاریخ معماریِ» این دیار را به دوش میکشد. برج ساعت، «ساعتِ جریانِ زندگی اهالیِ شهر» را کوک میکند. برج ساعت، «ساعتِ زنده بودن سنتِ هنر و معماریِ سرزمینمان» را نشان میدهد!
آری؛ آن میراثِ گرانبها را قدر بدانیم و قدردان تفکری باشیم که قدرِ آن میراث را دانسته و با سنتِ معماری، دمساز و همنفس گشته است.
[divider]معرفی اجمالیِ برج ساعت ساری[/divider]
برج ساعت ساری در میانهی میدانی به همین نام جای گرفته و تشکیل فضای شهری مهمی داده است که ترکیبی از برج و میدان است. این فضا، امروزه کانونِ همگراییِ خیابانهای «جمهوری اسلامی، انقلاب، ۱۸ دی و شهید مدرس» است که در میان اهالی شهر به «پاساعت» خوانده میشود. بنای اصلی برج ساعت، در سال ۱۳۰۹ شمسی و در دوران حکومت پهلوی اول ساخته شده و نقل است که توسط مهندسان و هنرمندان آلمانی، طراحی و اجرا شده بود. اما به دلایلی در سال ۱۳۴۴ شمسی تخریب گشت و در سال ۱۳۵۵ شمسی، تصمیم به ساخت همان برج بر اساس نقشههای قبلی گرفته شد. بنای فعلی، یادگار آن دوران است که تا به امروز باقی ماند. بنا به نقل از تاریخ روایی، احداث برج حدود ۲ سال به طول انجامید. برج ساعت، نام خود را به دلیل وجود ساعت که در قسمت فوقانی آن قرار دارد، ستانده است. در گذشته، ۲ ساعت در برج وجود داشت که از روسیه وارد شده بود؛ اما به دلیل تخریبِ برجِ اولیه، ساعتها نیز از بین رفتند. امروزه، ۴ ساعت در ۴ طرف برج دیده میشود. گویند ساعتها به تعداد ارقام ساعتِ آن لحظه، به صدا در میآمدند. مردمان ساری، با وجود بناها و آثار تاریخی و قدیمی دیگر، این برج را نماد و نشانهی شهرشان میدانند.
[divider]پینوشت[/divider]
- بر حسب امرِ قابوس ابن وشمگیر؛ از فرماندهان آلزیار، در سال ۳۹۷ هجری قمری، بنا شد.
- در ۴۲ کیلومتری جنوب شهرستان کردکوی و در جوار روستایی به همین نام قرار دارد. مقبره یکی از اسپهبدان آلباوند است که در حدود سال ۴۰۷ الی ۴۱۱ هجری قمری، ساخته شد.
- در ۶۵ کیلومتری جنوب شهرستان ساری و در نزدیکی روستایی به همین نام قرار دارد. بنا به گفته آندره گدار (معمار و باستانشناس فرانسوی)، مقبره یکی از اسپهبدان آلباوند است که در سال ۴۰۰ هجری قمری، برپا شد.
- در ۲۷ کیلومتری شرق شهرستان زیرآب و در کنار روستایی به همین نام قرار دارد. مقبره یکی از بزرگان آلباوند است که در سال ۴۱۳ هجری قمری، ایجاد شد.
- برای نمونه، در کتاب «تاریخ تبرستان»، نوشته «محمد ابن حسن ابن اسفندیار» در سده هفتم هجری قمری و نیز «تاریخ تبرستان و رویان و مازندران»، نوشته «ظهیرالدین مرعشی» در سده نهم هجری قمری، اشارهای به سهگنبدان شده است.
- «جیمز بیلی فریزر» را میتوان اولین سیّاح خارجی دانست (۱۸۲۲ میلادی) که در کتابش، به توصیف بنایی میپردازد که بدان، «گنبد سلم و تور» نام نهاده است. اما عدهای همچون مرحوم استاد منوچهر ستوده عقیده دارند که آن بنا، گنبد حسامالدوله بوده و تا زمان فریزر، نشانی از سهگنبدان بر جای نبوده است. بعد از او، «استوارت»، «ملگنوف» و «رابینو» نیز به واسطه سفرشان به شمال ایران و اهمیت این بنا، ذکر سهگنبدان را در کتابهای خود، به میان آوردند.