حافظ، شاید در خواب خود هم نمیدید که بیتی از غزلش، روزی دست مایه طنزی شود برای دادخواهی؛ دادخواهیِ شرایط حزنانگیز و اسفناک میراثی تاریخی؛ میراثی که همنشین نامأنوسی، در جوار خود احساس میکند؛ آن هم چه همنشینی! همنشینی از جنس فلز؛ فلزی که ترکیبش به مانند کلاه است و همچون دلقی بدقواره، به اجبار بر سر این میراث نهاده شد! آری؛ حدود ۷ قرن پیش، شاعر بلندآوازه ما، فریاد بلندی با این مضمون سر داد که:
حباب وار براندازم از نشاط، کلاه اگر ز روی تو عکسی به جام ما افتد حافظ
غرض از سرودن این ابیات هر چه که بود، امروزه وجود خارجی آن را در حال و روز برج تاریخی رِسکت میتوان مشاهده کرد. برای روشن شدن تاریخ دقیق کلاهگذاری، باید ریشهی ۶ ساله آن را از بایگانیِ حافظهمان خارج کنیم. تا همین چند ماه پیش، آرزوی برج این بود که همانند حبابی سبکبال، کلاه از سر براندازد. دردنامه قبلیِ نوشته شده با عنوان (حبابوار براندازم از نشاط، کلاه: خراشی از جنس فلز بر پیکره تاریخ هزار ساله)، زبان حال بنای مذکور بود. زمانی که در خلوت خود، آن بیت از حافظ را زمزمه میکرد؛ زمانی که چشمانتظار لحظهای بود تا این دلق نامتجانس، از اندامش به در آید؛ زمانی که متحیّر، به جام تهیِ خود مینگریست تا مگر عکسِ یاریرسانی، بر آن بیافتد؛ زمانی که گوشی برای شنیدن یا دستی برای به یاری طلبیدن از انسانها وجود نداشت. البته که هنوز هم، نه گوش، نه چشم و نه دستی بدین منظور در کارند!
او چه میتوانست و چه میتواند بکند جز صبر؟ زمزمهاش در صبرِ بر حال و روز خود، این است:
بنشینم و صبر پیش گیرم دنباله کار خویش گیرم
سعدی
او چه میتوانست و چه میتواند بگوید جز آه و فغان؟ با خود بر این مصیبت، چنین نجوا میکند:
فلک کِـی بشـنُـوه آه و فغـونُــم به هر گردش زَنه آتش به جونُم
باباطاهر
ابر و باد و مه و خورشید و فلک، نظارهگر بودند و هستند؛ آنها میبینند زاریِ او را، میدانند زجر نهانِ او را و میشنوند فریادهای او را. اما هر چه که بوده، امروزه دست طبیعت به اندازه وسع خود، به یاری آمده است! طبیعت منتظر آن بود تا مگر دستِ عاقلی، اقدامی عملی و کارگشا صورت دهد؛ این اقدام صورت نگرفت تا روزی که خودش آستینِ همت را بالا زد و ندای غمانگیزِ برخاسته از نایِ دلِ برج را با گوش جان شنید! اما مگر میشود ضمیر پاک طبیعت، این ندا را نشنود؟ هرگز! او میشنید اما صبر پیش میگرفت تا عکسی از انسان، این موجود دوپایِ مدعی درک و فهم، بر جامِ تهیِ لبریز از آه و حسرتِ برج، بیافتد؛ تصویری از آن انسان بر جام نیفتاد که هیچ، حتی وی تصوّری از حالِ نزارِ برج در ذهنش نداشت.
حال چگونه شد که دست طبیعت، یاریگر برج گشته است؟ چگونه، موجودی به ظاهر بیجان، جانِ مطلب را از زبان برجی به ظاهر بیجانتر از خود، شنیده و فهمیده است؟ اگر تا اواخر تابستان سال ۱۳۹۵، از وضعیت برج باخبر بودید، کلاهش را همانگونه که از ۶ سال پیش بر سرش نهاده بودند، مشاهده میکردید. اما در یک آن، ورق برگشت؛ طوفانی به ظاهر سهمگین، شروع به وزیدن گرفت؛ آسمان تیره و تار گشت؛ زمین از بانگ رعد آن به لرزه و سیلابی عظیم به راه افتاد. مردمان برای فرار از این وضعیت، خانههای گرم و امن خود را پناهی مناسب یافتند و ساعتها از اتفاقات بیرون بیخبر بودند. قریب به هزار سال است که نسیم ملایم صبحگاهی و طوفان، همنشین و همصحبت برج بودند؛ اما این بار طوفان، کانون نظرها و توجهات گشته است! در این اوضاع نابسامان، تنها یک چیز از صمیم قلب، خوشحال و خرسند گشت؛ آن هم ضمیر آرام ولی پر درد برج!
در این مدت ۶ ساله، هر طوفانی که اتفاق میافتاد، با زبان بیزبانی، به نوعی خواهان آن بود تا کلاه را از سر برج بردارد! گویا با ممانعت برج مواجه میشد؛ چون چشمانتظار همانهایی بود که کلاه بر سرش نهادند. اما این اتفاق میسّر نشد تا اینکه در میانه سال ۹۵، باد و طوفان، دست به کلاه زدند و گوشهای از آن را، چه با سلیقه کندند و با خود به یادگار بردند!!! البته با مشورت و اجازه از برج! سهمگین بودنِ طوفان، آیا نشانهای از قهرِ طبیعت برای بیتوجهی به نوای غمناک برج نبود؟! میتوان تصور نمود که وزش طوفان، لبریز شدنِ کاسه صبر طبیعت، برای رهایی برج از آن کلاه بوده است!
قطعاً این برج، از چنین اتفاقی خرسند و خوشحال است. حتماً با خود میگوید که: «ما زبانبستهها، حرف یکدیگر را بهتر میفهمیم. ما اجسام و عناصر به ظاهر بیجان، درک بهتری از حال و روز یکدیگر داریم. هر زمان که لازم باشد، بی هیچ منّتی، به یاری هم خواهیم شتافت. ما نسبت به شما، درمانگرِ بهتری در جراحات جسمی و روحی هستیم. حتی میتوانید اصول مرمت، نگهداری و بازسازیِ زبانبستهها را از ما بیاموزید! آری؛ بیایید و ببینید و بخوانید و بنگارید که:
حبابوار برانداختم از نشاط، کلاه…!!!».
پیشنهاداتی در خصوص حفاظت و ساماندهیِ وضعیت برج رسکت:
این پیشنهادات، تنها به جهت یادآوری بیان خواهند شد تا مگر روزی، غبار غفلت و فراموشی از چهره این یادگار هزار ساله، زدوده شود. میراثی که قصههایی از سرگذشت ایران در قرون ابتداییِ ورود اسلام را در سینه خود پنهان دارد و به اذعان اکثر معماران، مرمتگران و تاریخدانان، در زمره بناهای ملّی به شمار میرود. یادآوری از آن جهت که دستاندرکاران فعال در سازمان میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری، به خوبی واقف بر چگونگی و جزئیاتِ عملیاتِ مرمتیِ بناهایی از این دست هستند. باشد تا همه ما، میراثدارن و میراثبانان شایستهای برای سرزمینمان باشیم.
- انجام مراقبتهای ضروری مانند احداث نگهبانی در محوطه بنا، به جهت جلوگیری از دخل و تصرف احتمالی افراد متفرقه.
- مستندسازیِ وضع موجودِ برج شامل: عکاسی و فیلمبرداری از دو جبهه داخلی و خارجی، با تکیه بر نقاط آسیبدیده – تهیه گزارش کارشناسی از شرایط فعلی بنا – ارائه نظرات فنی و تخصصی برای تهیه برنامه حفاظت و مرمت اساسی بنا.
- انجام حفاظتهای اضطراری به جهت جلوگیری از صدمات احتمالی بیشتر به برج؛ شامل: مرمت موضعی و موقت قسمتهای حفاظتی (شیروانی فلزی آسیبدیده و کنده شده) – شیببندیِ محوطه پیرامون به جهت دور نمودن آبهای باران از پیرامون بنا؛ با رعایت اصول و ضوابط.
- تهیه طرح مرمت و آسیبشناسی توسط کارشناسان معماری، مرمت و باستانشناسی به منظور ارائه راهحلهای تخصصی برای چگونگیِ حفاظت، مرمت، پایدارسازی و ساماندهیِ عناصر مختلف معماری، به همراه طراحیِ محوطه پیرامون بنا – بررسی و تصویب طرح تهیه شده در شورای فنی سازمان میراث فرهنگی کشور با حضور نمایندگان میراث فرهنگی استان مازندران و کارشناسان تهیهکننده طرح.
- آغاز حفاظت، مرمت و ساماندهی برج پس از تأیید و تصویب طرح پیشنهادی فوق و تأمین امکانات و اعتبارات مورد نیاز با اولویتبندی برنامه مصوب.