رویارویی اسلام با مدرنیته و تأثیر آن بر معماری؛ معماری اسلامی(بخش سوم)

مترجم: الیاس کهنسال


زمانی که از تمدن اسلامی صحبت می‌کنیم، معمولاً به دورانی طلایی که مدت‌ها فراموش‌شده اشاره می‌کنیم بدون آنکه از گذشته و شرایط تاریخی که موجب ظهور آن تمدن‌ها شده است، درک درستی داشته باشیم. زمانی که از تمدن غرب صحبت می‌کنیم، درباره‌ی آنچه می‌دانیم و آن طور که امروز زندگی می‌کنیم، حرف می‌زنیم. این نقطه ضعفی در برخورد با جهان اسلام است. عینک ما رنگی است. باید این عینک را برداریم و متوجه باشیم که جریان‌های مدرنیته‌ای که جوامع غربی را مشغول می‌کنند و بر آنها اثر می‌گذارند، در جهان اسلام نیز وجود دارند. این مشغولیت‌ها، که از قرن نوزدهم وجود داشته‌ است، امروزه منشاء اصطکاک و تنش‌های فزاینده‌ای چه درون و چه بیرون جوامع اسلامی است؛ بحث‌های داخلی در جوامع اسلامی، فضا و آزادی فکری لازم برای رسیدن به جواب‌های اساسی در مقابل این نیروها را نداشته‌ است. آیا آنچه به نام ارزش‌های اسلامی شناخته می‌شود با آرمان‌های مدرن ناسازگار است؟ چگونه می‌توان به میراث علمی و هنری مسلمانان در دنیای مدرن معنی بخشید؟

[divider]ارتباط هویت اسلامی با غرب[/divider]

[بخشی از دستور کاری برای آینده[۱]؛ اسماعیل سراج الدین[۲]]

«از آنجا که جهان اسلام هم منطقه‌گرایی‌های متنوع و هم نوعی هویت جهانی اتحادآفرین دارد، در این دنیا مشکلات ناحیه‌ای/منطقه‌‌ای می‌توانند مشکلات بزرگترِ ارتباط هویت اسلامی را با دنیایی که به سرعت غربی می‌شود تحت شعاع قرار دهند و این اتفاق می‌افتد. روشنفکران و هنرمندان جهان اسلام [نیز] تا حدودی با همین مشکلات مواجه هستند: رسیدن به تعادلی مناسب میان خواسته‌های مدرنیته و احتیاجات سنت؛ بازخوانی میراث و سنت‌هایشان از دید معاصر؛ رمزگشایی از نمادهای گذشته برای شناسایی و حفظ عناصر واجد ارزش‌‌های ماندگار و رهایی از آنهایی که ارزش‌شان زودگذر و محل تردید است؛ سر و کله زدن با نیروهای یکپارچه‌کننده و فروپاشنده در جامعه؛ کمک کردن و قادر ساختن توده‌ها به شکل‌دهی کلیت روح قومی برونداد اجتماعی‌فرهنگی و احساس یگانگی با آن. تخصیص اولویت‌ها در تلاش‌هایشان برای پیشرفت و حفظ تعادل بین اختیارات و محدودیت هایی که آنچه که دارندورف[۳] «فرصت‌های زندگی[۴]»  می‌خواند، محدود می‌کند.»

[divider]تأثیرات گسست در جوامع اسلامی[/divider]

[بخشی از فرهنگ، مدرنیته و معماری اسلامی[۵]؛ محمد ارکون[۶]]

«سوال پیش روی معماران در جهان اسلام این است که: فرد چگونه باید با خود مدرنیته روبرو شود تا روش‌های خلاقانه و اکتشاف‌های جدید را به دانش ما از اسلام و پیشه‌ی طراحی وارد کند؟ یکی از مفاهیم مهمی که در هنگام مواجهه با تاریخ اسلامی باید در نظر داشت، مفهوم  «گسست» است.

آنچه مدرنیته خوانده می‌شود همه‌ی جنبه‌های هستی ما در جوامع معاصر را به وجود می آورد و نظم می‌بخشد. مدرنیته‌ای که با تغییرات سریع و پیوسته‌ی تکنولوژیک و فکری شناخته می‌شود، روش فعلی زندگی و تفکر ما است. همه‌ی جوامع به یک میزان درگیر و تحت تأثیر مدرنیته نیستند و مدرنیته در همه‌جای یک جامعه یا برای همه‌ی گروه‌های آن اجزا و تجلیات یکسانی ندارد، ولی هیچ جامعه‌ای و هیچ گروهی وجود ندارد که کاملاً مصون از مدرنیته باشد، چه [تأثیرات] مثبت و چه منفی.

از آنجا که مدرنیته در ما و در میان ما است، به تلاش ویژه‌ای نیاز داریم تا آن را نقادانه ارزیابی کنیم. ما عادت داریم که سنت را در مقابل مدرنیته و فرهنگ‌های بدوی و قدیمی را در مقابل تمدن و دانش مدرن درک کنیم. در دوره‌ی استعمار و حتی امروزه، اندیشه‌ی غربی نظریه‌ی تمدن مدرن را بر مبنای نگرش اروپامحور[۷] شکل داد که از آن برای مشروعیت بخشیدن به تسلط غرب بر جوامع توسعه‌نیافته، سنتی و بدوی استفاده شده است. این نگرش، امروزه، هنوز در نحوه‌ی به تصویر کشیدن برخی از جنبه‌های جوامع اسلامی نمایان است و بسیاری از اسلام‌گرایان بر تضاد بین سنت اسلامی و مدرنیته اصرار می‌ورزند.

ویژگی اصلی این مخالفت، نفی تاریخ و پوشاندن روندهاست تا واقعیت‌های اجتماعی، روانی و سیاسی به تصاویری ایدئال از پیام ابدی بدل شوند. این [اتفاق] منجر به سه گسست مهم در جوامع اسلامی شده است:

  • روند ربط دادن قدرت سیاسی به قدرت خداوند برعکس شد و استفاده از قدرت خداوند به‌منزله‌ی تصویری ایدئال که بتوان با آن مردم را فریب داد، شروع شد؛
  • تحت فشار «راست‌کیشی[۸]» نادیده گرفتن و فراموش کردن تفکر کلاسیک و کثرت‌گرا آغاز شد؛ و
  • معرفی مدرنیته غربی به جوامع اسلامی در قرن نوزدهم.

[divider]مسلمانان و مسئله‌ی هویت[/divider]

«فلسفه یا ــ اگر در معنای گسترده‌ی فقه[۹] در نظرش بگیریمــ تفکر معاصر، همان چیزی است که به جامعه حسی از هویت می‌بخشد. شناخت جامعه از خود، از رهگذر طرز تلقی‌ جامعه از خود حاصل می‌شود و این موضوع در نظام سیاسی، اهداف اجتماعی و نظام نشانه‌شناختی آن بازتاب می‌‌کند. این [موضوع] نیز به‌نوبه‌خود روشی را که بر مبنای آن محیط مصنوع جامعه ساخته می‌شود، هدایت می‌کند. منظورم از این حرف این است که معماری واقعاً تصویری یا بازتابی از وضعیت اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی جامعه است.

در جوامع اسلامی معاصر، آنچه که تأثیرات «مدرن‌کردن» خوانده می‌‌شود، تقریباً در همه‌جا وجود دارد. تأثیراتی وجود دارند که روش متفاوتی از زندگی را در سطح کردار‌های اجتماعی در چارچوب تعاملات اقتصادی آنان و نظام سکولار قوانین میان افراد و کشورها، بر افراد تحمیل می‌کنند. در جوامع اسلامی معاصر، از تک‌تک افراد انتظار سازش می‌رود. این اتفاق همواره منجر به حسی از تزلزل هویت و ابهام می‌شود، اینکه ندانید واقعاً که هستید. این در معماری امروز ما و حس ما از محیط بازتاب دارد. فکر می‌کنم که شاید یکی از مهم‌ترین وظایفی که از روشنفکران در سراسر جهان اسلام انتظار می‌رود، این است که این روال را برعکس کنند و این تأثیرات مدرن‌کننده را تا حد اخلاق عملی جذب کنند. به منظور تعیین معیاری که بتواند به تعریف اینکه چه نوعی از معماری معاصر از نظر اسلامی معنادارتر است، کمک کند، به بازاندیشی در نظام‌های سیاسی، قوانین اقتصادی و قوانین اجتماعی‌مان نیاز خواهیم داشت. برای مثال، باید تعادل میان فضاهای خصوصی و عمومی، جهت‌گیری فرم‌ها، حق حریم خصوصی، نقش مناسب و کارکرد زندگی جمعی، نوع زندگی خانوادگی مرسوم در جامعه و تأثیر آن بر نقشه‌ی خانه‌ها، ترکیب مناسب کاربری زمین و تفکیک بین کاربری‌های مذهبی (مقدس) و غیر مذهبی را در نظر داشته باشیم.

ما می‌شنویم که اخیراً، افزایش تک‌کاربری‌شدن بنا‌ها، یکی از اهداف بزرگ مسجد به‌منزله‌ی فضایی همگانی را از آن گرفته است و آن را به عمارتی به‌شدت محدودتر تبدیل کرده است. حضور حس زیباشناسی، وقار، تزئینات و غیره همه پوششی هستند بر آن مسائل. من معتقدم که اصل مشکل برای دستیابی به محیط شهری‌ای که به‌نحو موزونی متعادل باشد از تعریف مفاهیم بنیادینی ناشی می‌شود که بر جامعه تأثیر دارند و ما براساس آن‌ها می‌توانیم معیار و نظراتی را برای بیان نوعی معماری ایجاد کنیم. [بخشی از سخنرانی؛ اسماعیل سراج الدین]

[divider]اصول معماری اسلامی[/divider]

[بخشی از ایمان و محیط زیست[۱۰]؛ اسماعیل سراج الدین]

محیط مصنوع و نحوه‌ی ارتباط آن با جوامع اسلامی و محیط طبیعی، موضوع جست‌وجویی برای اصالت بوده است که عموماً به «اسلامی‌سازی[۱۱]»  تفسیر می‌شود. فریادهای گوش‌خراشی برخاسته‌اند تا الگوهای خارجی «وارداتی» معماری و توسعه رد شوند و به منابعی بازگشت شود که متأسفانه در همان چارچوب مفهومی تنگ‌نظرانه‌ی عامی هستند که بسیاری دیگر از جنبه‌های تجدید حیات اسلامی معاصر را هدایت می‌کنند.

من اعتقاد ندارم که هیچ‌گونه خوانشی از قرآن، در هر سطحی، یا مطالعه‌ی سنت، بتواند دستورالعمل‌های دقیقی برای طراحی یک خانه در مراکش یا اندونزی یا برای طراحی شاهراه‌های قاهره یا استانبول، ارائه کند. کسانی که سعی کرده‌اند تا از این منابع نمونه‌های خاص استخراج کنند، در حق خودشان و این منابع کم‌لطفی می‌کنند. کم‌لطفی به خودشان با در نظر نگرفتن سیاق گسترده‌تری که در آن زندگی می‌کنیم و می‌بایست بخش عمده‌ی «داده‌های» مسائل پیشرو را ارائه کند و کم‌لطفی به منابع با تنزل دادن آنها به سطح یک «کتابچه‌ی راهنما» یا «کتاب درسی» در عوض تلقی قرآن به‌مثابه پیامی الهام‌بخش و ابدی ازلی و راهنمایی برای  همه‌ی زمان‌ها و [تلقی] سنت پیغمبر به‌مثابه تجسمی از رفتار نمونه. اگر خداوند تمایل داشت تا به مردم دستورالعمل‌های دقیق برای ساخت ساختمان‌ها در قرن بیستم بدهد، قطعاً قادر بود به صراحت این کار را انجام دهد.

پس بازگشت به منابع چه چیزی می‌تواند ارائه کند؟ قطعاً هیچ دستورالعملی درباره‌ی اندازه‌ی اتاق‌ها یا ارتفاع درها نخواهد بود، بلکه این بررسی نظام‌مند منابع باید دسته‌ای از اصول کلی را ارائه کند که بتواند جوینده را به سمت پاسخی مناسب برای مسائل پیش روی جوامع اسلامی امروز و فردا، راهنمایی کند.

برای دستیابی به این پاسخِ مناسب برای مسائل معاصر، تجربیات گذشته‌ی جوامع اسلامی نیز باید در نظر گرفته شود. این موضوع نه‌تنها عنصر پایه و تعیین کننده «میراث [اسلامی]» است که نمونه‌هایی از دستاوردهای نسل‌های گذشته را در اختیار مسلمان قرار می‌دهد، بلکه به عنوان پایه و اساس برای تعریف عناصر استمرار فرهنگی نیز عمل می‌کند که در هرگونه جست‌وجویی برای اصالت و دستیابی به هویت شخصی[۱۲] ضروری خواهند بود. با وجود این، فرد باید در قبال پذیرش بی‌چون‌و‌چرای اعمال گذشتگان، محتاط باشد. تاریخ زندگی مردمان مسلمان (همچون دیگر مردمان)، تاریخی است انباشته از شکست مردمان در زندگی مطابق با هنجارهای اخلاقی و رفتاری بر مبنای اصول ایمانی آشکار‌شان. تشخیص سره از ناسره، وظیفه‌ی تاریخدانان، فیلسوفان، حقوق‌دانان و دین‌شناسان است. ذکر این موضوع به‌منزله‌ی یک مسئله کفایت می‌کند و می‌توانیم به جست‌وجویمان برای این اصول کلی و تلاش برای تشریح کاربردشان در حل مسائل پیش روی جوامع اسلامی معاصر ادامه دهیم.

با پژوهش در منابع، اصول زیر را می‌توان استخراج کرد که کمک می‌کنند درکی از رفتاری که انسان باید در قبال محیط داشته باشد، به‌دست آوریم: نگهداری از زمین؛ ارتباط با طبیعت؛ ارتباط بین انسان‌ها؛ عدالت؛ منافع عمومی؛ اهمیت دادن به فقرا و ضعفا؛ و، رفتار فردی.

فقدان دستورالعمل‌های مشخص در مورد مشخصات  کالبدی معماری در این اصول شاید از دید کسانی که به دنبال دستورهای آشپزی و جواب‌های ساده می‌گردند،  ضعف تلقی شود، اما در واقع نقطه‌ی قوت مهمی است. نقطه قوت است چراکه این دقیقا همان چیزی است که باعث می‌شود فرهنگ اسلامی بتواند هم با نواحی سردسیر هیمالایا و هم جنگل‌های گرم و استوایی اندونزی و هم با بیابان‌های عربستان، وفق یابد. این هم‌پوشانی ظریف اصول اسلامی بر خصوصیات منطقه‌ای، به گونه‌ای که اصول اسلامی، خصوصیات منطقه‌ای را به رسمیت می‌شناسد و با آن همکاری می‌کند تا واکنش مردم محلی نسبت به آن را بهبود دهد، باعث شده است که اسلام بتواند این تأثیر جهانی حقیقی خود را داشته باشد و «تنوعی در دل وحدت» به وجود آورد که شکوفایی فرهنگ اسلامی در طول اعصار آن را به نمایش گذاشته است.» [بخشی از ایمان و محیط؛ اسماعیل سراج الدین]

[divider]اسلام و تکنولوژی‌های نوین[/divider]

 [محیط اسلامی: آیا آینده می تواند از گذشته بیاموزد؟[۱۳]؛ فضل الرحمان خان[۱۴]]

«امروزه، بر خلاف هر زمان دیگری در تاریخ تمدن اسلامی، به ارزیابی دوباره‌ی ماهیت محیط و معماری اسلامی نیازی اساسی وجود دارد تا بتوان به‌خوبی نیاز به محیط‌های جدید در بسیاری از کشورهای اسلامی را پاسخگو بود. شرایط اقتصادی جدید، منجر به ایجاد برنامه‌های بی‌سابقه‌ای برای ساخت شهرها و محیط‌های جدید به‌منظور زندگی، کار، مطالعه و عبادت شده است. نیروی تکنولوژی جدید که مبدع آن عمدتاً اروپا و امریکاست، چنان قوی است، و برای این کشورها چنان به‌طرز فریبنده‌ای جذاب است، و چنان پاسخگوی تمایل آنان برای ساخت‌وساز سریع در مقیاس و حجم‌های بی‌سابقه است که مقاومت در مقابل وسوسه‌ی تقلید تمام و کمال از روش‌ها، فرم‌ها و تکنولوژی آنها تقریباً غیرممکن است. این تکنولوژی زمان آن را نداشته است که با گذر از صافی فلسفه شرقی و اسلامی پالایش شود و به فرمی در آید که بتواند تجربیات غرب را به شکل مبانی برنامه‌ریزی و معماری مناسبی برای شرق و خاورمیانه ترجمه کند و تغییر شکل دهد.

در نتیجه، ساختمان‌های فولادی، بتنی و شیشه‌ای به‌طرزی قارچ‌گونه و تقریباً یک‌شبه در همه‌جای این کشورها، احتمالاً به طور خاص در خاورمیانه، سبز می‌شوند که همه نیز به شدت مشابه نمونه‌های غربی خود به نظر می‌رسند.  اگر فرد از محل دقیق یک ساختمان مطلع نباشد، عملاً غیر ممکن است که بتواند حدس بزند که موقعیت محلی آن ساختمان کجاست. تکنولوژی تولید انبوه نیز نقش عمده‌‌‌ای در این پدیده ایفا می‌کند. این تکنولوژی در غرب تکامل یافته است و سبک زندگی و شهرهای غربی فرصت کافی داشته‌اند تا به همراه آن تکامل یابند و با آن انطباق پیدا کنند. خارج از غرب، استفاده‌ی مستقیم از آن بدون تغییرات مناسب برای تطابق با میراث فرهنگی، اقلیم و سنت‌های ساختمانی آن محل، فقط نشان از شیوه‌ای بی‌ثمر دارد و محیطی را به وجود می‌آورد که نامربوط و ناکارآمد خواهد بود.

خط آسمان دوبی – ۲۰۱۵- عکاس: Tim Reckmann

برای تغییر این روند چه می‌توان کرد؟ تنها در صورتی امکان خواهد داشت تا فکری به حال آن کنیم که بتوانیم جوهر اصلی میراث اسلامی معماری را تشخیص دهیم و سپس بررسی کنیم که آیا امکان دارد که ضمن استفاده از تکنولوژی معاصر، این جوهر و معنا را حفظ کنیم. از طرف دیگر، اگر ماهیت نقش اسلام در کلیت معماری در وهله‌ی نخست در هر کشور و منطقه‌ای درک نشود و صرفاً فرم ساختمان‌های شناخته‌شده‌ی قدیمی‌تر کپی شوند، نتیجه از نظر معنایی کاذب و به اندازه‌ی معماری معاصر نامربوط خواهد بود. این نوع معماری نه از لحاظ شخصیتی، حقیقتاً اسلامی خواهد بود و نه از لحاظ تکنولوژی، معاصر محسوب خواهد شد.

برای صحبت درباره‌ی معماری اسلامی، [ابتدا] باید مشخص کنیم که چه چیزاسلامی است که بر خود معماری، بر جزئیات واقعی، بر جهت‌گیری واقعی، بر فرم‌ها، بر فضاها و بر روابط [بین آنها] و در نهایت بر محیطی که می‌تواند اسلامی دانسته شود، اثر گذار است. با گسترش اسلام از عربستان مرکزی به مراکش و اسپانیا در غرب و به هند و اندونزی در شرق، این عمارت‌ها[ی اسلامی] بسیاری از ویژگی‌های معماری‌های محلی پیش از اسلام را در خود پذیرفتند ولی آنها را با فرم و فضای ساده‌ای که  بر روی تقارن و پیوستگی فضا در همه‌ی جهات تأکید داشت، سازگار کردند. حسی از وحدت، تعادل و آرامش پدید آمد. وجه مشترک گرایش‌های معماری از اوایل قرن هفتم تا انتهای قرن هجدهم، از یک سو بر پایه‌ی تمایل به انطباق با مصالح و اشکال محلی و پاسخگویی به آب‌وهوای محلی و در عین حال، بر پایه‌ی تمسک به ریسمان اصول اساسی اسلام پدید آمده است. آموزه‌های قرآن و شریعت که بر مفهوم کلیت زندگی مسلمانان تاثیرگذار است، در نهایت محیط اسلامی را شکل داد. بنابراین، مهم‌ترین اصول اسلام و تفسیر آنان که شخصیت معماری را تعیین می‌کنند، چه چیزهایی هستند؟ مطالعه‌ی معماری مساجد و معماری کاخ‌های دوران کلاسیک اسلامی، این ویژگی‌ها را در معماری اسلامی آشکار می‌کند: تقارن و مرکزیت؛ آب؛ پاسخگویی به محیط؛ حس فضای عمودی؛ وحدت زمین و آسمان و به کارگیری مصالح محلی.

اسلام در سیزده قرن گذشته فلسفه‌ی وحدت‌بخش‌اش را به فرهنگ‌های بسیاری وارد کرده است و معماری آن با این فرهنگ‌ها انطباق یافته و به آن واکنش نشان داده است؛ درحالی‌که اصول و مبانی روش زندگی اسلامی را حفظ کرده است. این [معماری] در طی گسترش خود، با طیف وسیعی از مصالح و روش‌های ساخت انطباق یافته است. ما باید در این روح گذشته به دنبال آینده‌ی معماری اسلامی بگردیم.» [محیط اسلامی: آیا آینده می‌تواند از گذشته بیاموزد؟؛ فضل الرحمان خان]

[divider]نمادهای معماری اسلامی در جهان مدرن[/divider]

 [بخشی از نمادگرایی در بستر منطقه ای و معاصر آن[۱۵]؛ دگان کوبان[۱۶]]

«هیچ‌کدام از فرم‌های «جهانی» معماری اسلامی، بدون قدری چندمعنایی وجود ندارند. ما نیز نمی‌توانیم توقع داشته باشیم که با تکرار چنین فرم‌هایی، به نوعی معماری اسلامی مدرن و در همه‌جا معتبر دست یابیم. از طرف دیگر، عناصری در زندگی و فرهنگ اسلامی وجود دارند که تداوم آنها موضوع بسیاری مهمی است. تلاش برای تداوم فرهنگی و هویت فرهنگی نیازمند شناسایی عناصر ارتباطی ضروری است. در معماری تصور می‌شود که فرم‌های قدیمی، این عناصر ارتباطی‌اند. اگر کسی قصد دارد تا صرفاً از یک مسجد قدیمی تقلید کند، مشکل تداوم می‌تواند به‌نحوی سرراست حل شود؛ هیچ بحثی لازم نیست مگر درباره‌ی تعیین روش‌های تقلید.

خصوصیات جهانی و همه‌شمول اسلام به‌منزله‌ی نوعی روش زندگی، برای خلق دنیایی از فرم‌ها که مقبول همگان باشد، کافی نبوده است. بنابراین، تعدد و گوناگونی فرم‌ها، حاصل جهان‌بینی اسلام نبوده است، بلکه نتیجه‌ی تفاسیر مختلف منطقه‌ای و فرهنگی است. گرایش‌های متغیر و تکثر سنت‌ها، در دوره‌های مختلف تاریخ اسلامی به گونه‌های متفاوتی تجلی یافته‌اند. بی‌شک، ارزش‌های جهانی اسلام با زندگی همه‌ی جوامع اسلامی در هم آمیخته است. این ارزش‌ها به شکل رفتار اجتماعی، از قرآن و سنت ریشه می‌گیرند. با این حال، هیچ مجموعه‌ی مکتوبی بر محتوای نمادین هیچ‌یک از فرم‌های معماری گواهی نمی‌دهد. از جهتی، این مسئله درست است، چراکه وابستگی به هر نوع ارزش ضمنی در فرم‌ها ذاتاً برخلاف اسلام[۱۷] است. فرم‌ها گذرا هستند. تنها الله، که بدون فرم است، ازلی ابدی است. در نتیجه درک هرگونه تداوم در فرم، گرایشی مذهبی نیست، بلکه فرهنگی است.

تمایز دادن بین گرایشی مذهبی و گرایشی فرهنگی که تا بدین حد تحت تأثیر مذهب شکل گرفته است، مشکل به نظر می‌رسد، ولی دین همه‌ی جنبه‌های رفتاری را تعیین نمی‌کند؛ بلکه فقط حدود را وضع می‌کند. سنت نمی‌گوید که [سفر] حج باید سوار بر الاغ یا شتر، با پای پیاده، با اتومبیل یا با هواپیما انجام شود. اگر قرآن و سنت فرم‌های کالبدی را تجویز کرده بودند، هیچ‌کس هرگز نمی‌توانست چیزی به مکه بیافزاید و شکل زیارت بی‌تغییر باقی می‌ماند. در مکه، ملاحظات به‌شدت عملی، اهداف نمادین را کاملاً تحت شعاع قرار داد، البته اگر چنین اهدافی اصلاً وجود داشته باشند. اگر چنین تغییر اساسی‌ای در محیط، می‌تواند در مرکز اسلام و در مجاورت نمادِ نمادها صورت پذیرد، قطعاً بسیار دشوار است که بتوان محتوای نمادین فرم‌های سنتی اسلامی را تشریح کرد.

بدیهی است که اگر خود تاریخ اسلام تداوم فرم‌ها را رد می‌کند، هیچ دلیلی برای پافشاری بر چنین تداومی وجود ندارد. از طرف دیگر، بی‌تفاوتی سنت (نسبت به فرم‌های کالبدی زندگی) نباید ما را به رد فرم‌های تاریخی رهنمون کند. با آنکه آن فرم‌ها ممکن است معانی عمیق دینی نداشته باشند، ارزش‌های سنتی نهفته در بعضی از فرم‌ها و روابط فضایی کماکان ارج نهاده می‌شوند. بنابراین، برای پیدا کردن نمادگری در معماری کشورهای اسلامی، باید به این سنت‌های فرهنگی نگاه کنیم.

تا چه میزان باید به دنبال پیدا کردن سابقه‌ی تاریخی برای فرم مدرن و نمادین باشیم؟ نظر شخصی من این است که اصلاً نیازی به سبقه‌ی تاریخی نیست. برای کسانی که معتقد به اعتبار این نوع از بازتولیدها هستند، این مثال عبرت‌انگیز را ذکر می‌کنم: خانه‌ی پیامبر در مدینه نقش مسجد را داشت. [این خانه] نه مناره‌ای داشت، نه محرابی، نه منبری. از آنجا که زندگی پیامبر برای فرد مسلمان، نماینگر زندگی آرمانی است، تمام فرم‌های الحاقی، که امروزه به مسجد نسبت داده می‌شوند، می‌توانند زائد تلقی شوند. مسلماً، هیچ مسلمانی این را قبول نخواهد کرد؛ چراکه در سنت اسلامی، الحاق فرم‌ها و تغییر در محتوای نمادین آنها پذیرفته شده است. مشکل در ظرفیت ما برای کنترل سرعت این تغییر در محتوای نمادین است. اگر این اتفاق بیش از حد سریع بیفتد، به بروز خلائی در معانی نمادین منتج خواهد شد. امروزه، عدم ارتباط بین گذشته و آینده علت اصلی آشفتگی فرهنگی تمام‌عیار جهان اسلام است، ولی ما نباید با حسرت خوردن درباره ساختمان‌های یادمانی بزرگ گذشته یا با ارزش دادن بیش از حد به گنبدها، قوس‌ها و حیاط مرکزی‌ها، جلوی تغییر در نمادآوری را بگیریم.

مسجد مدینه

امروزه با مسئله‌ی بغرنجی روبه‌رو هستیم. چگونه می‌توان اسلام ــ به‌منزله‌ی منبع بالقوه‌ی نمادپردازی ــ را با فرم‌های بین‌المللی معماری مدرن که نمادپردازی خاص خودشان از تکنولوژی را عرضه می‌کنند، آشتی داد؟ فرم‌های نمادین معاصر چنان مشتاقانه پذیرفته شده‌اند که به نظر نمی‌رسد فنون غریب و پدیدآورنده‌ی خارجی این نوع معماری هم از سرعت قبول آنها توسط مسلمانان کاسته باشد. توده‌ی مردم از تخریب خانه‌های قدیمی‌شان برای ساخت آپارتمان‌های جدید راضی هستند. حاکمان از این خشنود هستند که طراحان بین المللیْ کاخ‌‌ها، ادارات دولتی، فرودگاه‌ها و دانشگاه‌هایشان را می‌سازند. مثل نوعی توافق اجتماعی، به نظر می‌رسد که کسی با به عاریت گرفتن این فرم‌ها از فرهنگ‌های خارجی مشکلی ندارد. و بنابراین با در نظر گرفتن این مقبولیت، ما به چه حقی نبود نمادپردازی اسلامی در این ساختمان‌ها را محکوم می‌کنیم؟»  [بخشی از نمادپردازی در بستر منطقه‌ای و معاصر آن[۱۸]؛ دگان کوبان[۱۹]]

[divider]تأثیر غربی‌گری بر معماری مسلمانان[/divider]

[مسلمان معاصر و دگرگونی معماریِ محیط شهری اسلامی[۲۰]؛ سید حسین نصر[۲۱]]

محیط‌های شهری مهم جهان اسلام، دچار بحرانی هستند که واضح‌تر از هرچیزی در زشتی و در تضاد کامل آنها با آرامش و زیبایی شهر سنتی اسلامی نمایان است. معماری اسلامی در سایه‌ی حجم عظیمی از سبک‌های بعضاً زشت و در بهترین حالت خسته‌کننده، قرار گرفته است که در هر دو مورد، با ادعای جهان‌شمولی و کاربرد جهانی، از الگوهای خارجی تقلید شده‌اند.

برای درک کامل فرآیند تغییر و دگرگونی، لازم است تا دو تأثیر غربی‌گری[۲۲]  مسلمانان را بررسی کنیم: اولین تأثیر، گسترش دنیوی‌گری[۲۳] و دومین تأثیر که هم به عوامل داخلی و هم عوامل خارجی مربوط است، محدود کردن سنت (الدین) به اصول اعمال انسانی است آن‌طور که در شریعت تجلی می‌یابد و حذف اصول «حکمت» و اصول و روش‌های هنر اسلامی که شامل قواعد ساخت چیزها می‌شود.

در جریان دنیوی‌گری، تأثیر غربی‌گری این بوده است که مفهوم اسلامی علم، که در آن هر نوع دانشی از جمله ریاضیات مقدس است، به مفهوم [امروزی] علم[۲۴]  به‌منزله‌ی نوعی دانش کاملاً دنیوی، تنزل یافته است. این تغییر تفکر، واقعیات و مفاهیم بنیادینی همچون فضا، نور، ریتم، فرم و ماده را از محتوای مقدسشان تهی کرده است. این‌ها با حفظ همان نام‌های قبلی به مفاهیم غربی پساــدکارتی تبدیل شده‌اند و فقط در سطح محدود مادی تجربه می‌شوند. بنابراین نه فضا دیگر نماد حضور الهی است و نه نور نماد خرد الهی. ریتم‌های معماری که کثرت را به وحدت می‌رساندند، فراموش شده‌اند.

معماری اسلامی به مصالح ساختمانی ساده وفادار بود و از نیروهای طبیعت همچون نور و باد برای تأمین انرژی‌اش استفاده می‌‌کرد. این معماری با بازسازی سکون، هارمونی و آرامش طبیعت بکر در حیاط مساجد و خانه‌ها، طبیعت را به درون شهر می‌آورد. مسلمان مدرن‌شده که حس معنوی‌اش را نیروی دنیوی‌گری تضعیف کرده است، کیفیت زودگذر زندگی بشری بر روی زمین و آرامش و هارمونی فراگیر در طبیعت را فراموش کرده است. امر دنیوی‌شده می‌خواهد محیطی به وجود آورد که خدا در آن فراموش شده باشد که به معنی ساخت محیطی شهری است که هیچ تعادلی با محیط طبیعی ندارد.

گرایش به دنیوی‌سازی باعث می‌شود که بعضی از مسلمانان کاملاً نسبت به دین خود، چه آن بخشی که در خود شریعت بازتاب یافته و چه در مورد آموزه‌های عقلانی آن، بی‌تفاوت شوند. گرایش اصلاح‌طلبی مذهب را تا حد جنبه‌ی حقوقی آن تنزل می‌دهد. این گرایش به علت تحقیر و حتی بی‌توجهی‌اش  به حکمت، دنیوی‌گری هنر و طبیعت را می پذیرد و دقیقاً همان عناصری از سنت اسلامی را که مسلمانان برای بازسازی یک فضای اسلامی اصیل  به آن احتیاج دارند، از دسترس دور می‌کند.

برای بحث در مورد معماری اسلامی هیچ راهی وجود ندارد که در آن بتوان از مسئله‌ی اصول معماری اسلامی و معنی معماری اسلامی طفره رفت. هیچ راهی برای اجتناب از معنا وجود ندارد. خداوند، «معنا» است. ما باید در جست‌وجوی این معنا باشیم. کشف این معنا ممکن نیست مگر اینکه توانایی ذهنی انتقاد به حدی در میان معماران و هنرمندان جهان اسلام وجود داشته باشد که بتوانند آنچه از خارج می‌آید را ارزیابی و بر اساس آن اصول [معماری اسلامی] و در نظر گرفتن شرایط جدیدی که جهان مدرن ایجاب می‌کند، بازسازی کنند.» [مسلمان معاصر و دگرگونی  معماریِ محیط شهری اسلامی[۲۵]؛ سید حسین نصر[۲۶]]

[divider]پی‌نوشت[/divider]

[۱] An Agenda for the Future

[۲] Ismail Serageldin

[۳] Dahrendorf

[۴] life chances

[۵] Islamic Culture, Modernity, Architecture

[۶] Mohammed Arkoun

[۷] Eurocentric

[۸] Orthodoxy

[۹] به فلسفه‌ی اسلامی فقه اکبر می‌گویند.

[۱۰] Faith and the Environment

[۱۱] Islamisation

[۱۲] self-identity

[۱۳] The Islamic Environment: Can the Future Learn from the Past?

[۱۴] Fazlur Khan

[۱۵] Symbolism in Its Regional and Contemporary Context

[۱۶] Dogan Kuban

[۱۷] anti-Islamic

[۱۸] Symbolism in Its Regional and Contemporary Context

[۱۹] Dogan Kuban

[۲۰] The Contemporary Muslim and the Architectural Transformation of the Islamic Urban Environment

[۲۱] Seyyid Hossein Nasr

[۲۲] Westernization

[۲۳] secularization

[۲۴] science

[۲۵] The Contemporary Muslim and the Architectural Transformation of the Islamic Urban Environment

[۲۶] Seyyid Hossein Nasr


منبع: [button color=”white” size=”normal” alignment=”none” rel=”follow” openin=”samewindow” url=”https://archnet.org/publications/4724″]Archnet[/button]

مطلبی دیگر
سیاست، معماری و پارامتریسیسم: در جست‌و‌جوی تفسیری برای معماری قرن بیست‌ویک