تراژدیِ بزرگ: کاش تئاتر شهر تهران را تعطیل کنید

تصویر تئاتر شهر | اثر شکیلا نجفی

👤 نیما دهقانی | کارشناس معماری و کارشناس ارشد نمایش و دیجتال مدیا

هزارو٢٠٠ هنرمند و هنردوست در تئاتر شهر دفن شدند؛ (این یک تیتر خیالی و مربوط به آینده‌ای نزدیک است) چند روز پیش بخش دیگری از ساختمان تئاتر شهر فروریخت و هنرمندان و هنردوستان یادشان افتاد کنارش مترو ساخته‌اند و مسجد و مدیریت، پول‌ها را گرفته و خبری از اجرای خوب و سالن محکم نیست.

سال ٨٩ روی پایان‌نامه‌ام که معماری تماشاخانه و مرکز هنرهای نمایشی ایران بود کار می‌کردم و برای مطالعه تز، تمام جزئیات تئاتر شهر را مرور کردم؛ تمام نقشه‌ها از روز اول تا بعد از بازسازی‌ها. سیر در حجم تودرتوی شاهکار نیمه‌کپی معماری با سرکشیدن به هر کنج کشف‌نشده‌اش، جذاب و هیجان‌انگیزتر می‌شد. فارغ از حسرت نبود سالن‌های مشابه بعد از انقلاب و حسرت از نگهداری بد و حرص از بهره‌کشی ‌هزار برابر از میزان پیش‌بینی‌شده، آنچه می‌دیدم، فرسودگی شدید ساختمان بود باوجود تمام گزارش‌های بازسازی. نتیجه مطالعات و مشاهدات این بود که «این ساختمان قدیمی شده». این معماری پیر است و طاقت تحمل این همه اجرای سبک و سنگین و این همه نفس و قدم را ندارد.

حالا عزیزان هی مدیر جدید بخوانند و هی پیمانکار نو بجویند. خوب شد آن مسجد را آنجا ساختند که برخی به بهانه لج‌کردن با مفهوم مسجد یاد مجموعه بیفتند، ولی برادر و خواهر هنردوست نه گودبرداری مسجد نه مترو هیچ‌کدام قرار نیست باعث ریختن یا کم‌رونق‌شدن تئاتر شهر شود. علم عمران و استاتیک و گودبرداری و محاسبات سازه‌های بتنی و آهنی آن‌قدر پیشرفت کرده است که باور کنید با محاسبات ساده می‌شود از هرگونه آسیب احتمالی به بناهای مجاوز جلوگیری کرد (که ان‌شاءلله عزیزان از آن علوم استفاده کرده باشند و مثل اغلب بناهای زیبای شهرمان با واسطه گری از زیر ضوابط ساخت در نرفته باشند البته لرزش چندباره قشقایی به کنار) اگر قرار بود از سمت آنها بریزد، در مرحله گودبرداری ویران شده بود، پس مشکل ساختمان‌های جدید نیست، تئاتر شهر پیر است. چه‌بسا مترو می‌توانست باعث پررونق‌ترشدن تئاتر شود و چه کسی است که با معماری، شهرسازی و تئاتر آشنا باشد و نداند نزدیک یک مجموعه نمایشی به مترو یا ایستگاه حمل‌ونقل عمومی یکی از بهترین ویژگی‌های سایت احداث است؟

هنرمندان معترض دوست‌داشتنی اگر واقعا نگران وضع این استوانه آجری جذاب و مخاطبان هنردوست یا هنرمند دوستش هستید، در تظاهرات و بیانیه‌هایتان بخواهید آن را تعطیل کنند. بله بخواهید استفاده از تئاتر دوست‌داشتنی شهر را متوقف کنند. این ساختمان وقتش است بازنشسته شود. پیش از اینکه روی سر تماشاگران فهیمش و بچه‌هایی که توی آن پارکینک‌ها و زیرزمین‌های تاریک دارند تمرین می‌کنند خراب شود. تیتر اخبار وحشتناک است؛ دوباره بخوانید: «‌هزارو٢٠٠ هنرمند و هنردوست در تئاتر شهر دفن شدند». باید از این تیتر ترسید. حالا چند نفر کمتر یا بیشتر. شک نکنید امسال اگر نه، یکی، دو سال دیگر اگر این بچه‌کِشی از این عروس پیر ادامه پیدا کند، من و شما یا یکی از قربانیان خواهیم بود یا یکی از سلفی‌گیرندگان با معترضان روبه‌روی مخروبه تئاتر شهر بالای سر جسدهای دوستان تئاتری و تئاتردوستمان.

به‌خاطر زنده‌ماندن تئاتر، زنده‌ماندن تماشاگران تئاتر و زنده‌ماندن هنرمندان تئاتر عاجزانه از هنرمندان و هنردوستان خواهش می‌کنم بیانیه بنویسند. گردهمایی کنند و از شهرداری و میراث فرهنگی بخواهند این مجموعه را تعطیل کنند و موزه زیبا و جاودانه تئاتر شهر را راه‌اندازی کنند و در پیشنهاد بعدی؛ برای زنده‌ماندن تئاتر، هنرمندان تئاتر و تماشاگران تئاتر، بیایید یک‌بار منطقی به کل ماجرای تئاتر در ایران نگاه کنیم. آیا تمام مشکلات هنرمندان تئاتر ایران چیزی جز کمبود سالن است؟ اگر محل اجرا به اندازه کافی وجود داشت، این همه بغض و کینه و نفاق و فقر اقتصادی و فرهنگی را بین هنرجویان و پیش‌کسوتان تئاتر شاهد بودیم؟ باور کنید مشکل ارشاد و شهرداری نیست، مشکل ماییم که تا اجرایمان را گرفتیم و مجوز سالنمان را دادند، سرخوش سفره‌مان را بردیم با گروه کوچکمان توی زیرزمین تئاتر شهر و فلان پلاتوی غیراستاندارد مثلا خصوصی خوردیم و بعد یک سال تمرین، ١٠، ٢٠ شب اجرا رفتیم و نوشتیم استاد فلانی و دکتر فلانی مهمان ویژه گروه بودند و فکر کردیم تمام شد، اما فردا روز از نو، روزی از نو.

مقایسه ساده و واضحی است نسبت آمار فارغ‌التحصیلان تئاتر به تعداد مکان‌های اجرا. اگر دلتان به حال پیر‌های تئاتر و همچنین جوان‌های نمایش می‌سوزد. اگر دلتان به حال سطح نمایش‌های موجود، مخاطب کاهل و مشاور جاهل می‌سوزد، از مسئولان نخواهید تئاتر شهر را بازسازی کنند و مجوز بدهند، بخواهید سالن بسازند، بخواهید سالن تئاتر بسازند. بخواهید سالن‌های تئاتر مجهز بسازند تا این همه هنرمندبی‌کار و با حرف، امیدشان را از آن چهارسوراخ تئاتر شهر بردارند و وقتشان را جای پارتی و غیبت و دویدن دنبال مجوز و بیمه و مزایا بگذارند روی متنی که شاید سر سوزنی به وضع جامعه هم بپردازد، بگذارند روی تمرینی که بدانند اجرا می‌شود که نمایششان بفروشد که فروش نمایش عار نباشد. که اگر یک نفر اجرایش گرفت و مثل سعدی افشار در بدبختی نمرد، نشود آدم بدِه ماجرا. هنرمند عزیز آن کسی که نمی‌خواهد تئاتری باشد تئاتری‌ها را به خودشان مشغول کرده است. بی‌خیال من و امثال من که عطای اجراهای یک هفته‌ای در زیرپله و لابی را بعد از خم‌شدن جلوی مدیران مدبر و مهربان و التماس به بازبین‌های باسواد و منطقی بخشیدیم به چهار کلاس سواد بیشتر و فعلا دست از غذا- از قضا – شسته‌ایم؛ به حرمت خاطرات خودتان، همه اجراهای خوب و بدی که دیدید و روی صحنه بردید.

به حرمت آن دانشجوی تئاتر که با ‌هزار امید از شهرستان آمده تا توی انبار تئاتر شهر هملت ‌هزارباره تمرین کند، برای شاید مجوزگرفتن و دو شب روی صحنه دادزدن «آه اوفیلا» که شاید ٢٠٠ سال دیگر ستاره شود که اوفلیایش روی صحنه ببیندش. به حرمت همین چیزها که قرار بود بشود تئاتر و نشد. کمی فقط کمی بیشتر از فردای مجوز و نوک بینی‌تان را ببینید. مشکل تئاتر ما کمبود سالن است، نه تغییر مدیر برای بازسازی ساختمانی که زمان شاه ملعون ساخته شده. تجربه ثابت کرده شعارِ از مسئولان عاجزانه می‌خواهم، فایده‌ای ندارد، اما به دست‌وپای هنرمندان پیش‌کسوت و پس‌کسوت می‌افتم. اگر دلتان برای تئاتر، تماشاگر تئاتر و هنرمند تئاتر این سرزمین می‌سوزد، از مسئولان چیزی را بخواهید که قبلا نخواسته‌اید یا کم خواسته‌اید یا خواسته‌اند که کم بخواهیم. تئاتری‌ای که نتواند مشکل خودش را حل کند، چطور می‌تواند به مشکل جامعه بپردازد؟ دوباره فکر کنیم. قرار بود تئاتر چه کند؟

📰 منبع: روزنامه شرق | شماره ۲۴۳۲ | ۵ آبان ۱۳۹۴

مطلبی دیگر
معماری اسلامی، بخش اول: بحران فرهنگ