درک اصل حداقل مداخله در بنای تاریخی:
با مقیاسه پلاتین مچ پا با تقویت پی بنای تاریخی با شمع (میکروپایل)
[divider]حداقل مداخله در استحکامبخشی سازهای[/divider]
از زمان شروع تحصیل در مقطع کارشناسی ارشد رشته مرمت در سال ۸۵ با اصل حداقل مداخله[۱] در بنای تاریخی به عنوان یکی از مهمترین اصول مداخله (مرمت) در اثر، توسط اساتید و بر مبنای منابع علمی مکتوب آشنا شدیم. این اصل گاه با ترس از مداخله –در جهت حفظ وضع اصیل بنا- اختلاط پیدا میکرد. اما این ترس با ترس دیگری در موقع مداخله در اثر تاریخی نیازمند مرمت، که پایداری سازهای خود را از دست داده تحتالشعاع قرار میگرفت و بعضاً محو میشد. اکثر ما مرمتیهای تحصیلکرده (برخلاف مرمتگران سنتی) از آنجا که شناخت کافی از علم رفتار سازهای آثار تاریخی معماری ایرانی نداریم، در موقع مواجه با اثری که نیازمند استحکامبخشی سازهای است، مداخلهای بیش از نیاز اثر در آن صورت میدهیم. به بیان دیگر تلاش میکنم ضعف شناختی خود از سازه اثر را با overdesign جبران کنیم.
[divider]حیات اثر تاریخی معماری[/divider]
حال برای اینکه اثر نحوه مداخله مطرح شده در بالا –overdesign کردن در موقع استحکامبخشی سازهای- در اثر تاریخی مشخص گردد؛ باید مخاطب را به حیات اثر تاریخی معماری تذکر داد. مبحث زندهانگاری معماری تحت عنوان روح مکان اثر تاریخی معماری و حفاظت از میراث ناملموس، سالهاست که نقل همایشها و بحثهای آکادمیک است. علاوه بر تعاریف خاص جان راسکین[۲] در بیش از یک قرن پیش از طنین نواهای خاموش در اثر تاریخی معماری؛ تعاریف جدید که امثال کریستوفر الکساندر از حیات[۳] ارائه میدهند، باعث شده که ما آثار تاریخی معماری ایرانی را در سطح بالایی از حیات و شعورمندی بدانیم. اما مسئله اینجاست که این مبحث فقط در حد بحث باقیمانده و در موقع مداخله در اثر تاریخی معماری، هیچگاه به اثر به عنوان موجودی زنده توجه نمیکنیم. اگر واقعاً اثر تاریخی معماری زنده است، آیا مداخلات ما در جسم اثر، بر روح آن تأثیر دارد!؟! آیا مداخلات کالبدی سنگین ما در اثر با مصالح نوین در جهت حفاظت کالبدی از اثر، ممکن است توسط اثر پس زده شوند!؟!
[divider]ارتباط پزشکی و مرمت[/divider]
باز لازم به ذکر است که در همان سالهای اول تحصیل در رشته مرمت، با قیاسی جالب توسط بعضی از اساتید مواجه شدیم: مقایسه پزشکی و مرمت. در واقع میتوان گفت مرمت کردن اثر تاریخی معماری، درمان جسم -و حتی روح- اثر از بیماریای است که به آن گرفتار شده و استفاده از تجربیات علم پزشکی بصورت استعاری در تصمیمگیریهای مرمتی در اثر تاریخی معماری بسیار کارساز است. حال بر اساس همین دیدگاه استعاری بر مبنای تشابهات علم پزشکی و مرمت، و تبعاً اثر تاریخی معماری و انسان میخواهیم به مقایسه یک مداخله مشابه و آثار آن بپردازیم.
[divider]پیچ و پلاتین مچ پا و شمعکوبی پی[/divider]
دو ماه پیش مچ پای من در فوتبال شکست؛ این نوع شکستگی در اصطلاح پزشکی fracture Trimalleolar گفته میشود، که به شکستی هر سه قوزک پا اشاره دارد. دکتر توصیه کرد که اول گچ بگیریم، اگر جابجایی در قوزکهای شکسته اتفاق افتاد به عمل نیاز است و در غیر اینصورت بعد از ۶ هفته بخشهای شکسته شده جوش میخورند. بعد از سه هفته مشخص شد که به عمل نیاز هست، قوزکها جابجا شدهاند و باید با پیچ و پرچ در جای خود تثبیت شوند. عمل انجام شد، هرچند از نظر پزشک و علم پزشکی این کار برای اطمینان خاطر از بهبودی و عدم ضایعات سالهای آینده لازم بود، اما جوانب سختی داشت. در طی چهار روز سه بار اتاق عمل رفتن به دلیل جابجا شدن قوزک جوشخورده در حین عمل قوزک جوشنخورده و گیر کردن شیلنگی که خونآبه را از زخم بیرون میکشید و نیاز به اتاق عمل دوباره، دردهای عجیب بعد از عمل، شرایط خاص بیمارستان -از سیگار و هروئین کشیدن بیمار تخت کناری که لگنش را عمل کرده بود تا فریادهای آنهایی که مثل ما!!! تاب تحمل درد نداشتند-، ملاقاتهای خستهکننده و نیاز به تکرار همه ماوقع برای هرکسی که مورد مرحمت قرارت داده بود و به ملاقاتت آمده بود، زحمات خستهکنندهای که برای اطرافیان نزدیک ایجاد شده بود، داروهای متنوعی که هر کدامشان عوارضی داشت، که باید برای همان عارضه هم دارویی دیگر مصرف میکردی، پرستارهای عجیبی که بعضیهاشان شغلشان را دوست نداشتند و این عدم تناسب با شغل را با نوع تزریق آمپولها به ما از خود بروز میدادند، دوره طولانی مراقبتهای ویژه بعد از عمل، امکان شکستگی دوباره با هرگونه کوتاهی یا رخ دادن حادثهای غیرمتنظره، ریسک قبول یا عدم قبول پلاتین کارگذاشته شده توسط بدن و همچنین جنس نامرغوب پلاتینهای استفاده شده در بیمارستانهای ایران و امکان زنگ زدن پلاتین و عواقب آن؛ و بعد از همه اینها، اگر همه به خیر بگذرند، عملی دوباره برای خارج کردن پلاتینها از پا و باز هم دورهای چندماهه برای پر شدن جای خالی پلاتینها.
همه سختیهای و عوارض عمل که ذکر شد و آنهایی که ذکر نشد، باعث شد در تمام طول دوره خانهنشینی بعد از عمل به این مسئله فکر کنم که آیا واقعاً راهی کمدردسرتر وجود نداشت! آیا برای مشکلاتی اینچنینی ارائه درمانی با مداخله کمتر -که دردهای آنی موقع مداخله در موضع آسیبدیده دارند، اما تبعات بسیار کمتری دارند- میسر نیست! آیا کادر پزشکی و پرستاران و اساساً بیمارستان بطور کلی از حال بیماری که مداخله کالبدی در او صورت گرفته آگاه است! و سؤال مهمتر اینکه آیا اصلاً با این همه مداخلهای که در مچ پای من صورت گرفته، در آینده مثل روزهای قبل از عمل میتوانم راه بروم!
روزهای بعد از عمل مملو از ساعاتی است، سرشار از خلاء؛ نه میتوان کتاب خواند، نه میتوان فیلم دید، نه میتوان با کسی همکلام شد، تقریباً میتوان گفت “هیچ” کاری نمیتوان کرد. در همین ساعات پر از هیچ، و با سابقهای که در بالا ذکر شد از حالات بعد از عمل؛ پیچ و پرچهای پای خود را با شمعکوبیهای و تقویتهای بتنی و فلزی مورد استفاده در استحکامبخشی سازههای سنتی مقایسه میکردم. آیا میتوان گفت آنچه بر من رفته در این روزها -و تحمل سختیهایی که تصورات من را از بسیاری مسائل از جمله بیمارستان و ورزش تغییر داده- به نوعی توسط اثر تاریخی معماریای که مورد مداخلات گسترده قرار گرفته نیز درک میشود!
[divider]حداکثر مداخله یا حداقل مداخله[/divider]
وقتی عکس مچ پای خود را بعد از عمل میبینم، مدام به این مسئله فکر میکنم که آیا امکان نداشت که ابداءکننده این روش درمان با تفکر حداقل مداخله دست به ابداء میزد! آیا واقعاً این پیچهای عجیب نیاز بود! هرچند که پلاتین برای بدن عنصری خنثی است و بدن عموماً عکسالعمل منفی با حضور این عنصر نشان نمیدهد، اما بالاخره حضور فلز در پا دردهای خاص خود را دارد؛ آیا نمیشد از جنسی دیگر برای این تثبیت استخوان شکسته شده استفاده کرد؛ مادهای که به استخوان شبیه باشد و در آینده نیز نیاز به عمل جراحی برای بیرون آوردن نداشته باشد! با این همه پیشرفت علم پزشکی در استفاده از لیزر، نمیشد از روشی کممداخلهتر استفاده کرد!
و در آخر به این نتیجه میرسم که پزشکان هنوز مثل ما مرمتیهای به اصل حداقل مداخله پی نبردهاند. پزشکان امروز هم مثل مرمتکاران آکادمیک امروز به حداکثر مداخله قائلاند. همانطور که ما مرمتکاران وقتی دست به عمل میزنیم، ادعاهای مطرح شده در فضای آکادمیک خود را نقض میکنیم و مدام بر حجم مداخلات خود اضافه میکنیم، گویی بر خود واجب میدانیم که حال که قرار است بنایی را مرمت کنیم، هر کاری که میتوان در این بنا به اسم مرمت انجام داد، با بیشترین میزان مداخله انجام دهیم و آیندههای دورتر بنا را کمتر در نظر میگیریم؛ پزشکان نیز گویی میخواهند فقط عارضه موجود را با بیشترین مداخله ممکن درمان کنند، و به کلیت انسان حاضر و عوارض درمانهای خود بر آینده او کمتر توجه میکنند.
عوارض جراحی و عواقب استحکامبخشی: به عنوان مثالی ملموستر علاوه بر همه سختیهای عمل جراحی و جوانب آن؛ مثلاً همین پلاتینهای موجود در پای من، ممکن است زنگ بزنند، یا خود اصلاً عاملی باشند برای آسیب بیشتر، در صورتی که بارگزاری روی پا زودتر از زمان مناسب صورت گیرد و یا بارهای غیرمنتظره بر بخشهای آسیبدیده وارد شود؛ علاوه بر آنکه دردهای عجیب حاصل از عدم تجانس جنس پلاتین با استخوان و ماهیچههای پیرامون آن از عوارض طبیعی چنین عملهایی است. همچنین در تمام دوران وجود پلاتین در پا، ماهیچهها، تاندونها و دیگر اجراء بدن که در جوار این عنصر هستند، در تماس با آن در معرض خطر هستند. و حال قیاس کنید با شمعکوبی در پیهای آسیبدیده بنای تاریخی، و البته دوباره تذکر میدهم که بر اساس آنچه در مقدمه ذکر شد، اثر تاریخی معماری را موجودی زنده تصور کنید؛ آیا اثر تاریخی معماری که دارای کالبدی فرسوده است، توان هضم حجم سنگینی از مداخلات را دارد! آیا استفاده از مصالحی که کاملاً با مصالح مورد استفاده در بنای تاریخی متفاوت و گاهی متضاداند، باعث نمیشود که اثر تاریخی معماری آنها را پس بزند! آیا استفاده از مصالحی شبیه فلز، عوارض جانبی کوتاهمدت و درازمدت برای اثر تاریخی معماری ندارد!
میتوان گفت در صورت انجام مداخله حداکثری؛ گاه خود عنصر مورد استفاده برای مرمت، میتواند تحت شرایطی نقش عامل مخل را بازی کند. پلاتینهای زیادی در پای استخوان پای بیمار گیر کرده و درآوردن با دشواری و آسیبهای دیگر همراه بوده؛ گاه پلاتین زنگ زده و به دیگر بافتها آسیب رسانده؛ گاه تماس پلاتین با دیگر اجزاء همجوار استخوان دردهای دائمی برای شخص به همراه داشته؛ گاه تحت پیچشهای شدید پلاتین به عنوان عنصر قوی و مقاوم به استخوان ضعیف و آسیبدیده اعمال فشار کرده و استخوان دچار شکستگیهای بدتر شده! علاوه بر اینکه بطور معمول استفاده از پلاتین در استخوانهای نزدیک مفاصل پا، انعطافپذیری آن مفصل را کاهش میدهد.
و البته مشابه همه این موارد را میتوان در مورد حضور شمعها، دالهای بتنی و اساساً همه عناصر سازهای تقویتکننده از جنس فلز و بتن در مرمتهای حداکثری در بنای تاریخی یافت. حضور شمعهای فلزی در پیها یکپارچگی جنس سازه را مخدوش کرده (به این صورت که در عین حال تقویت سازه، تحت تأثیر پیچش –به دلیل مقاومتی بسیار بالاتر از مصالح اصیل پی- باعث ایجاد گسست در پی میشود) و در مواقع وارد شدن نیروهای غیرهمگون (مثل زلزله) خود به عنوان عامل مخرب به سازه خشتی ضربه وارد کرده و عامل مخل میشوند. همچنین میتوان به امکان زنگ زدن عناصر فلزی استفاده شده در استحکامبخشی –که ایجاد دو عارضه ضعف سازهای عنصر مذکور و اثرات مخرب سرایت زنگ آهن به عناصر پیرامونی را در پی دارد- اشاره کرد.
به عنوان مثالی نگرانکننده میتوان به گنبد بازسازی شده حرم امامین عسکریین(ع) در سامرا اشاره کرد؛ گنبد آجری با سازه آجری زیر خود در تعادل کامل بود؛ اما حال که گنبد جدید با سازه فلزی عظیم و وزنی بیشتر از سازه قبلی ساخته شده، در صورت حادث شدن هرگونه انفجار یا زلزله، گنبد سازه زیر خود (جرزهای آجری اصیل) را تخریب کرده و عواقب خطرناکی در پی دارد.
در همین تجربه حضور در بیمارستان و دیدن تعداد زیاد کسانی که مورد عمل جراحی پا یا دست قرار گرفته بودند، کاملاً واضح بود که بدن پیران توان هضم عملهای سنگین را ندارند. نتیجهای که از مطالب مطرح شده در بالا میتوان گرفت اینکه همانطور که برای هر انسانی مداخله حداقلی در زمان بیماری در اولویت است، البته در صورتی که خود شخص تصمیمگیرنده باشد؛ اگر به نواهای خاموش جاری در اثر تاریخی معماری گوش فرادهیم، اثر نیز با مداخلات سنگین موافق نیست. من بعد از تجربه عواقب عمل جراحی و درک حضور پلاتین در بدن خود و هچنین دیدن عکسی از پای مورد جراحی قرارگرفته و وضع عجیب آن، بیاد تصمیمات خود در یکی از پروژههای مرمتی افتادم. این سؤال مدام در ذهنم مرور میشد که پلاتینهای پای من با شمعهای تجویز شده برای پی بنای مذکور، و حال من بعد از جراحی با حال کالبد بنا بعد از شمعکوبی چقدر به هم نزدیکاند! گویا من باید تجربه میکردم حضور جنسی متفاوت با دیگر جنسهای تشکیلدهنده بدنم را تا به عوارض چنین نوع مداخلهای بر اثر تاریخی بیشتر دقت کنم.
· الکساندر، کریستوفر (۱۳۹۰) سرشت نظم؛ ساختارهای زنده در معماری، ترجمه: سیروس صبری، رضا و اکبری، علی، پرهام نقش
· Stanley Price, Nicholas (1996) historical and philosophical issues in the conservation of cultural heritage, the getty conservation institute, los Angeles
سجاد مؤذن
تیر ۱۳۹۵
[۱] . اصل حداقل مداخله را می توان در نظرات یک مرمت گر آلمانی (به نام پکت) در سال ۱۸۶۹ جستجو کرد که پذیرفتن آسیب را بر پنهان کردن آن (با درمان) ترجیح داد. به عنوان مثال برای درک اهمیت اصل حداقل مداخله در امر حفاظت و مرمت میتوان به آراء الیزابت پای در کتاب مراقبت از گذشته رجوع کرد که سه اصل حفاظت نوین را آسیب نرساندن به منزلت و ویژگیهای اثر با انجام مداخلات حفاظتی، حداقل مداخله، و خوانایی مداخله (تمایز با بخشهای اصیل) دانسته است. همچنین فورسیس اصول کار حفاظت را حداقل مداخله، بازگشتپذیری و استفاده از شیوهها و مصالح مشابه میداند.
[۲]. “در واقع باشکوهترین بخش یک اثر معماری، در سنگها یا طلای استفاده شده در اثر نیست، بلکه شکوهمندترین وجه معماری، گذر عمر آن و حس عمیق سرشار از حیاتش (طنین نواهای خاموش) است. نه تنها عبوسیت و خشونت نگاه یا مهربانی رازگونه، بلکه حتی تصویب اعتراض و محکومیت احساساتی هستند که ما در دیوارهایی که مدتها پیش با امواج حضور انسانهایی از نسلهای گذشته شسته شدهاند، درک میکنیم. هر بنا طنین نواهای خاموشی از انسانهایی که در تمام دورههای پیشین در آن حضور داشتهاند به دست میدهد و نکته مهم در مورد این گذشته این است که نمیتوان برای آن جایگزینی یافت.” (Stanley Price، ۱۹۹۶: ۹)
[۳]. “هر شکل از نظم از مرتبهای از حیات برخوردار است. از این رو، حیات مفهومی مکانیکی و محدود که تنها برای دستگاههای تولیدمثلکننده زیست محیطی به کار میرود، نیست. حیات کیفیتی است که در ذات فضا نهفته است و برای هر آجر، هر سنگ، هر فرد، هر نوع ساختار فیزیکی که در فضا ظاهر میشود، بکار میرود. هرچیز، حیات خود را دارد.” (الکساندر، ۱۳۹۰: ۳۰)