بازار تهران در هستهی مرکزی تهران قدیم قرار دارد. این بازارهای پرپیچوخم از سبزهمیدان آغاز به بازار مالفروشها در خیابان مولوی ختم میشد. گذشتهی این بازارها به قبل از دورهی شاهطهماسب صفوی بازمیگردد ولی شاهطهماسب آن بازار را گسترش و رونق داد. مهمترین بازارهای قدیم تهران عبارت از بازار کنارخندق، بازار کفنفروشها، بازار مالفروشها، بازار مسگرها، بازار آهنگران، بازار سنگتراشان، بازار فرشفروشها، بازار عطرفروشها و بازار مرغیها و برخی از بازارهای کوچکتر چون بازار توتونفروشها، بازار حلبیسازها و بازار زرگرها هستند. در اینجا به ذکر توصیفاتی جالب از دو اروپایی که بازار تهران را در دورهی قاجار دیدهاند میپردازیم.
[divider]توصیف دوگوبینو[/divider]
«این بازار هم که در فصل زمستان گرم و در تابستان خنک است، محل اجتماع قسمت عظیمی از سکنهی شهر میباشد. کسبه چهارزانو و یا دوزانو و روی قالیهایی که در دکان و حجره خود گستردهاند، نشسته و کالای خود را باسلیقه مخصوصی که ما مغرب زمینیها از آنها تقلید نموده و سپس تکمیلش کردهایم چیدهاند و گاهی عابران را دعوت مینمایند که از آنها کالا خریداری کنند. انواع و اقسام مردم در بازارها حرکت میکنند و مشغول خرید هستند. یک قسمت از این خریداران زن هستند که مخصوصاً در بازار کفاشها و بزازها زیادتر از جاهای دیگر دیده میشوند … فروشندگان میوه و کره و پنیر و آجیل متاع خود را روی الاغهای زیبا و سفید بار کرده با الحان مختلف آواز میخوانند و طی آواز محاسن متاع خود را به گوش عابران میرسانند و آب دردهان شنوندگان راه میاندازند. در وسط این رفتوآمد و هیاهو، نابینایان و گدایان اشعار شعرای سلف را به آهنگهای مختلف میسرایند و نقالان دورهگرد در یکگوشه با صدای بلند افسانه میگویند و میرزاها درحالیکه قلمدان خود را پر شال زدهاند با سرعت از وسط اجتماع عبور میکنند. ولی طولی نمیکشد که یک قطار شتر که از نقاط دوردست کشور آمده درنتیجه برخورد با یک قطار قاطر که از مازندران واردشده راه را بر همگان مسدود میکند. من نمیدانم که این قطار شتر و قاطر چگونه در این معبر تنگ از کنار یکدیگر عبور میکنند، ولی چون در این کشور باستانی همه کار در همهوقت راه علاج دارد، نهتنها قطارهای شتر و قاطر میگذرند، بلکه مردم هم از وسط دست و پای آنها عبور میکنند!
قدری دورتر، درویشی که تختهپوست روی پشت انداخته و تبری به دوش گرفته با یک خراط که قلیانهای رنگارنگ را خراطی میکند در حال صحبت کردن است و در همین هنگام، یک شاهزاده افغانی سوار بر اسب و درحالیکه نوکرهایش پیاده او را تعقیب میکنند، باشکوه و جبروت میگذرد.
در خلال این احوال و رفتوآمد عابران و چانهزدن زنها مقابل دکانهای بزازی و کفاشی، سیاسیون شهر و آنهایی که خود را بااطلاع معرفی میکنند در دکانها و حجرهها درباره مسائل دولتی و کشوری صحبت میکنند و فلان تصمیم را که از طرف دولت گرفتهشده تنقید میکنند و وقایع شب گذشته و خصوصاً اتفاقات حرمسرای ناصرالدینشاه را که خوشمزهتر از صحبتهای دیگر است برای یکدیگر حکایت میکنند. پول میدهند و پول میگیرند و قرض میکنند و اثاثیه خانه خود را گرو میگذارند و یا قالی و البسهای را که شش ماه قبل از این گرو گذاشتهاند، پس میگیرند. قلیانفروشهای دورهگرد که کارشان چاق کردن قلیان و دادن آن به دست مشتریان است مرتباً قلیانها را در بازار میگردانند و قهوهچیهای دورهگرد سینیهای چای را به دست گرفته و استکانهای کوچک را بین دکانداران و مشتریان قسمت میکنند و آشپزها مقابل دکان خود ایستاده و با صدای بلند عابران را برای صرف ناهار دعوت میکنند.
گاهی یک جارچی در گوشه بازار نمایان میشود و با صدای بلند آخرین احکام حکومت را به اطلاع مردم میرساند. زیرا در ایران چون اغلب مردم بیسواد هستند و داشتن سواد مختص علمای مذهبی و میرزاهاست دولت هرگز بهوسیله آگهی و یا روزنامهها که وجود خارجی ندارند احکام و تصمیمات خود را به اطلاع مردم نمیرساند، بلکه همانطور که ما فرانسویها در قصبههای کوچک و آبادیها برای ابلاغ احکام و قوانین، طبّال رسمی داریم که در میدان آبادی طبل میزند و با صدای بلند قوانین جدید را میخواند و مردم میشنوند، در ایران هم عده زیادی جارچی وجود دارد که مقرری مخصوص دارند و کارشان این است که احکام دولت را در بازارها به اطلاع مردم برسانند.
ولی این جارچیها فقط برای دولت کار نمیکنند و بااینکه رسماً مستخدم دولت هستند برای افراد دیگر هم کار میکنند. مثلاً اگر شما کودکی داشته باشید که مفقودشده باشد مبلغی به جارچی میدهید و آنها در بازار و محلات با صدای بلند نام ونشان کودک شما را به گوش مردم میرسانند که هر کس او را یافته است به پدرش تسلیم کند.
باری به این طریق ساعات روز در بازارها سپری میشود و همینکه آفتابغروب کرد، صاحبان دکان و حجره، کارها و صحبتهای خود را تعطیل کرده و دکانها را میبندند و به خانه خود مراجعت میکنند.»[۲]
[divider]توصیف کرزون[/divider]
لرد کرزون[۳] یکی دیگر از افرادی است که تهران ناصری را دیده است و کتاب قضیهی ایران را راجع به مسائل سیاسی ایران نوشته است. چرچیل در کتاب «نویسندگان زبردست»، مؤلف را از جهت انسجام کلام و کلمات وزین که در این کتاب بهکاربرده است، نیک ستوده و تامس هاردی شاعر و نویسند انگلیسی به او چنین نوشته است: «شاه کار و تتبعات تو، مایه انفعال دیگر دانشمندان ما شده است». توصیفت کرزون از بازار تهران چنین است:
«بازارهای تهران محوطه وسیعی را در بخش کهنه شهر اشغال و مثل سایر قسمتهای پایتخت در دوره شاه فعلی (ناصرالدینشاه) تغییرات عمده و اصلاحات ضروری فراوان حاصل کرده است. مدخل اصلی بازار از دالان مقابل شمسالعماره است و آن از راه محوطهای که حوض و آب روان دارد و سبزهمیدان نامیده میشود به راستای کمنور با سقفی منحنی منتهی میشود که در چشم جهانگردانی که به مشرق زمین آمدهاند نیک آشناست.
بازارهای تهران سراسر دارای گنبد آجری است و غالباً هم به حیاط یا میدانی راه دارد و دارای کاروانسراهای وسیع و خوش بناست و میتوان در آنجا انواع اجناس شرق را از زین اسب تا سینی چایخوری خریداری کرد. مصنوعات اروپایی در بعضی غرفهها برای فروش موجود و از اکتشافات ابتدایی و آشکار یکی این است که لباس ایرانی دوخت اروپا هم دیده میشود.
یکی دیگر از سلیقههای خیلی شایع ولی غیرقابل درک ایرانی که بهصورت بارزی هویداست و با خرج کم قابل حصول است در بازارها دیده میشود و آن علاقه فراوانی است که گویا در میان همه طبقات از شاه تا افراد پایین نسبت به بلور با رفتن شمعدانی جار چراغ و ظروف چینی یا زیورآلات از هر قبیل هست. به خانه هر شاهزاده یا افرادی از طبقه اعیان که وارد شدم قفسهای پر از این اجناس دیدم و برحسب معمول اشیاء گرانبها را روی میزی کنار هم میگذارند.
راجع به وضع دکانها یا چگونگی معاملات و درجات کسبوکار و یا صحنههای دادوستد در بازارهای تهران حرفی نمیزنم چون همان بساطی در میان است که در سایر شهرهای مشرق زمین دیده میشود و بارها وصف آن را گفتهاند به حدی که حتی کسانی که به مشرق زمین هم نرفته باشند کار و عرض معابر و اندازه دکانها و عوامل عمومی رفاه و آسایش از همه بازارهای شرقی که من دیدهام بهتر است. اگرچه نسبت به بازارهای اصفهان و شیراز که بعداً دیدم و تا حدی هم تبریز عقبتر محسوب میشود، ولی ازنظر کسانی که باعلاقه و کنجکاوی و امید خرید اشیاء کمیاب به آنجا میروند از یأسآورترین بازارهای مشرق زمین است. فروشنده حد اعلای قیمتی باورنکردنی را خواستار میشود و منتهای بیاعتنایی را نسبت به قیمتهای پیشنهادی هر خریدار نشان میدهد. فروش کالاهای کمیاب و فرش و از این قبیل چیزها کاملاً در دست دلالهاست که اجناس خود را بر پشت الاغ به محله اروپائیان حمل میکنند و از این افراد است که باید پارچه ابریشمی و ملیلهدوزی و مخمل یا اجناس فلز مس و میناکاری یا فرش و آیینههای منقوش و حباب که شاید مسافر علاقه دربردن آنها به اروپا داشته باشد خریداری کرد.
اکثر این دلالها هم به مناسبت نوع جنس و مظنه آن از قرار معلوم کلیمی میباشند. اما مسافر زودگذر بهآسانی قادر نخواهد بود مطاع مطلوب را به دستآورد.»[۴]
در این توصیف نیز علاوه بر اطلاعات معماری اطلاعات جالبی راجع به اقلام موردنیاز مردم آن دوره در تهران یافتیم. در یادداشتهای بعدی بیشتر به بازار تهران خواهیم پرداخت.
منبع: شهیدی، حسین. سرگذشت تهران. تهران: راهنما، ۱۳۸۳.
[۱] . JOSEPH ARTUR CONTE DE GOBINEU
[۲] . کنت دوگوبینو، سه سال در ایران، ص ۶۲-۶۴.
[۳]. CURZON
[۴] . لرد کرزون، ایران و قضیهی ایران، ج ۱، ص ۴۳۶-۴۳۸.