نویسنده: مایا اپنهایم[۲]/ روزنامهنگار و پژوهشگر حوزهی شهر
مترجم: محمود نقوی/ دانشجوی کارشناسیارشد طراحی شهری
[۱]سرمایهداری نیز تکامل یافته است؛ همانگونه که شهرهایی که در آنها زندگی میکنیم رشد کردهاند. امروز، سرمایهداری گرایشهای جدید و قدرتمندی در تسخیر فضا پیدا کرده است؛ مناطق شهری به نقاطی حیاتی برای انباشت سرمایه و شهرها به نقاط فرماندهی یک اقتصاد جهانی مبدل شدهاند و طرحهای بازسازی شهری هم به جای توجه به نیازهای واقعی شهروندان، هر روز به سوی جذب سرمایه گذاری خارجی و تصویرپردازیهای جهانی کشیده میشوند. این مقاله با نگاه به سرمایهداری متأخر از یک منظر فضایی[۳]، تحولات شهرهای غرب پساصنعتی را بررسی میکند.
همگام با از رونق افتادن صنایع تولیدی و رشد اقصاد خدماتی و مصرفی، مکانهایی که ما ساکنشان بودیم نیز به سرعت تغییر کردند. شهرها رشتههای صنعتی خود را رها کرده و مجبور شدند تا ثروت خود را با سرمایه گذاری در صنایع مصرف و تفریح بازیابی نمایند. با این روند، شهرها جای اینکه محل تولید باشند، به سایتهای مصرف بدل شدند و درنهایت، این دگرگونی به تغییر ترکیب بلوکهای ساختمانی مراکز شهری[۴] ما منجر شد. این فضاهای به هم الصاق شدهی زندگی- کار- تفریح، چشمانداز شهر را متحول کردند. در این زمان، با ظهور یک اقتصاد سیاسی و مدیریت شهری در سایه، مصرفگرایی بخشی جداییناپذیر و حیاتی در تکامل شهرها شد و چشماندازهای شهری را تغییر داد؛ راه و رسمی که ما در آن شهر را تجربه میکردیم و در آن ساکن شده بودیم شدیداً دستخوش تغییر شد؛ امروز اوتلتهای مصرفی بر مرکز شهرهای ما تسلط مییابند و محیط مصنوع روز به روز بیشتر با نیازهای مصرفی همگام میشود. میتوان استراتفورد[۵] را مثال زد که در مسیر برگزاری بازیهای المپیک لندن، به یک سایت کلیدی برای مصرف، اوقات فراغت و توریسم تبدیل شد. وستفیلد[۶] در آنجا ایجاد یک طرح توسعه چند منظوره متشکل از یک مرکز خرید، مجتمعهای مسکونی و تعدادی هتل و کازینو که در مجموع قد و قواره یک شهر جدید را پیدا کرده بود، آغاز کرد.[۷] این مثال، نمادی از چشمانداز تجاریسازی گستردهتر شهرهای ماست. خیابانها و مراکز شهری بی نظم و هردنبیل دورههای قبل، به وسیله برندهای معروف تسخیر میشوند و ویترین مغازهها به طرز عجیبی تمیز و براق میشود. و اینگونه، ابعاد فضایی سرمایهداری، تاثیرات عمیق خود را بر زندگی روزمرهمان بر جای میگذارد.
تجاری سازیِ[۸] دورنمای شهری به خصوصی سازی فضای عمومی منجر شده است. مراکز شهر به محل تکریم مصرف تبدیل شده و از این ره، منافع خصوصی و مقتضیات آن به این فضاها نفوذ کرده است. شهرهای ما غرق در فضاهای مصرفی شبه عمومی شدهاند که به جای شهروندان، به شرکتهای بزرگ تعلق دارند. این مکانها اگرچه علی الظاهر عمومی هستند، اما تحت مالکیت و کنترل منافع بخش خصوصی بوده و به مردم پاسخگو نخواهند بود. بازسازی مرکز شهر لیورپول مثال بارزی در خصوص این موضوع خواهد بود.
در سال ۲۰۰۸، شورای شهر لیورپول، تمام کنترلش بر مرکز شهر را از خود سلب کرد و ۱۷ هکتار اززمین آن را به یک توسعه دهنده خصوصی موسوم به گروسونور[۹] فروخت. بدین ترتیب، بخش اعظم ۳۵ خیابان مرکز شهر خصوصی شدند و ۱۷۰ فروشگاه اوتلت، سینما، هتل هیلتون، مجتمع آپارتمانی لوکس و پارک در مجموعهای به نام “لیورپول وان”[۱۰] ایجاد شد؛ این مجموعه، دیگر معانی گذشته مرسی ساید[۱۱] را تداعی نمیکرد و در مقابل، نشانگر یک حرکت گسترده به سوی فضاهای شهری عام و متداول پساصنعتی محروم از هویت محلی بود. لیپورپول وان که همچنان عظیمترین توسعه خرده فروشی انگلستان است و مالکیت، مدیریت و نظارت آن در اختیار بخش خصوصی است، امروز تبدیل به پروتوتایپی شده که بهطور فزاینده در شهرهای غربی و سراسر جهان در حال شیوع است.
در عمده سیتی سنترها، خصوصی سازی فضای عمومی به کمک نیروهای امنیتی خصوصی و دوربینهای مداربستهای که نظاره گر حرکات شهروندان هستند، تقویت شده است. طراحی معماری و سبک مرکزگرای بیشتر این مراکز خرید بدین معناست که خریداران باید از همه زوایا دیده شوند. وستفیلد، بزرگترین شرکت توسعه، احداث، سرمایهگذاری و مدیریت مراکز خرید که دارای ۹۱ شعبه در ایالات متحده، بریتانیا، استرالیا و نیوزلند است، تمایل دارد تا مراکز خود را به صورت یک گالری باز طراحی نماید. مجموعهای متشکل از پله برقیهای اکسپوز، آسانسورهای شیشهای، پرسنل امنیتی ۲۴ ساعته، دوربینهای مداربسته و در کنار اینها، عدم وجود مسیرهای حرکتی کم عرض، بدان معنی است که در آنجا، هیچ فضایی نیست که بازدیدکنندگان بتوانند لحظهای از منظر نگاه بی امان ناظران دور بمانند. شگفت این که، وستفیلد در استرالیا پا را فراتر گذاشته و اقدامات نظارت بیومتریک را نیز در مراکز خرید خود اجرا کردهاست. بهطور خلاصه، تمامی این نظارتها، کنترلهای رفتاری و راهبردهای پلیسی، برای از بین بردن کلیه نشانههای قابل رویت ناآرامی و جلوگیری از ورود بازدیدکنندگان ناخواسته به مراکز شهری و خیابانهای مصرفی بهکاررفتهاست.
چنین کنترلهایی معمولاً برای مشخص کردن مرز میان مردمان “متناسب با شأن” و “دون شأن” و فعالیتهای “قابل قبول” و “غیرقابل قبول” در فضای عمومی به کار میروند. مراکز شهری و مراکز خرید، بخش قابل توجهی از فعالیتهای غیرمصرفی مثل پرفورمنسهای خیابانی، اسکیت سواری، تجمعات سیاسی، اجرای موسیقی و هر رفتار غیرقابل کنترل بداههای را بر نتابیده و آن را ممنوع یا تضعیف میکنند. باسکرها (هنرمندان دوره گرد خیابانی) اکنون در معرض طیف وسیعی از قوانین و مقررات دقیق هستند. در مرکز شهر لیورپول، آنها تنها مجاز به اجرای ۲ ساعت برنامه، آن هم در محلهای تعیین شده توسط شورا میباشند و که برای همین هم باید دارای مجوز و کارت شناسایی عکس دار باشند. در این مکانهای استقرار که یک و نیم متر طول دارند، مهم نیست موسیقی شما چقدر زیبا باشد، در اینجا صرفاً مجوز داشتن شما اهمیت مییابد و اگر مجوز نداشته باشید، متهم به تخلف هستید. با وجود این واقعیت که قانون صدور مجوز ۲۰۰۳، اجراهای خیابانی را ملزم به دریافت مجوز نمیداند، اما تعداد شوراهایی که در شهرهای خود، این اجراها را ذیل فعالیتهایی که نیاز به اخذ مجوز دارند طبقه بندی کردهاند، افزایش قابل توجهی یافته است. حتی در کمدن، برای یک مکان فعال و باسابقه وآمیخته شده با موسیقی و جنب و جوش، شروط و قیود محدودکنندهای توسط شورا تعیین شده است.
این اتفاقات، روند زوال سرزندگی اجتماعی و آزادیهایی که در فضاهای عمومی واقعی رشد یافته بود را نمایان میسازد. گذشته از اینها، بسیاری از مراکز شهری امروز حتی فاقد مکانی برای نشستن ساده رایگان هستند؛ درمقابل، فضاهای خرید به گونهای طراحی شدهاند تا حرکات سودآور مصرف کنندگان در فضا را تهسیل نمایند. و باید اضافه کرد که بسیاری از این مراکز شهری، پس از ساعات خرید، خالی و با تاریک شدن هوا متروکه و رها میشوند. فضاهای نیمه عمومی مراکز تجاری شهری، در عمل برای طیف وسیعی از شهروندان، ناپذیرا[۱۲] است؛ کسانی که “مصرفکننده” نیستند[۱۳]. بی خانمانها، بیکاران، فقرا، جوانان و سالمندان، در نظم هژمونیک مصرف، با عنوان “دیگران” برچسب میخورند. به عبارت دیگر، شهرها قادر میشوند حد اینکه چه کسی بیاید و چه کسی نیاید را تعیین کنند. تصور متداول این است که فضاهای عمومی رو به همه مردم باز هستند، اما درحقیقت آنها صرفاً برای آن دسته از شهروندان که پولی برای خرج کردن دارند ایجاد شدهاند و بس. حق شهر، امتیازی است برای صاحبان سرمایههای مادی و فرهنگی تا روز به روز بیشتر مصرف کنند. در این میان، کسانی که با ۵۳ پوند درآمد هفتگی زندگی میکنند و یا رژیم تحریمهای وحشیانه دولتی را تجربه میکنند، از بازی حذف شدهاند. در نتیجه این روند، همه هویتهای غیرمصرف کننده، حذف شده و از میان میروند. ایجاد این فضاهای تمیز و استریل یعنی تلاش کنیم افراد “بی محل[۱۴]” -یعنی کسانی که در ایجاد تطابق بین خویش و مدل استاندارد “شهروند مصرف کننده[۱۵]“، موفق نبودهاند- از دید پنهان باشند.
مصرف، نه تنها به پیکربندی مجدد توپوگرافی کالبدی شهر انجامید، بلکه معانی انضمامی شهر و شهروندان آن را نیز عوض کرد. بازسازی خریدمحور[۱۶]، ابعادی فراتر از مقولات کالبدی و زیباشناسی پیدا کرده و به موازات سایر گفتمانهای “مکان” دنبال شده است. در این گفتمان جدید، دسترسی به شهر علاوه بر نظارتهای فیزیکی، از طریق بازنماییهای ظریف فضا نیز محدود شده است؛ لایههای مختلفی از کنترل اجتماعی که بسیار بیشتر از حفاظتهای فیزیکی هستند، اما کمتر به چشم میآیند. به عنوان مثال، اقتدار یک نیروی امنیتی در لباس مخصوص [۱۷]g4s بسیار بیشتر از پیامهای منتشر شده توسط تبلیغات چشمک زن به چشم میآید. در فضاهای مراکز تجاری خصوصی شدهی شهر، که تحت این کنترل اجتماعی قرار گرفتهاند، هویتهای تحمیلی، تجویزی و معین به طرز فزایندهای رشد کرده و فضا برای ذهنیتها و فعالیتهای غیرمصرفی، به شدت در حال زوال است.
علاوه بر اینها، تشویقهای سرمایهداری متأخر به “برندسازی” و “بسته بندی” فضا، به همگن سازی تفاوتها و تکثرها منجر شده است. تجمعات، راهپیماییها و گردهماییهای خیابانی در مرکز شهرکهای استریل شده غربی، جایی ندارند. هر نوع فعالیت سیاسی در تاون سنتر تازه بازسازی شدهی مرسی ساید، لیورپولوان و یا شعبه وستفیلد در شهرک شپردزبوش[۱۸]، ممنوع شده است. بسیاری از شاپینگ مالها تجمعات را به دو یا سه شرکت کننده محدود کرده و حمل بنرها و پلاکاردهای اعتراضی را ممنوع ساختهاند. گیاهان و مبلمان متفاوت و خاص که با دقت در مراکز خرید جانمایی شدهاند، حس مصنوعی و ریاکارانهای از جامعه را متبادر کرده است. حالا این منطق فردگرایانه مصرف گرایی است که با حیله گری، جایگزین مشارکت اجتماعی درشهر شده است.
مراکز خرید، عادات مصرفی را تعریف و تثبیت میکنند. آنها یک محیط بسیار مرتب و منظم برای شهروندان نیکرفتاری که به دیدن نمایش شهر مصرفی آمدهاند فراهم میکنند. علاوه بر این، تکثر لایف استایلهای ما به وسیله همین فرایند استانداردسازی فضاهای مصرفی، پایمال و منکوب میشود. امروز میبینیم که مراکز شهری در سرتاسر جهان غرب، به طرزعجیبی شبیه به هم میشوند؛ همچنانکه برندها، کافهها و مجتمعهای سرگرمی مشابه را در خود جای میدهند.
کسی ممکن است در لندن قدم بزند یا نیویورک، در لیورپول یا میلان؛ تفاوتی نمیکند، شما میتوانید تضمین کنید که او از مقابل استارباکس، سابوی، مک دونالدز، زارا، اچ اندام، و اپل استور عبور خواهد کرد. این استانداردسازی، خود را به صورت یک “بی مکانی[۱۹]” فزاینده ظاهر کرده است؛ چیزی که توسط مصرف کنندگان به عنوان حس “امکان هرجایی[۲۰]” ابراز میشود.
سطوح براق مراکز تجاری، با تحمل نابرابریهای اجتماعی و قومی صیقل یافتهاند. تلاش برای باز برندسازی تصویر شهر و جذب یک طبقه جدید از ساکنان و صنایع خلاق، منجر به جابه جایی و جانشین سازی گروههایی میشود که با چشمانداز شهری باززاییده شده، نمیتوانند هماهنگ شوند. با وجود مراکز شهری بازتوسعه یافته و آپارتمانهای لوکسی که برای ساکنین جوان مرفه ایجاد شده است، ادامه زندگی و خرید در این مکانها برای خانوادههای محلی بهطور فزایندهای سخت و غیرقابل تحمل میشود. مالکان خصوصی نیز به بیرون کردن مستاجرانی که مدعی منفعت هستند اقدام میکنند تا ما شاهد حرکتی به سوی اجتماعات محصور[۲۱] در این مناطق آزاد باشیم. شهروندانی هم که در تقابل با این دیدگاه محدود و تک بعدی از دارایی، خلوص و نظم هستند، آنقدر ادامه میدهند تا در نهایت از دید پنهان شوند. در شرق لندن، آزادسازی زمینهای مربوط به المپیک و توسعه تاسیسات بزرگ مقیاس برای ایجاد سالنهای جدید ورزشی، مجتمعهای مسکونی و فروشگاههای اوت لت، منجر به جابه جایی مستقیم و غیرمستقیم ساکنین محلی شد. المپیک ۲۰۱۲ لندن، برای اخراج ساکنان، کسب و کارها، خدمات و فعالیتهای ورزشی محلی، ضمانت اجرایی فراهم کرد و بر اساس آن، بیش از ۱۰۰۰ سکونت و کسب و کار مجبور به تخلیه پارک المپیک شدند.[۲۲] از این گذشته، از زمانی که لندن برنده میزبانی المپیک شد، تعداد فزایندهای از مجتمعهای آپارتمانی لوکس تحمل ناپذیر در منطقه پیرامونی پارک المپیک ساخته شد.[۲۳] ورود این داراییهای مجلل و مرکز خرید وستفیلد به استراتفورد، شهروندانی را که با معیارهای محدود بازسازی شهری منطبق نبودند، آواره کرد. در حالی که اساساً هویت، تاریخ و فرهنگ این آوارگان، در پلازاهای خصوصی شده محلی از اعراب نداشت.
شهرها بهطور فرایندهای به لحاظ فرهنگی از حس تاریخی مکانی و هویتهای منحصربهفردشان جدا میشوند. حضور همهجانبه و همهگیر فضاهای مصرفی خصوصی (در مالکیت و مدیریت)، بدین معنی است که شهرنشینان یک شهر بهسادگی ممکن است در شهر خود به غریبه تبدیل شوند. همزمان بااینکه مالکیت مراکز شهری از بخش عمومی به خصوصی منتقل میشود، ما شاهد یک سیر قهقرایی به دوره ویکتوریا هستیم. زمانی که مالکان خصوصی، مناطق زیادی از شهر را تحت تملک و سلطه داشتند. غیرمصرف کنندگان ممکن است در یک پارک پذیرفته شوند، اما قطعاً در یک مرکز خرید بهمراتب کمتر موردپذیرش هستند. نتیجه این مقاله میتواند این باشد که باید بیشازپیش به تفحص عملکرد ایدئولوژیک محیط مصنوع ادامه دهیم. چشمانداز شهر، چیزی فراتر از زمینبازی سرمایهداری متأخر است و مستقیماً در یک روایت بهمراتب طولانیتر از روابط قدرت ایفای نقش میکند.
[divider]پانویس[/divider]
[۱] این مقاله در تاریخ ۲۸ فوریه ۲۰۱۴ در وب سایت پروژه چپ جدید منتشر شده است.
[۲] مایا اپنهایم، یک روزنامه نگار آزاد اهل هاکنی است که علاقمه مند به حوزه قطب بندی شهر معاصر است.
[۳] Spatial rubric
[۴] City centers
[۵] استراتفورد (Stratford-upon-Avon) نام شهری در جنوب بخش وارویک در انگلستان است.
[۶] وستفیلد، (به انگلیسی: Westfield) شرکت توسعه، احداث، سرمایهگذاری و مدیریت مراکز خرید استرالیایی است، که با در اختیار داشتن ۱۰۳ مرکز خرید در کشورهای برزیل، نیوزیلند، استرالیا، بریتانیا و ایالات متحده آمریکا، یکی از بزرگترین مالکین مراکز خرید در جهان میباشد.
[۷] Poynter, Gavin & MacRury, Iain. ‘The Regeneration Games: Commodities, Gifts and the Economics of London 2012’, The International Journal of the History of Sport 14 (۲۰۰۸), ۲۰۷۸
[۸] commercialization
[۹] Grosvenor
[۱۰] Liverpool ONE
[۱۱] Merseyside
[۱۲] unwelcome
[۱۳] Non-consumers
[۱۴] out of place
[۱۵] consumer citizenship
[۱۶] Shopping-orientated regeneration
[۱۷]G4S شرکت خدمات امنیتی بریتانیایی و چندملیتی است، که دفتر مرکزی آن، در شهر کراولی، بریتانیا قرار دارد. این شرکت در ۱۲۵ کشور جهان، دارای عملیات است. شرکت جی ۴ اس با در اختیار داشتن ۶۵۷ هزار پرسنل، سومین کارفرمای بزرگ خصوصی جهان، پس از شرکتهای والمارت و فاکسکان میباشد. این شرکت همچنین دارای بزرگترین یگان نیروهای مسلح خصوصی جهان میباشد، که برای نمونه مسئولیت اصلی امنیت بازیهای المپیک ۲۰۱۲ لندن را بر عهده داشت.
[۱۸] Shepherd’s Bush
[۱۹] placelessness
[۲۱] gated communities
[۲۲] Poynter, Gavin & MacRury, Iain. Olympic Cities: 2012 and the Remaking of London (Surrey, 2009), 207
[۲۳][Stratford, Alphabet City Estate & Letting Agents. http://www.alphabetcity.co.uk/GenericPage.aspx?type=AreaProfile&key=stratford