محلی‌گرایی چگونه می‌تواند شکاف بین چپ و راست را پر کند؟

نویسنده: جوئل کوتکین/ دبیراجرائی سایت جغرافیای نو و نویسنده کتاب تعارض طبقه‌ی جدید
مترجم:
محمدصادق یوسف‌زاده/ دبیر سرویس «آمایش سرزمین»


دوقطبی سیاست‌های آمریکایی که با پیروزی ترامپ در انتخابات ریاست‌جمهوری خود را بیش از گذشته نشان داد امروزه جزو حقایق زندگی روزمره‌ی آمریکایی محسوب می‌شود. قبل از آنکه احزاب گناهکار ملی بیش از این ما را به سمت لبه‌ی پرتگاه شکاف سیاسی سوق دهند ما باید به سمت یک راه‌حل اساسی و مؤثر برای جلوگیری از شکاف روز‌افزونمان حرکت کنیم: بازگشت به کنترل محلی.

چنین رویکردی اجازه خواهد داد نمایندگان محلی مسیر خود را دنبال کنند همان‌طور که پدران بنیان‌گذار ایالات‌متحده[۱] پیشنهاد داده بودند، بدون اینکه اصول و پایه‌های اتحاد فدرالی را بلرزانند. محلی گرایی رویکردی است که با معکوس کردن جریان تحکیم قدرت مرکزی در واشینگتن تمایلات هردو جریان چپ و راست را باهم منطبق می‌کند.

آنچه آمریکاییان در دو سر طیف سیاسی باید بفهمند این است که تمرکز قدرت اتحاد ملی را تقویت نمی‌کند بلکه شکاف و اختلاف را شدیدتر از قبل می‌کند. کنترل مرکزی اجباری چه از جانب چپ‌ها باشد یا راست‌ها فضای سیاسی را به شکلی خطرناک قطبی می‌کند. واکنش هیستریک عده‌ای در کالیفرنیا به انتخاب ترامپ که خواستار تجزیه کالیفرنیا از ایالات‌متحده شده بودند شاهد مثالی برای این ادعاست. اگر هیلاری کلینتون هم انتخاب می‌شد احتمال واکنش تجزیه‌طلبانه‌ی مشابه وجود داشت مثلاً در تگزاس.

روش فعلی، راهی برای متحد نگه‌داشتن ایالات‌متحده نیست. در دوران اوباما ایالت‌های محافظه‌کار در برابر افزایش قدرت اجرایی فدرال مقاومت کردند؛ حالا هم برخی ایالت‌های آبی[۲] تصمیم گرفته‌اند در برخی حوزه‌ها مانند بیمه‌ی سلامت و مهاجرت به راه خود بروند. حالا که جمهوری‌خواهان قدرت را در دولت مرکزی در اختیار گرفته‌اند، ایالت‌های پیشرو (در اختیارات محلی) ممکن است همچون مواردی مانند قانونی‌ کردن ماری‌جوانا با حملات احتمالی دولت فدرال مواجه شوند.

آیا واقعاً مردم از اینکه همه‌چیز را واشینگتن تعیین کند متنفرند؟ مسئله واقعی این نیست که خود ذات دولت خبیث و شیطانی است، مسئله این است که بهترین راه مواجه با مشکلات بیشمار جامعه چیست؟ مصلحان سال‌ها استقرار یک دولت مرکزی فراگیر را بهترین و مؤثرترین راه برای اصلاح جامعه می‌دانستند؛ اما حالا بعید است اکثر مردم امریکا چنین نظری داشته باشند. در انتخابات اخیر اکثریت مردم یا به ترامپی رأی دادند که به دستورات اجرایی اوباما حمله می‌کرد یا به گری جانسون که گرایش‌های محلی گرایی حتی شدیدتری داشت. از سال ۲۰۰۷ تا حالا درصد مردمی که طرفدار دولت فراگیر بودند از ۵۱ به ۴۵ درصد کاهش داشته است.

در مقابل، محلی گرایی به شکلی گسترده مورد استقبال عموم مردم آمریکا قرارگرفته است. در نظرسنجی که در سال ۲۰۱۵ انجام شد ۶۴ درصد آمریکایی‌ها معتقد بودند مسائل اساسی و مهم در سطح محلی پیشرفت بیشتری خواهند داشت. در مقابل تنها ۲۶ درصد مردم اظهار داشتند مسائل مهم در سطح فدرال بهتر حل خواهند شد. اکثریت همه‌ی مقامات سیاسی و همه‌ی گروه‌های جمعیتی نظری مشابه به این داشتند.

ترجیح محلی گرایی به ابعاد دولت ایالتی هم گسترش‌یافته است. طبق نظرسنجی مؤسسه افکار سنجی گالوپ، حدود ۷۲ درصد آمریکایی‌ها به دولت‌های محلی‌شان بیش از سازمان‌های ایالتی اعتماد دارند.

هر حزبی، چپ یا راست، اگر بخواهد قدرت مرکزی را گسترش دهد با مخالفت‌های گسترده‌ی سیاسی روبرو خواهد شد. بر اساس نظرسنجی گالوپ، امروزه حدود نیمی از مردم آمریکا دولت مرکزی را تهدیدی فوری برای حقوق و آزادی شهروندان عادی می‌دانند. در سال ۲۰۱۳ تنها ۳۰ درصد مردم این احساس را داشتند. بروکراسی فدرال چنان ازنظر مردم ناکارآمد است که ۵۵ درصد مردم معتقدند مردم معمولی امریکا بهتر می‌توانند مشکلات ملی را حل کنند.51

محلی گرایی در میان چپ‌گراهای مردمی هم طرفدار دارد. آن‌ها ایده‌ی محلی گرایی را به‌عنوان واکنشی علیه جهانی‌سازی و غلبه‌ی شرکت‌های بزرگ می‌دانند. به‌عنوان‌مثال، ترقی خواهان مردمی معمولاً از تجار محلی و محصولات کشاورزی محلی حمایت می‌کنند. برخی از چپ‌ها ایده‌های محلی‌گرایانه را به‌عنوان ابزاری برای توسعه‌ی اقتصادی، حفاظت از محیط‌زیست و شکلی از مقاومت در برابر سیطره‌ی تجارت‌های بزرگ‌تر در نظر می‌گیرند.

هیثر گرکن، استاد حقوق دانشگاه ییل می‌گوید نهضت‌های ترقی‌خواهانه اجتماعی مانند یکپارچگی نژادی، ازدواج همجنسگرایان، قانونی شدن ماری‌جوانا و غیره به شکل تاریخی ابتدا در سطح محلی ایجاد شدند و سپس به سایر نواحی گسترش‌یافته است. گرکن معتقد است همه‌ی شهرها و ایالات باید چنین قدرتی را درون خود داشته باشند تا آن الگوهای محلی اصلاح اجتماعی بتوانند عملاً باعث تأثیرگذاری در سایر نواحی بشوند.

با انتخاب ترامپ و استقرار جمهوری‌خواهان در واشینگتن برای حداقل ۴ سال آینده، انتظار می‌رود ترقی‌خواهان بیشتری راهبرد گرکن را دنبال کنند. افرادی مثل بروس کاتز که از ساکمان قدیمی واشینگتن هستند همین حالا هم گام‌های مهمی در جهت جایگزین کردن کنترل دولت فدرال با رویکرد منطقه‌ای انجام داده‌اند. گرچه معمولاً این کار منجر به سیطره‌ی نخبگان شهری بر منطقه خواهد شد اما حداقل اجازه می‌دهد شهر‌های کوچک‌تر برای اداره‌ی خود آزاد باشند.

وقتی بحث از حفظ هویت اجتماعاتمان می‌شود، چپ و راست بودن اهمیتی ندارد. ما مکان‌ها را به خاطر هویتشان انتخاب می‌کنیم و اگر نیازی به تغییر داشتند ترجیحاً باید با توجه به خواست ساکنان محلی این تغییرات ایجاد شوند. آنچه ممکن است برای ساکنان پورتلند یا بروکلین خوشایند باشد لزوماً برای حومه‌نشینان ثروتمند دالاس یا هوستون یا نیویورک بدرد نمی‌خورد؛ بنابراین: زنده‌باد تفاوت!

محلی گرایی البته اکسیر همه‌ی دردها نیست؛ بعضی از مسائل بهتر از در سطوح بزرگ‌تر پی گیری شوند؛ و بعضی از حقوق اساسی لازم است از بیش‌ازحد محلی شدن محافظت شوند؛ اما در کل هیچ‌چیز برای هویت آمریکایی اساسی‌تر از این نیست که هر جا که امکانش باشد، کنترل امور زندگی روزمره را به اجتماعات محلی و یا حتی اگر امکان‌پذیر باشد به خانواده‌ها و افراد واگذار کنیم. سیاست‌های مؤثر تنها جایی شکل می‌گیرند که یک «فرهنگ مشترک مدنی» درباره ارزش‌های مشترک وجود داشته باشد. چنین چیزی در سطح محلی خیلی بیشتر به چشم می‌خورد تا در سطح ملی.

رئیس‌جمهور منتخب در مسیرش برای دوباره‌ باعظمت کردن آمریکا باید دموکراسی ما را احیا کند، نه از طریق دو برابر کردن قدرت دولت فدرال بلکه از طریق توانمندسازی اجتماعات محلی تا آنچه را که برایشان بهترین است را محقق سازند. هر چیز دیگر ما را به دام دیکتاتوری‌های ایدئولوژیکی می‌اندازد که با اجبار بالا به پایین سیاست‌ها باعث خشم و بیگانگی حداقل نیمی از جمعیت ما خواهند شد.

[divider]پی‌نوشت[/divider]

[۱] گروهی از رهبران سیاسی آمریکا بودند که یا اعلامیه استقلال ایالات‌متحده را در سال ۱۷۷۶ میلادی امضا کردند، یا با شرکت در انقلاب آمریکا به کسب استقلال مستعمرات سیزده‌گانه از بریتانیا یاری رساندند، یا در راستای تدوین و اقتباس چارچوب قانون اساسی آمریکا فعالیت نمودند، و یا در تثبیت دولت تعیین‌شده در قانون اساسی نقش مهمی ایفا کردند.

جرج واشینگتن، توماس جفرسون، جان آدامز، جیمز مدیسون، جیمز مانرو، ساموئل آدامز، بنیامین فرانکلین، جرج میسون، توماس پین، و جان هنکاک مشهورترین این مردان بودند.
[۲] ایالت‌های آبی و ایالت‌های قرمز اصلاحی در انتخابات ریاست جمهوری ایالت متحده آمریکاست. به ایالتی قرمز اطلاق می‌شود که همواره به حزب جمهوری‌خواه رأی دهد و به ایالتی آبی اطلاق می‌شود که همواره به حزب دموکرات رأی دهد.

منبع: [button color=”white” size=”normal” alignment=”none” rel=”nofollow” openin=”samewindow” url=”http://www.newgeography.com/”]Newgeography[/button]

مطلبی دیگر
بسط مفاهیم جدید در شهرسازی ایران – پنجره‌های شکسته (بخش دوم)