عدوی تو نیستم من
انکار توام
[divider]پیشگفتار[/divider]
در ۲۵ بهمن ماه ۱۳۹۴، همایشی تحت عنوان «چالشهای توسعه شهری در اندیشه ایرانشهر» در دانشگاه شهید بهشتی برگزار شد. در این همایش آخوندی وزیر راه و شهرسازی سخنانی را در مورد چالشهای پیشرو شهرها ایراد نمود. اکنون پس از گذشت زمانی نزدیک به یک سال از این سخنرانی وضعیت شهرهای ما چگونه است؟ در بخش دوم نقد این سخنرانی به تناقضات ذهنی آخوندی در خصوص واژگان تخصصی همچون عرصه عمومی، بافت فرسوده، میراث فرهنگی و شاخص های شهر خوب خواهیم پرداخت
[divider]عرصه عمومی چگونه جایی است؟[/divider]
آخوندی در بخشی از بحث خود به مساله عرصه عمومی پرداخته است و در تعریف عرصهی عمومی میگوید: جایی «که به آن حس تعلق داریم و در فضا گفت و گو میکنیم … خرابات مغان همان عرصه عمومی است؛ جای عشق ورزیدن.» به گفته ایشان عرصهی عمومی مبتنی بر عشق و نور است. در واقع ایشان به عنوان متولی مهمترین ارگان مسئول در ساماندهی شهرها، پیشنهاد میکند که به جای پرداختن به چالشهای سیاسی، اجتماعی و اقتصادی که هر روز فضای زیست شهری را برای شهروندان غیر قابل زیستتر میکند، باید توجهمان را به مفاهیم مبهمی مانند «خرابات مغان» و «عشق ورزیدن» در عرصههای عمومی معطوف کنیم. آیا «پدیدارشناسی نور» مهمترین چالش پیشروی شهرهای ما است؟ و اساساً معماران و شهرسازان چگونه میتوانند بر اساس ایدهی «خرابات مغان» برنامهای اجرایی برای عرصههای عمومی شهری تدوین کنند؟
همانطور که خود ایشان اشاره میکند شهرهای ما امروز مملو از فقر اقتصادی، بزههای گوناگون وآسیبهای اجتماعی و زیستمحیطی فراوان است. با این حال ایشان چالش اصلی پیشروی عرصههای عمومی را نبود مفاهیمی مانند «خرابات مغان»، «عشق ورزیدن» و «ایرانشهر» معرفی میکند. کافی است تا نگاهی به وضعیت شهری مانند تهران داشته باشیم. آیا میتوان حجم خشونتی که همه روزه از سوی ماموران شهرداری به دستفروشان تحمیل میشود را از طریق مدیریت شهری بر اساس «خرابات مغان» سامان داد؟ وضعیت آلودگی هوا به شرایط بحرانی رسیده است، فقر و بزهها و آسیبهای اجتماعی گوناگون در سطح شهر آنچنان زیاد شده که دیگر توان انکار آن وجود ندارد. اما برای مبارزه با فقر، برای حل معضل مسکن در شهرها، برای جلوگیری از بازتولید فزاینده خشونت در فضاهای شهری و … باید به «خرابات مغان» برگردیم؟ و یا اینکه بهتر است نقادانه روندها و مناسبات اقتصادی را تحلیل کنیم؟ آیا مهمترین چالش عرصههای عمومی شهری مانند تهران مساله «عشق ورزیدن» است؟ اصلاً عرصهای عمومیای که بر اساس عشق ورزیدن ساماندهی شود چگونه جایی است؟ شهرسازان چگونه میتوانند برنامهای اجرایی و طرحی عملیاتی برای گسترش «عشق ورزیدن» در فضاهای عمومی طرح ریزی کنند؟ آیا ما فضای عمومی را برای عشقورزی میخواهیم یا برای گفتگو، ایجاد همبستگی و کنش سیاسی-اجتماعی؟!
[divider]بافتهای فرسوده و آسیبهای اجتماعی[/divider]
بی شک بررسی و آسیبشناسی روند اضمحلال شبکهی روابط اجتماعی در بافتهای فرسوده اهمیت فراوانی دارد. دکتر آخوندی در سخنان خود به صرف اشارهای به کلمهی «ازجاکندگی اجتماعی» بسنده میکند بی آنکه بتواند این مفهوم را در بافت تحلیلی کلانتر بنشاند. به واقع، در ادبیات مدیریت شهری شاهد بازتولید رتوریکی هستیم که میخواهد فرسودگی کالبدی را با فرسودگی اجتماعی پیوند دهد و یکی کند؛ و از این رهگذر منکر غنا، اهمیت و نقش شبکه روابط اجتماعی شود. به علاوه، هیچ معلوم نیست که مراد از فرسودگی اجتماعی چیست. شکی نیست که این بافتها از آسیبهای اجتماعی بسیاری در رنجاند، اما آیا ریشهی این آسیبهای اجتماعی تنها در بافتهای قدیمی شهر است؟! یا آنکه باید علت را در چهارچوبی وسیعتر جست؟
به نظر میرسد ریشهی بسیاری از مشکلات و معضلات مناطق شهری بیش از آن که در ورود اندیشههای گوناگون باشد، ریشه در طرحهای گوناگونی دارد که در شهرها در حال اجرا هستند. طرحهای نوسازی و بهسازی بافتهای فرسوده، یکی از عوامل اصلی از بین رفتن شبکههای روابط اجتماعی است. و باید آگاه باشیم که با نابودی این شبکههای حمایتی، بسیاری از افراد بی پشتوانه در فضای شهر رها میشوند. اگر در گذشته شبکهی روابط اجتماعی محلات به فرد کمک میکرد تا علیرغم فقر و درد و رنج به حیات خود ادامه دهد، امروز مدیریت شهری فرد را از محیطش، خاطرات و هویتش، جدا میکند تا بنا به اصلی نئولیبرال به تنهایی بار مصائبش را به دوش کشد.
[divider]بافتهای تاریخی و میراث فرهنگی[/divider]
دکتر آخوندی در بحث خود به مساله بافت تاریخی اشاره میکند و تخریب گسترده بافتهای تاریخی و ساخت برج و ساختمانهای جدید را یکی از پیامدهای سوداگری در بافتهای قدیمی و تاریخی میداند. اما در اقتصاد «بازار آزاد»، جایگاه بافتهای تاریخی و محلات قدیمی کجاست؟ آیا برونراندن ساکنین بافتهای تاریخی و تبدیل خانههای تاریخی به هتل و حمامهای تاریخی به چایخانه و فروشگاه، نشانی از سوداگری مالی در بافتهای تاریخی ندارد؟ صنعت گردشگری و توریسم یکی از اصلیترین سیاستهای نئولیبرالی در شهرها است، همان موضوعی که ایشان از آن غفلت کردهاند. در واقع در نظام فکری «بازار آزاد»، تا زمانی که امکان درآمدزایی از بنایی تاریخی وجود داشته باشد، لازم نیست هیچگونه تخریبی صورت گیرد. بر اساس این منطق، بناهایی که سودآور نیستند تخریب میشوند و مابقی نیز برای افزایش درآمدهای صنعت توریسم ساماندهی میشوند. اما این تغییرات به ناگزیر دگرگونیهایی را برای این بناها و بافتها همراه خواهد داشت: بافتهای تاریخی از محلی برای زندگی ساکنان آن به مرور تبدیل به محلی برای درآمدزایی از صنعت توریسم میشود.
[divider]شهر خوب کجاست؟[/divider]
آخوندی در بخشی از سخنان خود اشاره میکند که: «مشکل اینجاست که وقتی وارد کیفیت زندگی میشویم تفسیر میشود به «شهر خوب» و برای آن مشخصات مادی تعریف میکنیم. در حالی که شهر خوب به وضع ذهنی برمی گردد.» وی در ادامه میگوید: «وقتی میخواهید «ایران» را در این کیفیت زندگی بیابید دنبال آینه و خرابات مغان و پیر مغان و نور باشید تا پرده پرده معرفتتان افزایش یابد.» اما چگونه میتوان شهر خوب را به وضعیت ذهنی مربوط دانست، در حالی که به گفته خود ایشان ۵ میلیون نفر تنها در تهران در فقر زندگی میکنند؟ در حالی که اکسیژن در هوای تهران نایاب شده است، باید چه وضع ذهنی داشته باشیم تا خیال کنیم در «شهر خوب» زندگی میکنیم؟ بیخانمانها و کارتونخوابهایی که در تهران و شهرهای دیگر ایران زندگی میکنند، باید به کدام مفهوم بیاندیشند تا سرمای شدید هوا را بهتر تحمل کنند؟ «خرابات مغان»؟ «ایران شهر»؟ و یا «عشق ورزیدن»؟