نویسنده: کیلیان ریانو (Quilian Riano)
مترجم: مجید میرنظامی/ دانشآموختهی مطالعات معماری ایران
«گفتهاند که از نظر تاریخی، رابطهی معماری و سرمایه چندان رازآلود نبوده است؛ معماران در گذشتهی نهچندان دور (اروپا) حرفهشان را حول طبقهی اقتصادی خود، که بهوضوح مدونشده بود، شکل میدادند.» ( از مقدمهی پگی دیمر[i] بر کتاب معماری و سرمایهداری: از ۱۸۴۵ تا به امروز[ii])
هفتهی پیش، در خلال گفتوگویی عمومی در «استورفرانت فور آرت اند آرکیتکچر[iii]» به مناسبت انتشار کتاب «معماری و سرمایهداری»، گفتم «سرتاسر طراحی کنشی سیاسی است.» این جمله باعث شد که راس ولفِ[iv] وبلاگر، نقدی دربارهی آن رویداد در سایت کوادرنس[v] بنویسد. آقای ولف در نقدش پیوسته سیاقی[vi] را که رویداد در آن برگزار شده بود و سخنان متعددی را که در آن بعدازظهر بیان شد، نادیده گرفت. با این حال، من از این فرصت استفاده میکنم تا سیاق نظراتم را مشخص کنم و منظورم را شرح دهم.
نخست، همه را دعوت میکنم تا کل گفتوگو را به صورت آنلاین ببینند و یادداشت کوتاهی را که بعد از جمعبندی رویداد نوشتم بخوانند.
رئیس جسله، پگی دیمر، گفتوگو را با پیش کشیدن ادعایی آغاز کرد که با عنایت به تمایز مارکسیستی بین زیربنا[vii] و روبنا[viii] ، در کتابش مطرح کرده بود. او در مقدمه ادعا میکند که معماری در وهلهی اول در روبنا عمل میکند، معماری در «قلمروی فرهنگ، به سرمایه اجازه میدهد کارش را بیآنکه تأثیراتش فهمیده و موشکافی شود، پیش ببرد.» در خلال گفتوگو، او این سؤال را طرح کرد که آیا شهرسازی، بهخاطر وابستگی واضحتری که به اقتصاد دارد، بیشتر در زیربنا جای نمیگیرد؟ تمام اعضای پنل بیدرنگ دوگانهی معماری/شهرسازی را به علت اینکه کمکی به بحث نمیکند و شاید حتی خطرناک باشد، رد کردند. من در بخشی از پاسخم گفتم حواسمان باشد که هر دو فرم معماری و شهری محصول نیروهای سیاسی و اقتصادیاند.
هرچه بحثمان دربارهی این گفته جلوتر رفت، بیشتر روشن شد که همهی ما با این معضل که چقدر نقش سرمایه در فعالیت معمارانه مبهم است، دست به گریبانیم. در دفاتر معماری، طراحان هرروز، تصمیمگیری میکنند، بیآنکه به نتایج سیاسی محتمل آن توجه کنند؛ مانند اثرات آن تصمیمها بر شرایط کار و یا محیط. سپس دربارهی نیاز به مقابله با این تجاهل صحبت کردیم.
وقتی گفتم سرتاسر طراحی، کنشی سیاسی است، این جمله هم اظهار نظر بود و هم تلنگری برای دامن زدن به بحث بیشتر. چرا باید نکتهای بهظاهر اینچنین مبرهن را بیان کنم؟ زیرا دربارهی معماری معمولاً اینگونه بحث نمیشود، بهویژه در محافل علمی یا در حرفهی معماری. من اغلب به جلسات بازبینیای میروم که در آن دانشجویان و استادان با نادیدهگرفتن همهی شرایط اجتماعی و سیاسی که اثر تولید میکند یا به اثر امکان تحقق میدهد، فقط دربارهی جنبههای صوری پروژهها گفتوگو میکنند. این واقعیت تا حدودی به خاطر ایدههای پسا-کارکردگرایانهای است که پیتز آیزنمن رواج داد و امروزه در مدارس معماری، ایدئولوژی مسلط است. این ایدئولوژی، بهویژه در آمریکا، مدعی است که معماری فقط باید در چارچوب گفتمانهای فرمال کار کند، و هرگونه گفتمان سیاسی را بر این اساس که میتواند به عنوان واکنشی افراطی به شکست گفتمانهای اومانیستی قهرمانانهی مدرنیسم متأخر قلمداد شود، رد میکند. آیزنمن تا بدان جا پیش رفته است که ادعا میکند: «دیدگاههای لیبرال هرگز چیز با ارزشی نساختهاند». این دیدگاهها در معماری چنان ریشهدواندهاند که طراحان نوظهور نیز آن را بهمنزلهی حقایق بدیهی قلمداد میکنند؛ همانطور که اخیراً خیمنس لای[ix] در مصاحبهای گفته است: «هنگامیکه برخی میگویند که میخواهند فراتر از یک معمار باشند، یعنی در حل سایر مشکلات جهان مشارکت کنند – خانههای ارزان، انتشار کربن، شهرسازی منظر[x]– به نظر من، آنان عملاً دارند آن چیزی را که باید متخصصش باشند قربانی میکنند. اگر ما فرمالیسم را نپروریم، چه کسی این کار را خواهد کرد؟»
افزون بر این، اغلب استادان و معماران با بیطرفی مسخرهای دربارهی فرایندهای سیاسی گستردهتر سخن میگویند، که زمانی شیوهی کار یکی از برجستهترین دفاتر معماری بود: آفیس فور متروپولیتن آرکیتکچر[xi] متعلق به رم کولهاس. جستار «شور غیرعقلانی: رم کولهاس و دههی ۹۰» به قلم الن دانام جونز[xii] یکی از جستارهای مورد علاقهی من در کتاب «معماری و سرمایهداری» است- شما میتوانید خلاصهی آن را در پِلیسِس ژورنال بخوانید. دانام جونز در آن جستار دربارهی لاسزدن تمسخرآمیز رم کولهاس با سرمایهداری مینویسد:
با این همه، در طول این دهه، نوشتهها و طرحهایش بهروشنی در انحراف گفتمان طراحی از نظریهی انتقادی بهسوی پژوهش بیطرفانه و پساانتقادی، و از خودمختاری بهسوی تعهد، مؤثر بودهاند؛ البته تعهد به نخبگان ذینفع در «اقتصاد نوین»[xiii]، کسانیکه امروزه به «یکدرصدیها» شهرت دارند. از منظر معاصر بهتر است بپرسیم: میراث کولهاس در زمینهی فعالیت پیشرو چیست؟»
در سیاق کنونی تولید معماری، سیاست یا به طور کلی نادیدهگرفته میشود و به نظر آنها در تولید فرم اهمیتی ندارد یا با تمسخر به آن نگاه میکنند که هیچ پیامد واقعیای ندارد.
چیزی که برای من اهمیت دارد راههایی است که در آن میتوانیم پرسشهای سیاسی را در استودیوهای معماری، محافل علمی و عمل آغاز کنیم. مسلم میدانم که قدم اول در این راه تأکید مجدد بر این است که هر معماریای به ایدئولوژیها و نیروهای پنهان فرم میبخشد. نظری مشابه این را اسلاوی ژیژک با شوخطبعی و ایجاز در مصاحبهای با وایس بیان میکند. هنگام بحث دربارهی کمپانیهای پستمدرن و رؤسای آنها که میکوشند بهمدد لباس و رفتار بیتکلفْ قدرتشان را پنهان کنند، ژیژک میگوید: «اولین قدم در راه آزادسازی این است که او [رئیس] را مجبور کنیم همچون یک رئیس رفتار کند. با من مانند دوست برخورد نکن و به من دستور بده.» به همین قیاس، شناسایی قدرت سرمایه یکی از اولین قدمهایی است که باید در مسیر آزادسازی برداریم تا مبادا کسی فریب حال و هوای ظاهراً خودمانی بوتیکِ حرفهی معماری[xiv] و آرایشگاهِ شهرسازی تاکتیکی[xv] را بخورد. تنها پس از این قدم است که میتوانیم دربارهی اینکه معماری چگونه میتواند بدیلهای این وضعیت را صورتبندی کند گفتوگو کنیم.
در حال حاضر، به معمارانی که دربارهی نقش سرمایه پرسشگری میکنند انگ معماران سیاسی یا مبارز میزنند. چنین القابی این واقعیت را پنهان میکند که همهی ما در فرایندهای پیچیدهی سرمایهدارانه که تولیدگر ساختمان، فضا و شهر است درگیر هستیم. هیچیک از کسانی که در کار خلق فرم هستند، نمیتواند ادعای بیگناهی کند.
پس آیا ما باید از فعالیت معماری دست بشوییم؟ هرگز!
شناخت اینکه فعالیت معمارانه به فرایندهای سرمایهدارانه گره خورده است میتواند دوباره گفتمان سیاسی را به رشتهی معماری بازگرداند. بسیاری از معماران، هنرمندان و طراحان به فعالیتهایی روی آوردهاند که آرمانشهرباوری بلندپروازانه[xvi] را رد میکند و بهجای آن نظامهای فعلی قدرت را به مبارزه میطلبد. آنها به مدد این فعالیتها نظامهای فعلی قدرت را شناسایی و شفاف میکنند تا از این طریق بتوانند تغییرش دهند. «استرایک دبت[xvii]» پروژهای است که میکوشد از بیرون معماری چنین تغییری را ایجاد کند. این پروژه که هنرمندان به راه انداختهاند، در نظام وام و بدهی دخالت مؤثری دارد.
این پروژه به توانایی بالقوهی فعالیتهای طراحانهای اشاره میکند که تحت فشار نیروهای سیاسی شکل گرفتهاند و طوری طراحی میشوند که در برابر آن نیروها مقاومت کنند و آنها را عقب برانند. اینکه در آن رویداد در «استورفرانت» جای نشستن نبود نشانهی این است که معماران، درواقع، خواستار درگیرشدن با گفتمانهای سیاسی انتقادی هستند. شاید همچنین نشانهی ناخشنودی آشکار معماران از این عقیده باشد که هیچ کاری از دست معماران در برابر نظام پیچیدهی سرمایهداری جهانی ساخته نیست. به بیان دیگر، واکنشی علیه این عقیده است که ما قادر به فعالیت منتقدانه در شهر نیستیم. شاید زمان اتفاقی کاملاً اتوپیایی – یک انقلاب ـ فرا برسد؛ اما فعلاً میتوانیم از طراحی برای برملا کردن نظامهای قدرت استفاده کنیم و روی آنها اثرات راهبردی بگذاریم.
منبع: [button color=”white” size=”normal” alignment=”none” rel=”follow” openin=”samewindow” url=”http://quaderns.coac.net/en/2013/11/design-as-a-political-act/”]کوادرنس[/button]
[divider]پینوشت[/divider]
Peggy Deamer [i]
Architecture and Capitalism: 1845 to the Present [ii]
Storefront for Art and Architecture [iii] «استورفرانت فور آرت اند آرکیتکچر» نهادی است که در سال ۱۹۸۲در نیویورک تأسیس شد. هدف این نهاد پیشبرد ایدههای خلاقانه و انتقادی در تلاقیگاه معماری و هنر و طراحی است.
Ross Wolfe [iv]
Quaderns [v]
context [vi]
base [vii]
superstructure [viii]
Jimenez Lai [ix]
Landscape Urbanism [x]
Office for Metropolitan Architecture [xi]
Ellen Dunham-Jones [xii]
New Economy [xiii] اقتصاد نوین به اقتصادی گفته میشود که از تولیدمحوری به خدماتمحوری تغییر یافته است.
[xiv] نویسنده در این جمله حرفهی معماری را به بوتیک پرزرق برق تشبیه کرده است. (مترجم)
Tactical Urbanism [xv] این اصطلاح فراگیر برای توصیف طیفی از تغییرات کمهزینه و موقتی به منظور ایجاد محیطی مطلوب به کار میرود. نویسنده این رویکرد را به آرایشگاهی تشبیه کرده است که جز بزککردن شهر توانایی دیگری ندارد. (مترجم)
Unrealizable utopianism [xvi]
Strike Debt [xvii]