خشت سوم: ما تمام این میز را می‌خواهیم!

شبحی در جامعه شهرسازی و معماری ایران در گشت و گذار است – شبح نقد و برخورد آکادمیک. همه نیروهای کهن برای تعقیب مقدس و از بین بردن این شبح متحد شده‌اند: دانشگاهیان درگیر جمود و دانشجویان آسان طلب، کارفرمایان واپس‌گرای خفته در دیروز و مهندسین مشاور روزمزد.

کجاست آن جریان فعالی در حوزه شهرسازی و معماری که وقتی به دفاع از اقدامات خود می‌پردازد، طرف دیگر میز را متهم به برخورد آکادمیک و ذهنی نکند؟ و کجاست آن داوری که فعالیت‌های رخ داده از سوی جامعه به اصطلاح دانشگاهی و حرفه‌ای را به دلیل آنچه فاصله امر حرفه‌ای از امر آکادمیک و انتقادی می‌داند متهم به کجروی و بی‌اطلاعی نکند؟

از این امر دو نتیجه حاصل می‌شود:

همه طرف‌های درگیر در مناسبات طراحی فضا (معماری و شهرسازی) اکنون دیگر نقد آکادمیک را بمثابه یک قدرت تلقی می‌کنند.
حال تماماً وقت آن در رسیده است که اهالی معماری و شهرسازی ایران نظرات و مقاصد و تمایلات خویش را در برابر همگان آشکارا بیان دارند و در مقابل افسانه‌های رایج در آشفته بازار سیاست‌زده و رانتی رسانه‌های معماری و شهرسازی، بیانیه‌ای از جریان حقیقی نقد منطبق بر نظریه را قرار دهند.

زیرکی را گفتم این احوال بین خندید و گفت:
صعب روزی، بوالعجب کاری، پریشان عالمی

 

و به‌راستی‌که چه وانفسایی…

شهرسازی و گرایش‌های مختلف زیرمجموعه آن سال‌هاست که کانون توجه مطلعین، علاقه‌مندان و ذهن‌های جستجوگر بوده است.

در سال‌های آغازین دهه هشتاد شمسی و التهاب وبلاگ نویسی به زبان فارسی، بودند برخی از دانشجویان که انگشتان لرزانشان را به‌آرامی و بااحتیاط بر صفحه‌کلیدها قراردادند و آغازگر راهی شدند که امروز از کثرت رهروان چشم‌ها از گردوخاکش به تنگ آمده است.

نگاهی کنید به رسانه‌ها و سایت‌های مرتبط به شهر و معماری تا ببینید چگونه چشمانتان به‌جای منظره مشتی ناظر را می‌بینند. گروهی متعلق به دانشجویان نورسته‌ای می‌شود که جزوه‌های اساتید دروس دو واحدی را تایپ کرده و برای هم‌مسلکانشان آپلود کرده‌اند.

سایت‌هایی هم هستند که تبلیغات می‌کنند، البته که لازم است. در این انبوهی عامل و ضیق عمل چه‌کاری بهتر از تبلیغ، هدایت اجباری کاربران به سایت‌های مملو از پرتفولیو و رزومه‌های آماس کرده از پروژه‌های هرگز اجرا نشده و شاید اطفای شهوت شهرت؟

هستند سایت‌هایی که مفتخر به درج نام و نشان نهاد ویژه‌ای شده‌اند. لوگوی فلان شرکت، فلان سازمان و اداره در گوشه و کنار سایت و مرکز توجهات هم مصاحبه‌های سفارشی، آلبوم عکس جلسات و آب‌معدنی‌های منظم چیده شده و سایر داستان‌های کسالت‌بار.

انکار نمی‌کنیم که جوانانی هم هستند عاشق و شیفته، برخی جامعه‌شناس، برخی اقتصاددان، گروهی هنرمند و گرافیست که هرکدام از عدسی و دریچه خود به شهر و بناها می‌نگر‌ند، اخبار را رصد می‌کنند و تحشیه‌ای، غری، تحلیلی و البته به‌ندرت راهکاری منتشر می‌کنند. دریغ که خلأ تخصص منجر به کم‌مایگی خروجی‌های صحیحشان شده است.

ما اما، درس نخواندیم که این وضع را ببینیم، بهتر بگوییم چون این وضع را دیدیم درس خواندیم. هرگز قبول نکرده‌ایم که این پایان قصه معماری و شهرسازی ایران است که در مسلخ سیاست و باندهای رنگارنگ مستعجل زانو زند و خاک‌بوسی کند. داستان ساده است:

محتوایی تبدیل به فرم شده، تقلیل یافته و بعد استحاله‌اش کرده‌اند. فرمی جدید نیاز نداریم، همان پوسته را باید تغییر دهیم، همان فرم را مجدداً اشغال کنیم و به محتوای واقعی اختصاصش دهیم. برای باقی ماندن باید تعرض کنیم! باید از نو کار کرد، ما از این روابط سهمی نمی‌خواهیم. وقتی غیر متخصصین و موج‌سواران با مدرک دیپلم فنی یا کشاورزی و مکانیک آن‌طرف میز باشند، با فروتنی اعلام می‌کنیم که تمام میز را می‌خواهیم!

در این راه، دستمان برای همکاری بدون چشم‌داشت به‌سوی کلیه معماران و شهرسازان دراز است. شهرسازی ایران بیش از آنکه به مانداب موجود در مهندسین مشاور و فسیل‌های بایگانی‌شده در پشت میزهای دانشگاهی و کتاب‌های رنگارنگ خیابان ۱۲ فروردین تعلق داشته باشد، به جامعه ایران، نیازهای واقعی او و اکسیژن تازه‌ای تعلق دارد، که از دریچه انتقاد به این سلول خرچنگ زده راه می‌یابد.

مطلبی دیگر
دور دنیا در ۱۸ تصویرسازی معمارانه از مایک کارولوس