شهری که خانه ما نشد؛ نقدی بر چالش زباله در تهران

نویسنده: امیر شعبانپور


چند روزی است که در بین برخی از چهره‌های سرشناس سازمان‌های محیط زیستی و سلبریتی‌های سینمایی جریانی راه افتاده است به اسم «چالش زباله»، با این شعار که بیایید از خودمان شروع کنیم. بر اساس این شعار قرار شده هر فردی که به این چالش دعوت می‌شود حذف یا پاکسازی زباله‌ها را از پیرامون خانه یا محل کار خود شروع کند. با این که این رخداد می‌تواند یک اتفاق مثبت در جهت بازگرداندن حس مسئولیت و عاملیت به مردم باشد- به این معنی که خود آنها هم می‌توانند در بهسازی محیط زیست پیرامون خود نقش داشته باشند- اما به نظر من اگر قصدمان نه ایجاد تغییراتی لحظه‌ای، بلکه تغییری مداوم در محیط زیست‌مان باشد باید در خصوص مشکل زباله در تهران و دیگر کلانشهرها به یک موضوع مهم دیگر یعنی شرایطی که از کالای مصرفی پسماند می‌سازد نیز توجه کرد.

امروزه در تهران روزانه نزدیک به چهار تن زباله از سطح شهر جمع‌آوری می‌شود؛ عددی که در برخی از روزهای سال به هفت تن هم می‌رسد. حجم بالای تولید زباله باعث شده شهرداری تهران مجبور شود شیفت جمع‌آوری پسماند را به جای یک نوبت در روز به سه نوبت در روز افزایش دهد (این شیفت‌ها غیر از تعداد بالای ماموران شهرداری در سطح خیابان است که ۲۴ ساعته در حال تمیز کردن خیابان‌هایند) تا بتواند این حجم از زباله را از سطح شهر و خانه‌ها جمع‌آوری کند. اکنون سال‌هاست که از اجرای انواع برنامه‌های شهرداری مثل تبلیغات گسترده برای مصرف کمتر مواد زباله ساز، تفکیک زباله از مبدأ، تغییر نوع و اضافه کردن تعداد سطل‌های زباله، ارائه‌ی سطل‌های بازیافت به آپارتمان‌ها و بسیاری از طرح‌های دیگر می‌گذرد، ولی با کمال تأسف هیچ‌کدام از این برنامه‌ها تا امروز به موفقیت چشمگیری دست نیافته و تنها نتیجه‌ی تمام این برنامه‌ها چیزی جز ادامه روند تولید بیشتر زباله و بالا رفتن تعداد چاله‌های دفن زباله در اطراف شهر تهران نبوده است. شاید تمامی علت شکست خوردن این برنامه‌ها را باید در توجه بیش از حد به مردم به عنوان عاملان و مقصران تولید زباله‌ها، به‌جای توجه به تولیدکنندگان کالاها دانست؛ آن هم با شعارهایی مثل فرهنگ‌سازی (که من هیچگاه معنی این کلمه را نفهمیدم) برای کاهش مصرف به جای توجه به اصل ساختار و شرایطی که در آن زباله تولید می‌شود. درحقیقت، بایستی اینطور به مسئله نگریست که این شکلِ مصرف مردم نیست که تولید زباله می‌کند، بلکه بیشتر تولیدات صنایع ما در کارخانه پیش از رسیدن به دست مصرف کننده به شکلی بسته‌بندی می‌شوند که از همان ابتدا چیزی جز زباله نیستند. به عبارتی شرکت‌های تولیدکننده همواره نگاهشان به بسته‌بندی کالاهایشان چیزی جز یک زباله بی‌ارزش که باید به دست مصرف کننده به دور انداخته شوند نیست. به‌عنوان مثال، زمانی که آب معدنی می‌خریم فقط یک آب معدنی دریافت نمی‌کنیم، بلکه در واقع یک لیتر آب به‌علاوه‌ی یک بطری یک لیتری دریافت می‌کنیم. در نتیجه هر بار دریافت آب معدنی به اجبار یک مازاد و پسماند غیر قابل استفاده نیز با خود به همراه دارد که فارغ از درخواست مصرف کننده به وی تحمیل می‌شود. درنتیجه، چه بخواهیم چه نخواهیم، همواره با هر خریدی مقداری پسماند به‌شکل چیزی زائد که باید از شرش خلاص شد به ما تحمیل می‌شود. حال بماند که تعدادی مبتکر سعی دارند با ایده‌هایی چون کاشتن گُل در بطری آب یا ساختن عروسک و از این‌جور ترفندهای نمایشی نشان دهند که این چیزها زائد نیستند و می‌توان دوباره از آنها به شکلی دیگر استفاده کرد.

 

بنابراین، موضوع زباله بیش از آنکه به نحوه‌ی مصرف ما مربوط باشد، چیزی در ذاتِ خود شیوه‌ی تولید و بسته‌بندی ماست که با تحمیل خود به زندگی شکل مواجهه و رفتار ما با آن را  نیز تعیّن می‌بخشد. اما فاجعه زمانی اتفاق خواهد افتاد که این صنایع نسبت به شکل تولید و جمع‌آوری و بازیافت محصولاتشان هیچ مسئولیتی متقبل نشوند. بی‌شک همه می‌دانیم که به طور مثال هدف یک شرکت تولید آب معدنی و توزیع آن میان مردم تشنه برای رفع تشنگی آنها نیست، بلکه هدف آن تولید یک محصول و فروش آن برای بالابردن میزان سود صاحبان شرکت است. با این منطق هیچ توجیه عقلانی برای یک شرکت آب معدنی وجود ندارد که به‌جای استفاده از پلاستیک ارزان قیمت از مواد قابل بازیافت  گران قیمت استفاده کند، چرا که همواره سود بیشتر در گرو کاهش هزینه تولید است و انتخاب هر ماده‌ی دیگری که هزینه‌ها را افزایش و سود را کاهش دهد احمقانه به نظر می‌رسد. از طرفی، آنچه به‌غیر از کاهش هزینه‌ها در تولید محصول، موجب افزایش سود این شرکت‌ها خواهد شد توزیع و فروش گسترده و انبوه این محصولات به مصرف کنندگان در حداقل زمان ممکن است. باز هم به طور مثال برای یک شرکت تولید آب معدنی تفاوتی ندارد که خریدار آب معدنی، این آب را می‌خورد یا با آن دستش را می‌شوید یا آن را دور می‌ریزد. برای تولیدکننده تنها یک چیز اهمیت دارد و آن فروش محصولش به شکل انبوه برای سود بیشتر است. بنابر همین منطق، باز هم برای این شرکت اساساً اهمیت ندارد که ما با پسماند محصولش چه می‌کنیم؛ آن را دور می‌اندازیم یا نمی‌اندازیم، می‌سوزانیم یا دفن می‌کنیم، داخل سطل زباله می‌اندازیم یا داخل خیابان. بدون شک اگر به یک شرکت تولید آب معدنی بگویید که بطری‌های شما محیط زیست را نابود می‌کند، او هیچ احساسی به جمله شما نخواهد داشت، چرا که کار او فکر کردن به این موضوعات نیست و کارش فقط تولید با حداکثر توان ممکن و به حداکثر رساندن فروش است. بی‌جهت نیست اگر امروز شما به دور افتاده‌ترین روستاهای کشور سر بزنید، قطعاً با حجم انبوهی از بطری آب معدنی مواجه می‌شوید. و باز بی‌جهت نیست پخش شدن شایعه پایین آمدن کیفیت آب تهران و املاح‌دار بودن آن و سبز شدن قارچ‌گونه دستگاه‌های تصفیه آب درمدت یک هفته و پر شدن سوپر مارکت‌ها از انواع برندهای آب معدنی.

در ده‌های ۱۹۵۰ و ۱۹۶۰ میلادی در آلمان، که به دهه‌ی رشد اقتصادی آلمان پس از جنگ جهانی دوم نیز معروف است، به علت بالا رفتن سطح رفاه عمومی و عرضه‌ی کالاهای متنوع، میل خرید و مصرف و در نتیجه‌ی آن تولید پسماند درمیان مردم زیاد شد، به‌طوری که در هر شهر آلمان یک منطقه‌ی تخلیه‌ی زباله برپا شد. در ابتدای امر این موضوع توجه خاصی جلب نکرد تا زمانی که مشکلات زیست محیطی آشکار شدند. در ۱۹۷۲ قانون دفع زباله در آلمان به تصویب رسید که به موجب آن دفع غیر اصولی پسماند در تمام شهرهای آلمان ممنوع اعلام و فقط در مناطق معدودی اجازه‌ی دفن بر اساس اصول زیست محیطی داده شد. در دهه‌ی ۱۹۸۰ اما این مناطق انتخاب شده دیگر جواب‌گوی دفن حجم انبوه زباله‌های تولید شده نبودند. شهرداری‌های آلمان دست به اعتراض و اعتصاب زدند و برای یک هفته‌ی تمام هیچ زباله‌ای را از سطح شهر جمع‌آوری نکرده و دلیل اصلی افزایش پسماندها را افزایش پسماندهای بسته‌بندی اعلام کردند. در واقع، آلمان در مقابل یک فاجعه‌ی زیست محیطی ناشی از انبوه پسماندها قرار گرفته بود و بایستی فکری برای آن می‌شد. اعتصاب شهرداری‌ها و عدم جمع‌آوری زباله‌ها باعث شد که موضوع از طریق رسانه‌های عمومی به طور مستمر مطرح شده و آن‌ها نیز صنایع را عامل وضعیت موجود معرفی کردند که باید جواب‌گو باشد. در پاسخ به این اعتراض شهرداری‌ها، ۹۵ تولیدکننده‌ی آلمانی در ۱۹۹۰ اقدام به تأسیس شرکتی به نام DSD [۱]با هدف کاهش تولید مواد بسته‌بندی و استفاده از آن به‌عنوان مواد ثانویه کردند. همزمان وزارت محیط زیست آلمان قانون پسماندهای بسته‌بندی را تصویب کرد و بر اساس آن تولیدکنندگان موظف شدند مواد بسته‌بندی را پس از مصرف از مصرف‌کننده تحویل گرفته و برای جمع‌آوری و جداسازی جهت استفاده‌ی مجدد برنامه‌ریزی کنند. با تصویب این قانون، دیگر شهرداری‌ها در مقابل مدیریت پسماندهای بسته‌بندی تعهدی نداشتند و مسئولیت جمع آوری، جداسازی و بازیافت پسماندهای ناشی از مواد مصرفی به تولیدکنندگان مواد بسته‌بندی واگذار شد. با توجه به اینکه هر شرکتی به‌صورت انفرادی امکان جمع‌آوری پسماندهای بسته‌بندی ناشی از عرضه کالای خود را نداشت، این وظیفه به شرکت DSD واگذار شد. براساس قرارداد شرکت DSD با تولیدکنندگان مواد بسته‌بندی، تمامی شرکت‌ها و تولیدکنندگانی که برای عرضه کالای خود از مواد بسته‌بندی استفاده می‌کنند، جهت شناسایی کالاهای خود با پرداخت هزینه ملزم به چاپ علامت نقطه سبز بر روی کالای خود می‌شوند. در عوض شرکت DSD نیز ملزم به مدیریت جمع‌آوری وجداسازی و بازیافت و پردازش پسماندهای بسته‌بندی تولید شده می‌شود. در حقیقت علامت نقطه سبز  به معنی بازگشت به تولید کننده است و مصرف کننده با مشاهده علامت نقطه‌ی سبز  بر روی کالای مصرفی می‌داند که اعتبار مورد نیاز برای جمع آوری و جداسازی و بازیافت آن محاسبه و تأمین شده است[۲]. بنابراین، علامت نقطه‌ی سبز  به معنی قابل بازیافت که در ایران برای بسیاری از کالاها استفاده می‌شود و اکثر مصرف کنندگان فکر می‌کنند آن را با خیال راحت دور می‌توانند بی‌اندازند نیست، بلکه جهت شناسایی کالاهای شرکت‌هایی که با شرکت DSD قرارداد دارند، استفاده می‌شود. در حقیقت حتی علامت‌هایی همچون که در ایران به معنی قابل بازیافت شناخته می‌شود و تقریباً بر روی تمامی بسته‌بندی‌ها چاپ می‌شود، نه‌تنها هیچ هویت مشخصی ندارد بلکه حاوی هیچ دستورالعمل و الزام مشخصی برای تولید کننده یا مصرف کننده در خصوص نحوه‌ی جمع‌آوری و همچنین آینده‌ی این پسماندهای بسته‌بندی ارائه نمی‌کند.

اما در اینجا شاید اشاره به یکی از روش‌های جمع‌آوری پسماندهای بسته‌بندی که شرکت DSD مبتکرش بود خالی از لطف نباشد. ممکن است برخی از ما درباره‌ی سطل‌های زباله‌ی خاصی که در آلمان وجود دارد شنیده باشیم، که برای مثال زمانی که بطری نوشابه را داخل آن‌ها می‌ندازیم، در مقابل به ما پول می‌دهد. در حقیقت این سطل زباله نیست که به شما پول می‌دهد، بلکه داستان از این قرار است که شما با خریدن یک نوشابه در حقیقت مقداری پول اضافه که مخصوص جمع آوری قوطی نوشابه است را نیز پیشاپیش پرداخت کرده‌اید. پول اضافه‌ی شما تنها زمانی به شما بازگردانده می‌شود که بطری را در سطل مخصوص جمع آوری بطری بیندازید. به‌محض انداختن هر قوطی، دستگاه هزینه‌ی اضافه‌ای را که شما پیش‌تر در هنگام خرید محصول پرداخت کرده‌اید به شما پس می‌دهد.

البته این موضوع برای خیلی از ما ایرانی‌ها موضوع تازه‌ای نیست. به خاطر دارم که تا اواسط دهه‌ی ۱۳۷۰ نوشابه و شیر تنها به شکل شیشه‌ای وجود داشت (البته شیرپاکتی کوچک مخصوص بچه‌ها و دانش‌آموزان هم تولید می‌شد) و ما در خانه همیشه دو عدد بطری شیر خالی و یک جعبه شیشه نوشابه خالی داشتیم و برای هر بار خریدن نوشابه یا شیر می‌بایست به تعدادی مورد نیازمان شیشه‌ی خالی به مغازه  بازمی‌گرداندیم و با تحویل آن‌ها به فروشنده همان تعداد نوشابه یا شیر تحویل می‌گرفتیم. اگر هم شیشه نداشتیم، فروشنده مبلغی به‌عنوان ودیعه پیش خود نگه می‌داشت که پس از تحویل شیشه عودت داده می‌شد. شرکت توزیع نوشابه یا شیر هم در هر سرویس شیشه‌های خالی را از فروشنده تحویل می‌گرفت و جهت استفاده مجدد به کارخانه می‌برد. نتیجه آن بود که همواره حجم ثابتی از بطری در خانه‌ها وجود داشت و هم بر تعداد آن‌ها افزوده نمی‌شد، هم بطری‌های خالی زباله محسوب نمی‌شدند. حتی بسته‌بندی سبزیجات یا گوشت نیز داخل روزنامه‌های باطله انجام می‌شد که به نوعی بازیافت روزنامه‌های باطله هم بود. اما ناگهان همه چیز عوض شد. وزارت بهداشت اعلام کرد که شستشوی بطری‌ها در کارخانه‌ها بهداشتی نیست و بسته‌بندی مواد غذایی با روزنامه به علت سرب موجود در کاغذ روزنامه خطرناک است. در ادامه دولت به‌جای فشارآوردن به کارخانه‌ها برای ابداع یا به‌کارگیری روش‌های جدیدِ بازیافت و همچنین تشویق فروشندگان به استفاده از کاغذهای سالم، شرایط ظهور شکل جدیدی از نوشابه‌ها و شیرهایی که درون ظروف پلاستیکی یک بار مصرف بودند را فراهم کرد و مشماء نیز جای کاغذ را گرفت. این اتفاق بدون شک به نفع شرکت‌های تولید مواد غذایی بود، به این دلیل ساده که از آن زمان به بعد آن‌ها می‌توانستند بدون تقبل هیچ‌گونه تعهدی هر اندازه که می‌خواهند زباله وارد شهر کنند و نگران هزینه‌های جمع آوری و بازیافت آنها نباشند.

همچنین به‌یاد دارم که در آن زمان اگر تابستان به خیابان می‌آمدیم، در اکثر خیابان‌ها یک دستگاه خنک کننده‌ی آب با چند لیوان زنجیر شده به آن برای عابران پیاده یافت می‌شد و حتا در خیابان‌هایی آبسردکن نداشتند، برخی کسبه‌ی محل به شکل خودجوش کلمن آبی جلوی مغازه خود می‌گذاشتند و داخلش یخ می‌انداختند تا تشنه‌لبان آب بنوشد. البته کسانی هم بودند که نگران بهداشت این لیوان‌ها بودند.  این افراد معمولاً یا لیوان پلاستیکی تلسکوپی با خودشان همراه داشتند (مثل همان لیوان‌های تلسکوپی که بچه‌های مدرسه‌ای داشتند)  یا سر پاکت ساندیسی را می‌بریدند و آن را لیوان می‌کردند (یادم هست که حتی بعضی ساندیس‌ها را به هم می‌دوختند و با آن زنبیل خرید می‌ساختند. البته بعدها حمل زنبیل هم بدل به نشانی از منزلت اجتماعی پایین شد و به‌سرعت مشماء جایش را گرفت). اما ناگهان شکل جدید مصرف همه این مناسبات را عوض کرد و بطری‌های آب معدنی همچون یک کالای سحرآمیز وارد چرخه زندگی ما شدند و همه این رفتارها و مناسبات اجتماعی ما را با خودشان شستند و بردند و شد وضعیتی که ما امروز در آن هستیم.

مشابه همین مناسبات را زمانی در مورد پخش نذری هم داشتیم. پیش‌تر از زمان ظرف و ظروف یک‌بار مصرف، غذای نذری داخل ظرف‌های ملامین یا چینی بین همسایه‌های محل پخش می‌شد و همسایه‌ها هم معمولاً پس از گرفتن و نوش جان کردن نذری ظرف را شسته و حتا گاهی چیزی درون ظرف خالی به رسم تشکر می‌گذاشتند و به صاحب نذری پس می‌دادند. حتی عابرانی که نذری می‌خواستند نیز ظرف نذری را همان‌جا گرفته و گوشه خیابان می‌خوردند و ظرف را پس می‌دادند. لازم به توضیح نیست که تا چه اندازه همین رفتار و کنش اجتماعی در بهبود روابط اجتماعی ما در تولید سرمایه اجتماعی نقش موثری داشت. شاید این نوع مناسبات اجتماعی شبیه به همان چیزی باشد که مارسل موس در کتاب «رساله پیشکش» به آن اشاره می‌کند. او با بررسی نظام پیشکش در قبایل مختلف نتیجه می‌گیرد «هدفی که این مردم در مبادله هدایا دنبال می‌کنند هدفی اخلاقی است. شیئی که مبادله می‌شود به دنبال آن است که بین دو طرف احساسی دوستانه برقرار کند و مادامی‌که نتواند این احساس را به وجود آورد، از هدف خود باز می‌ایستد»[۳].  هدیه (در این‌جا نذری) به معنای چیزی بود که پس از دریافت شدن بایستی پس داده می‌شد و در فرآیند بازگرداندنش، نوعی از مناسبات و تعهدات اجتماعی که ضامن بقای اجتماع بود  نیز شکل می‌گرفت. اما به ناگهان ظرف‌های یک‌بار مصرف غذا بازهم به بهانه‌ی بهداشت، علاوه بر راحتی بیشتر، جای ظروف قابل شستشو را گرفتند. مناسبات اجتماعی پیشین ویران شد و به همین ترتیب خیابان‌های شهر در ماه‌های پخش نذری پر شد از ظروف یک‌بار مصرف. همسایگان و هم‌محله‌ای‌ها که پیش از آن مهم‌ترین مخاطبان خانه‌ی صاحبِ نذری بودند، جای خود را به غریبه‌هایی دادند که اکنون دیگر از هر جای شهر می‌آیند و بدون داشتن تعهد و مسئولیتی نسبت به بازگرداندن ظرف (که خود از جنس مبادله بود) نذری یا همان هدیه را گرفته و ترک محل می‌کنند تا نه تنها با قطع عمل مبادله تمامی پیوندهای اجتماعی قدیم را قطع کنند، بلکه با دورانداختن ظروف و عدم تعهد به بازپس دادن آن در تولید انبوه زباله‌ای که کل جامعه را در زیر خود مدفون می‌کند، فعلانه مشارکت کنند. جالب این‌جاست که در چنین شرایطی سازمان‌ها و نهادهای محیط زیستی به‌جای ایجاد تغییر در مناسبات موجود، خودشان را با تشویق مردم به استفاده از ظروف یک بار مصرفِ به اصطلاح از جنس‌های طبیعی راضی می‌کنند، بی‌آنکه متوجه گسست‌های اجتماعی ناشی از این تغییر رفتار باشند.

بی‌شک مناسبات زندگی ما به شکلی دگرگون شده که به نظر تصور بازگشت به مناسبات اجتماعی پیشین غیرممکن به نظر می‌رسد. با تغییراتی که شیوهای تولید جدید بر شیوه مصرف ما ایجاد کرده‌اند باید گفت که بسیار دور از انتظار است که سیاست‌گذاری‌های از جنس فرهنگ‌سازی بتواند تغییری در شرایط موجود ایجاد کند. امروزه ما به عنوان مصرف‌کنندگان کالاها، به اجبار هرروزه با حجم عظیمی از زباله مواجه هستیم که برای ما نه تنها هیچ هستی مشخصی ندارند بلکه همچون جسمی بی روح و جنازه‌ای در حال پوسیدن، چیزی رنج آور شده‌اند که به هر طریقی می‌خواهیم از شرشان خلاص شویم و جالب اینکه همواره اولین برخورد مدیران شهری با این اجساد بی روح کالا چیزی جز دفن کردن آنها در گورهای دسته‌جمعی زباله نبوده است. بنابراین با توجه به همین هستی خواص گونه زباله است که باید رفتار افراد را با زباله درک کرد و این نشان می‌دهد که حتی انداختن زباله توسط افراد در طبیعت، خیابان یا داخل جوب‌های آب نه یک وضعیت اخلاقی بلکه یک وضعیت سیاسی و  نتیجه‌ی ضروری همان شیوه تولید و مصرف پسماندی  است که شرکت‌های صنایع به ما تحمیل می‌کنند. شرکت‌ها و صنایع ازآن‌جا که خود تنها مسبب تولید این همه زباله هستند بدون شک بایستی خودشان هم مسئولیت وضعیت موجود را با جمع‌آوری، تفکیک و بازیافت پسماندهایشان بپذیرند. به نظر بزرگترین مشکل جنبش‌های محیط زیستی از این دست اخلاقی کردن‌های وضعیت موجود و فروکاستن یک وضعیت سیاسی به یک وضعیت اخلاقی با راه حل‌های فردی است. این جنبش‌ها همواره به‌جای آنکه وضعیت موجود را بر اساس مناسبات سیاسی حول آن بررسی کنند و آن را به چالش بکشند با اخلاقی کردن موضوع و متهم کردن افراد به بی‌توجهی به محیط زیست تنها خود را سرگرم پیدا کردن یا تولید سوژه‌های اخلاقی می‌کنند. البته به نظر می‌رسد این رویکرد اخلاق‌مدار که در وضعیت‌های بحرانی همواره سعی در پنهان کردن ایدئولوژی وضعیت حاکم و متهم کردن عده‌ای از مردم را دارد در ایران تبدیل به یک رویکرد قالب شده است به طوری که ما شاهدیم در تمامی وضعیت‌های بحرانی نهادهای رسمی به‌راحتی و با متهم کردن مردم همه‌ی مشکلات موجود را گردن آنها می‌اندازند تا به این طریق امکان هر گونه نقد وضعیت موجود را با شعارهایی همچون «بیایید از خودمان شروع کنیم» منتفی کنند. برای مثال اگر ترافیک تهران تبدیل به بحران شود این تنها ماشین‌های تک‌سرنشین هستند که با خودخواهی خود مسبب این وضعیت شده‌اند یا اگر هوای تهران آلوده شود این استفاده کنندگان وسایل نقلیه شخصی هستند که مسئول‌اند و حالا هم در مورد حجم انبوه زباله در تهران این‌طور بازنمایی می‌شود که برخی از مردم بی‌اخلاق با بی‌توجهی به مسئله‌ی محیط زیست زباله تولید می‌کنند. بی‌شک موضوع زباله در جامعه ما بیش از آنکه با یک موقعیت اخلاقی گره خورده باشد، یک وضعیت سیاسی است و هرگونه تغییری در آن با متهم کردن مردم و احساسی کردنشان به جایی نخواهد رسید.

 

«در جوامع اولیه انسان‌ها باور داشتند که در نظام مبادله اگر فردی هدیه‌ای را به شخصی دیگر بدهد، آن هدیه هنوز بخشی از وجود او محسوب می‌شود و مالک می‌تواند از طریق روح خود که در کالای هدیه داده شده حضور دارد گیرنده را به تسخیر خود درآورده و موجب مرگ او شود و تنها راه جلوگیری از این تسخیر بازگرداندن کالا، پس از رفع نیاز به صاحبش یا جبران آن است»[۴]؛ و شاید ما اکنون در نظام مبادله جدید با عدم بازگرداندن یا جبران این کالاهای خریداری شده_ که هر روز همچون پیشکشی که نمی‌توانیم ردشان کنیم  به ما اعطا می‌شوند_ به صاحبان اصلیشان دچار همان سحر و تسخیری شده‌ایم که ما را به سوی مرگ خواهد برد.  می‌توان مطمئن بود که خروج از این وضعیت  به هر روشی جز نقد ساختار و ایدئولوژی موجود و سیاسی کردن آن و فشار آوردن به آن برای تغییر در مناسباتش چیزی جز آب در هاون کوبیدن و به تأخیر انداختن فاجعه‌ای که دیر یا زود ما را در زیر خود دفن خواهد کرد نیست. از آنجا که دیگر برای ما هیچ امکان بازگشت به گذشته‌ای وجود ندارد تنها می‌توان امیدوار بود که با نقد همین ساختار موجود شرایط امکان گذر از آن و خلق یک وضعیت جدید را میسر کنیم.

[divider]پی‌نوشت[/divider]

[۱] DUALE SYSTM DEUTSCHLAND (سیستم دومی آلمان)

[۲] برای توضیحات مفصل بنگرید به مقاله طرح مدیریت پسماندهای بسته­بندی با روش DSD ، سومین همایش ملی مدیریت پسماند، دکترهایده شیرزادی گیلانی

[۳] رساله پیشکش، مارسل موس، ترجمه لیلا اردبیلی، انتشارات علمی و فرهنگی

[۴] رساله پیشکش، مارسل موس، ترجمه لیلا اردبیلی، انتشارات علمی و فرهنگی

 

منبع: [button color=”white” size=”normal” alignment=”none” rel=”nofollow” openin=”samewindow” url=”https://meidaan.com/archive/55086″]میدان[/button]

مطلبی دیگر
چارلز کورئا؛ معمار اقیلم‌ها