عدالت گمشدهی همهی جوامع بشری از ابتدا تاکنون بوده است. بحثهای فراوان و پیچیده و گاه متضاد پیرامون تعریف ماهیت عدالت و شیوههای پیادهسازی آن در جامعه در میان فلاسفه، حقوقدانان و عالمان اجتماعی درگرفته است که در هر عصری متناسب با روح آن زمانه بوده است. در زمانهی ما هم بحث پیرامون عدالت در ارتباط با مفاهیم مرتبطی مثل دموکراسی، شهروندی و حقوق شهروندی در یک بستر معاصر و درنتیجهی فرآیندهایی مثل جهانیسازی و نئولیبرالیسم مطرح میشود. درنتیجهی این فرآیندهای معاصر پدیدههایی بروز و ظهور پیداکردهاند که ضرورت نگاه جدید به مقوله عدالت را آشکار میکنند. پدیدههایی مثل تشدید نابرابری اقتصادی و قطبی شدن جامعه، تجمع قطبی ثروت و قدرت در ابعاد مختلف جغرافیایی از شهر گرفته تا منطقه و کشور و جهان، تخریب محیطزیست و آسیبپذیری جوامع و طبقات فقیرتر از این تخریب و …
توجه به ارتباط متقابل فضا و عدالت که از دهه ۷۰ میلادی و در آثار جغرافیدانان رادیکالی مثل دیوید هاروی و سوجا پدید آمد، راه تازهای گشود که بر اساس آن میشد دیدگاههای مختلف و متنوع نظری در مورد عدالت اجتماعی را با محور قرار دادن فضا به هم نزدیک کرد. دیدگاه عدالت فضایی یا دیدگاه انتقادی فضایی نهتنها فهم نظری ما را در مورد مفاهیم مثل عدالت، دموکراسی، حق به شهر و حقوق شهروندی غنی و گسترده میکند بلکه ما را مجهز به بینشهایی میکند که ما را در دستیابی به دانش عملی و کاربردی برای دست زدن به کنشهای سیاسی و اجتماعی یاری میدهد. بدون در نظر گرفتن فضا، عدالت قابلدسترس نیست. ترکیب واژگان فضایی و عدالت، طیفی از امکانات جدید را برای عمل سیاسی و اجتماعی میگشاید. همانطور که اگر نظریهی اجتماعی و تحلیل تجربی باهم بهکاربرده شوند، میتوانند به واقعیت پدیدههای بیرونی بیشتر پی ببرند.
عدالت فضایی، جایگزین یا بدیل عدالت در ابعاد دیگر (عدالت اجتماعی، عدالت اقتصادی، عدالت قومیتی، عدالت جنسیتی، عدالت حقوقی و …) نیست، بلکه راهی است برای نگریستن به عدالت از دیدگاه فضایی. واژهی عدالت فضایی تا همین اواخر چندان رایج نبود و حتی امروزه بعضی جغرافیدانان و برنامهریزان از کاربرد صریح صفت فضایی در مورد عدالت و دموکراسی اجتناب میکنند. البته گاهی مفهوم عدالت فضایی در واژگان مرتبط دیگر مانند نابرابری منطقهای، عدالت محیطی، شهری شدن بیعدالتی و… به کار میرود؛ اما واقعیت آن است که تأکید صریح بر فضائیت عدالت/بیعدالتی نهفقط در شهر بلکه در همهی ابعاد جغرافیایی، چه در نظریه و چه در کاربرد بسیار مهم است.
امروزه تفکر فضایی در مقایسه با گذشته نهچندان دور، پیشرفت و شیوع بسیار زیادی پیداکرده است. درحالیکه درگذشته مفهوم فضا بیشتر به رشتههایی که به شکل سنتی با فضا سروکار داشتند (جغرافیا، معماری، برنامهریزی شهری و منطقهای) اختصاص داشت امروزه از تفکر فضایی در بسیاری از رشتهها استفاده میشود، از باستانشناسی و شعر گرفته تا مطالعات مذهبی و نقد ادبی و مطالعات حقوقی. برخی از دانشمندان علوم اجتماعی از این رواج تفکر فضایی به پیچ یا چرخش فضایی (Spatial Turn) در تاریخ علوم اجتماعی اشاره میکنند.
متناسب با گسترش تفکر فضایی، فهم ما از فضا هم تحولیافته است. از تأکید بر مفهوم کارتوگرافیک تخت و مسطح که دربردارندهی فعالیت انسان است یا صرف ابعاد فیزیکی یک فرم ثابت به یک نیروی فعال شکلدهنده به زندگی انسانی. فضا موجودی زنده است که بهعنوان یکنهاد با سایر نهادهای اجتماعی مانند سیاست و اقتصاد تعامل میکند، اثر میگذارد و اثر میپذیرد. گرچه مفهوم فضا در جغرافیا و علوم اجتماعی به نیمهی دوم قرن بیستم برمیگردد اما اگر با مسامحه فراوان فهم گذشتگان از مکان و محیط جغرافیایی را نزدیک به فضا بدانیم میتوان گفت که در برههای از تاریخ باور جغرافیدانان چنین بوده که این محیط است که تأثیر اساسی و نهایی را بر حیات اجتماعی بشر میگذارد و انسان در برابر محیطش منفعل است (دیدگاه جبر جغرافیایی) و در برههای از تاریخ و در واکنش به این دیدگاه عقیده بر این بوده که این ارادهی انسانی است که حرف اول و آخر را در شکلدهی به مکان و همچنین حیات اجتماعی بشر میزند (دیدگاه انسانگرا)؛ اما در دیدگاههای جدید فضایی، رابطهی امر اجتماعی با امر فضایی رابطهای دیالکتیک است. امروزه از علیت فضایی در تبیین پدیدههای شهری و منطقهای صحبت میشود. بهخصوص جغرافیدانانی مانند هاروی از علیت فضایی شهری سخن میگویند و علت این امر به این دلیل است که اثرات روزافزون انباشت و تراکم شهری را نهتنها بر رفتار روزمره بلکه بر فرآیندهایی مانند نوآوریهای فنآوری، خلاقیت هنری، توسعه اقتصادی، تغییرات اجتماعی و همچنین فرآیندهایی مانند تخریب محیطزیست، قطبی شدن جامعه، افزایش شکاف درآمدی، سیاستهای بینالمللی و البته تولید عدالت و بیعدالتی، میتوان مشاهده کرد.
تفکر فضایی انتقادی بر حول ۳ محور میچرخد:
۱- وجود شناسی فضائیت هستی: همهی ما فضایی هستیم همانطور که همهی ما موجوداتی اجتماعی و فانی هستیم.
۲-تولید اجتماعی فضائیت: فضا محصولی اجتماعی است و میتواند به شکلی اجتماعی تغییر کند.
۳-دیالکتیک فضایی-اجتماعی: فضا، امر اجتماعی را شکل میدهد به همان اندازه که امر اجتماعی فضا را شکل میدهد.
دیالکتیک فضایی-اجتماعی به این معناست که هر جغرافیایی که ما در آن زندگی میکنیم، اثرات مثبت و منفی بر هر آنچه ما انجام میدهیم میگذارد. با توجه به همین نکته بود که فوکو نشان داد چگونه تداخل فضا، دانش و قدرت میتواند هم مخرب و هم سازنده باشد. بر همین اساس ادوارد سعید میگوید: «درست همانطور که هیچکدام از ما فراتر از جغرافیا نیستیم، هیچکدام از ما هم از جدال بر سر جغرافیا رها نیستیم. جدال بر سر جغرافیا بسیار پیچیده و جالب است، زیرا این تنها جنگ سربازان و توپها نیست بلکه در مورد ایدهها، فرمها، تصاویر و تصور و تفکر هم هست.»
بنابراین علیت فضایی عدالت و بیعدالت که بیان دیگر واژهی عدالت فضایی است نشان میدهد که عدالت و بیعدالتی درون فضائیت ادغامشدهاند. در همهی ابعاد جغرافیایی که ما در آن زندگی میکنیم از فضای تن یا جسم گرفته تا فضای خانه، فضای شهر، منطقه، دولت-ملتها و فضای جهانی.
اما باوجود اهمیت بالایی که امروزه تفکر فضایی و بخصوص عدالت فضایی در تبیین پدیدهها و همچنین برنامهریزیهای توسعه در سطوح مختلف فضایی در جهان پیداکرده است، این دیدگاه هنوز در ایران بسیار نوپاست و در حال حاضر ما از فقر شدید نگاه فضایی رنج میبریم. بیتوجهی به دستاوردهای جدید و بهروز دانشهایی مثل جغرافیا با همهی گرایشهایش بهخصوص جغرافیای انسانی، چه در هنگام کشف فرآیندها و ساختارهای سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و چه در هنگام چارهجویی برای حل چالشها یکی از دلایل این فقر نگاه فضایی در ایران است؛ چراکه این دانش جغرافیاست که در همهی دنیا پیشتاز و مشوق سایر رشتههای علمی به استفاده از دیدگاه فضایی انتقادی در روش پژوهش علوم اجتماعی است؛ اما درحالیکه کمکاریها و عقبافتادگیهای بسیاری در مجموعهی دانشگاهی ما از این نظر وجود دارد، سیاستگذاران کشور هم از این دیدگاه و رشتههای پیشرو در آن، کاملاً غافلاند. بهطوریکه در تدوین برنامههای توسعه، سیاستگذاریهای موضوعی، اقدامات موضعی و سایر انواع مداخلات اقتصادی و اجتماعی و حتی فرهنگی، کمترین میزان مشورت را با متخصصین مجهز به دیدگاه فضایی ازجمله جغرافیدانان انجام میدهند. این در حالی است که در کشورهای جهان توسعهیافته، این افراد نقش محوری را در تدوین برنامههای توسعه و پایش فرآیندهای اثرپذیر و اثرگذار بر جامعه بر عهدهدارند.
فضا، تنها دربردارندهی ما نیست، فضا ما را میسازد، همانطور که ما آن را میسازیم. این واقعیت را هزاران سال است که معماران و جغرافیدانان دریافتهاند؛ اما کمتر از چند دهه است که این اهمیت در علوم اجتماعی در حال درک شدن است و روزبهروز بر اهمیت آن افزوده میشود. امید میرود در کشور ما هم با فعالتر شدن جامعهی دانشگاهی و همچنین تغییر نگاه مسئولان از نگاهی یکبعدی و تقلیلگرا که امر توسعه را صرفاً از دریچهی اقتصاد ملی آنهم با رویکرد کمی و رشد محور میبیند، به نگاه چندبعدی و چندلایهی فضایی تحولی اساسی در فرآیند توسعه کشورمان رخ دهد.