وضعیت معماری ایران خوب نیست و معماران ایرانی مدام در جوامع جهانی مورد تقدیر و ستایش قرار میگیرند. کدام وجه از این عبارت دوگانه را باید باور کرد؟ و دیگر اینکه مگر ناسازههای معماری و شهرسازی ایران تنها به همین دو حوزه محدود میشود؟ عدهای از سویی درباره طراحی مشارکتی و طراحی با مردم و برای مردم سخن می گویند و همان عده در جایی دیگر از سلیقه مردمی و از ترجیهات کارفرما فغان سر میدهند. عدهای درباره اقتصاد نفتی و معماری دولتی ناله میکنند و بعد وقتی آثار چهرهای ماندگار مانند مرحوم میرمیران مرور میشود بالندگی او را در توان کافرمای دولتیاش تعریف میکنند. شماری چهره آزار دهنده شهر را کارِ دست معماران میدانند و معماران، ضوابط شهرسازی را مایه فترت معماری ایران. در تمام کشور ضابطه ۶۰٪ از سمت شمال رایج است چه در تبریز و چه در اهواز و از سویی در تمام کشور فریاد مطالبه معماری هویت گرای ایرانی از زبان مسئولین مرتبط و نامرتبط شنیده میشود.
اگر هم از هویت سوالی بپرسی خانههای حیاط مرکزی کاشان را نشانت میدهند. همه تقریباً بر این جمله تفاهم کردهاند که معماری امروز ما باید معاصر ما باشد و برداشت شکلی از معماری سنتی نابجاست و ما باید به ارزشهای آن معماری بپردازیم ولی هر تمایز شکلی با سنت در دسته بندیهای فرنگی مآب قرار میگیرد و هرگاه استادان امر خواستهاند تا نمونهای در این وادی خلق کنند بی درنگ رجوع شکلی به سنت داشتهاند و نتیجه چیزی جز کاریکاتوری که در صفحات اجتماعی دست به دست شود نبوده است.
کدام پل
در کجای جهان شکسته است
که هیچکس به خانهاش نمیرسد؟
«گروس عبدالملکیان»
هرگاه چند معمار اهل عمل خواسته اند فخری از نظر بر قامت خویش بدوزند از علمای منتخب و همسوی فرنگی یا همگنان خود بهره جسته اند و هرگاه اهل نظر خواسته اند طرحی در بیاندازند صندلی های روی سن را به همپالگان و نهایتاً تازه آمدگانی سپرده اند که از سرسپردگی شان دل امنی دارند. واقعیت آن است که عدم وابستگی اقتصادی و ساختاری این حوزه ها به هم و بی تمایلی متخصصین در ایران برای دردسر و سردرد نتیجه ای جز همین ویرانی در پی نداشته است.
جز در مواردی مثل مسجد چهارراه ولی عصر(عج) تهران که مایه یقه گیری دو سوی ماجرا شده نمونه دیگری از گفتگو پیدا نمی کنید. آن هم با چنین سطحی از گفتگو که به پیغام و پسغام های زن و شوهری در هنگام متارکه شبیه است. یکی چیزی می نگارد و دیگری بی توجه عمدی به نگاشته او جلسه ای در مدح خودش برگزار می کند و دیگرتری مصاحبه ای با فلان مجله. کسی حاضر نیست بر سر سفره دیگری بنشیند و البته ما نیز سر اصلاح این قوم را نداریم.
اینچ می گویم به قدر فهم توست
مُردم اندر حسرت فهم درست
«مولوی»
ما آن عرصه را به سی مرغهایش وا می گذاریم و عرض خود می بریم و برای کسی زحمتی نداریم. هم یقه مردم در دسترس است و هم ریش مسئولین. اگر هم کسی جوابیه ای داشت که بنا به قانون مطبوعات مجبور به درج بودیم درج می کنیم وگرنه جز آنکه پیشینه ای محکم در عمل و یا نظر داشته باشد و یا سخنش را ملتزم به آداب منطق و علم کند دلیلی ندارد تا عرصه ای برای تبلیغ و بهره کشی این و آن باشیم.
آنچه در صفحات معماری این خانه خواهید خواند بر پایه سوال است. سوال از منظرِ نظر پیرامون منظره؛ و ناظر، جز آدمی نیست. آدمی ای که مغفول ایدئولوژی ها و سوداسالاری ها و شخص پرستی های جامعه حرفه ای و دانشگاهی است و خود نیز در غفلت است. از خود و مبدا خود و مقصد خود. ما درباره نسبت فضای زیست او و لاجرم زیست او با همان مبدا و مقصد می نویسیم و می اندیشیم. بر وجود ناظمی بر نظم جهان معتقدیم و باور داریم که آن آفریدگار حکیم، هادیانی را برانگیخته تا آن نظم ازلی را در فضای زیست آدمی متجلی سازند و او را بهره مند. بر اساس همین باور مطالبه می کنیم و نخست نیز علامت سوالمان را می چسبانیم به جداره فضاهایی که مدعی شده اند با آن نظم ابتدایی خویشاوندی دارند. نقد فضای عبادی و مطالبه پیرامون آن با همه هزینه هایی که دارد وظیفه ماست. به عهده می گیریم و در این عرصه نه طلبکاریم و نه بدهکار. نه اگر کسی حقی به جا آورده مورد تمجید است چرا که به وظیفه اش عمل کرده و نه اگر سخنی پیرامون اثری راندیم بدهکاریم چون الحمدالله کسی مالک خداوند نیست. خداوند حقی دارد که ما معماران تباهش ساخته ایم. وقت آن است که حق خدا را به خدا باز پس دهیم. حق خدا جز آدمی نیست. حق باید به حق دار برسد.
والسلام!