نقدی بر کتاب «معماری اندیشی» زومتور

مترجم کتاب در ابتدای کتاب زومتور را این‌گونه معرفی می‌کند: «هنرمندی اصیل … که با تکیه‌بر وظایف ذاتی و امکانات اساسی معماری، آثاری زیبا … و از این طریق در شناساندن و گسترش بسیاری از مفاهیم بنیادین معماری نقشی بی‌بدیل ایفا کرده است.« ص ۹ ادعای وسوسه‌انگیزی است! آیا معماری بدون اتکا به سایر رشته‌ها و زمینه‌ها برای خود بنیانی دارد؟ آیا معماری به‌جز این‌که مثلاً نمود فلان تفکر فلسفی یا جنبش هنری باشد. از برای خود و از درون خود بنیان و جای پایی دارد؟

 نویسنده به‌خوبی این بحران در معنا و تعریف معماری را می‌شناسد. به‌طور مثال به ارای هرزوگ و دمون و «معماری به‌مثابه‌ی صورت اندیشیده» در عصری که کلیت معماری از بین رفته، اشاره می‌کند. اما نویسنده نظر مخالفی دارد او هرچند به این عدم توافق فرهنگی در جامعه‌ی پساصنعتی (یا به تعبیری پست‌مدرن) اذعان دارد، اما راه‌حل را درجایی دیگر جست‌وجو می‌کند. برای او معماری وظایف ذاتی‌ای دارد که می‌تواند با تکیه‌بر امکانات اساسی خود به آن‌ها پاسخ دهد. زومتور این سؤال را پیش می‌کشد که:

«پس معمار در کجا باید میدان‌ها اصیل نیرویی را بجوید که ذات اصیل معماری را بنیاد می‌نهد؟!» ۳۶

  و پس‌ازآن پاسخ‌هایی پیش می‌نهد:

«بنا اگر با دقت کافی برای محل و کارکردش اندیشیده شده باشد، نیروی خود  را به فعل درمی‌آورد و شکوفا می‌کند – بی‌نیاز به هیچ‌گونه افزوده‌ی هنری» ۳۶… «قدرت و چندلایگی باید از بطن الزامات و مقتضیات خود پروژه سر برآورد، یعنی از دل همان چیزهایی که پروژه‌ی محول شده به معمار را بنیاد می‌نهند (بگوییم مشروط می‌کنند).» ۳۷

این تعهد نویسنده به مسئله‌ی طراحی را دوست دارم. معماری خوب، یک حل مسئله است. تعهد به نظریه‌های فلسفی، ایده‌های انتزاعی یا سنت و مدرنیته و مدها و گرایش‌ها معماری، ما را از پرداختن به وظایف اصلی معماری بازمی‌دارد. پاسخ نویسنده به این‌که معماری چیست و چه رسالتی در دوران معاصر دارد این گونه است:

«به اعتقاد من، امروز معماری نیازمند آن است که درباره‌ی وظایف ذاتی و امکانات اساسی خود به تأمل بپردازد. معماری نماد یا محمل چیزهایی نیست که به ذاتان تعلق ندارند. در جامعه‌ای که چیزهای غیراساسی را می‌ستاید معماری می‌تواند با ایستادگی در جایگاه خود،با زوال فرم‌ها و معناها مقابله کند، و به زبان خود سخن بگوید.» ص ۳۳

 «در تصور من، معماری، در درجه‌ی اول، نه پیام است نه نشانه، بلکه پوشش و پس‌زمینه‌ای است برای امور و رخدادهای جاری زندگی، ظرفی حساس برای ریتم گام‌ها روی زمین، برای تمرکز کار، برای سکوت خواب.» ۱۷

زومتور در جست‌وجوی  راه‌حل معماری برای انسان سرگشته در تصاویر و نشانه‌های شناور در دنیاهای مجازی، به سراغ شعرا، مجسمه‌سازان و سایر هنرمندانی می‌رود که به‌زعم خودپاسخی در برابر این تن زدایی و واقعیت گریزی در زندگی دارند.

 «[یوزف بویز] … می‌کوشد ذات اصیل این مواد را آشکار کند، ذاتی که فراتر از تمام معانی فرهنگی منتقل‌شده قرار دارد» یا مثلاً درجایی با اشاره به آرای پیتر هاندکه می‌گوید: »زیبایی در چیزهای طبیعی پدیدار می‌شود، در چیزهایی که به‌طور طبیعی تکامل‌یافته‌اند و حامل هیچ نشانه یا پیامی نیستند … « ۳۵

زومترو با اشاره به مقاله‌ی هایدگر با عنوان «بنانهادن، سکونت کردن، اندیشیدن» می‌گوید: «مفهوم بسیط سکونت کردن که نزد هایدگر با مثابهی زیستن و اندیشیدن در محل‌ها و مکان‌ها تعریف می‌شود، دقیقا به همان چیزی اشاره دارد که برای من در حکم واقعیت است. این واقعیت، واقعیتی برساخته از نظریه‌های منفصل از چیزها نیست، بلکه واقعیتی عینی و مشهود آن بنایی است که … غایتش سکونت کردن است …واقعیتی که من از آن سخن می‌گویم، واقعیت مواد و ساز مایه‌های ساختمانی است – سنگ، پارچه، فولاد چرم … واقعیت معماری عینیت کالبد آن است، کالبدی که در آن، فرم‌ها، حجم‌ها، مکان‌ها و فضاها هستی می‌یابند. هیچ ایده‌ای وجود ندارد مگر در خود چیزها.»

برای روشن شدن مطلب چندتکه‌ی دیگر را کنار هم قرار داده‌ام:

«تن به‌مثابه‌ی  پناهگاه در جهانی که به نظر می‌رسد زیر سیل نشانه‌های مصنوعی زندگی غرق‌شده و فیلسوفان‌اش به واقعیت‌های مجازی می‌اندیشند. …» ۶۹«من به صحتی در شهود و به حقانیتی در تجربه‌ی حسی واقعی باور دارم که از محدوده‌ی تفکرات و نظریات انتزاعی فراتر می‌رود.» ۸۷

همین‌جا صبر کنیم! برای خواننده‌ی شرقی، سنتی، اسلامی یا ایرانی انگار چیزی این میان غلط است! تفاوت‌هایی وجود دارد میان نگاه ما به واقعیت و چیزها و میان نگاه زومتور و دوستانش. آیا واقعاً «هیچ ایده‌ای وجود ندارد مگر در خود چیزها»؟ آیا ما نیز در سنت فکری خود چنین تعریفی از واقعیت و حقیقت عالم داریم؟ آیا بشر شرقی نیز دچار سرگشتگی نشانه‌ها و بی‌معنایی و زوالی چنین شده که دیگر هیچ پناه گاهی جز واقعیت‌های عینی و ملموس نیابد؟ برای شرح بیشتر ماجرا لازم است چند نکته مطرح شوند:  اول این‌که نویسنده در سنت فکری و فلسفی خاصی به معماری می‌اندیشد. زومتور تحت تأثیر اندیشه‌های هایدگر و سنت پدیدارشناسی احتمالاً نوشته‌های مرلوپونتی و… در مورد ادراک است. در این دیدگاه‌ها و البته احتمالاً در آن زمینه‌های فلسفی، هستی‌شناسی خاصی مطرح است شاید در بدو امر قرابت‌هایی با نگاه شرقی ما و حتی اسلامی و ایرانی ما به نظر برسد؛ اما باید به تفاوت‌ها بخصوص در هستی‌شناسی این دو توجه داشت.

به نظر می‌رسد حداقل دو سؤال اساسی می‌توان پیش کشید:

  • آیا مسئله‌ی معماری ما همان مسئله‌ی جامعه‌ی غربی است که زومتور بدان تعلق دارد؟ آیا ما نیز دچار سرگشتگی، عدم توافق‌های فرهنگی، بی‌معنایی شده‌ایم و متعلق به دوران پست‌مدرن هستیم؟
  • و سؤال دوم که از راه‌حل زوم تور به آن مسئله می‌پرسد این است که آیا ما نیز به واقعیت و هستی هم چون زومتور نگاه می‌کنیم؟ یا این‌که مواد و مصالح، طبیعت وزندگی آیه، نشانه و اذکار الهی است؟ آیا معنا عین صورت است؟ و …

به‌هرحال نگاه زومتور به معماری و رسالت آن و به‌خصوص توجه دادن خواننده به کیفیت‌های فراموش‌شده‌ی مواد و مصالح واقعی که زومترو  خود از آن با عنوان «جادوی امر واقعی» صحبت به میان می‌آورد. چیزهای آموزنده‌ی زیادی برای ما دارد. زومتور کیفیت‌های حسی معماری را که مدت‌هاست به دست فراموشی سپرده‌شده دوباره به مرکز گفتمان‌ها و بحث‌های نظری بازمی‌گرداند. کیفیت‌هایی که به انسانی شدن بیشتر معماری می‌انجامد.نویسنده ما را به تفکر در ذات معماری و امکانات و واقعیت‌های آن دعوت می‌کند:

«چرا به چیزهای بنیادینی که بن‌مایه‌ی معماری را شکل می‌دهند چندان‌که باید اعتماد نمی‌شود: ساز مایه‌ها، ساختار، ساختمان، زمین و آسمان و فضاها-فضاهایی که باید به‌واقع فضا باشند و باید به فکر دیوارهای محصورکننده، کیفیت مواد سازنده، حجم خالی میان دیوارها، پذیرفتاری، نور، بو، هوا و طنین افزایی‌شان بود؟» ۴۱

و از کیفیت‌های اکنون غریب معماری سخن می‌گوید:

«من به صدای فضا گوش می‌دهم، به صداهایی که مواد و سطح‌ها براثر تماس و ضربه ایجاد می‌کنند و به سکوت به‌عنوان پیش‌شرط شنیدن. من به دمای فضا اهمیت می‌دهم، به سرما، تازگی و سایه‌روشن‌های گرمایی که تن را نوازش می‌کنند. …» ص ۹۷

مروری بر سایر مطالب کتاب

 به‌جز یکی دو فصل دیگری که با توصیفاتی شورانگیز از چندین بنا به پایان می‌رسد؛ و زومتور سعی در به تصویر کشیدن کیفیات حسی آن‌ها در گفتار دارد. فصلی از کتاب به آموزش معماری اختصاص داده‌شده هرچند ایده‌های جذاب و جالبی دارد اما نهایتاً بیش‌تر از چند ایده نیست و نظام مدون قابل ارجاعی را نمی‌سازند.

از دیگر ایده‌ها و نظرات جالب‌توجه نویسنده می‌توان به نگاه وی به ترسیمات و اسناد طراحی معماری را نام برد. نویسنده با همان تعهدش به واقعیت عینی مواد سعی دارد ترسیمات معماری را تنها وسیله‌ی تحقق و به تصویر کشیدن واقعیت توصیف کند. دیدگاه مشابه نسبتاً پخته‌تری در این مورد را می‌توان در کتاب چشمان پوست، از هم‌تیمی زومتور یعنی پالاسما یافت. در این کتاب به‌خوبی مبانی و ریشه‌های فلسفی این گرایش به تصویر نقد شده.

جای‌جای کتاب ایده‌های دیگری ازاین‌دست را می‌توان یافت، مثلاً در مورد رابطه‌ی بنا و بستر یا رابطه‌ی بنای جدید و قدیم  و … شاید به تعبیری باید گفت کتاب حاوی نظرات نویسنده در مورد معماری است و نه نظریه وی در مورد معماری.

مسئله دیگر این است که این ایده‌ها جسته‌گریخته لابه‌لای حجم زیادی از توصیف‌های دقیق و با جزئیات از بناها منظره‌ها و … مطرح‌شده‌اند. توصیفات و شرح صحنه‌ها انقدر دقیق هست که بتواند کیفیات حسی‌ای که زومتور در پی آن است  را منتقل کند. این نحوه‌ی نگارش و توصیف و شرح بازدیدها که حجم نسبتاً وسیعی از کتاب را به خود اختصاص داده البته با آن سنت فکری تناسب دارد.

نگاهی به برندگان اخیر جوایز معماری مثل پریتکرز نشان می‌دهد اخیراً توجه زیادی به این گرایش در معماری شده، یوهانی پالاسما، زومتور، استیون هال و … از چهره‌های شاخص نظری و حرفه‌ای (عملی) این جریان به شمار می‌آیند. در ایران هم کتاب‌هایی از این نویسندگان یا در موردشان ترجمه‌شده:

  • اتمسفر، زومتور
  • چشمان پوست: معماری و ادراکات حسی، پالاسما
  • رهیافت پدیدارشناسانه در اندیشه زومتور
  • دست متفکر، پالاسما
  • معماری تصویر، فضای وجودی در سینما، پالاسما
  • پرسش‌های ادراک، استیون هال، پالاسما، پرز گومز
  • معماری حواس و پدیدارشناسی ظریف پالاسما، حائری مازندرانی

 

مطلبی دیگر
مصاحبه‌ی فریبرز رئیس‌دانا درباره‌ی شکاف طبقاتی و آمارهای رسانه‌ای