به گزارش خبرنگار ایلنا، برای بازدید از مناطق محروم استان فارس به همت کمیته امداد و با همراهی تعدادی از همکاران خبرنگار رهسپار وادی تاریخی فارس یکی از قطبهای گردشگری ایران میشویم. شاید در باور بسیاری از ما نگنجد که در این استان نیز فقر و محرومیت وجود دارد. شاید تصور بسیاری از مردم آن باشد که استان فارس استانی است ثروتمند با مردمانی شاد که با ورود گردشگران داخلی و خارجی برای دیدن آثار گرانبهای تاریخی و باستانی آن روزبهروز بر مکنتش افزوده میشود، اما حقیقت تلخ در میان روستاهای فقیر و خشکیده با مردمانی ناامید و افسرده که در میان دشت و کوه آینده مبهم و گنگ را به نظاره نشستهاند، خفته است. آیندهای که جز با توجه مسئولان و دولتمردان هرگز روشن و تابناک نخواهد شد.
[divider]قاب اول: روستای دهچاشت/ وقتی ساختمان مدرسه تبدیل به دامداری میشود[/divider]
در ابتدای راه به روستای دهچاشت از توابع شهرستان مرودشت میرویم، جایی که به گفته منوچهر رزمجو؛ قائممقام معاونت اشتغال کمیته امداد سعی شده از مهاجرت اهالی آن به شهر جلوگیری شود.
دهچاشت روستای کوچکی است از توابع شهرستان مرودشت استان فارس. روستایی تفتیده و داغ و برهوت که اثری از شورونشاط در آن نیست. روستا آنقدر آرام و در خود فرورفته که حضور چند نفر از مسئولان کمیته امداد و تعدادی خبرنگار بهشدت توجه اهالی را جلب میکند.
روستا کاملاً خاکی است. ساختوساز خانهها شروعشده و بعضاً رو به اتمام است، اما محیط غبار زده و خالی از هرگونه سرسبزی است. توقع آسفالت بودن کوچهها انتظاری عجیب به شمار میرود.
رزمجو با اشاره به معضلات ناشی از مهاجرت روستائیان به شهرها میگوید: روستاها کانون کارآفرینی و تولید هستند و از اهداف و اولویتهای مادر کمیته امداد ایجاد اشتغال در روستاها است، زیرا وقتی روستاها سر پا باشند؛ تولید، اشتغال و پیشگیری از مهاجرت به شهر را داریم.
وی در خصوص اقداماتی که کمیته امداد در روستای دهچاشت انجام داده به بحث حملونقل روستایی اشاره میکند و میافزاید: طی دو سال گذشته با کمک شبکه حملونقل روستایی و پلیس و معاونت مناطق محروم ریاست جمهوری حدود ۲ تا ۳ هزار خودرو در کل روستاهای کشور توزیع کرده و در اختیار مددجویانمان قراردادهایم.
رزمجو ادامه میدهد: همچنین در بخش مکانیزاسیون کشاورزی سال گذشته ۲ هزار دستگاه تراکتور از شرکت تراکتورسازی ایران خریدیم که در اختیار روستائیان قرار دادیم و دو دستگاه نیز در اختیار روستای دهچاشت قرار گرفت. همچنین برای احیا برخی مشاغل درزمینهی دام و کشاورزی در این روستا فعالیت میکنیم، ضمن آنکه در بحث مسکن و مقاومسازی ساختمان نیز کمیته امداد در این منطقه فعالیتهایی انجام داده است.
[divider]دهچاشت دیگر رنگ گندم و جو را نمیبیند/ آب شرب شور است[/divider]
اما به نظر میرسد؛ هیچیک از این اقدامات کافی نیست و البته که حل تمام مشکلات روستا بر عهده کمیته امداد نیز نیست و این مهم کمک سایر نهادها را میطلبد. نهادهایی که گویی دست یاری برای حل مشکلات این منطقه نمیدهند.
به گفته رقیه زارع؛ دهیار روستا که دانشآموخته رشته روانشناسی است؛ روستای دهچاشت ۴۶ خانوار و جمعیتی بالغبر ۲۰۰ نفر دارد.
وی یادآور میشود که سالیان پیش خلیلیان؛ وزیر کشاورزی وقت از این روستا بازدید کرده است، دیداری که نتیجهای نداشته و همچنان روستا در محرومیت به سر میبرد.
دهیار دهچاشت تأکید میکند که کمآبی و خشکسالی در استان فارس بیشترین صدمه را به روستاها زده است. او از زمانی یاد میکند که دهچاشت در تولید گندم حرف اول را در مرودشت میزده، اما حالا به خاطر خشکسالی؛ اهالی دیگر رنگ گندم و جو را هم نمیبینند.
«اینجا امیدی است که به صفر رسیده» سخنی که ۴ سال پیش فرماندار وقت منطقه در توصیف دهچاشت میگوید و چه توصیف دقیقی که البته برای تغییر آن باید همه نهادها و سازمانهای ذیربط دستبهدست هم دهند. تلاشهای کمیته امداد یا بنیاد مسکن بهتنهایی کافی نیست.
اینجا آب شرب شور است و برای تأمین آب مصرفی اهالی، تانکر آب شیرین داخل مسجد گذاشتهاند که هزینهای سنگین دارد. درآمد اهالی روستا هم شامل یارانه پرداختی دولت است و مستمری ناچیزی که کمیته امداد به مددجویان خودپرداخت میکند. مردم درآمد دیگری ندارند.
[divider]مهاجرت ۱۵۰ خانواده دهچاشتی به شهر/ در سفره مردم نان و ماست هم نیست[/divider]
زارعی میگوید: با توجه به کاهش بارندگی خاک اینجا برای کاشت پسته و پرورش قارچ مساعد است و ظرفیت تولید صنایعدستی توسط بانوان نیز وجود دارد. البته وام خوداشتغالی به ۵ نفر دامدار از طرف کمیته امداد پرداختشده است.
طی سالهای قبل ۱۵۰ خانوار از روستا به شهر مهاجرت کردهاند. اقدامی که شاید چندان هم دور از عقل نباشد، چراکه روستا فاقد خانه بهداشت است بهنحویکه دهیار منطقه میگوید: اینجا موردی داشتهایم که فرد بیمار تا رسیدن به بیمارستان مرودشت فوتشده، این در حالی است که دکتر گفته بود؛ اگر زودتر به بیمارستان میرسید؛ زنده میماند. نزدیکترین پایگاه اورژانس در مرودشت است که ۲۰ کیلومتر با روستا فاصله دارد، اورژانس بین جادهای هم وجود ندارد.
[divider]بهداشت در این روستا زیر صفر است[/divider]
یکی از اهالی میگوید: بهداشت ما در این روستا زیر صفر است. بحث آموزش هم تعریفی ندارد. اینجا مدرسهای داریم که چند سالی است منحل شده، زیرا به گفته آموزشوپرورش تعداد دانشآموزان این روستا در حدی نبود که مدرسه تشکیل شود، دانشآموزان روستا ناچارند؛ برای تحصیل ۱۰ کیلومتر مسافت را طی کنند و به روستای مجاور بروند. سرویس هم از هر دانشآموز ۶۰ هزار تومان میگیرد. نه وزارت بهداشت و نه آموزشوپرورش هیچیک کمکی به این روستا نکردهاند.
این روستا باوجود ۲۷ دانشآموز فاقد مدرسه است. البته ساختمان مدرسه وجود دارد، اما درب آن به روی دانشآموزان روستا بسته است. حتی سردر مدرسه را نیز برداشتهاند، زیرا آموزش و پروش تعداد دانشآموزان را در حدی نمیداند که در روستا مدرسه تشکیلشده و معلم به آن اعزام شود. آموزش و پروش ترجیح میدهد؛ ساختمان مدرسه را به اشخاص خصوصی واگذار کند که آنها هم بهترین استفاده از ساختمان مذکور را تبدیل آن به دامداری میدانند و چه تناقض تأسفآوری است که احشام در ساختمان مدرسه باشند و کودکان، آواره کوه و دشت برای رفتن به منطقهای دور برای ادامه تحصیل.
زارع میگوید: سال قبل هم میخواستند؛ مدرسه را به محل نگهداری دامها اختصاص دهند که با کمک صداوسیما توانستیم، جلوی این کار را بگیریم و اکنون مدرسه خالی است؛ هرچند که سال تحصیلی گذشته به مدت یک سال مدرسه برقرار شد، اما در سال جدید دوباره مدرسه را تعطیل کردند. تصمیمگیری در خصوص ساختمان مدرسه با آموزشوپرورش است و این نهاد پیشنهاد ما برای تبدیل ساختمان به دهیاری یا خانه بهداشت را هم نپذیرفت.
«مردم روستا به لحاظ معیشتی و مالی وضعیت بدی دارند بهنحویکه گاهی سفرههایشان در حد نون و ماست هم نیست به خاطر وضع غذایی نامناسب اوضاع جسمی مردم بسیار ضعیف است. سالک هم میان مردم وجود دارد که به دلیل محرومیتهای بهداشتی است»، اینها را دهیار روستا میگوید.
[divider]ترک تحصیل کودکان به دلیل عدم پرداخت هزینه سرویس مدرسه[/divider]
زنی از اهالی روستا خبرنگاران را که میبیند؛ سفره دلش باز میشود. شیرزنی است؛ عصبانی و معترض و از لحن صدایش فشاری را که بر خود حس میکند؛ درک میکنی، از اینکه دانشآموزان مجبورند؛ برای درس خواندن به مناطق دور بروند، ناراضی است. با لهجه خاص منطقه خودش حرف میزند و انقدر ناراحت است که گاهی نمیتوانی سخنانش را درک کنی، میگوید: سال گذشته آموزشوپرورش قول داد؛ هزینه سرویس مدرسه ابتدایی را پرداخت کند تا عید برای هر دانشآموز ۳۳ هزار تومان پرداخت میکرد و مابقی را خود خانوادهها تقبل میکردند، اما بعد از عید اعلام کرد که هزینه سرویس را پرداخت نمیکند؛ سرویس همدست از کار کشید و بچههای ما دو روز وسیله نداشتند که به مدرسه بروند تا اینکه گفتیم؛ همه یارانهمان ر ا میدهیم تا بچهها به مدرسه بروند.
زن همراهش را نشان میدهد و میگوید: بچه این خانم باید کلاس هفتم باشد، اما چون نمیتوانست؛ هزینه سرویس را بپردازد، ترک تحصیلکرده و روی کمباین کار میکند.
زن ادامه میدهد: اینجا بیشتر جوانان روی کمباین کار میکنند؛ مابقی هم تعداد محدودی گوسفند دارند و از راه گوسفندداری زندگی میکنند؛ الآن ۶، ۷ سال است که زراعت جواب نمیدهد. بیشتر مردم زمینی هم ندارند؛ بیشتر زمینها را منابع طبیعی گرفته و زمینها دست غریبهها است.
از سختی زندگی مینالد از وامهایی که برای امرارمعاش ناچار شده بگیرد و میگوید: اینجا بهداشت هم نداریم اهالی بیکار و بیپول هستند و توانایی هزینه درمان را ندارند.
[divider]قاب دوم؛ روستای امیرسالار/ تنها حمام عمومی روستا خراب است[/divider]
در ادامه بازدیدها به روستای امیرسالار میرویم از توابع شهر خفر شهرستان جهرم. برای رسیدن به روستا ساعتها راه پر نشیب و فراز را طی میکنیم. امیرسالار در میان دشت آرمیده و در میان کوهها محصورشده است. وارد روستا که میشوی، وجود کپرهای ساختهشده از چوب و سنگ توجهت را جلب میکند. بهرغم ساختوساز مسکن در روستا توسط کمیته امداد، کپرها همچنان پابرجا هستند، البته هنوز تعدادی از خانوادهها در کپر زندگی میکنند و خانه ندارند. آنان هم که خانه دارند؛ هنوز کپرها را در حیاط خانه باقی گذاشتهاند و از آن بهعنوان یک اتاق استفاده میکنند.
برای ورود به کپرها باید تا کمر خم شوی. هوای موجود در کپرها نامطلوب است و اثاثیه اندک خانواده گوشهای تلنبار شده است. زندگی در این نقطه بدوی است. زنان و مردان پیر و جوان هر یک در گوشهای نشسته به فکر فرورفتهاند. رخوت در روستا موج میزند. اثری از زندگی در روستا نیست. سیطره غم و ناامیدی را در روستا حس میکنی. این نوع زندگی خصوصاً برای زنان و مردان جوان روستا رنجآور است. مردم کار و درآمد ندارند. پیرترها بیمار و چشمانتظار کمک هستند، زیرا هزینه درمان را نمیتوانند پرداخت کنند.
کاووسی؛ رئیس کمیته امداد جهرم همراهیمان میکند و توضیح میدهد: مردم در آلونک زندگی میکردند. اداره آب، برق، بنیاد مسکن، اداره راه و کمیته امداد دستبهدست هم دادند تا روستا احیا شود. کمیته امداد؛ مسکن ساخت و بنیاد مسکن زمین را تفکیک کرد و یک تکه زمین به اهالی داد. آب هم به روستا کشیده شده، اما هنوز روستاهای محروم هم در این منطقه وجود دارند. خانهها یک شکل و کوچک هستند و به خاطر تنگی جا وقتی مهمان میآید؛ اهل خانه دوباره در کپر زندگی میکنند.
او ادامه میدهد: در امیرسالار ۲۰۰ نفر و بالغبر ۵۵ خانوار زندگی میکنند. در گذشته هر خانواده در یک نقطه از کوه و دشتهای اطراف زندگی میکردند، در حال حاضر هم بنیاد مسکن سایت زده و به هریک از خانوادهها زمین داده و بخش اعظمی از جمعیت به صورت متمرکز اینجا زندگی میکنند.
بذر افشان؛ مدیرکل کمیته امداد فارس نیز در کنارمان است و میگوید: مردم روستا کومهنشین بودهاند. کمیته امداد باعث میشود که دستگاهها به پایکار بیایند. با پیگیری کمیته امداد بخشی از راه روستا آسفالت شده و بخشی شنریزی شده است.
او به دانش آموزان امیرسالار اشاره میکند و ادامه میدهد: با کمک خیرین غذای گرم به دانشآموزان داده میشود؛ در تعدادی از روستاها نیز مدارسی تأسیسشده و سرویس مدرسه هم در اختیار دانشآموزان قرارگرفته است، بخشی از مردم روستا هنوز چادرنشین و کپرنشین هستند.
[divider]مردم وضعیت مالی خوبی ندارند/ بیماران با موتورسیکلت به درمانگاه میروند[/divider]
اهالی از دردهایشان میگویند، یکی از نبود اورژانس گلایه میکند و میگوید، اگر کسی مریض شود باید با موتورسیکلت تا درمانگاه برود. پیرزنی که از کوه و دشت آویشن جمع کرده است و تازه از راه رسیده، نگران قطع شدن یارانهاش است؛ چیزی که تنها منبع درآمدی اوست.
پیرمرد و پیرزنی در حیاط خانه نشستهاند و ازآنجا به این غریبههای تازهوارد که سکوت روستا را شکستهاند؛ نگاه میکنند به سراغشان میرویم. هرکدام بیش از ۷۰ سال سن دارند. پیرمرد نحیف و بیمار است. همسرش میگوید که فرزندانشان ازدواجکرده و رفتهاند. فرزند آخرشان سرباز است. حالا تنها ماندهاند، درگذشته کوچنشین بودهاند. دام هم داشتند، اما حالا چیزی ندارند، گوشهای از حیاط خانه که با دیوار کوتاهی از بهاصطلاح خیابان جداشده به کپر خانواده اختصاص دارد که اگر مهمان بیاید؛ اهل خانه در آنجا بسر میبرند. پیرزن خانهاش را از آن آلونک بیشتر دوست دارد. او از نداشتن سرویس بهداشتی مناسب گلایه دارد.
مردم امیرسالار بیشتر غذایشان نان و لبنیات است. اگر هم گوسفندی ذبح شود؛ بین چند خانواده تقسیم میشود مردم هوای هم را دارند. ایکاش مسئولان هم هوای این مردم را داشتند. دهیار منطقه یکی از دلایل فقر در روستای امیرسالار و روستاهای مجاور را نبود راه مواصلاتی عنوان و تأکید میکند که تقریباً ۵ روستا با جمعیتی بالغبر هزار و ۲۵۰ نفر در این شرایط سخت زندگی میکنند.
گویا اوضاع امیرسالار با تمام مشکلات و محرومیتهایش از روستاهای مجاور بهتر است! بهتازگی برق خانههایشان را روشن میکند. راه مواصلاتی نیمبندی هم دارند و ۲ خانه بهداشت نیز در منطقه ساختهشده که البته از روستا دور است. روستا به لحاظ سرویس بهداشتی و حمام وضعیت خوبی ندارد. یک حمام عمومی درستشده که چند سالی خراب است. در مدرسه حمامی در حال ساخت است که هنوز تکمیلنشده.
روستای امیرسالار مدرسهای با ۲۶ دانشآموز و ۳ معلم دارد. مدیر مدرسه میگوید: اینجا خانوادهها وضعیت مالی خوبی ندارند. خیرین برای تهیه لوازمتحریر بچهها کمک میکنند و با کمک آنان بچهها هرروز ناهار گرم میخورند، اما مابقی وعدههای غذایی را در خانه میخورند که با توجه به وضع مالی خانوادهها اوضاع غذایی مناسب نیست.
[divider]قاب سوم: روستای طقر/ ادامه کپرنشینی به دلیل عدم اجرای طرح هادی روستا[/divider]
از امیرسالار خارجشده به سمت روستای طقر از دیگر توابع شهر خفر حرکت میکنیم؛ هنوز از شوک شرایط بد زندگی در امیرسالار بیرون نیامدهایم که به ما میگویند؛ روستای بعدی شرایط بدتری دارد بهراستی همچنین است. جاده منتهی به طقر آنقدر نامناسب و سخت است که ون حامل خبرنگاران طاقت نمیآورد و ناچار میشویم؛ خودرو را تغییر دهیم. برای حرکت در این جاده باید از ماشینهای سرسختتری استفاده شوند. این سؤال به ذهن متبادر میشود که مردم فقیر و محروم طقر در نبود خودروهای مناسب برای رساندن خود به مراکز بهداشتی و درمانی یا هر مکان دیگر چه باید بکنند؟ مردم این روستا به دلیل نداشتن راه مواصلاتی مناسب شرایط بدتری دارند.
مردم طقر عمدتاً در کپر زندگی میکنند؛ لباسهایشان مندرس است و بوی کهنگی و ناامیدی همهجا به مشام میرسد. اهالی بهخصوص پیرترها پوست و استخواناند. صورتها آفتابسوخته و درهم است. احشام اندکشان هم در آلونکهای کوچک زندگی میکنند. دامهایی لاغر و نحیف که معلوم است؛ علوفه زیادی نصیبشان نمیشود. روستا خشک و بیآبوعلف است. دشتهای اطراف ترکخورده و تشنه است. روستا ساکت است و شاید صدای باد تنها صدایی باشد که سکوت را میشکند.
[divider]اورژانس منطقه هم طقر را تحریم کرده است/ مرگ کودک به دلیل بیماری ناشناخته[/divider]
دهیار میگوید: مردم اینجا درآمد ندارند. به دلیل خشکسالی نه کشاورزی میکنند نه میتوانند دامداری کنند. اگر کسی بیمار شود؛ باید به جهرم برود که یکونیم ساعت تا روستا فاصله دارد و در موارد زیادی نیز این روند خسارت جانی داشته است. آمبولانس هم به خاطر خاکی و نامناسب بودن مسیر به روستا نمیآید، چنانکه یکی دو سال پیش و در یک دوره بارندگی خانم بارداری که زمان وضع حملش رسیده بود؛ فوت کرد. فرزندش هم نماند چراکه نتوانستند به بیمارستان منتقلش کنند.
کاووسی؛ مدیر کمیته امداد جهرم میگوید: در این روستا هنوز خانهسازی نشده است. برای خانهسازی ابتدا باید طرح هادی روستا در آن اجرا شود که این کار از عهده کمیته امداد خارج است. این روستا شبکه آبرسانی ندارد و باید این طرح اجرا شود تا بتوانیم شبکه آب را به روستا بیاوریم. تنها مشکل ما طرح هادی روستا است.
پیرمردی با دختر معلولش در یکی از این کپرها زندگی میکنند. معلوم است که غذایی برای خوردن ندارند؛ پیرمرد بیمار است به غیرازاین دختر معلول ذهنی ۳۰ ساله سایر فرزندانش ازدواجکردهاند. دخترک گوشهای کز کرده و هیچ واکنشی ندارد. از شلوغی ناگهانی داخل کومه ترسیده است. لباسهای پدر و دختر مندرس و پاره است. همسر پیرمرد در خانه نیست. میگوید؛ برای نگهداری دام رفته است. اینجا زن و مرد همه باهم کار میکنند زنان از انجام کارهای سخت ترسی ندارند. زنان و مردان روستا مانند کوههای اطرافشان پرطاقتاند، اما از نبود حداقل امکانات زندگی گلایه دارند.
بهمنی دهیار روستا میگوید: اینجا پیشآمده که بچه ۵ ساله به دلیل بیماری ناشناخته و نبود بهداشت از بین رفته است. هرچند که در حال حاضر هر دو هفته یکبار پزشک به روستا میآید و مردم را معاینه میکند.
[divider]کودک یکساله را از بیمارستان ترخیص نمیکنند/ پیرزنی تنها بدون شناسنامه و یارانه[/divider]
یکی از اهالی میگوید: بچه یکساله یکی از اهالی مشکل قلب دارد و در یکی از بیمارستانهای شیراز بستری است. باید عمل شود؛ خانواده توانایی پرداخت هزینه بیمارستان را ندارند و بیمارستان هم بچه را به خاطر مسائل مالی مرخص نمیکند، اینجا هیچ کاری برای ما نشده است. دولتمردان باید به وضع ما رسیدگی کنند و ما را ببینند.
مرد ادامه میدهد: هر وقت موعد انتخابات میشود؛ سر جاده برای آسفالتکاری قیر میریزند و بعد از انتخابات همهچیزتمام میشود. ما راه و جاده نداریم به همین دلیل در طی سال یکی دو نفر به خاطر نبود راه و نرسیدن به بیمارستان جان خود را از دست میدهند.
یکی دیگر از اهالی روستا پیرزنی است که شناسنامه ندارد. به همین دلیل نه یارانه به او تعلق میگیرد و نه کمیته امداد میتواند به او کمک کند. در یک اتاق کوچک که دخترش ساخته زندگی میکند. ثبتاحوال هم برای صدور شناسنامه کمک نمیکند. پیرزن فقیر است و با کمک اندک اهالی فقیر روستا روزگار میگذراند و غذایش تأمین میشود؛ ۱۵ سال است که شوهرش از دنیا رفته است و این موضوع شرایط زندگی را برای او سختتر کرده است.
دریکی از کپرها، خانوادهای ۶ نفره زندگی میکند که به خاطر تحصیل فرزندشان به طقر آمده و در کپر زندگی میکنند. سرویس بهداشتیشان نامناسب است، جایی است با دیوارهای بسیار کوتاه و بدون دسترسی به آب. کپر کوچک است و این سؤال پیش میآید که ۶ نفر چگونه در آن روزگار میگذرانند؟
[divider]آب شرب نداریم/ ترک تحصیل کودکان بعد از اتمام دوره ابتدایی به دلیل دوری راه[/divider]
خوشبختانه طقر مدرسهای دارد که با کمک خیرین و کمیته امداد ساختهشده است. مدرسه مقداد با ۶ کلاس درس و ۱۴۰ دانشآموز که از سایر روستاها به این مدرسه میآیند. معلمان شب را در مدرسه میگذرانند و دو اتاق مدرسه برای استراحتشان تعریفشده است.
اردشیر ستوده مدیر مدرسه میگوید: اینجا برای بعد از پایه ششم کلاسی وجود ندارد. به همین دلیل بسیاری از دانشآموزان ترک تحصیل میکنند.
دانشآموزان این مدرسه هم یک وعده ناهار گرم را مهمان خیرین هستند. ۲۴ نفر از ۱۲۰ دانشآموز مقداد از مسیر دور به مدرسه میآیند. سرویسشان هم یک وانت نیسان است که به گفته مدیر مدرسه اگر خدایناکرده اتفاقی برای این دانشآموزان بیفتد؛ مدیر مدرسه مسئول است، زیرا وانت غیرقانونی است، اما با توجه به نبود راه مواصلاتی مناسب، نیسان تنها ماشینی است که میتواند در این راه حرکت کند. اینجا امکاناتی برای شبانهروزی شدن وجود ندارد.
راه روستایی و آب بزرگترین مشکلات طقر هستند، زیرا تنها منبع آب شرب روستا در عرض چند ساعت تمام میشود و مردم بدون آب میمانند؛ ۹۰ درصد مردم روستا مشکل مالی دارند، اما درصد کمی از آنها تحت پوشش کمیته امداد هستند. بهگونهای که تنها ۲۰ دانشآموز مدرسه تحت پوشش این نهاد هستند.
ستوده مدیر مدرسه میگوید: متأسفانه ما دانشآموزان را برای متوسطه اول به خفر و جهرم میفرستیم تا در شبانهروزی درس بخوانند، اما از وقتیکه این شبانهروزیها آخر هفته دانشآموزان را تعطیل میکنند؛ مشکل ایجاد میشود، چون بچهها نمیتوانند این مسیر طولانی را طی کنند به همین علت هم تعداد ترک تحصیلیها زیاد شده است.
او علت تعطیلی آخر هفته شبانهروزیها را تورم و مشکلات اقتصادی عنوان میکند و ادامه میدهد: مدارس میخواهند؛ کمتر هزینه کنند، لذا برخلاف گذشته آخر هفته را تعطیل میکنند که این مسئله باعث شده دانشآموزان دچار مشکل شده و ترک تحصیل کنند. در این میان تعداد دختران ترک تحصیلکرده بیشتر است. البته خانوادهها هم کمتر به تحصیل دانشآموزان دختر اهمیت میدهند.
مدرسه مقداد برای تأمین هزینه کتاب ۱۲۰ دانشآموزان به ۲ میلیون تومان نیاز دارد که تنها ۲۰۰ هزار تومان آن موجود است. سال قبل ۲ میلیون تومان هزینه سرویس بچهها را نیز مدیر مدرسه پرداخت کرده است. امکانی که شاید برای سال تحصیلی جدید وجود نداشته باشد.
[divider]چه کسی پاسخگوی تمام این محرومیتهاست؟[/divider]
میگویند؛ مهاجرت از روستا به شهر پدیدهای نامطلوب است که حاشیهنشینی و تبعات نگرانکننده پسازآن را به دنبال دارد که سخنی درست و منطقی است، اما به جرئت میتوان گفت؛ زندگی در حاشیه شهرها از زندگی در چنین روستاهایی که فاقد هرگونه امکانات زیستی و بهداشتی و آموزشی هستند به مراتب بهتر است. منظور از این سخن نه تبلیغی برای مهاجرت از روستا به شهر است و نه تشویق حاشیهنشینی، این بیانی است؛ برای نشان دادن عمق فاجعه انسانی در این مناطق. روستاهایی فرورفته در خلسه فقر و محرومیت و گمشده در غبار فراموشی مسئولان، روستائیانی که روز و شب را بدون کار و امیدی به آینده سپری میکنند. خشکسالی توان کشاورزی را از آنان گرفته و بیتوجهی مسئولان نسبت به برنامهریزی برای بهبود شرایط، آنان را از حداقلهای زندگی محروم کرده است. حاشیهنشینی و حاشیهنشینان را مسئولان از یاد نبردهاند و ولو به حرف درباره شرایط زندگی این قشر صحبت میکنند، اما گویا این روستائیان محروم از حداقلهای زندگی در ادبیات مسئولان نیز به فراموشی سپردهشدهاند. در حاشیه شهرها هنوز نشانی از زندگی وجود دارد؛ حتی اگر زندگی پر از آسیب باشد، اما در این روستاها هیچ نشانی از هیاهوی زندگی نیست، کودکان آموزش درست نمیبینند، حتی آبی برای آشامیدن وجود ندارد، سرویس بهداشتی پدیدهای لوکس به شمار میرود!
اگرچه به همت کمیته امداد در این روستاها اتفاقاتی افتاده و بعضاً ادارات دولتی هم کمکهایی کردهاند، اما تمام این اقدامات ناکافی است. این افراد در میان کوه و دشت محصورشدهاند. اگر حادثهای پیش آید تا رسیدن به اولین مرکز بهداشتی یا پایگاه امن، فرسنگها فاصلهدارند.
چه کسی پاسخگوی تمام این محرومیتها و مسئول برنامهریزی برای مقابله با این فقر و فرسودگی است. بهراستی مسئولان مربوطه برای راهسازی، انتقال آب شرب به این مناطق یا برقرسانی به آنها چه تدبیری اندیشیدهاند؟ وزارتخانههای آموزش و پروش و بهداشت برای این روستاها چه کردهاند؟ شاید عدهای از یاد برده باشند که مردم این سرزمین تنها در شهرهای بزرگ و کوچک یا روستاهای آباد زندگی نمیکنند. کاش مسئولان به یاد بیاورند؛ مردمانی را که سالهاست در پس کوهها یا در دل دشتها و درهها درنهایت فقر و غم زندگی میکنند؛ نیازمند دستانی گرم و قدرتمند هستند که مشکلات را کنار زده تا زندگی کنند نه فقط زنده بمانند. شاید فردا روز که تمام روستاها خالی از سکنه شدند، کشاورزی و تولیدات روستایی به صفر رسید و جمعیت کلانشهرها به مرز انفجار رسید برای فکر کردن به مصائب روستائیان دیر باشد.
در این میان کمکهای هموطنان خیرمان برای یاریرسانی به این عزیزان ازیادرفته نیز میتواند؛ مؤثر باشد. تا شاید هزینه کتاب دانشآموزان تأمینشده و دیگر کودکی یکساله در بیمارستان میان مرگ و زندگی سرگردان نباشد. آری شاید یاری هموطنان نیز نقطه امیدی برای اهالی چنین روستاهایی باشد.
منبع: [button color=”white” size=”normal” alignment=”none” rel=”nofollow” openin=”samewindow” url=”http://www.ilna.ir/”]ایلنا[/button]