نقدی بر مسابقه طراحی مدرسه جیرفت در دوسالانه هنر و معماری
معماری فرادستان برای فرودستان نمیتواند فرمایشی نباشد. گاهی در نگرشی همهچیز انگارانِ به طراحی شاندیگار و بینالود ختم میشود و گاهی دیگر که معماران قصد میکنند زمینه را ببینند، زمینه را با تعریف خودشان میبینند: تعریفی فرادستانه. نتیجه این وضعیت دوم پروژههایی مانند «شوشتر نو» کامران دیبا است که بدون سلسله مطالعات دانشگاهی مدون، همچنان از سوی تربیتیافتگان شکل پرست و فرم زده، بهعنوان اثری بدیع و موفق یاد میشود. یک پروژه نوسازی که با استخدام ادبیات طراحی پروژههای بهسازی و میان افزا، کالبدی را خلق میکند که تماشای پلان آن، عدم انطباق هول انگیزش را با الگوهای زیستی که مورد ارجاع شکلیاش بودهاند را آشکار میکند. بافتی که شبیه هیچ بافت دیگری در آن منطقه نیست اما رنگ و لعابدانههایش به خانههایی ارجاع دارد که به نظر میرسد ربطی به همان منطقه دارند. البته، فقط به نظر میرسد. تأثیری که بازنماییهای متفرعنانه از پروژه دیبا بر جامعه معماری نهاد، تئوریزه کردن مفهومی بود که کمکم خودش را تحت عبارت «زیباییشناسی فقر» صورتبندی کرد. در این زیباییشناسی، برخلاف آنچه به نظر میرسد بنابراین نیست که پروژه ارزان تمام شود، بلکه بنابراین است که با استفاده از عناصر بومی و یا غیربومی، یک زیباییشناسی مینی مالیستی مدرن، با آرایهها و انگارههایی که به نظر میرسد با بستر پروژه مرتبطاند خلق شود تا بتواند پاسخگوی فانتزیهای طراحانه باشد.
در عصری که عشایر یک جا نشین می شوند، روستاییان به شهرهای کوچک و شهروندان آنها به شهرهای بزرگ و بعدتر به کشورهای پیش رفته تر کوچ می کنند، جریان فرهنگی زندگی در حال نفی بلد است. در چنین وضعیتی ساکنان شوشتر نو ترجیح می دهند به جای آنکه خانه شان تاریخ پشت سر را نشان بدهد، نمایی از آرزوها و تاریخ پیش رو باشد، به همین دلیل هم در چهره خانه و محله مداخلات نازیباشناسانه می کند. امری که در طبقات فرادست نیز توسط خود جامعه معماری، از پوشش و اطوار زندگی گرفته تا محل سکونت به نحوی دیگر رخ می دهد. معمار فرادست نیز دوست دارد پاریسی، تورنتویی و یا نیویورکی باشد و اتفاقاً بخش مهمی از آنجایی بودنش آن است که فرودست ساکن اینجا را به عنوان موجودی موزه ای، در اطوار زیست ناخرسندش تخته بندی کند. اینجاست که فقر در لباس بوم، پایداری های صوری از خود نشان می دهد.
مروری بر آثاری که به مرحله داوری مردمی(؟) دوسالانه هنر و معماری، بخش مسابقه طراحی مدرسه ۶ کلاسه در جیرفت ارسالشدهاند، بازنمایی کننده همین وضعیت است. آثاری که هرکدام در طراحیشان، شعفی طراحانه را برمیانگیزانند و بهخوبی چند اصل را رعایت میکنند:
نخست آنکه باید با معماری رایج در منطقه نسبتی برقرار کنند وگرنه تمایلات پایدارانه و بسترگرای تثبیتشده در ادبیات جامعه تخصصی و بالطبع داوری، اثر آنها را نمیپذیرد. این تشابه جویی مبتنی بر این پیشفرض ِ مطالعه نشده صورت میپذیرد که معماری بومی خوب است! کلاً خوب است. همهچیزش خوب است. چون یکی به فرم سازهایاش رجوع میکند، یکی به مصالح پوشانندهاش، یکی به رنگ مصالح پوشانندهاش، یکی به دانهبندی حجمیاش، یکی به آرایههایش… همه این مؤلفهها، باهم ارزی تأسفبرانگیزی مورد رجوع قرار میگیرند.
دوم آنکه در عین شباهت باید کاملاً متمایز باشد! یعنی در عین رجوع، نباید به خصلتهای این معماری اعتماد کرد. اگر فرم را استخدام میکنیم، رنگ یا جنس را عوض میکنیم و اگر جنس را به کار گرفتهایم، در فرم ملاحت تازهای خرج میکنیم و اگر هر دو یا هیچکدام، موضعی همهیاهیچ در برابر دانهبندی منطقهای اتخاذ میکنیم. حال ممکن است در آن معماری، ابعاد دانهها با توجه به ظرفیت سازهای و نظام ساخت شکلگرفته باشد و ما مجبور شویم برای ادای فریضه با بتن مسلح، همان سایز از فضا را ایجاد کنیم.
اصل سوم آن است که هرچقدر پروژه به خاطر سیاستهای اتخاذی ما گران تمام شود هم، باید ارزان به نظر برسد. احجام باید تکرنگ و تک متر یال باشند و اگر مکعبی بیشازحد خوشفرم و خوشنما از آب درآمد باید بر سر آن حصیر کشید، حتی اگر با توجه به برش جانبی و نیمرخ سایهبان، هیچ مزیت اقلیمی برای طرح ایجاد نکرده باشد. استفاده از انواع آوردههای چوبی، کنفی و حصیری میتواند دهنههای وسیع گرانقیمت طرح را ارزانتر جلوه دهد.
اصل چهارم که مهمترین اصل طراحی در پارادایم زیباییشناسی فقر است، کسالت فضاست! فضا باید عبوس، متروک و تلخ دیده شود. این رفتار باید حتی در تنظیم نور و رنگ رندرها نیز رعایت شود. مهم نیست که موضوع سفارش یک مدرسه ۶ کلاسه برای بچههای یکی از محرومترین نقاط ایران است و احتمال دارد آنچه در این فضا تجربه میکنند، باارزشترین تجربه فضاییشان باشد. اگر به مجموع آثار نگاه کنیم تنها در ۳ یا ۴ پروژه، رنگ، حضوری معنا ساز و مؤثر و غیر نشانهای دارد و شاید در ۱ یا ۲ پروژه توانسته باشد کمی از کسالت فضا کم کند. کسالت فضایی که خودِ عملکرد آموزشی و وضعیت زیست روزمره نیز به آن دامن خواهد زد و قرار بوده که طراحی برطرفکننده آن باشد.
از خیل آثار رسیده وقتی به منتخبین داوران و برندگان نگاه میکنیم درمییابیم که این موارد تشدید شده است و از این نظر باید به برگزارکنندگان مسابقه صادقانه تبریک گفت، چون بین برگزیدگان نهایی با خصلتهای عام آثار تضادی وجود ندارد و این بهترین شاهد برای آن است که یک مسابقه درست تعریف، فراخوان و داوری شده است. در این نوشته برای اعتراضات صورت گرفته به مسابقه وجهی قائل نیستیم تا درباره بخش افزودهشده داوری مردمی موضعی ازاینجهت داشته باشیم، اما عبارت داوری مردمی عبارت موضع برانگیزی است.
اگر در تمام این یادداشت درباره فاصله بین نگاه فرودستان و فرادستان و ترجیحات طراحانه سخن گفتهشده، نمیتوان نسبت به این نحو از داوری که با شریک کردن بخش بزرگتری از جامعه فرادستان قصد در مشروعیت زایی و یا تصحیح، تدقیق و افزایش روایی برگزیدگان دارد ولی به آن انگ مردمی میزند بدون واکنش باقی ماند. کدام مردم؟ مردم چه کسانی هستند؟ از کدام جیرفتیها درباره شکل مطلوب مدرسهشان پرسشی صورت گرفته که حالا آنها را در داوری طرحها دخیل بدانیم؟ درست است که اگر یک ساکن جیرفت وارد سایت شود و رای خودش را ثبت کند با ممانعت مواجه نخواهد شد، اما بهطورقطع مکانیزه طراحیشده فعلی برای کسب نظر از مردم جیرفت نیست. آنها میتوانند موضوع واقع شوند ولی موضع تنها از آن فرادستان است. زیباییشناسی فقر، یک دیوار مهربانی معمارانه است که اجازه نمیدهد کسی به منظره واقعی نگاه کند. نیازهای واقعی و مردم واقعی. تنها طراحی است، که سلطه و سلطنت دارد، که میسازد و ویرانی به بار میآورد. این مدرسه نیز بخشی از تاریخ معماری این مرزوبوم خواهد شد، مانند همه آثاری که تاریخ معماریاند ولی تاریخ مردم نه.