دکتر سید محمد بهشتی رئیس پژوهشگاه میراث فرهنگی: وقتی دانشجویان دانشگاههای درجهیک ایران تحصیلاتشان تمام میشود، غالباً بهترینهایشان ایران را ترک میکنند و فقط تعداد اندکی اینجا میمانند. چند دههای است از این واقعه تعبیر به «فرار مغزها» میکنیم و معمولاً ناراحتیم از اینکه چرا باید این سرمایههای ملی سالها از امکان تحصیل رایگان استفاده کنند و درست زمانی که به ثمر مینشینند کشورهای دیگر از وجودشان بهرهمند شوند. درعینحال شاهدیم آنهایی که ایران را ترک کردهاند در کشورهای غربی زایاترند درحالیکه آنهایی که در ایران ماندهاند غالباً دچار پریشانحالی و «استیصال»اند؛ یعنی احساس نمیکنند که میتوانند در جای درستی قرار گیرند و ایفای نقش کنند؛ لذا یا در عرصهای بهجز تخصصشان مشغول به فعالیت میشوند یا افسرده و ناراضی گذران زندگی میکنند. در مواجهه با این سناریوی تکراری هر بار میپرسیم «عیب کار کجاست؟» با تأمل در نظام آموزشی ایران متوجه میشویم، نام این مهاجرت را نمیشود «فرار» گذاشت بلکه این دانشآموختگان در آنجاست که احساس زایایی دارند. بهعبارتدیگر این نخبگان نیستند که تصمیم میگیرند ایران را ترک کنند، این نگاه آموزشی ما است که اصلاً آنان را برای ثمردهی درزمینهی دیگری آماده کرده است!
غالب ما بهترین سالهای زندگی را در مدرسه و دانشگاه صرف یادگیری فیزیک هالیدی، حساب دیفرانسیل بویس، استاتیک مریام و… کردهایم، چیزی که به خیال خود «علم» مینامیم. وقتی از کارایی این دروس بپرسیم با این پاسخ مواجه میشویم که ممالک پیشرفته غربی نیز همین دروس را گذراندهاند و برای همین کامیاب شدهاند! غافل از اینکه آنچه میآموزیم علم نیست بلکه بستههای آماده «سواد» است. اگر «دانستن» را به شکل یک درخت تصور کنیم که اصل (ریشه و تنه) و فروع (شاخه و بار و بری) دارد؛ آنگاه سواد «اصل» نیست بلکه «فرع» است یعنی شاخه و برگ و باری است که «قائم بر ریشه و اصلی باید باشد» تا شاداب بماند و به دردی بخورد. «اصل» آن سؤالات و دغدغهها و شرایط زمینهای است که این سواد در پاسخ به آن تولید و بستهبندی شده است. لذا آنچه در مدارس و دانشگاههای ایران تعلیم میدهیم «سواد مستأصل» است. «مستأصل» به معنی «از بیخ کندهشده» است؛ دروس دانشگاهی ایران نیز از بیخ و بنش در غرب کندهشده و به ایران واردشده است. آن چیزی که مستأصل است چون از ریشهای تغذیه نمیشود، نمیتواند تروتازه بماند و میوه و ثمری درخور دهد و برای همین فراگیری «سواد مستأصل» اتلاف عمر گرانمایه است.
«علماندوزی» جستوجو و یادگیری پاسخهای آماده نیست بلکه سیر رسیدن از پرسش به پاسخ است؛ پس شرط اصلی داشتن پرسشی وجودی است. پرسشِ وجودی ما را تشنه دانستن میکند. نمیتوانیم وانمود به تشنگی کنیم بلکه باید مبتلای به تشنگی شویم تا آب به کارمان بیاید. پرسش وجودی را نیز نمیتوانیم از سرزمینهای دیگر به عاریه بگیریم. بااینحال شاهدیم که در روند تعلیموتعلم در کشورمان عملاً بخش پرسش و مسیر دستیابی به پاسخ را حذف کردهایم و آن را به دیگران واگذاردهایم، لذا پاسخهای دیگران را از بر میکنیم و کلی پاسخ در چنته داریم که به درد سؤالهای دیگران میخورد، درحالیکه انبوهی از سؤالاتی در سرزمین خودمان داریم که معطل و بیپاسخمانده و بستههای سواد وارداتی هم همچون داروهای نامربوط، مدام بر دردهایمان میافزاید.
اما صاحبانِ «سواد مستأصل» و فارغالتحصیل از دانشگاه دو سرنوشت دارند؛ یا طبق قاعده «هرکسی کو دور ماند از اصل خویش/ بازجوید روزگار وصل خویش» به ناگزیر به زمینه مقتضی این سواد مهاجرت میکنند و همچون رانندههای تاکسی آدرس همهجا را بلدند ولی چون خود مقصدی ندارند، فقط میتوانند دیگران را به مقصدشان برسانند. گروه دومی که در ایران میمانند معمولاً شروع به دخل و تصرف درزمینهی میکنند تا بلکه بتوانند درجایی آنچه بلدند را بهکارگیرند؛ غالباً در خلال این تصرفات زخمهای جبرانناپذیری بر محیط وارد میکنند که تا نسلها باید تاوانش را بپردازند و درنهایت هم چون نتیجه این اقدامات رضایتبخش نیست ناامید شده و علت ناکامیشان را نه ماحصل درک ناقص خودشان، بلکه ناشی از رکاب ندادن زمینه فرهنگی و طبیعی ایران میپندارند. لذا معمولاً ماندن این گروه دوم در ایران بهمراتب خسارتبارتر از مهاجرت گروه نخست به کشورهای غربی است!
در دهههای اخیر از «سواد مستأصل» بسیار آسیبدیدهایم. اول آسیبهای ناشی از اقدامات تکنوکراتیک در طبیعت ایران است که بدون توجه به مسائل واقعی بوده؛ مداخلاتی نظیر ساخت بیرویه سد و تونل و آبراه و چاه عمیق و… که سرزمین ما را در نسبت با تحولات زیستمحیطی نظیر خشکسالی بسیار آسیبپذیر کرده است. دوم اینکه باوجوداین همه سرمایهگذاری در بخش صنعت و باوجوداین همه فارغالتحصیلان دانشگاههای صنعتی، شاهد صنعتی شدن کشور نیستیم و هنوز مصرفکنندگان صنعتیم. سومین آسیب، تحول در آرایش جمعیتی کشور است بهنحویکه چون پاسخ بسیاری از پرسشهای سرزمینمان را نمیدانیم عملاً از زندگی در بخش قابلتوجهی از آن صرفنظر کردهایم و در معدود نقاطی متمرکزشدهایم. خلاصه اینکه حاصل این «سواد مستأصل» توسعهای بسیار پرهزینه و کمبهره و خسارتبار و ناپایدار بوده است. ایکاش تا وضع از این بدتر نشده روزگار وصل ما مستأصلان برسد!
منبع: [button color=”white” size=”normal” alignment=”none” rel=”follow” openin=”samewindow” ]روزنامه اعتماد[/button]